۱۳۹۲ آذر ۸, جمعه

گفتنی ها کم نیست


 
 
ترانه از شهيار قنبری - آهنگ از اسفنديار منفردزاده - اجرا : فرهاد مهراد

http://www.youtube.com/watch?v=Y28Tyv59Zro

رُستنی ها کم نیست/ من و تو کم بودیم
خشک و پژمرده و تا روی زمین خم بودیم
گفتنی ها کم نیست/ من و تو کم گفتیم
مثل هذیان دم مرگ، از آغاز/ چنین درهم و برهم گفتیم
دیدنی ها کم نیست/ من و تو کم دیدیم
بی سبب از پائیز/ جای میلاد اقاقی ها را پرسیدیم
چیدنی ها کم نیست/ من و تو کم چیدیم
وقت گل دادن عشق روی دار قالی
بی سبب حتی پرتاب گل سرخی را ترسیدیم
خواندنی ها کم نیست/ من و تو کم خواندیم
من و تو ساده‌ ترین شکل سرودن را
در معبر باد/ با دهانی بسته واماندیم
من و تو کم خواندیم/ من و تو واماندیم
من و تو کم دیدیم/ من و تو کم چیدیم
من وتو کم گفتیم/ وقت بیداری فریاد/ چه سنگین خفتیم!
من و تو کم بودیم/ من و تو اما در میدان ها
آنک اندازه‌ی ما می خوانیم/ ما به اندازه ما می بینیم
ما به اندازه ما می چینیم/ ما به اندازه ما می گوییم
ما به اندازه ما می روییم
من و تو/ خم نه و/ در هم نه و/ کم هم نه/ که می باید با هم باشیم
من و تو حق داریم/ در شب این جنبش/ نبض آدم باشیم
من وتو حق داریم که به اندازه "ما" هم شده، با هم باشیم
گفتنی ها کم نیست... : شهيار قنبری

از خاطرات شهیار قنبری
من و «اسفندیار» از ایران بیرون زدیم و فرهاد در خانه ماند. ماند و بی‌اجازه این ترانه را ضبط کرد و در نواری به نام «برگ زرد» منتشر ساخت. ما در تبعیدگاه این اجرا را شنیدیم و لرزیدیم. چرا که فرهاد ترس‌خورده، به عنوان پیش درآمد و مقدمه، تکه‌یی از یک سرود انقلابی را به ترانه‌ی ما سنجاق کرده بود. بی‌اجازه! بی‌اجازه و خودسرانه! باری، این نخستین دسته گل همراه نازنین ما بود، اما آخرین نبود. یک‌بار دیگر هم، فرهاد نازنین، این ترانه و «مرد تنها» را بازخوانی کرد. این‌بار حتی از نوشتن نام ما چشم پوشید. یا از تکرار نام یاران دیروز خود می‌ترسید. گفتنی‌ها کم نیست... : دریا در من، گزینۀ ترانه‌های شهیار قنبری، چاپ اول ١٩٩٥، ص ١٠٤ نشر نکیسا - آمریکا
http://www.parand.se/tr-nejvahaa.htm

زندگی‌نامه ها
١ - فرهاد مهراد
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF_%D9%85%D9%87%D8%B1%D8%A7%D8%AF
٢ - اسفنديار منفردزاده
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D9%81%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%A7%D8%B1_%D9%85%D9%86%D9%81%D8%B1%D8%AF%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87
٣ - شهيار قنبری
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%A7%D8%B1_%D9%82%D9%86%D8%A8%D8%B1%DB%8C
 
یاد روانشاد "فرهاد مهراد" خواننده ی هنرمند و گرانمایه ی ایران جاودانه باد و با سپاس و درود ی صمیمانه بر "اسفنديار منفردزاده" و "شهيار قنبری" فرزانه نامداران موسیقی و ترانه سرائی ایران

دکتر منوچهر سعا دت نوری

گزیده ای از نوشتارها

http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2013/11/blog-post_29.html

۱۳۹۲ آذر ۴, دوشنبه

== A Note on Thanksgiving Day, in English & Persian ==

Our (Almost Traditional) Thanksgiving Dinner.jpg
1
American Thanksgiving Day

Thanksgiving, or Thanksgiving Day, is a holiday celebrated in the United States on the fourth Thursday in November. It has been an annual tradition since 1863. The event that Americans commonly call the "First Thanksgiving" was celebrated by the Pilgrims after their first harvest in the New World in 1621. This feast lasted three days, and it was attended by 90 Native Americans and 53 Pilgrims. The New England colonists were accustomed to regularly celebrating "thanksgivings"- days of prayer thanking God for blessings such as military victory or the end of a drought. The day after Thanksgiving is a day off for some companies and most schools and often the largest shopping day of the year. It is popularly known as Black Friday, or as Buy Nothing Day to those who object to the commercialization of the holiday. The Monday after Thanksgiving is sometimes called Cyber Monday.
http://en.wikipedia.org/wiki/Thanksgiving_in_the_United_States
روز شکرگزاری یا روز سپاسگزاری یک جشن سنتی در آمریکای شمالی است که در آن به شکرانه برداشت محصولات جشنی برگزار می‌شود. در ایالات متحده این جشن در چهارمین پنج شنبه ماه نوامبر و در کانادا در دومین دوشنبه ماه اکتبر گرفته می‌شود. این روز در ایالات متحده آمریکا و کانادا تعطیل رسمی است. ایرانیان باستان نیز جشنی همانند به نام مهرگان برپا می‌کردند.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D9%88%D8%B2_%D8%B4%DA%A9%D8%B1%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%DB%8C

Thanksgiving Day is a federal holiday celebrated on the fourth Thursday in November.
In the fall of 1621, the Pilgrims held a three-day feast to celebrate a bountiful harvest. Many regard this event as the nation's first Thanksgiving. Most Americans are familiar with the Pilgrim's Thanksgiving Feast of 1621, but few realize that it was not the first festival of its kind in North America. Long before Europeans set foot in the Americas, native peoples sought to insure a good harvest with dances and rituals such as the Green Corn Dance of the Cherokees. The first Thanksgiving service known to be held by Europeans in North America occurred on May 27, 1578 in Newfoundland, although earlier Church-type services were probably held by Spaniards in La Florida. However, for British New England, some historians believe that the Popham Colony in Maine conducted a Thanksgiving service in 1607. In the same year, Jamestown colonists gave thanks for their safe arrival, and another service was held in 1610 when a supply ship arrived after a harsh winter. Berkley Hundred settlers held a Thanksgiving service in accordance with their charter which stated that the day of their arrival in Virginia should be observed yearly as a day of Thanksgiving, but within a few years an Indian uprising ended further services. Thus British colonists held several Thanksgiving services in America before the Pilgrim's celebration in 1621.
http://www.usa.gov/Citizen/Topics/Thanksgiving.shtml
ریشه ی تاریخی روز شکرگزاری بنا بر وبلاگ فارسی وزارت امور خارجه ی امریکا:
اگرچه روایات متفاوتی در مورد چگونگی پیدایش روز شکر گزاری در آمریکا وجود دارد، اما آشناترین داستان در باره این روز، حاکی از آنست که این سُنت برای نخستین بار در سال ١٦٢١ میلادی،  در مستعمره نشین پلیموت، جایی که امروزه به ایالت ماساچوست شهرت دارد پدیدار شد. در سپتامبر ١٦٢٠، یک کشتی کوچک به نام “می فلاور”، پلیموت انگلستان را به مقصد سرزمین نو ( آمریکا) ترک کرد. این کشتی حامل ١٠٢ مسافر بود. برخی از این مسافران جدایی طلبان مذهبی بودند که در جستوی آزادی های بیشتر ، و  همچنین مأمنی جدید می گشتند که در آن بتوانند بطور آزادنه مناسک مذهبی خود را به جا بیاورند. برخی دیگر، اِغوا شدگانی بودند که توسط سوداگران، و با وعده دست یابی به ثروت و امکانات مادی بیشتر به این سوی اقیانوس اطلس کشانده شده بودند. سرنشینان کشتی “می فلاور”، با عبور از خطراتی که امواج پر تلاطم اقیانوس متوجه آنها میکرد،  خستگی سفری  طولانی را به جان خریدند.  این کشتی سرانجام پس از ٦٦ روز، در نزدیکی های “کیپ کاد” و در دهانه رودخانه هادسون لنگر انداخت. البته این مکان تا حدی دور تر از مکان از پیش تعیین شده ای بود که آنها در نظر گرفته بودند. یک ماه بعد، کشتی “مِی فلاور”  با عبور از خلیج ماساچوست، در محله ای در نیو انگلند کنونی لنگر انداخت. اینجا مکانی بود که این مسافران انگلیسی، که امروزه در آمریکا به “جمع زائران” شهرت دارند، کار بنای مستعمره نشین پلیموت را آغاز کردند. 
در ماه نوامبر سال ١٦٢١، و پس از فصلی پربار بلحاظ برداشت محصولاتی مانند ذرت و غیره، ویلیام بردفورد فرماندار محلی پلیموت- ترتیبات برگزاری میهمانی مشترک میان مستعمره نشینان و برخی از قبایل محلی سرخپوستان، بویژه قبیله “وامپانواگ” را فراهم ساخت. این میهمانی در تاریخ آمریکا، به عنوان نخستین روز شکرگزاری شناخته میشود. البته خود برگزارکنندگان این مراسم شاید این نام را برای آن انتخاب نکرده بودند. در هر حال، برپایی این این جشن، سه شبانه روز بطول انجامید. هیچ  اطلاع یا مدرک تاریخی در مورد مِنو یا محتوای خواراکی های آنروز در دست نیست. اما یادداشتهای اِدوارد وینسلو،  تاریخ نگار “زئران” نشان میدهد که چهار مرد بدستور بردفورد فرماندار پلیموت، ماموریت آماده سازی های لازم برای برگزاری این جشن را بر عهده داشتند.
http://blogs.usembassy.gov/persian/2011/11/23/%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%DA%A9%D9%88%D8%AA%D8%A7%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D9%BE%DB%8C%D8%B4%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%B4%DA%A9%D8%B1-%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2/
 
2
Canadian Thanksgiving Day

Thanksgiving, or Thanksgiving Day (Canadian French: Jour de l' Action de grâce), occurring on the second Monday in October, is an annual Canadian holiday which celebrates the harvest and other blessings of the past year... As a liturgical festival, Thanksgiving corresponds to the English and continental European Harvest festival, with churches decorated with cornucopias, pumpkins, corn, wheat sheaves, and other harvest bounty, English and European harvest hymns sung on the Sunday of Thanksgiving weekend, and scriptural selections drawn from biblical stories... The history of Thanksgiving in Canada can be traced back to the 1578 voyage of Martin Frobisher from England in search of the Northwest Passage.
  From Thanksgiving (Canada) in Wikipedia
http://en.wikipedia.org/wiki/Main_Page

تاریخچه روز شکرگزاری در کانادا : مردم بومی قاره آمریکا قبل از اینکه کاشفان و مهاجران اروپایی وارد کانادا شوند، برای جشن شکرگزاری مراسم و فستیوال برگزار می کردند. در ابتدا شکرگزاری های اروپایی جهت سپاس گزاری کردن برای برخی خوش اقبالی های ویژه برگزار می شد. اولین نمونه از این نوع مراسم، جشن مارتین فرابیشر کاشف در سال ۱۵۷۸ میلادی بود و بعد از اینکه او از سفر طولانی و پرتلاش خود برای پیدا کردن یک گذرگاه شمالی از اروپا به آسیا جان سالم بدر برده بود برگزار شد. بسیاری از شکرگزاری ها پیرو رویدادهای قابل توجه در طول قرن ۱۸میلادی برگزار می شد. پناهندگان فراری از جنگ داخلی در ایالت متحده آمریکا فرهنگ جشن شکرگزاری سالانه را به کانادا آوردند. از سال ۱۸۷۹، هر سال روز شکرگزاری برگزار می شد، اما در زمانهای مختلف وبا موضوعی خاص . برای سالها، موضوع شکرگزاری “برکات فراوان برداشت” بود. گرچه، در سالهای بعد سالگرد طلایی ملکه ویکتوریا و تاج گذاری شاه ادوارد هفتم موضوع شکرگزاری شدند. از پایان جنگ جهانی اول تا سال ۱۹۳۰، هردو روز آتش بس و روز شکرگزاری در نزدیکترین دوشنبه به ۱۱ نوامبر، یعنی سالگرد پایان رسمی دشمنی ها در جنگ جهانی اول، جشن گرفته می شدند. در سال ۱۹۳۱، روز آتش بس به روز یاد بود تغییر نام داده شد و روز شکرگزاری به یک دوشنبه در ماه اکتبر منتقل شد. از سال ۱۹۵۷، روز شکرگزاری همواره در دومین دوشنبه ماه اکتبر برگزار می شود.
نمادها: روز شکرگزاری در کانادا به جشنواره های برداشت محصول سنتی اروپایی پیوسته است. یک تصویر متداول که در این زمان از سال دیده می شود ظرفی است به شکل قیف که با میوه های فصلی و سبزیجات پرشده است و در فرهنگ یونان باستان نشانی از وفورنعمت است. بوقلمون کباب شده، کدو تنبل، ذرت و نمایش بزرگی از غذاها نیز به عنوان نماد روز شکرگزاری استفاده می شود.
http://www.westpass.ca/?p=3262

 3
Persianized Thanksgiving recipe of the Stuffed Turkey Breast Roll or Roulade

In the very first post that I wrote a few years back just before the Thanksgiving Day, I mentioned that I am very fascinated by the creative way in which Persians combine food cultures. When invited to spend Thanksgiving Day with Persians it’s always fun for me to see what type of dishes appear on the table, specifically, see how East meets West as far as flavors and cooking techniques are concerned...
I still say Soul Food style Thanksgiving is the best I have ever had, hands down. Truth be told though, Persian style is a very close second!
With that said, today I bring you yet another Persianized Thanksgiving recipe. This Stuffed Turkey Breast roll or roulade is sure to impress your guests and the best part of it is the fact that it doesn’t take a whole day to cook! In fact, it only take just over one hour!!
This turkey roulade takes a bit of work to prep, but the best thing about it, is the fact that you can make it the night before Thanksgiving and place it in the fridge. On the day of, bring it to room temperature and simply roast it for just over an hour.
 Ingredients (serves 6 to 8 ) : 1 turkey breast (3 1/2 to 4 lb) - 2 eggs - 1 cup parsley - cup cilantro - 1/2 cup mint - 1/4 cup dill - 1/4 cup tarragon - 20 chives - 1/4 cup cranberries - 10 slices Kalbas (Mortadella) - 4 medium carrots - 1/4 of a butternut squash - 4 oz green beans - 12 baby potatoes - 12 medium pear onions - 5 garlic cloves - 1 cup white wine - 2 tbsp butter - 2 tbsp flour - 1 cup broth - olive oil - salt & pepper
http://mypersiankitchen.com/stuffed-turkey-breast/#more-6123
بهترین روش پخت بوقلمون
http://www.yadbegir.com/main/cook/perfectturkey.htm
طرز تهيه ی خوراک بوقلمون با كمپوت آناناس
http://pazira.org/dastoor/khorak/boghalamoon2.aspx
طرز تهیه ی خوراک بوقلمون با سس خردل
موادلازم : ۴ تا ۶ عدد ران بوقلمون - کمی نمک - کمی روغن
مواد لازم برای تهیه سس : ۴ قاشق غذاخوری کره - نصف یک پیاز بزرگ - نصف فنجان سرکه ی سیب - یک دوم فنجان شکر - یک دوم فنجان خردل - یک قاشق چایخوری دارچین - یک عدد برگ بو - نمک به میزان دلخواه
طرز تهیه : بوقلمون را بخوبی شسته و به آن نمک بزنید و برای ۳۰ دقیقه در دمای آشپزخانه قرار دهید. برای تهیه سس پیاز را در کره به آرامی تفت دهید. سپس سرکه ی سیب را همراه شکر، خردل و دارچین و برگ بو به آن اضافه کنید. این مواد با حرارت ملایم باید برای ۳۰ دقیقه بپزند تا سس جا بیفتد. بوقلمون ها را روی کباب پز بگذارید پس از ۳ تا ۴ دقیقه با قلم مو از سس تهیه شده به آن آغشته کرده و اجازه دهید تا بوقلمون کبابی شود.
این کار را تا کبابی شدن تمام سطوح بوقلمون ادامه دهید. هر ۲۰ دقیقه یکبار این سس را باز هم به نقاط کبابی شده آغشته کرده تا بوقلمون کاملاً طعم سس را به خود بگیرد. به یاد داشته باشید که گوشت بوقلمون سفت است و باید با حرارت بسیار ملایم و به مدت طولانی پخته و کبابی شود.
http://www.persianpersia.com/lifestyle/ldetails.php?articleid=8308&parentid=56&catid=158

4
Iranian festival of Mehregan coincides with Thanksgiving Celebration in Canada

A. Mehregan or Mehregan Feast (in Persian: Jashn-e-Mehregan) is an ancient Iranian autumn festival, observed on the 8th or 9th of October (which corresponds to Mehr day or the 16th of Mehr, the seventh month of the Iranian Calendar), and it is a celebration dedicated in honor of Mithra (Mitra) or Mehr, the Persian god of Light, Love, Knowledge, and Commitment... Mehregan is also a harvest festival often compared to Thanksgiving in North America. In the United States, Thanksgiving is celebrated on the fourth Thursday of November and, in Canada, on the second Monday in October. In fact, in Iranian tradition Mehregan is a celebration of Thanksgiving between family and friends, and charity to the poor. The festival symbolically ends with bonfires and fireworks.
http://iranian.com/main/blog/m-saadat-noury/joyful-moments-mehregan.html
B. Although Mehregan has lost its original spiritual significance over the past 4,000 years, it has changed into a grand festival that has Love, Friendship, Understanding, Knowledge, Compassion, Commitment, and Unity as its driving force. Since Mehregan is the beginning of autumn and coincides with the annual harvest, it is also celebrated as the Persian Thanksgiving or Harvest festival.
http://jenniferlshelton.com/tag/harvest/
 
شباهت جشن مهرگان با روز شکر گزاری
 شباهت زیاد جشن شکرگزاری از برکات الهی در پی برداشت خرمن با جشن مهرگان ایران باستان قابل تعمق و مطالعه است
http://hammer-of-the-gods.persianblog.ir/pages/1/
  ازجمله جشن‌های متعدد كه يادگار عمر دراز و شكوه و جلال گذشته درخشان ملت ايرانست " مهرگان" را بايد شمرد. اين جشن، روزی، درعظمت و اهميت  تالی نوروز بوده است. تحقيق درباره اصل اين جشن بزرگ ايرانی، و سوابق تاريخی آن، فرصتی بيشتر می‌خواهد و مقاله‌ها و كتابها بايد بدان اختصاص داد كه تهيه آنها كاردانشمندان اهل فن است. درقرون نخستين بعد ازاسلام هنوزجشن مهرگان رونق و شكوه باستانی خود را ازدست نداده بود. ديوان اكثر شاعران بزرگ قرون چهارم و پنجم را كه بگشائيم قصايدی شيوا و بلند دروصف جشن مهرگان و تهنيت بزرگان عهد درآنها می‌يابيم : دكتر پرويز ناتل خانلری
http://www.pyknet.net/1383/hafteh/11bahman/hafteh_page/96khanlari.htm
http://www.jasjoo.com/books/new-poems/houshang_ebtehaj/121/3529
  مهرگان : در زنجیری از سروده ها
http://iranian.com/main/blog/m-saadat-noury-146.html
نوشتاری پیرامون جشن مهرگان په زبان انگلیسی

5
Gahambars

The seasonal festivals, called gahambars (meaning "proper season"), occur six times a year
http://en.wikipedia.org/wiki/Gahambars

گاهانبار :‌ جشن شکرگزاری زرتشتیان ایران
در باورهای کهن ایرانیان آمده که خداوند جهان را در شش مرحله آفرید. ایرانیان باستان برای سپاسگزاری از این شش آفرینش، شش بار در سال جشن‌هایی می گرفتند. این جشن‌ها هنوز بین زرتشتیان برگزار می‌شود.
http://www.iranianuk.com/page.php5?id=20131028211813018
سفره ی گاهانبار و فلسفه برگزاری گاهانبار
http://www.berasad.com/fa/content/view/195/

Epilogues
1. Thanksgiving may be considered as many immigrant's favorite holiday because in contrast to the religious holidays of Christmas and Easter, and the Fourth of July which is a very "American" holiday, Thanksgiving can be celebrated by many people of various cultures, races, and ethnicities.
2. Thanksgiving has a focus on gratitude and each year the Thanksgiving Day may be the perfect time to turn our thoughts toward all we have to be thankful for .

روز شکرگزاری فرخنده و خجسته باد!Happy Thanksgiving

دکتر منوچهر سعا دت نوری

گزیده ای از نوشتارها

http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2013/11/about-thanksgiving-day.html

۱۳۹۲ آذر ۱, جمعه

Pleasant Moments of playing the Game of 7 Messages

 
 In 1964 when I was studying Human Nutrition at Columbia University (CU) in New York, one of my mentors Professor William Henry Sebrell taught me an interesting game. Professor Sebrell (1901-1992) was a pioneer in Vitamin Research and an International Authority on Nutrition and at the time he was the Director of the Institute of Nutritional Sciences in the Faculty of Medicine at CU. He used to call the game that I am talking about as the Game of Seven Messages (GSM), and playing the game was one of his hobbies. The professor did not tell me who was the inventor of GSM but he recommended me to play the game if I wanted to know more about people and friends or to get a hint on a special topic
For me, the game was a big one because I always liked to connect all sorts of thing I was separately interested in: Writing, Poetry, Food and Nutrition, Names, Friends, Stories, Persian Culture, and surely what sort of messages I could get as related to Iran, the Iranian, and the Iranians
 
THE ESSENTIAL TOOL OF THE GAME: The GSM is a pleasant little game that will give a person a message linked to the various topics or subjects of interest and to the various names. The main tool of the game is a "numerical box" (with 7 levels of numbers and letters) designed to spell out the future or some characters of a person through his or her name. In this box, the numbers from 2 to 8 are only used and each number has different letter values. Here is the tool, the "numerical box" together with the letter values of each number

4(L)/7(P)/2(L)/8(Y)/2(O)/3(O)/6(S)/7(R)/2(V)/8(O)/3(U)/2(E)/4(O)
5(L)/4(V)/8(U)/3(T)/5(I)/4(E)/8(A)/5(N)/4(D)/5(G)/2(G)/4(O)/6(U)
3(L)/6(C)/8(R)/6(C)/5(E)/4(M)/7(O)/ 8(E)/3(O)/4(I)/8(S)/7(S)/4(N)
8(T)/5(R)/2(A)/3(O)/7(P)/ 3(K)/2(I)/ 7(E)/5(A)/3(I)/2(N)/4(A)/8(E)
6(E)/3(S)/4(T)/6(S)/5(W)/8(A)/6(S)/7(R)/8(D)/2(E)/7(O)/8(Y)/2(D)
4(E)/7(U)/3(B)/5(H)/6(C)/4(S)/ 6(L)/ 3(R)/ 5(I)/6(O)/ 3(I)/6(S)/7(S)
6(E)/7(I)/5(L)/6(B)/3(G)/7(D)/6(Y)/ 7(E)/3(H)/5(E)/3(T)/ 7(A)/7(S)

================================================
Note (Posted November 2013): In every level, the number at the end must be transferred to the starting point of that level. For example, in the first level 4 is placed before letter L. The original form of the "numerical box" may be seen here
================================================= 

HOW TO PLAY: The GSM is simple and it is very easy to play. Count the letters in a topic of interest or in a given name. If the number is 6, play 6. If the number is between 6 and 12, subtract 4. If the number is less than 6, add 3. If the number is 13 or between 13 and 19, subtract 11. The result is the key number. Start at the upper left corner of the box and check every key number, from left to right. Then read the message by adding up all the letters that the key number represents

MESSAGES RELATED TO SOME SELECTED TOPICS: Here are a few examples revealed for some specific subjects of interest

Iranian: 7 – 4 = 3. Outlook is bright.
Iranians: 8 – 4 = 4. Love dominates.
Persian Culture: 14 – 11 = 3. Outlook is bright.
First Iranians: 13 – 11 = 2. Love gained.
Missing Moments: 14 – 11 = 3. Outlook is bright

MESSAGES RELATED TO SOME SELECTED NAMES: Here are a few examples revealed for the names of the Webmaster and some contributors to IC, Iranian.com

 Jahanshah Javid: 14 – 11 = 3. Outlook is bright.
Guive Mirfendereski: 18 – 11 =7. Prosperous ideas.
Mohammad Ala: 11 – 4 = 7. Prosperous ideas.
Mahmoud Seraji: 13 – 11 = 2. Love gained
Ari Siletz: 9 – 4 =5. Linger a while
Souri: 5 + 3 = 8. You are firm.
Divaneh: 7 – 4 = 3. Outlook is bright.
Multiple Personality: 19 – 11 =8. You are firm.
Red Wine: 7 – 4 = 3. Outlook is bright.
All-Iranians: 11 – 4 = 7. Prosperous ideas.
Shazde Asdola Mirza: 17 - 11 = 6. Success close by.
Ali P: 4 + 3 =7. Prosperous ideas.
Darius Kadivar: 13 – 11 = 2. Love gained.
Mahvash Shahegh: 14 – 11 = 3. Outlook is bright.
Anahid Hojjati: 13 – 11 = 2. Love gained.
Fred: 4 + 3 = 7. Prosperous ideas.
SamSamIIII: 10 – 4 = 6. Success close by.
Keyvan Tabari: 12 – 4 = 8. You are firm.
Ladan Farhangi: 13 – 11 = 2. Love gained.
Peter Pan: 8 – 4 = 4. Love dominates.
Homan Mohabadi: 13 – 11 = 2. Love gained.
Rad Lanjani: 10 – 4 = 6. Success close by.
Nazi Kaviani: 11 – 4 = 7. Prosperous ideas.
Mina Dadvar: 10 – 4 = 6. Success close by.
Abarmard: 8 – 4 = 4. Love dominates.
Monda: 5 + 3 = 8. You are firm.
Baharan: 7 – 4 = 3. Outlook is bright.
Sag Koochooloo: 13 – 11 = 2. Love gained.
Humanbeing: 10 – 4 = 6. Success close by.
Jamshid: 7 – 4 = 3. Outlook is bright.
Farah Rusta: 10 – 4 = 6. Success close by.
Benross: 7 – 4 = 3. Outlook is bright.
Maryam Hojjat: 12 – 4 = 8. You are firm.
Baharan: 7 – 4 = 3. Outlook is bright.
Maziar 58: 8– 4 = 4. Love dominates.
Goltermeh: 9 – 4 = 5. Linger a while.
Yolanda: 7 – 4 = 3. Outlook is bright.
Orang Gholikhani: 15 – 11 = 4. Love dominates.
Mehrban: 7 – 4 = 3. Outlook is bright.
Ali Mostofi: 10 – 4 = 6. Success close by.
Sheema Kalbasi: 13 – 11 = 2. Love gained.
Shifteh Ansari: 13 – 11 = 2. Love gained.
Niloufar Parsi: 13 – 11 = 2. Love gained.
Ghormeh Sabzi: 11 – 4 = 7. Prosperous ideas.
Tapesh: 6. Success close by.
Mardom Mazloom: 13 – 11 = 2. Love gained.
Azadeh Azad: 10 – 4 = 6. Success close by.
Noosh Afarin: 11 – 4 = 7. Prosperous ideas.
Saadat Noury: 11 – 4 = 7. Prosperous ideas!
 
EPILOGUES


1. Though the Game of Seven Messages may be always played as a spare-time recreational pursuit, it has some limitations: The total number of letters appeared in a name or a subject must not exceed 19. Besides, the game delivers only 7 distinct messages. Regardless of these limitations, there is a positive attitude and the messages received are always pleasant, joyful, and creative: Nobody gets upset, nothing is hurt, and nothing is lost

2. Of course there are many other contributors to IC whose names have not been included here. If any one of your favorites has been left out, please go to the comment section and add them to the list

3. (Posted in November 2013): Here are also the messages for Said Amin (New Webmaster) and some selected names appeared in the new IC

Said Amin: 8 – 4 = 4. Love dominates
Ahang1001: 9 – 4 = 5. Linger a while
AkaDarya: 8 – 4 = 4. Love dominates
Zendanian: 9 – 4 = 5. Linger a while
Farhang Poya:11 – 4 = 7. Prosperous ideas
Sedaye man: 9 – 4 = 5. Linger a while
Jahanshah Rashidian: 18 – 11 =7. Prosperous ideas
Iraj Khan: 8 – 4 = 4. Love dominates
Friendly Notes: 13 – 11 = 2. Love gained
Iranian Prisoners: 16 - 11 = 5. Linger a while
Sokhanane Mozoon: 15 - 11 = 4. Love dominates
Mahmood Khodabandeh: 18 – 11 =7. Prosperous ideas
Ashianeh: 8 – 4 = 4. Love dominates
Anglophile: 10 – 4 = 6. Success close by
Faramarz: 8 – 4 = 4. Love dominates
P Galenous: 9 – 4 = 5. Linger a while
PJ: 2 + 3 = 5  Linger a while
Ghourbagheh: 11 – 4 = 7. Prosperous ideas
Leyla A: 6 Success close by
Bavafa: 6 Success close by
Khaleh Mosheh: 12 – 4 = 8. You are firm
Ayatoilet1: 10 – 4 = 6. Success close by
Pooneh: 6 Success close by
Interestingly enough, the messages for different user names of the same person (P Galenous and P_J) appeared identical

4. (Posted in November 2013): The Seven Messages may be translated into Persian as follows

 Prosperous ideas = ایده هایتان موفق و عملی است
Love dominates = عشق بر شما غالب است
Success close by = موفقیت نزدیک است
Outlook is bright = چشم انداز روشن است
You are firm = شما محکم و قوی هستید
Linger a while = کمی تامل بفرمایید
Love gained = شما عاشق شده اید

Manouchehr Saadat Noury, PhD
 
 Originally published online on 15 May 2010
 
REFERENCES
Lambert, B. (1992): Online Article on “Dr W Henry Sebrell, 91, Expert on Nutrition and Use of Vitamins”, the New York Times, September 30, 1992
Saadat Noury, M. (2009): Online Articles on Missing Moments.
Various Sources (2010): Notes on Games and Puzzles.
Website of Iranian.com (2010): Names of the Contributors to IC.
 
 

۱۳۹۲ آبان ۲۶, یکشنبه

========== A Tribute to Doris Lessing, the First Iranian-Born Winner of Nobel Prize in Literature ======

 
 Doris Lessing, the uninhibited and outspoken novelist who won the 2007 Nobel Prize for a lifetime of writing that shattered convention, both social and artistic, died on Sunday November 17, 2013 at her home in London. She was 94. RIP Doris Lessing. She will be greatly missed

Here is an article about late Doris Lessing written by this author almost six years ago:

 FIRST IRANIAN BORN WINNER OF NOBEL PRIZE IN LITERATURE
On 11 October 2007, British writer Doris Lessing won the 2007 Nobel Prize in literature, with the Swedish academy citing her as a person who "with skepticism, fire and visionary power has subjected a divided civilization to scrutiny". I found a special interest to study her life story and literary works when I learned that she was born in Kermanshah.
 HER LIFE:
Doris Lessing was born on 22 October 1919 to British parents in Kermanshah (the capital city of Kermanshah province in the western part of Iran) as Doris May Tayler. She was born to Captain Alfred Tayler and Emily Maude McVeagh. Her father, who had lost a leg during his service in World War I, met his future wife and then nurse at the Royal Free Hospital of London where he was recovering from his amputation.
Alfred Tayler moved his family to Kermanshah in order to take up a job as an office clerk for the Imperial Bank of Iran known mostly as the Kingdom Bank, in Persian: Bank-e Shahi. That bank was founded in 1872 by Paul Julius Baron von Reuter (a Jewish German-born British journalist and media owner, and the founder of Reuter’s news agency), which was among the first banks starting banking operations in Iran up to 1942. It was in Kermanshah that Lessing was born in 1919 when the last king of Qajar dynasty Ahmad Shah was in power (1906-1925).
In 1925 the Tayler family moved to the southern part of Africa and to a corn farm in what was then Southern Rhodesia (now Zimbabwe) hoping to improve their income. Doris described her childhood on the farm in the first part of her autobiography, Under My Skin (1994). At the age of seven, she was sent to a convent boarding school but later moved to a girls’ school in Salisbury. At 14, she independently ended her formal schooling. In the following years she worked as a young nanny, office worker, stenographer and journalist and had several short stories published. In 1939 she married Frank Charles Wisdom with whom she had a son, John, and a daughter, Jean. The couple divorced in 1943. In 1945 Doris married Gottfried Lessing, a German-Jewish immigrant she had met in a Marxist group mainly concerned with the race issue. She became involved with the Southern Rhodesian Labor Party. She and Gottfried had a son, Peter. When the couple divorced in 1949, she took Peter and moved to London, quickly establishing herself as a writer. Between 1952 and 1956 she was a member of the British Communist Party and was active in the campaign against nuclear weapons. Because of her criticism of the South African regime, she was prohibited entry to that country between 1956 and 1995. After a brief visit to Southern Rhodesia in 1956, she was banned there as well for the same reason. In her book of African Laughter Four Visits to Zimbabwe (1992), she described going back in 1982 to the country where she had grown up. She now lives in London.
 HER WORKS:
Doris Lessing has been the author and co-author to numerous literary works in English, French, German, and Swedish. The list of her works can be viewed online in the official Website of Nobel Prize Foundation. Doris made her debut as a novelist with The Grass is Singing (1950), which examines the relationship between a white farmer’s wife and her black servant. The book is both a tragedy based in love-hatred and a study of unbridgeable racial conflicts.
The novel of The Golden Notebook (1962) was Lessing’s real breakthrough. The burgeoning feminist movement saw it as a pioneering work and it belongs to the handful of books that informed the 20th-century view of the male-female relationship. It used a more complex narrative technique to reveal how political and emotion conflicts are intertwined. The Golden Notebook is also considered a feminist classic by some scholars, but notably not by the author herself, who later wrote that its theme of mental breakdowns as a means of healing and freeing one’s self from illusions had been overlooked by critics. Lessing does not like the idea of being pigeon-holed as a feminist author. When asked why, she replies: “What the feminists want of me is something they haven’t examined because it comes from religion. They want me to bear witness. What they would really like me to say is that, ‘Ha, sisters, I stand with you side by side in your struggle toward the golden dawn where all those beastly men are no more.’ Do they really want people to make oversimplified statements about men and women? In fact, they do. I have come with great regret to this conclusion”.
When asked about which of her books she considers most important, Doris chose the Canopus in Argos series. These books show, from many different perspectives, an advanced society’s efforts at Forced evolution. The Canopus series is based partly on Sufi concepts, to which Lessing was introduced by Idris Shah, aka Idries Shah. Idris Shah (1924- 1996) was an author in the Naghshbandi Sufi tradition on works ranging from psychology and spirituality to travelogues and culture studies. Doris Lessing has also written several short stories about cat, which is her favorite animal.
 
Manouchehr Saadat Noury, PhD
 
 
REFERENCES
Lessing, D. (1982): On Feminism, Communism, and Space Fiction, the New York Times, 25 July 1982.
Nobel Foundation Website (2007): Online Article on Doris Lessing.
Various Sources (2007): Online Notes on Paul J Reuter, Imperial Bank of Persia, Ahmad Shah Qajar, and Idris Shah

.http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2013/11/a-tribute-to-doris-lessing-first.html

۱۳۹۲ آبان ۲۳, پنجشنبه

=== Some Quotes on "Politics" in Persian & English ===

 
در زمینه ی سیاست ، باز گفته ها یا نقل قول های فراوان وجود دارد. بخشی از این باز گفته ها را در زیر مرور می کنیم
 
Politics, it seems to me, for years, or all too long, has been concerned with right or left instead of right or wrong: Richard Armour
بنظر می اید سال های متمادی است که در کار سیاسی ، به جای آنکه به درست (راست) و یا غلط (اشتباه) بودن یک مسئله بپردازیم ، بیشتر به اختلاف نظر جناح های راست و چپ توجه کرده ایم : ریچارد آرمور 
Sometimes you got to learn politics from your enemies: Vladimir Ilyich Lenin
در سیاست باید اغلب از دشمنان آموخت : ولادیمیر لنین     
Honesty is the best policy: Miguel de Cervantes
صداقت بهترین سیاست است : سروانتس  
There is no proof for political reasons: Author Unknown
مترادف ضرب المثل فارسی : سیاست پدر و مادر ندارد   
Our religion outlines our politics: Hassan Modarress
دین ما ، سیاست ماست : حسن مدرس   
Politics is a tool with many sharp blades: Persian Proverb
سیاست پره های تیز دارد : ضرب المثل فارسی   
We live in a world in which politics has replaced philosophy: Martin L. Gross
در دوران ما، سیاست جای فلسفه و حکمت را گرفته است : مارتین گراس   
In politics, your enemies cannot hurt you, but your friends will kill you: A. Richards
در سیاست ، دشمنان آزاری نمی رسانند، اما دوستان ممکن است انسان را از کوره به درکنند : ا. ریچاردز   
 All of us who are concerned for peace and triumph of reason and justice must be keenly aware how small an influence reason and honest good will exert upon events in the political field: Albert Einstein
آنان که دلبسته ی صلح و آشتی هستند و یا در راه پیروزی خرد و عدالت بر جهل و بیدادی تلاش می کنند بهتر است واقف و آگاه باشند که در "سیاست" ، منطق و صداقت نقش بسیار نا چیزی ایفا می کند : آلبرت انیشتین   
In order to become the master, the politician poses as the servant: Charles de Gaulle
سیاستمدار معمولا خود را غلام و نوکر مردم جا می زند تا سرور و ارباب همه شود : شارل دوگل   
Those who are too smart to engage in politics are punished by being governed by those who are dumber: Plato
کند ذهن ها بر آنان که زیرک و سیاستمدار هستند حکومت می کنند: افلاطون   
Politicians are the same all over. They promise to build a bridge even where there is no river: Nikita Khrushchev
سیاستمداران در همه جای دنیا یکسانند ، از وعد و نوید های پوچ دم می زنند ، قول می دهند پلی را خواهند ساخت آن هم در جایی که از رودخانه حتی خبر و اثری نیست : نیکیتا خروشچف
Politics is the art of looking for trouble, finding it whether it exists or not, diagnosing it incorrectly, and applying the wrong remedy: Ernest Benn
سیاست یعنی هنر دست و پنجه نرم کردن با مشکلات ، یعنی روشن ساختن اینکه اصولا مشکلی وجود دارد یا خیر، غلط تشخیص دادن آن مشکل و بالاخره تجویز دارو و درمان نادرست : ارنست بن   
Politics are almost as exciting as war, and quite as dangerous.  In war you can only be killed once, but in politics many times: Winston Churchill
سیاست مانند جنگ کاری است نسبتا پرهیجان و کاملا خطرناک ، با این تفاوت که در جنگ ، مرگ و شیون فقط یکبار است اما در سیاست هزاران بار : وینستون چرچیل   
Politics is war without bloodshed, while war is politics with bloodshed: Mao Zedong
سیاست و سیاست ورزی به مصداق جنگی است بدون خونریزی ، اما جنگ نوعی سیاست گذاری است با خونریزی : مائوتسه تونگ    
Politics is the art of preventing people from taking part in affairs which properly concern them: Paul Valery
سیاست ، هنری است که بوسیله ی آن می توان کاری کرد که مردم از دل مشغولی به مسائل اساسی خود فاصله بگیرند : پل والری
 
ترجمه و تدوین
دکتر منوچهر سعا دت نوری
    
Originally published online on 16 November 2011
http://iranian.com/main/blog/m-saadat-noury/some-quotes-politics.html 
Published online on 11 November 2013
http://iranian.com/posts/view/post/23727
 

۱۳۹۲ آبان ۱۹, یکشنبه

========= About Remembrance Day =============

 
 Remembrance Day (also known as Poppy Day or Armistice Day) is a memorial day observed in Commonwealth countries since the end of World War I to remember the members of their armed forces who have died in the line of duty. This day, or alternative dates, are also recognised as special days for war remembrances in many non-Commonwealth countries. Remembrance Day is observed on 11 November to recall the end of hostilities of World War I on that date in 1918. Hostilities formally ended "at the 11th hour of the 11th day of the 11th month," in accordance with the Armistice, signed by representatives of Germany and the Entente between 5:12 and 5:20 that morning. ("At the 11th hour" refers to the passing of the 11th hour, or 11:00 am) World War I officially ended with the signing of the Treaty of Versailles on 28 June 1919.
The day was specifically dedicated by King George V on 7 November 1919 as a day of remembrance for members of the armed forces who were killed during World War I. This was possibly done upon the suggestion of Edward George Honey to Wellesley Tudor Pole, who established two ceremonial periods of remembrance based on events in 1917. The Initial or Very First Armistice Day was held at Buckingham Palace commencing with King George V hosting a "Banquet in Honour of The President of the French Republic" during the evening hours of November 10, 1919. The First Official Armistice Day was subsequently held on the Grounds of Buckingham Palace on the Morning of November 11, 1919. This would set the trend for a day of Remembrance for decades to come.
The red remembrance poppy has become a familiar emblem of Remembrance Day due to the poem "In Flanders Fields". These poppies bloomed across some of the worst battlefields of Flanders in World War I, their brilliant red colour an appropriate symbol for the blood spilled in the war.
http://en.wikipedia.org/wiki/Remembrance_Day
 
جنگ جهانی اول (که با نام‌های جنگ جهانگیر یکم، نخستین جنگ جهانی، جنگ بزرگ و جنگ برای پایان همهٔ جنگ‌ها نیز شناخته می‌شود) یک نبرد جهانی بود که از ماه اوت ۱۹۱۴ تا ١١نوامبر ۱۹۱۸ رخ داد.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%86%DA%AF_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C_%D8%A7%D9%88%D9%84
 
از جنگ جهانی اول به عنوان آغاز استفاده از سلاح های مدرن در نزاع های مسلحانه بین المللی یاد می شود که منجر به کشته شدن میلیون ها تن شد. جنگ جهانی اول در سال ١٩١٨ میلادی، در ساعت ١١ یازدهمین روز ماه نوامبر که خود یازدهمین ماه سال است پایان یافت. نخستین بار جورج پنجم به عنوان پادشاه بریتانیا دستور داد که به احترام جان باختگان در ساعت ١١ چنین روزی همه شهروندان دو دقیقه سکوت کنند.
http://persian.euronews.com/2013/11/10/queen-elizabeth-leads-tributes-to-britain-s-war-dead
/
 Teachers use variety of ways to teach students about Remembrance Day
http://www.capebretonpost.com/News/Local/2013-11-10/article-3476367/Teachers-use-variety-of-ways-to-teach-students-about-Remembrance-Day/1
 Remembrance Day Assembly
 http://www.youtube.com/watch?v=HEk64DBzJXI
 
استاد روانشاد علی اکبر دهخدا در رثای میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل که یکی از مشهور ترین جان باختگان مبارزه با استبداد در دوران انقلاب مشروطه ی ایران بود سروده ای دارد که بی مناسبت
نیست بخشی از آن را در اینجا نقل نماییم:
 
یادآر ز شمع مرده یادآر
ای مرغ سحر! چو این شب تار/ بگذاشت زسر سیاهکاری
وز نفحه ی روحبخش اسحار/ رفت از سرخفتگان خماری
بگشود گره ز زلف زرتار/ محبوبه نیلگون عماری
یزدان به کمال شد پدیدار/ و اهریمن زشتخو حصاری
یادآر زشمع مرده! یادآر!/ ای مونس یوسف اندر این بند
تعبیر عیان چو شد تو را خواب/دل پر ز شعف، لب از شکر خند
محسود عدو، به کام اصحاب/ رفتی بر یار و خویش و پیوند
آزادتر از نسیم و مهتاب/ زان کو همه شام با تو یک چند
در آرزوی وصال احباب/ اختر به سحر شمرده، یادآر!
چون باغ شود دوباره خرم/ ای بلبل مستمند مسکین!
وز سنبل و سوری و سپرغم/ آفاق نگارخانه چین
گل سرخ و به رخ عرق ز شبنم/ تو داده زکف زمام تمکین،
زان نوگل پیشرس که در غم/ نا داده به نار شوق تسکین،
از سردی دی فسرده، یادآر ...
 
روح و روان همه ی جان باختگان شاد و یادشان گرامی باد
 
دکتر منوچهر سعادت نوری

۱۳۹۲ آبان ۱۸, شنبه

ایرانیان : درپهنه ی سرزمین نیاکان آریایی - بخش نهم


در بخش های پیشین، با موقعیت جغرافیایی "سرزمین نیاکان آریایی" و "برخی نقاط این سرزمین" آشنا شدیم. در این بخش ضمن تعریف واژه ی " آریایی" به توضیحاتی پیرامون " کیش و آئین کهن آریایی" ، "رده ی مردمان هند و اروپایی" ، "زبان‌های هندو اروپایی" ، " مردم هندو آریایی" همراه با پاره ای نکات در باره ی "مردم پنجابی" و "پنجاب" می پردازیم:

تعریف واژه ی "آریایی"
١ - آریائی : منسوب به قوم آریا - آریائی اصطلاحی است که بمعانی متعدد اطلاق شده ‌است. ماکس مولر آنرا مخصوصاً درباره ٔ همه ٔ زبانهائی که پیشتر بعنوان هند و اروپائی (یا هند وژرمانی بقول مستشرقین آلمانی ) شناخته شده ، بکار برده است . بهمین وجه "آریا" را در مورد همه ٔ متکلمین بدین زبانها استعمال کرده و هم او در کتاب "تراجم احوال کلمات و سرزمین آریا" نوشته است : "آریائیان کسانی هستند که بزبانهای آریائی تکلم کنند، رنگشان هرچه و خونشان از هر نژاد باشد ما که آنان را آریائی مینامیم منظوری جز از لحاظدستور زبان ایشان که آریائی است نداریم". اصل و ریشه ٔ "آریا" هرچه باشد، اینقدر واضح است که این کلمه بتداعی معانی ، مفاهیم بسیار را بخاطر می آورد و مللی که متعلق ببخش خاوری هند و اروپائیان بودند، خود را بدین نام مفتخر میدانستند (دائرةالمعارف بریتانیکا) : تارنمای لغت نامه دهخدا
٢ - آریایی : به معانی متعدد اطلاق شده‌ و بر طبق یکی از تعاریف آریاییان کسانی هستند که به زبان آریایی تکلم می‌کنند، حال رنگ پوستشان یا خونشان از هر نژاد که باشد، تفاوتی ندارد و در این تعریف منظوری جز از نظر زبان آنان نیست. زبان آریایی یا آرین از نظر زبانشناسی زبانیست که به دستهٔ زبانی هندوایرانی، از طایفهٔ هندواروپایی داده شده‌است. اَئیریه یا آریایی نام یکی از اقوام هندواروپایی است. در اینجا باید یادآور شویم که تنها مورد کاربرد مجاز اصطلاح آریایی درباره اقوامی است که در ازمنه ی باستانی خود، خویشتن را آریا می‌نامیدند. هندیان و ایرانیان (پارس‌ها، مادها و الان‌ها و سکاها و اقوام ایرانی زبان آسیای میانه) خود را آریا می‌خواندند. آریایی فقط به ایرانیان و هندوان اطلاق می‌شود نه به اقوام دیگر معروف به هندواروپایی، آنها هر یک با نام قومی خودشان چون ژرمن، لاتین، اسلاو و جز اینها از همدیگر باز شناخته می‌شوند. در قرن گذشته چند تن از دانشمندان به اشتباه کلمه آریایی را به همهٔ اقوام هندواروپایی اطلاق کردند اما این خطا دیری نپائید. در کشور آلمان نیز در زمان قدرت گرفتن حزب نازی کلمهٔ آریایی بار دیگر رنگ و رویی دیگر گرفت و همهٔ اقوام هندواروپایی را در مقابل اقوام سامی و مغول‌نژاد آریایی خواندند. امروزه آریایی فقط به اقوام دو نژاد هندوایرانی اختصاص دارد : تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا

کیش و آئین کهن آریایی
١ - آئین کهن آریاییان به اعتقادات مشترک اقوام هندوایرانی تا قبل از منشعب شدن دو قوم بزرگ اقوام ایرانی تبار و مردم هندوآریایی در هزارهٔ دوم پیش از میلاد می‌پردازد. این اعتقادات در میان قوم هندوایرانی تا دیر باز و تا پیدایش ریگ ودا در میان هندوان و تا آغاز ظهور زرتشت در میان ایرانیان باقی بود. در کتاب مقدس هندوها به نام ریگ‌ودا و اوستا به وجوه مشترک بسیار که غالباً در لباس عبارات واحدی بیان شده‌است، برمی‌خوریم. حتی قسمتی از اسماء ربانی نیز در دو کتاب باهم قابل تطبیق است. از این رو می‌توان گفت که آیین مزدایی میراث زمان‌های دیرین و دوره‌هایی است که در آن هندیان و ایرانیان و حتی هند و اروپائیان زندگی مشترک داشته‌اند. ایرانیان این افکار و نظریات دیرین را در جامهٔ اندیشه‌های نو پذیره شدند و سرانجام در زمان‌های متأخرتر این زرتشت بود که در معتقدات اصلی مزدایی اصلاحات اساسی و عمیقی به عمل آورد : تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
٢ - مردمان هند و اروپایی یا آریاییان، مردمانی بودند که نزدیک به ۵۰۰۰ سال پیش، با یکدیگر می زیستند و دارای زبان و فرهنگ مشترک بودند (برخی این تاریخ را عقب تر هم برده اند). واژه ی آریا یعنی شریف یا «از خانواده ی محترم». آنچه در پی می آید گمان هایی است که دانشمندان درباره آریاییان مطرح کرده اند:
• نظام خویشاوندی برپایه ی نسبت مردان وجود داشت.
• رییس خدایان ایشان، «دیو پیتار» (پدر آسمان) نام داشت. یادمان باشد که دیو در بسیاری از فرهنگ های آریایی، معنایی مقدس دارد و گاه بعنوان یکی از خدایان از آن یاد می شود. در ایران، زرتشت «اهوامزدا» را خدای یکتا نامید و سایر خدایان (از جمله دیو) معنای خود را از دست دادند. امروزه در زبان فارسی دیو بمعنای هیولا بکار می رود.
• شعر و موسیقی در میان این قوم رواج داشت.
• در محل زندگی ایشان برف می بارید.
• آریاییان، کوچ نشین و دامپرور بودند (زرتشت مردم را به کشاورزی و باغداری تشویق می کرد که این بدعتی در نحوه ی زندگی آریاییان بشمار می رفت).
• آنها با چرخ آشنایی داشتند و از آن استفاده می کردند. هرچند ابزارهایی چون ارابه هنوز وجود نداشت.
در مورد زیستگاه این قوم دو نظر وجود دارد: ١ - آریاییان در جایی بالای دریای سیاه، یا میان منطقه شمالی دریای سیاه و دریای خزر می زیستند (یعنی زیستگاه اصلی ایشان در حوزه ی امروزی اروپا بوده است) ٢ - آریاییان در جایی می زیستند که امروزه کشورهای آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، و استان آذربایجان ایران را دربر می گیرد (یعنی آریاییان از آسیا به اروپا کوچ کرده اند). نظریه دوم، با توجه به شواهد موجود، منطقی تر و علمی تر است : تارنمای دانشنامه دنبلید

آریاییان
http://www.youtube.com/watch?v=1R03VAObeac

رده ی مردمان هند و اروپایی
این رده در کل حاوی ۱۷ زیر رده است:
ارمنی‌ها‏ - مردمان اسلاو‏ - افراد هندو ایرانی‏ - اوسک‌ها‏ - اهالی آلبانی‏ - اهالی ارمنستان‏ - اهالی هند - اهالی یونان‏ - تراکیان‏ - ژرمن‌ها‏ - سکاها‏ - سلت‌ها‏ - قوم تخار‏ - گرجیان - ونت‌ها‏ - مردمان هند و ایرانی‏ - هیتی‌ها‏
١ - زیر رده ی افراد هندو ایرانی‏
این زیر رده در کل حاوی ۵ گروه است : افراد هندو آریایی‏ - کمبوجه‏ - مردم دارد‏ - مردمان ایرانی‌تبار‏ - مردمان نورستانی
٢ - زیر رده ی مردمان هندو ایرانی
این زیر رده تنها حاوی گروه مردمان ایرانی‌تبار است که در عین حال به عنوان یکی از گروه های زیر رده ی افراد هندو-ایرانی‏ نیز شناخته می شود.
گروه مردمان ایرانی‌تبار در کل حاوی ۲۶ زیرگروه است:
اقوام باستانی آسیای میانه‏  - الان‌ها‏ - اهالی ایران‏  - بختیاری ‏ها‏ - بلوچ ‌ها‏ - پارسیان هند‏ - پشتون‏ - پشتون‌ها‏ - تات‏ -  تات‌ها‏ - زازا‏ - سرمتی‏ - سغدی‌ ها‏ - سکاها‏ - قوم تخار‏ - کرد‏ - کردها‏ - گیلک‏ - لرها‏ - مازندرانی‏ - مردم ایماق‏ - مردمان ایرانی‌تبار باستان‏ - مردمان تاجیک‏ - مردمان فارسی‌زبان‏ - هزاره‏ - یهودی بخارایی‏ : تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
 
زبان‌های هندو اروپایی
١ - در سده هجدهم میلادی دانشمندان اروپایی به رابطه‌ای قدرتمند میان زبان‌هایی چون لاتین (زبان رسمی روم باستان و دین مسیحیت)، یونانی، فرانسوی و آلمانی پی بردند. در ابتدا گمان می‌شد این شباهت‌ها به دلیل همزیستی درازمدت در کنار یکدیگر و مبادله فرهنگی گویشوران آن‌ها بوده است اما پس از چندی با رمز گشایی گویش‌های کهن و بررسی واژگان کلیدی روشن گردید که همه این زبان‌ها ریشه‌ای مشترک داشته و از یک زبان مادر مشتق شده‌اند. با تحقیقات بیشتر مشخص گردید که بسیاری از دیگر زبان‌های اروپایی همچون گروه سلتی (مانند ولزی و ایرلندی) و گروه اسلاوی (مانند روسی، اوکراینی، صربی و بلغاری) نیز به همین خانواده تعلق دارند. تحقیقات بیشتر و رمزگشایی کتیبه‌هایی باستانی خاورمیانه و هندوستان روشن کرد که زبان‌هایی که در این منطقه با فاصله قابل توجه از اروپا و در گذشته‌ای بسیار دور رواج داشته‌اند نیز شباهت‌ هایی بنیادین با زبان‌های اروپایی دارند. با پیشرفت علوم زبان‌شناسی و باستان‌شناسی بسیاری از زبان‌های باستانی فراموش شده نیز شناسایی شده و در این گروه قرار گرفتند و روشن گردید که این خانواده از گذشته‌ای دور در گستره‌ای پهناور پراکنده شده است. این خانواده زبانی امروزه با نام علمی «زبان‌های هندو اروپایی» شناخته می‌شود اما در ابتدا نامی دیگر داشت و مفهوم آن تنها مختص به زبان نبود : تارنمای ساوالان اوغلو
٢ - زبان‌های هندو اروپایی یک خانوادهٔ زبانی متشکل از چند صد زبان و گویش مرتبط است. بیشتر زبان‌های مردمان ساکن قارهٔ اروپا، فلات ایران، آسیای میانه و شبه قاره هند از جملهٔ زبان‌های هندواروپایی هستند. شمار هندو اروپایی ‌زبان‌ها در سراسر دنیا به حدود ۳ میلیارد نفر می‌رسد. به این ترتیب، گویشوران زبان‌های هندو اروپایی سخنوران بزرگ‌ترین خانوادهٔ زبانی شناخته‌شده در دنیای امروزند. نظریه ی زبان‌های هندو اروپایی در قرن هجدهم توسط سر ویلیام جونز زبان‌ شناس و خاور شناس انگلیسی مطرح شد. وی با اشاره به شباهت‌های زبان ‌های سانسکریت، یونانی، و لاتین به یکدیگر نتیجه گرفت که آن ‌ها بایستی از یک زبان مشترک منشاء گرفته باشند که احتمالا زبان‌های فارسی، آلمانی و سلتی هم از همان زبان ریشه منشعب شده‌اند : تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا

خورشید سمبل و نمایشگر " مردم هندو اروپایی"
دکتر کاوه فرخ در نوشتار "بررسی اجمالی نشان شیر و خورشید" می نویسد : "خورشید نمایشگر (هندی-اروپایی) ایزد ایرانی میترا است که آیین مربوط به او به پیش از دوران هخامنشیان باز می گردد... معابد آناهیتا اغلب آب راه هایی داشتند که آب در آن جریان داشت که این احتمالا جنبه دیگری از نیروی زندگی بخش ایزدبانو آناهیتا است. از جهاتی میترا و آناهیتا از سمبل های قبیله ای فراتر رفته و به جلوه ای از عرفان و الهیات ایران باستان تبدیل شدند. شیر هم یکی دیگر از پایدارترین شمایل های اساطیری ایران باستان و هویت ایرانی بوده است. این نشان در نقش برجسته های پرسپولیس نیز وجود دارند. ایران باستان علاوه بر خورشید میترا و شیر، نمادهای دیگری از جمله عقاب و قوچ داشت. به نظر می رسد که در آن زمان هم شیر و هم خورشید یک اهمیت نمادین مذهبی و اساطیری داشته و نمادهای قبیله ای صِرف به شمار نمی رفتند.  عقاب هم نماد بهشتی بود و هم نشانگر بخت خوش. شیر نر و ماده پیوند نزدیکی میان قدرت سلطنتی و دولتی آن زمان داشتند. نمونه های از آن را می توان در نقوش فراوان شیرها بر روی پوشاک هخامنشیان و پوشش اورنگ شاهی دید. در پایان دوران هخامنشیان خورشید نماد سلطنتی اصلی ایران یا “فر” (فروغ ایزدی) بود. توجه به رابطه شیر و خورشید در ستاره بینی/طالع بینی ایرانی نیز حائز اهمیت است. آنطور که سعید نفیسی اشاره می کند رابطه ی یگانه ی شیر و خورشید در تفکر ایرانی را می توان به شکل یک نشان آبامگاه (منطقه البروج/زودیاک) دید" : تارنمای حسام الدین شفیعیان
 
مردم هندو آریایی
١ - هندو آریایی، گستره‌ای از مردمند که به زبان‌های هندوآریایی سخن می‌گویند. امروزه بیش از ۹۰۰ میلیون جمعیت دارند. بیش‌تر آن‌ها بومی خاور و جنوب خاوری فلات ایران می‌باشند. ایشان تا کامبوج، ویتنام (پادشاهی‌های خمر و چامپا)، بالی اندونزی و فیلیپین اثرگذار بوده‌اند. مهاجران نوین در بیش‌تر قاره‌ها اقلیت هندوآریایی را ساخته‌اند : تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
٢ - مردم پنجابی یا پنجابی‌ها گروهی از مردم هندوآریایی زبان بومی در شبه قاره هند می‌باشند که بطور عمده در دو کشور هند و پاکستان و بخش‌هایی از کشمیر بسر می‌برند. همچنین شمار زیادی از پنجابی‌ها بصورت مهاجر به کشورهای دیگر رفته و در مناطق خارج از شبه قاره ساکن شده‌اند. پنجابی حدود ۴۴ درصد از جمعیت پاکستان را تشکیل می‌دهند. بیشتر پنجابی‌های پاکستان مسلمان هستند. در هندوستان تنها یک اقلیت بیست هزاری نفری مسلمان پنجابی در دهلی سکونت دارد. زبان آئینی سیک پنجابی می باشد و نیز گروه‌های اقلیت بودایی, مسیحی و جینی نیز در میان پنجابی های هندوستان وجود دارد : تارنمای دانشنامه بزرگ تک بوک
٣ - پنجابی‌ ها ی دنیا : کل جمعیت ١٢٠ میلیون (تخمین) - نواحی با بیشترین جمعیت : پاکستان ۷۶٬۳۳۵٬۳۰۰ - هند ۲۹٬۱۰۹٬۶۷۲ -  بریتانیا ۲٬۳۰۰٬۰۰۰ - کانادا ۸۰۰٬۰۰۰ - امارات متحده عربی ۷۲۰٬۰۰۰ - آمریکا ۶۴۰٬۰۰۰ - عربستان سعودی ۶۲۰٬۰۰۰ - هنگ کنگ ۲۶۰٬۰۰۰ - مالزی ۱۸۵٬۰۰۰ - آفریقای جنوبی ۱۴۰٬۰۰۰ - روسیه  ۱۲۰٬۰۰۰: تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا

مو سیقی پنجابی‌ها
https://www.youtube.com/watch?v=f5FsYHAWVVc
عرو سی پنجابی ‌ها
https://www.youtube.com/watch?v=6f2GtaR3hX4

دانستنی هایی در مورد پنجاب
١ - پنجاب : در زبان فارسی به معنی پنج رود (آب) است. پنجاب می‌تواند به یکی از موارد زیر مربوط باشد: پنجاب، روستایی در لاریجان آمل - پنجاب (پاکستان)، ایالتی در پاکستان - پنجاب (هند)، استانی در هند - ولسوالی پنجاب، در افغانستان - پنجاب (افغانستان)، مرکز ولسوالی پنجاب در افغانستان  : تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
٢ - پنجاب : سرزمین پنج رود میان رود سند (از غرب ) و جمنا (از شرق ) و پنج رود به نامهای جهلم ، جناب ، راوی ، بئاس ، ساتلج آن را مشروب می سازد.دشتی است آبرُفتی و هموار. نام یکی از ایالات شمال غربی هندوستان و جنوب شرقی ایران است و با گنگ ناحیتی تشکیل میدهد که از قدیم به ثروت طبیعی و کثرت محصولات معروف و از همان قرون اولیه جلب نظر ملل متمدنه را کرده و آن جزو ایالات ایران قدیم بود : تارنمای لغت نامه دهخدا
٣ - پنجاب : نام موضعی به کرمان : تارنمای لغت نامه دهخدا
٤ -  روستای پنجاب لاریجان یا به قول محلی ها پنجو در فاصله ی ۵٠ کیلومتری آمل و در جاده هراز واقع شده است. این روستا


 اولین روستا از منطقه نمارستاق است و در اول جاده نمارستاق قرار دارد. مردمی مهمان نواز دارد و شغل اصلی مردم این روستا کشاورزی و دامداری به شکل سنتی است : تارنمای لاریجان ایران

ایرانیان و پنجاب : رقص قدیمی ایرانی هندی - خراسانی
https://www.youtube.com/watch?v=TPBX9NZvyE0
ترانه بندري با رقص پنجابی
https://www.youtube.com/watch?v=hlh48ByDDFE

یادداشت پایانی
روانشاد ملک‌الشعرای بهار  در قصیده ی "حب الوطن" چه نیکو سرود که:
این همان ملک است، کاندر باستان بینی در او
داریوش از "مصر" تا "پنجاب"، فرمان گستر است...

دکتر منوچهر سعادت نوری

منابع و مآخذ
آریائی - کیش و آئین کهن آریایی - رده ی مردمان هند و اروپایی - زبان‌های هندو اروپایی - مردم هندو آریایی : تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
آریائی : تارنمای لغت نامه دهخدا
آریاییان : تارنمای دانشنامه دنبلید
زبان‌های هندو اروپایی  : تارنمای ساوالان اوغلو
بررسی اجمالی نشان شیر و خورشید - نوشتاری از دکتر کاوه فرخ : تارنمای حسام الدین شفیعیان
مردم پنجابی یا پنجابی‌ها  : تارنمای دانشنامه بزرگ تک بوک
پنجابی‌ ها ی دنیا  : تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
روستای پنجاب لاریجان : تارنمای لاریجان ایران

 

۱۳۹۲ آبان ۱۶, پنجشنبه

یاد نامه ها : ١١ - یاد نامه ی محمد زهري


محمد زهري سرا ینده ی نوپرداز، پژوهشگر، كتابشناس، و عضو هيأت علمي دانشگاه، در مرداد ١٣٠۵ در روستاي عباس ‌آباد شهسوار از توابع تنكابن به دنيا آمد. پدرش عبدالله، از خاندان خلعت بري تنكابن و  از مشروطه‌طلبان بود و چون در فتح تهران مشاركت داشت و شجاعت نشان داده بود، لقب ضيغم‌الممالك گرفت  (بنا بر لغت نامه دهخدا، ضیغم  به معنای شیر بیشه و شیر قوی است). عبدالله زهري (ضيغم‌الممالك) تا قبل از سال ١٣١٠ از مالكين تنكابن بشمار مي رفت و بكار كشاورزي اشتغال داشت. مادر محمد زهري از خانواده ی مسعودالملك بود.

ماجرای زندگی او
محمد زهري چهار ساله بود که از زادگاه خویش همراه پدر و مادرش  به تهران آمد و سپس به ملایر و شیراز رفت و از سال ۱۳۲۱ در تهران اقامت گزید. در سال ۱۳۳۲ در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشکده ادبیات تهران لیسانسه شد. سپس دوره دکترای ادبیات فارسی را نیز گذراند. چند سال دبیر ادبیات بود. سپس به سازمان برنامه منتقل شد و در سال ۱۳۴۱ به کتابخانه ملی رفت و در آنجا مشغول شد. او در دهه چهل خورشیدی در تالیف مجلدات  کتاب شناسی ملی ایران در دو مرحله مشارکت داشت
محمد زهري از سال ١٣٣۵ تا زمان بازنشستگي (١٣٦۵) به فعاليت‌هايي مانند تدريس ادبيات فارسي، مشاورت فرهنگي وزارت فرهنگ (در دوره مسئوليت محمد درخشش)، همكاري با مجله ايران آباد در سازمان برنامه، كتابداري در كتابخانه ملي و سپس معاونت همين كتابخانه، و پژوهشگري در فرهنگستان ادب و هنر اشتغال داشت. همزمان با انجام خدمات رسمي، در مدرسه ی عالي ايران زمين، دانشكده ی دماوند، و مؤسسه ی علوم اجتماعي در دوره‌هاي كارشناسي و كارشناسي ارشد تدريس مي‌كرد.
وی نويسندگي را با فكاهي‌نويسي براي روزنامه توفيق در سال ١٣٢٤ آغاز كرد و بعدها به داستان و مقاله روي آورد و سرانجام به شعر پرداخت. مدتي صفحه ی شعر مجله ی فردوسي را كه نصرت رحماني، در دهه‌هاي ١٣٣٠ و ١٣٤٠، اداره مي‌كرد برعهده گرفت و مدت كوتاهي نيز مسئول صفحه ی شعر مجله ی سپيد و سياه بود... زهري از جمله شاعران نوپردازي است كه بين دهه‌هاي ١٣٣٠ تا ١٣۵٠ يكي از درخشان‌ترين ادوار شعر و زبان پارسي را به وجود آوردند ، زبان شعر او لطيف و سبكش نيمايي بود. يكي از مشهورترين اشعار زهري سروده ی "به فردا"ي اوست. در اين شعر كه آن را پس از سال‌هاي ١٣٣١ سروده است از جوانان مي‌خواهد تا ياد و نام انسان‌هاي پيشتاز و جان بركف را گرامي دارند. نخستين كتاب شعرش با عنوان "جزيره" در سال ١٣٣٤ منتشر شد، و بعد از آن در سال‌هاي ١٣٣۵ تا ١٣۵٦، شش مجموعه ی شعر از او به چاپ رسيد. زهري در قلمروی كتابداري و كتابشناسي نيز يكي از شخصيت‌هاي آگاه و نامدار ايران بود. وي در شهريور ١٣٤١ در زمان رياست ايرج افشار به كتابخانه ملي پیوست و تا دي ماه ١٣۵٤ در سمت كتابدار و معاون كتابخانه ملي ايران، به كار مشغول بود. به ابتكار وي، نخستين كتابشناسي ملي ايران در سال ١٣٤٢ تدوين شد. برگزاري نمايشگاه‌ ها، مراجعه به ناشران و كتابفروشان براي جمع‌ آوري كتاب‌هاي منتشرشده و تنظيم آنها در كتابشناسي، نشر مجموعه ‌هاي كتابشناسي كتابخانه ملي، و به ثمر رساندن هشت جلد كتابشناسي ملي، بخشي از فعاليت ‌هاي وي در كتابخانه ملي ايران محسوب مي‌شود.

بستگان نزدیک او
محمد زهري با بانو ماندانا باوندی ازدواج کرده بود و سه برادر و يك خواهر داشت. دكتر مراد علي زهري (یکی از پیشکسوتان صنعت مرغداري ایران و استاد بازنشسته ی دانشگاه تهران) از جمله برادران اوست.
 
مجموعه های اشعار او
جزیره (۱۳۳۴) - گلایه (۱۳۴۵) - شب نامه (۱۳۴۷) - تتمه (۱۳۴۸) - برگزیده ی اشعار (۱۳۴۸) - مشت در جیب (۱۳۵۳) - پیر ما گفت (۱۳۵۶). پس از درگذشت محمد زهري، دو مجموعه ی شعر نیز از او چاپ شد. اولی با عنوان « به فردا» در سال ١٣٧٤ توسط نشر چشمه، دومی مجموعه ای کامل ، همراه یادداشت های او با عنوان « برای هر ستاره » در سال ١٣٨١ توسط انشتارات توس.

سبک و شیوه ی سروده هاي او
محمد زهري در آغاز، چهارپاره سرا و از زمره ی شاگردان مکتب فریدون توللی بود. اما خیلی زود، به نیما و قالب نیمایی روی آورد و این شیوه ی تازه را در مجموعه ی «گلایه» آشکار کرد. موضوع قطعات این دفتر رنج، تنهایی و اندوه شاعرانه است. مجموعه ی بعدی او «شب نامه» حاوی قطعات فلسفی و اجتماعی است. دو شعر «به فردا» و «لندن ۷۰» او بسیار مشهور است

نظر چند سراینده و نویسنده در مورد نظم و نثر او
١ - مفتون اميني (یکی دیگر از سرایندگان نوپرداز) در روايت از آغازگران شعر نو، از محمد زهری نیز یاد کرد و گفت : "به طور كلي، شعر نو در بين شاعران در آغاز به دو گونه رشد و نمو كرد؛ شروع شعر نو ابتدا انفرادي بود كه شاعراني همچون فريدون توللي، نادر نادرپور، پرويز ناتل خانلري، احمد شاملو، ه. ا. سايه و فريدون مشيري از جمله كساني بودند كه به اين صورت به شعر نو روي آوردند. گروه ديگر، جواناني بودند كه در سال‌هاي ٣٢ به بعد در پياده‌روهاي خيابان نادري دور هم جمع مي‌شدند و از صبح تا شب شعر مي‌گفتند و در رابطه با شعر نو بحث مي‌كردند. اين گروه كه من نيز در آن بودم، شامل افرادي چون نصرت رحماني، محمد زهري، منوچهر شيباني، اسماعيل شاهرودي، فرخ تميمي، كارو و دو سه نفر ديگر مي‌شد. در اين گروه چندنفره هر روز صبح ما در محل «تئاتر نو» در كافه فيروز جمع مي‌شديم و به خواندن و بحث كردن در رابطه با شعر نو مي‌پرداختيم؛ چنان‌‌كه به اين گروه پياده‌نظام شعر نو گفته مي‌شد. محمد زهري كه كتاب اولش«جزيره» را منتشر كرده بود، سردسته‌ي ما بود".
٢ - شیون نوری در نوشتار "مشت در جیب، زندگی و هنر محمد زهری" می نویسد : "در عنوان و متن آثار زهری قرابتی خاص وجود دارد. در واقع بیشتر بث السکوای زهری در این آثار آمده است. طرح دردهای اجتماعی، فاصله طبقاتی، خودباختگی و ... در شعر « گل قالی» ، شاعر با طنز و کنایه ، فاصله ی تولید کننده و مصرف کننده ی قالی را که ریشه در فاصله ی طبقاتی دارد به زیبایی ترسیم کرده است. و یا در شعر دیگری با عنوان « نامرد» زهری از انفعال و انسداد و اختگی گلایه می کند و به دنبال دگردیسی ، چراغ و نو زایی است و درد خود را درد کوری اجاق نسل خویش می داند. در شعر « فاتح » ، انسان را به بازبینی و بازشناسی فرا می خواند و معتقد است به موازات پیشرفت های حیرت انگیز امروزیش ، به واسطه ی ماشین و تکنولوژی، روح و روانش تخریب شده است و باید خودش به علاج این واقعه بپردازد... نقطه ی اوج زهری در«مشت در جیب» است. دیگر این که اگر چه تاثیر اخوان را در پاره ای از سروده های زهری می توان پی گرفت، اما این تاثیر مقلدانه نیست و به راحتی هضم شده است. او در طول این راه خودش بود، نه پشت سبک و سلیقه ی شاعری قامت بست و نه برای اثبات خود به تخریب کسی پرداخت... و دیگر اینکه زهری با «آرامش طوفانی» حرمتش را حفظ کرد، نه شعرش را به شعار بدل کرد و نه از سر بی چارگی آن را به سمت توصیف اسافل اعضا و سکس کشاند و نه از پشم آن کلاهی بافت... نکته ی دیگر این که در سروده های زهری شعر عاشقانه ای ندیدم و هنوز هم جواب روشنی از عدم عاشقانه ها یا عاشقانه های لال او نیافتم و با خود درگیرم".
٣ - زندگي «محمد زهري» ، دست‌مايه‌ي نگارش چهل و هشتمين عنوان از مجموعه‌ي «مشاهير ايراني» شد و «سمائه دليري» در كتابی از اين مجموعه‌ به زندگي شخصي و اجتماعي محمد زهري پرداخت. دليري در چهار فصل اين كتاب «زندگي شاعر»، «بررسي انديشه‌ها و محتواي شعر»، «محمد زهري از نگاه ديگران» و «گزيده‌ي اشعار» او را ارائه کرده است. بنا بر نوشته ی سمائه دليري : "محمد زهري، فعاليت‌هاي هنري و نوشتاري خود را از پانزده سالگي با چاپ مقاله و مطالب طنزآميز در نشريه‌ي توفيق و هم‌چنين داستان‌هاي كوتاه در ديگر روزنامه‌هاي مشهور آن روزگار آغاز كرد. نخستين شعري كه سرود، در انشايي بود كه شادروان دكتر محمد معين تحت عنوان «فرصت» داده بود. دكتر معين شعر را شنيد و زهري را تشويق كرد. بعدها زهري كار سرودن شعر را جدي‌تر دنبال كرد".
٤ - فرهاد عرفانی در نوشتار "محمد زهری شاعر رنج های انسانی" می نویسد: "بی شک، محمد زهری، شاعر رنجهای یک ملت، و، شاعر رنجهای انسانی ست. هنرمندی متعهد، که تعهد در ضمیر انسانی اوست، نه در ارادهء مصلحت جویانه اش. شعر او، همان شعر نیماست، با همان غنای اندیشه. اما او، با تکیه بر تجربهء نیما، در شکل هنر خود، گام هائی فراتر نهاده است. او همه چیز، از اندیشه و احساس و تخیل و تصویر و آهنگ را، به خدمت گرفته است، تا تصویرگر ِ دردها و چراهای انسان باشد، و در این راه، چه پر شور و بی ادعاست، این بزرگمرد ِ شعر معاصر"

نمونه هایی از سروده هاي او

١ - بخشی از سروده ی لندن ۷۰
صبح باران / ظهر باران / عصر باران
شب / همه شب / باز باران
دائماً چتر است و / باران است و / بارانی
شهر، شهر بی نگاهی است
کشف های تازه را ناخواسته، بدرود گفته
خانه ها با پله های چوبی پیچان
سرد / دلمرده / نمور و / تار
هست فریادی اگر / نجواست
یا صدای سوت کشتی / یا ترن / یا کارخانه
یا طنین خسته ی زنگ کلیسا / روز یکشنبه
که دگر در گوش سنگین جوانان / مرده و ناآشناست...
سروده ی لندن ۷۰ در غربت و در انگلیس سروده شده و به «گلچین گیلانی» سرا ینده ی مشهور «باز باران با ترانه / با گوهرهای فراوان می خورد بر بام خانه» تقدیم شده است
٢ - به فردا
به گلگشت جوانان یاد ما را زنده دارید، این رفیقان!
که ما در ظلمت شب زیر بال وحشی خفاش خون آشام
نشاندیم این نگین صبح روشن را به روی پایه ی انگشتر فردا
و خون ما به سرخی گل لاله
به گرمی لب تبدار بیدل/ به پاکی تن بیرنگ ژاله
ریخت بر دیوار هر کوچه
و رنگی زد به خاک تشنه ی هر کوه
و نقشی شد به فرش سنگی میدان هر شهری
و اینست آن پرند نرم شنگرفی که می بافید
و اینست آن گل آتش فروز شمعدانی
که در باغ بزرگ شهر می خندد
و اینست آن لب لعل زنانی را که می خواهید
و پرپر می زند ارواح ما اندر سرود عشرت جاویدتان
و عشق ماست لای برگ های هر کتابی را که می خوانید
شما یاران نمی دانید
چه تب هایی ، تن رنجور ما را آب می کرد
چه لب هایی ، به جای نقش خنده ، داغ می شد
و چه امیدهایی در دل غرقاب خون ، نابود می گردید
ولی ما دیده ایم اندر نمای دوره ی خود
حصار ساکت زندان
که در خود می فشارد نغمه های زندگانی را
و رنجی کاندرون کوره ی خود می گدازد آهن تنها
طلسم پاسداران فسون ، هرگز نشد کارا
کسی از ما ، نه پای از راه گردانید و نه در راه دشمن گام زد
و این صبحی که می خندد به روی بام هاتان
و این نوشی که می جوشد درون جام هاتان
گواه ماست ، ای یاران!
گواه پایمردی های ما/ گواه عزم ما
کز رزم ما/ جانانه تر شد!
٣ - در خانه ی من
دیری است که بیهوده چو مرغان خموشم
از یاد فراموشم و  با خلق نجوشم
در نم نم باران بهاران ، نگریزم
یک جام ننوشیدم و ، یک جام ننوشم
شب خفتم و با مرغ شب ، آواز نکردم
با همنفسی عقده ی دل ، باز نکردم
یاران کهن را به ره خویش سپردم
از دام رها بودم و ، پرواز نکردم
در گوشه ای افتادم و رخساره نهفتم
چون لاله ی کوهی ، به نهانگاه شکفتم
از خویش، دو صد طعنه ی جانسوز شنفتم
رنجیدم و اما ، سخن ِ سرد نگفتم
٤ - بی تباران انبوهند
مگر از کومه برآید دودی
گیرد و آتش ژرفی گردد
ورنه چشمم نخورد آب زمن یا من ها
آبمان سرد نانمان گرم مشتمان در جیب است
حرفمان اما از آتش و خون است مدام
۵ - سراغی نیست ز مرد ِ مرد
به ایوان پلید خانه ی بی زاد و رود ما ، چراغی نیست
اجاق نسل ما کور است و درد ما همه این درد
تپش در کوه و جوشش در بیابان است
عصیر خون گرمی در کمرگاه بهاران است
ولی از جنبشی خالیست رگ هامان
عطش های شگرف شهوت اجداد
بنای آفرینش های جاویدان، فروکش کرده در ما ، سالهای سال
نه بذری ، بذر/ نه خاکی ، خاک
عقیم از زادنیم و عاجز از بنیاد/ سترون پاک
سراغی نیست زمرد ِ مرد
همه نامرد ِ نامردیم و درد ما همه این درد
٦ - دلم تنگ است
دلم تنگ است/ دل آگاه من ، تنگ است
من از شهر "زمان دور " می آیم
من آنجا بودم و اینک در اینجایم
در آنجا ، در نهاد زندگانی ، جوش طوفان بود/ بهاران بود
زمین پرورده ی دست خدایان بود
می صد ساله می جوشید در پیمانه ی خورشید
نگاه آشتی در روشنان دیدگان می سوخت
چو قویی ، دختر مهتاب ، بر سنگ خیابان ، سینه می مالید
من از شهر "زمان دور" می آیم
من آنجا بودم و اینک در اینجایم
نویدی نیست با من/ نه پیغامی از آن همشهریان دور
نه چشمی بر نثار تحفه ی این شهر
در اینجا ، آه ! .... خاموشی است ، تاریکی است ، تنهایی است
خزان در برگریز هر چه سبزی می زند در چشم
فریبی تلخ، گل داده است در هامون دلمرده
زمانه، گوش بسته بر لب ِ شیطان
سر آن نیست کس را به کار دیگری آید
نه سوزی بر دلی از آنچه هست و نیست
نه شوری در تکاپوی تمنایی
همه ، سر در گریبان غم خود ، مات مانده
و من ، از شهر دیگر آمده ، در غربت این شهر می گریم
دلم تنگ است/ دل آگاه من ، تنگ است

برخی از بهاريه هاي او

١ - چه کريم است بهار
بر سر سبزه گسترده نشستم
توری ابری/ سايبانم شد/ همه عالم
اينک/ سايه پرورد جهان است
چه کريم است بهار
٢ - تماشای بهار
« آی، گل پونه، نعنا پونه...»
به صدايی که شنيد
حلزون آمد از کاسه خود بيرون
به تماشای بهار
٣ - ليلاج بهار
دور ليلاج بهار است
ختمِ تردستان/ گل آورده است
تو مبادا که نيازی طلبی/ دست گل می سوزد
خوش بود دستخوشِ آخر بازی ، بگذار
سبدت را همه پُرخواهد کرد از سيب
سرخ چون مشتِ فشردهء دل من

یادداشت پایانی
زنده یاد محمد زهري در سال ١٣٦٢ به مهاجرت ناخواسته به كشور فرانسه تن داد و پس از چند سال به ايران بازگشت و متاسفانه  سر انجام  روز شنبه ١۵ اسفند ١٣٧٣ در بیمارستان آسیا در تهران بر اثر سكته قلبي درگذشت. پیکر محمد زهري ، بنا به گفته ی همسرش ماندانا باوندی، در "بهشت سكينه"، چند كيلومتري كرج، به خاك سپرده شد.

روح و روانش شاد و یادش گرامی باد

دکتر منوچهر سعادت نوری

منابع و مآخذ
محمد زهري : تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
محمد زهري فرزند عبدالله (ضيغم الممالك) : تارنمای شركت گسترش فرهنگ رايانه اي كتاب
ضیغم : تارنمای لغت نامه دهخدا
زندگی نامه ی دكتر مراد علي زهري : تارنمای بنياد ايران شناسي
سروده های محمد زهري : تارنمای آوای آزاد ، تارنمای پیچک (محمد زهري) و بسیاری از تارنماها
محمد زهري ، نوشتاری از ناهيد حبيبي آزاد : تارنمای دايرة المعارف كتابداري و اطلاع‌رساني
روايت مفتون اميني از آغازگران شعر نو : تارنمای مشرق نيوز 
مشت در جیب، زندگی و هنر محمد زهری - نوشتاری از شیون نوری : تارنمای شیون نوری
«محمد زُهَری» در ميان «مشاهير ايرانی»  - نوشتاری درباره ی كتابی که «سمائه دليري» تالیف کرده است : تارنمای خبرگزاری کتاب ايران
محمد زهری شاعر رنج های انسانی، نوشتاری از فرهاد عرفانی :  تارنمای ادب عرفانی
بهاريه هاي محمد زهري  : تارنمای بي بي سی

بخش های پیشین یاد نامه ها : ١ - یادنامه ی ایرج افشار ٢- یاد نامه ی دکتر مهدی حمیدی شیرازی ٣ - یاد نامه ی جلال الدین همایی ٤ - یاد نامه ی فريدون توللی ۵ - یاد نامه ی محمد مختاری ٦ - یاد نامه ی رهی معیری ٧ - یاد نامه ی نصرت رحمانی
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2013/03/blog-post_13.html
٨ - یاد نامه ی دکتر سیف الله وحیدنیا
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2013/06/blog-post_23.html
٩ و ١٠ - یاد نامه های همای اصفهاني و طرب اصفهاني
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2013/10/blog-post.html

گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2013/11/blog-post_7.html

۱۳۹۲ آبان ۱۰, جمعه

زنان نامدار ایران : ١٦ - "دوغدو" مادر زرتشت


دوغذُو یا دُغدویه همسر پوروشسب و نام مادر زرتشت بوده‌است. دُغدویه به معنی دختر یا دوشیزه است. به موجب بند دهم از فصل ۳۲ بندهشن دوغدو دختر فَراهیم رَوا بوده‌است و مادرش به موجب اشارهٔ زاد سپرم، فرِنو نام داشته‌است. نام دوغدو از یک ریشه ی هندواروپایی برخوردار است. این واژه از ریشه ایرانی باستان دوغ (dū) است. این واژه با پسوند (tara) واژه دختر را ایجاد می‌کند که در اصل به معنای دوشنده ی شیر است. در سانسکریت باستان بصورت (duhitar) بکار رفته است. واژه‌ های دوغ و دوشیدن نیز از همین ریشه‌اند. در انگلیسی بصورت (daughter) بکار رفته ‌است. دوغدو در زبان ترکی به معنای (زائید) یا (به دنیا آورد) است و از ریشه ی دوغماک می باشد. دوغدو فرزند فِراهیم و زوییش است و حسب آرای متون زردشتی در زمان تولد فره زردشت را هم بهمراه خود به جهان می آورد. بدین نحو که فره زردشت از طریق اهورامزدا به روشنی بی پایان و از آنجا از طریق ماه و ستارگان به آتش منزل فراهیم می رسد. هنگام زادن دوغدو از زوییش این فره وارد بدن نوزاد می شود و دوغدو با شمایلی نورانی و منور متولد می شود... سه روز مانده به زایش زردشت خانه پوروشسب را نور فرا می گیرد.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D9%88%D8%BA%D8%AF%D9%88

دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا، معادل انگلیسی "دوغدو" را بصورت (Dughdova = Duγδōuuā) آورده است
http://en.wikipedia.org/wiki/Zoroaster

"دوغدو" از نسل فریدون بود
بنابر لغت نامه دهخدا : دغدو / دغدویه نام مادر زردشت است و او از نسل فریدون بود
http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-f7f77c240a7e4e96bf6e9c8bdef42500-fa.html

فره ناز یا دغدویه نام مادر زرتشت بود. مادر زرتشت اصلا از شهر ری بود و در آنجا با گروهی که مردم را گمراه می کردند و از آنها مرتب فدیه و قربانی می خواستند و دین را وسیله ای برای رسیدن به امیال و خواست های ناروای خود کرده بودند به مبارزه پرداخت. پدر و مادرش چون جان او را در خطر دیدند او را نزد یکی از نزدیکان خود به آذربایجان فرستادند او در آنجا با پوروشسب ازدواج کرد و ثمره ی این پیوند، زرتشت پیامبر است.
http://ragbarb.blogspot.com/2009/11/blog-post.html
وجه تسمیه ی تعبیر دیگر نام مادر زرتشت به عنوان فره ناز
از ديد اسطوره‌هاي ايران‌باستان، تكوين هر انساني از گردآمدن سه عنصر اصلي است: فر، فروهر و گوهرتن.
١ - فر يا فره : موهبتي ايزدي است كه تجلي ظاهري آن نور است و همراهي آن با مردمان موجب تيكبختي و جدايي او از آنان سبب بدبختي است.
٢ - فروهر : همزاد و روح‌پاسبان آدمي است كه در جوار اورمزد است. پيش از تكوين هر موجودي وجود دارد و پس از مرگ او نيز باقي مي‌ماند.
٣ - گوهرتن : صورت مادي و جسم آدمي است. براي تكوين زردشت نيز اين سه عنصر خاص به گونه‌اي اساطيري از قلمرو اورمزد و ايزدان، راه آسمان را به سوي زمين طي مي‌كنند تا در هنگام مقدر با هم تركيب شوند.
فره‌ زردشت از طريق مادر به او منتقل مي‌شود: فره كه نمونه اصلي هويت و اصالت پيامبري زردشت است تنها از طريق دوغدو مادر زردشت در وجود او تجلي خواهد يافت. در دينكرد هفتم آمده است: «... آن فره براي آفرينش زردشت، از پيش اورمزد به روشني بي‌پايان فرود آمد و از روشني بي‌پايان به خورشيد، از خورشيد به ماه، از ماه به ستارگان و از ستارگان به آتشي كه در خانه زوئيش بود و از آن آتش به زوئيش، زن فراهيم روان رسيد، چون آن دختر كه مادر زردشت بود زاده شد»
.وجود اين فره دوغدو را نوراني كرد. در دينكرد پنجم آمده است: «در درازناي زندگي، هرگاه مادر زردشت از خانه خويش به جايي مي‌رفت آن فره مانند پرتو آتش، بلند و ستبر، به سرزمين‌هاي دور، روشني، نور و فروغ مي‌داد».
http://www.tebyan-zn.ir/News-Article/zanan/w_religions/2013/8/7/121737.html

دوغدو و داستان زایش زرتشت
رضا مرادی غیاث آبادی می نویسد : "فرّه زرتشت (پرتوهای درخشان) در آغاز از آن اهورا بود. مزدای بزرگ، آن فره سپند و مینوی را به «فروغ بیکران» فرا سپرد. فروغ بیکرانه، آن فره درخشانِ مینوی را به خورشید داد و خورشید آنرا به ماهِ آسمان شب‌های ایران سپرد. ماه، آن فره را به ستارگان پرنور ارمغان کرد و ستارگان آنرا به آتشی که در خانه «زوئیش» (مادر مادر زرتشت) می‌سوخت، فرو فرستادند. بدان هنگام که زوئیش در حال زایمان «دوغدو» (مادر زرتشت) بود. فره زرین فرو آمده زرتشت، چنان درخشان بود که جام آتشدان بی‌نیاز از هیزم و خوراک فرا می‌سوخت و شعله برمی‌کشید. فره زرتشت، چهره دوغدوی تازه زایش‌یافته را چنان درخشان می‌کند که بمانند ماه بر روی زمین می‌درخشید. از دیگر سوی، فُـروهر/ فَـروَهَـر زرتشت، در آغاز در عالم مینو بود، در سرای سپند اهورا. از آنجا بمانند فره او، به فروغ بیکران راه می‌یابد. بهمن و اردیبهشت (اندیشه نیک و بهترین راستی)، آن فروهر خجسته را از فروغ بیکران به شاخه همیشه سبز درختچه مقدس «هـوم» که بر بلندای چکاد کوهی روییده بود، باز می‌سپارند. یک جفت پرنده آماده جفت‌گیری، آن شاخه در بردارنده فروهر زرتشت را از ستیغ کوه برمی‌چینند و به آشیان خود می‌برند، آشیانی بر بالای درختی بزرگ و کهنسال و خشکیده که بر کرانه رود مقدس «دائیتیا» جای داشت. پیوند آن شاخه هوم سپند، درخت خشکیده را به ناگهان و به یکپارچگی سبز و زنده می‌کند و برای همیشه سرسبز می‌دارد. آنگاه که «پوروشسپ» (پدر زرتشت) و «دوغدو» (مادر زرتشت)، به پیمان می‌آیند؛ پوروشسپ، شاخه‌ای از آن هوم زندگی‌بخش را از فراز درخت پیر، می‌چیند و به دوغدو ارمغان می‌کند. دوغدویی که پیش از این دربردارنده فره زرتشت بود، اکنون فروهر او را نیز در آغوش دارد. اما گوهر تن زرتشت نیز در آغاز از آن اهورا بود. اهورا آن گوهر را به باد می‌سپارد. باد تیزرو آن گوهرِ گوهران را به آغوش ابر می‌دارد. ابر آورنده شادی و خرمی، گوهر تن زرتشت را ارمغان باران می‌کند و باران، دانه‌دانه بر زمین بهاری تازه‌شکفته‌ای فرو می‌افتد که چراگاه گاوان پوروشسپ و دوغدو است. گوهر تن زرتشت از باران به آغوش سپندارمذ راه می‌یابد و زمین سپند، آنرا به اندام گیاه سبزی فرو می‌نهد تا از آغوشش برویند و خوراک گاوان دوغدو شوند. دو گاو سپید و زیبا و زردگوشی که تا آن زمان نزائیده بودند. پسانگاه، آن گوهر تن، از شاخه ی سبز گیاه، به شیر گاو راه می‌یابد. دوغدو، گاو را می‌د‌وشد و دارنده ی گوهر تن زرتشت نیز می‌شود. اکنون دوغدو، هم دارنده ی فره و فروهر، و هم گوهر تن زرتشت است. او هوم سبز و شیر سپید را به دستان پوروشسپ باز می‌سپارد تا آنها رابا هم بکوبد و درآمیزد. نوشیدنی «پراهوم» فراهم آمده را هر دو می‌آشامند و اکنون فره و فروهر و گوهر تن زرتشت در جان دوغدو آرام می‌گیرند. ماه‌ها از آن فرخنده روز می‌گذرد. سه روز مانده به زایش زرتشت، پرتوهای درخشانی از رخساره دوغدو سراسر خانه آنان را فرا می‌گیرد و به هنگام زایش او، «آناهیدِ» همیشه توانا و «اَشـی» نیک، نوازشش می‌کنند و زرتشت در روی آنان و در روی پدر و مادر می‌خندد. آنگاه «اَشـی» نیک، آوازی فرا می‌شنود و می‌گوید: (کیستی ای که سرودت به گوش من نازنین‌تر از همه ی سرودهاست؟» آنگاه پاسخ فرا می‌آید: «او زرتشت است! او که هنگام زادن و بالندگی‌اش، آب ها خشنود شدند، گیاهان شادمان شدند، رودها برخروشیدند و گیاهان بردمیدند. او زرتشت است)"
http://ghiasabadi.com/zartosht.html

زمان زیست "دوغدو" مادر زرتشت
دوغدو" مادر زرتشت حدود ١٧٣٧ پیش از میلاد می زیست.
http://bastansara.blogfa.com/post-55.aspx
مادر زرتشت دوغدو دختر فری‌هیم‌رَوا و پدر وی پوروشاسپ نام داشتند. نام خانوادگی زرتشت اسپنتمان بود. حاصل ازدواج پوروشاسپ و دوغدو پنج پسر بود که زرتشت سومین آن‌هاست... زمان ظهور زرتشت، با همهٔ پژوهش‌های دانشمندان قدیم و جدید، هنوز هم در پردهٔ ابهام است. دربارهٔ زمان زندگانی زرتشت آنقدر تحقیق و بحث و گفتگو شده‌است که حتّی اشاره به رئوس آن مطالب، کتاب بزرگی را فراهم می‌کند. اودوکسوس کنیدوسی که هم زمان با افلاطون بوده‌است، زمان ظهور زرتشت را ۶۰۰۰ سال قبل از افلاطون می‌داند. جامعهٔ زرتشتیان ایران زادروز زرتشت را روز خرداد از ماه فروردین برابر با ۶ فروردین و در سال ۱۷۶۸ پیش از میلاد تعیین کرده‌است. اما این باور که به تازگی متدوال شده و زرتشتیان هند آنرا به رسمیت نمی‌شناسند، فاقد منبع تاریخی است... امروزه بیشتر دانشمندان بر آنند که زردشت بین ۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ سال پیش از میلاد می ‌زیسته ‌است.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D8%B1%D8%AA%D8%B4%D8%AA

زایش زرتشت از دوغدو ی باکره
بنا بر منابع گوناگون : زرتشت از یک باکره متولد شد "مفهوم یک شعاع الهی"
Zoroaster was born of a virgin and "immaculate conception by a ray of divine reason."
http://www.tektonics.org/copycat/zoroaster.html

اسطوره‌ ي دوغدو و چگونگی آفرینش و زایش زرتشت
دشمني اهل ده زوئيش با دوغدو : مردم ده از نوري كه از بدن دوغدو، از خانه زوئيش مي‌تابيد شگفت‌زده شدند و با خود اين پرسش را مطرح كردند: «در ده زوئيش، زن فراهيم روان، آتشي به خودي خود مي‌سوزد، يعني آن را هيمه‌اي به كار نيايد». سپس به دشمني با آن دختر پرداختند، بدو نسبت جادوگري دادند و براي بيرون كردن او از آن ده با خانواده او به جدال پرداختند. پدر دختر به دفاع پرداخت: «... چون اين دختر در خانه من زاده شد، همه درخشش او روشني آشكار آن آتشي را كه در خانه من بود، به پس راند، يعني از همه آتش‌ها روشني را برگرفت، چون اين دختر، در اندروني‌ترين جاي خانه كه در آن آتشي نيست بنشيند و در سراي آتش بلند برافروزند، بر اثر نوري كه از تن او مي‌تابد، آنجا آن دختر نشيند، روشن‌تر از جايي است كه در آن آتش بلند افروزند. چنين دختر فره‌ندي جادوگر نيست».
اهل ده از دشمني باز نايستادند و ايزدان چاره‌جويي كردند: «ايزدان با نيروي معجزه‌آميز، چنين چاره‌جويي كردند كه پدر، آن دختر را به خانه پتيريترسب، پدر پوروشسب بفرستد تا به زني پوروشسب پدر زردشت در آيد». بدين ترتيب فره كه در وجود دوغدو جاي گرفته است، همراه با او به سرزمين‌ دودمان زردشت، «سپيتمان» مي‌رود. براي مراحل بعدي تكوين او، ايزدان فروهر زردشت را به طور معجزه‌آسايي در ساقه گياه هوم بر شاخه درختي جاي دادند و پوروشسب را به چيدن آن راهنمايي كردند.
گوهر تن زردشت نيز از طريق آب‌هاي مينوي قطره‌قطره به زمين فرستاده شد و گياهان خاصي را روياند كه پژمردگي بدان‌ها راه نمي‌يافت. دو گاوي كه هنوز نزائيده بودند، با خوردن آن گياه معجزه‌آسا شيردار شدند. دوغدو از شيره آن هوم شير اين گاوان معجوني فراهم آورد. دوغدو و پوروشسب از آن معجون خوردند و در اينجا بود كه فره‌اي كه در تن دوغدو بود با فروهر و گوهر تن زردشت يكجا به هم پيوستند و از هم‌آغوشي آنان كه علي‌رغم مخالفت ديوان انجام گرفت، نطفه ی زردشت در زهدان دوغدو، مادر زردشت بسته شد. هم‌چنان كه اورمزد به امشاسپندان گفته بود: «آيا مادرش را ديده‌ايد، تا زردشت را در او بيافرينيم».
دشمني ديوها با دوغدو : چون نطفه زردشت در وجود مادر بسته شد، ديوان ناخشنود بر آن شدند كه او را در شكم مادر نابود كنند. دوغدو را به تب تند و درد آزاردهنده‌اي دچار كردند. دوغدو خواست پيش جادو پزشک برود، اما ايزدان او را از اين كار بازداشتند و بدو توصيه كردند: دست بشويد، و هيمه برگيرد و روغن گاو و بوي خوش بر آتش نهد، روغن بر شكم بمالد و بر آن بوي خوش بسوزاند و در بستر بيارامد تا او و فرزندش رهايي يابند. دوغدو هم چنين كرد.
زايش زردشت و حضور ايزد بانوان و ديو زنان : سه روز مانده به تولد زردشت، از همه وجود دوغدو از همه روزنه‌هاي خانه او چنان نوري برتافت كه بزرگان ده گمان بردند كه ده آتش گرفته است و به هراس افتادند و گريختند. چون باز آمدند، دريافتند كه ده نابود نشده و به هيچ جايي آتش نيفتاده است، بلكه دوغدو فرزند شكوهمندي را به دنيا آورده است و اين روشني از فره اوست.
در لحظه تولد او، ايزد بانوان ياري‌رسان دوغدو بودند: آناهيتا سر و شانه او را گرفته بود، ايزد بانوي آشي بر و پشت او را و مينوي رادي (بخشندگي) سينه و رودگان او را و ايزد بانوي دين پهلو و فره كياني سينه وي را لمس مي‌كردند... زردشت نوزاد در لحظه تولد خنديد، چون بهمن شادي‌آفرين با انديشه او درآميخته بود.
دشمني‌ها با زردشت بعد از زايش و واكنش دوگانه پدر و مادر او : پس از زايش معجزه‌آميز زردشت و خنديدن او هراس در دل ديوان و جادو زنان بالين دوغدو و دشمنان او افتاد. پوروشسب با آنان هم داستان شد و نخست پيش مردي به نام دورسرو رفت كه در آن ده به جادوگري نامي‌تر بود و او را از زايش زردشت و معجره ی خنديدن او در لحظه تولد آگاه كرد و او را براي ديدن زردشت به بالين او آورد.
آن جادوگر خواست سر نرم آن كودک پرفره را با دست بفشارد ولي معجره بزرگي رخ داد و دست آن نابكار به پس رانده و خشک شد. دورسرو بيم از زردشت را چنان به انديشه پوروشسب انداخت كه پوروشسب از خود آن جادوگر نحوة از ميان بردن زردشت را سؤال كرد و در تباه كردن او از دور سرو ياري خواست. به سفارش او هيزمي فراهم كردند و آتشي روشن ساختند و كودك را در ميان آن قرار دادند. به روايتي آتش نگرفت و به روايتي آتش او را نسوزاند. دوغدو شتافت و فرزند را در آغوش گرفت و به جاي امني برد. بار ديگر پوروشسب به سفارش دورسرو نوزاد را در گذرگاه گله ی گاوان و بار ديگر در گذرگاه گله ی اسبان قرار داد اما «رد» (پيشوا) گاوان و «رد» اسبان او را از آسيب حفظ كردند و بار ديگر دوغدو شتافت و فرزند را برگرفت و به جاي امني برد. سرانجام او را در لانه ماده گرگي گذاشتند كه بچه‌هايش را كشته بودند؛ به اين تصور كه گرگ سر رسد و بچه‌هاي خود را كشته يابد و زردشت را بدرد. ولي دگر بار معجزه رخ داد و پوزه گرگ خشك شد. بهمن امشاسپند و سروش ايزد ميش بزرگي را به لانه گرگ رهسپار كردند. ميش سراسر شب او را شير داد. بامداد روز بعد مادر سراسيمه بشتافت. او را زنده يافت. او را برگرفت و دلسوزانه آواز سر داد كه ديگر هرگز او را از دست نخواهد داد.
http://www.tebyan-zn.ir/News-Article/zanan/w_religions/2013/8/7/121737.html

اقامت "دوغدو" در  راغ : منطقه ای در ایران
پس از به دنیا آمدن زرتشت، فِراهیم (پدر دوغدو) دوغدو را به نزد بزرگ خاندان خود یعنی پتیریترسب می فرستد. پتیریترسب بزرگ خاندان اسپنتمان بود و در روستایی بنام راغ یا راگ اقامت داشت. برخی مناطق راغ را همان رغا یا (ری) باستان دانسته اند و در برخی منابع این روستا در شرق ایران معرفی شده است. منابع ساسانی راغ را در آذربایجان و نزدیک دریاچه ارومیه می دانند.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D9%88%D8%BA%D8%AF%D9%88

سروده ای با اشاره به زایش زرتشت از "دغدو"
یکی از سرایندگان کمتر شناخته‌ی سده‌ی هفتم هجری، شاعری است زرتشتی به نام «زرتشتِ بهرامِ پژدو» یعنی زرتشت پسر بهرام پسر پژدو. شادوران دکتر محمد معین در سال ۱۳۲۱ خ. / ۱۹۴۲ م. در مجله‌ی «مهر»، شماره‌ های آذر و دی و بهمن به معرفی زرتشت بهرام پژدو پرداخته است. زرتشتِ بهرامِ پژدو در سروده ی زیر به زایش زرتشت از "دغدو" اشاره می کند:

بگفتم من این قصه‌ی باستان/ ز گفتار موبد، سر راستان
چنین داستان‌های چون شیر و می/ نگوید کسی جز که کاووس کی
نوشتم من این قصه‌ی ارجمند/ ز گفتار داننده‌ی هوشمند
هنرمند دین‌دار، کاووس کی/ ورا باب کی‌خسرو، از شهر ری
بگفتم من این قصه‌ی خواب خویش/ به کی‌خسرو، آن نامور باب خویش
کجا پور داراش خوانی همی/ بپرس از کسی، گر ندانی همی
که آن خانه در ری قدیمی شده است/ نه تخمی است کاکنون پدید آمده است
به تدبیر این قصه کوش ای پسر/ مگر رحمت آرد به ما دادگر
چو پاسخ چنین دیدم از باب خویش/ بجستم ازو چاره‌ی کار خویش
روایت کند موبد روزگار/ که بگرفت دغدو به زرتشت بار
بگفتش همه راز با پورشسب/ همان مژده بردند زی پیترسب...
http://shahrbaraz.blogspot.ca/2010/09/blog-post_14.html

یادداشت پایانی :
پیرامون زندگینامه ی "دوغدو" مادر زرتشت، آگاهی های نسبتا محدودی موجود است و این امر، نیازمند پژوهش های دقیق و گسترده تری می باشد.
  
دکتر منوچهر سعادت نوری

 گزیده ای از نوشتارها

http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2013/11/blog-post.html