۱۳۹۶ فروردین ۶, یکشنبه

پژوهشی پیرامون واژه ی " ترامپ " و واژه های همسنگ و هماهنگ آن


۱ - ترامپ
الف - (برخی بازی‌های ورق) خال‌آتو، خال‌حکم ،برتری یا نیروی اندوخته شده برای روز مبادا، (مجازی) ورق برنده، عامل برنده، مثمرثمر ،(گاهی جمع با فعل مفرد) ورق‌های آتو، خال‌های حکم ،ورق آتو (یا حکم) را بازی کردن، حکم زدن ،سبقت گرفتن، بردن، برتری یافتن ،(عامیانه) آدم خوب، آدم به دردخور 
ب - (قدیمی) رجوع شود به ترومپت:
ترومپت = با سر و صدای زیاد اعلام کردن، در بوق و کرنا کردن
ترومپت = شیپور، صور، کرنا، بوق
ترومپت = موسیقی غربی
ترومپت = به شکل شیپور، شیپورسان، شیپوری
ترومپت = صدای فیل، نعره‌ی فیل
ترومپت نواز = شیپورچی
ترومپت زدن = شیپور زدن: تارنمای لغت نامه ی فارسی
یادآوری: برای واژه ی "ترامپ" ترجمه های فارسی زیر نیز وجود دارد:
 ترامپ = زنبورک: تارنمای خدمات ترجمه
زنبورک یکی از کهنترین سازهای موسیقی جهان است. زنبورک سازی فلزی یا چوبی است با بدنه‌ای نعل‌شکل و زبانه‌ای که یک سر آن به وسط انحنای ساز وصل می‌شود: تارنمای ویکی پدیا
 ترامپ = صدای شیپور: تارنمای ترجمه ی فارسی گوگل
پ - ترامپ های مشهور
* فردریک ترامپ (فریدریش درومپف) پدربزرگ دونالد ترامپ: تارنمای ویکی‌پدیا
* پدربزرگ دونالد ترامپ فریدریش درومپف، رستوران داری موفق در دوره تب طلای کلوندایک بود که اسم خود را انگلیسی سازی کرده بود. ترامپ در کتاب "هنر معامله" خود که در ۱۹۸۷ منتشر شده، به غلط ادعا کرد فریدریش درومپف از تبار سوئدی بوده اما ترامپ بعداً پذیرفت که تبار آلمانی دارد: تارنمای ویکی‌پدیا
* دونالد جان ترامپ (متولد ۱۴ ژوئن ۱۹۴۶) کارآفرین، سیاستمدار وابسته به حزب جمهوری خواه، چهرهٔ تلویزیونی آمریکایی، و چهل و پنجمین رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا است: تارنمای ویکی‌پدیا
* ایوانکا ترامپ (زادهٔ ۳۰ اکتبر ۱۹۸۱) دختر دونالد ترامپ است. ایوانکا ترامپ تاجر، نویسنده و مانکن سابق آمریکایی است: تارنمای گزیده ای از نوشتارها
* ایوانکا ترامپ در دولت پدرش به عنوان شبه-بانوی اول نقش ایفا می‌کند: تارنمای ویکی‌پدیا
* رمز پیروزی "ترامپ": تارنمای گزیده ای از نوشتارها
۲ - واژه های همسنگ و هماهنگ ترامپ در زبان فارسی
الف - شالاپ تالاپ = شالاپ شلوپ: حکایت آواز حرکات پای و دست و جامه ٔ آدمی در آب - شلب شلوب هم درتداول عامه بکار می رود: لغت نامه ی دهخدا/ تارنمای واژه نامه ی پارسی ویکی
ب - تالاب = آبگیر و استخر را در هند تالاب گویند (فرهنگ نظام) - آبگیر و استخر وبرکه (ناظم الاطباء) - استخر (برهان): لغت نامه ی دهخدا/ تارنمای واژه نامه ی پارسی ویکی
۳ - واژه های همسنگ و هماهنگ ترامپ در زبان انگلیسی
الف - کرامپ = با صدای سنگین زدن - منفجر کردن - منفجر شدن - صدای ضربه یا ترکیدن: تارنمای لغت نامه ی فارسی  
ب - کرامپ های مشهور
* ادوارد هال کرامپ (متولد اکتبر ۱۸۷۴ – درگذشته ی اکتبر ۱۹۵۴) سیاستمدار وابسته به حزب دموکرات و عضو مجلس نمایندگان آمریکا و شهردار ممفیس شهر بزرگ ایالت تنسی: تارنمای ویکی‌پدیا
* ترانه ی "ممفیس بلوز" معروف به ترانه ی " آقای کرامپ" ساخته ی سی. هاندی برای مبارزات انتخاباتی ادوارد هال کرامپ: تارنمای ویکی‌پدیا
* ترانه ی "ممفیس بلوز" معروف به ترانه ی " آقای کرامپ" ساخته ی سی. هاندی: تارنمای یوتیوب
* هلن کرامپ شخصیت تخیلی و غیرواقعی در برنامه و شوی تلویزیونی اندی گریفیت کمدی آمریکایی است که اول بار بین ۳ اکتبر ۱۹۶۰ تا ۱ آوریل ۱۹۶۸ پخش شد: تارنمای ویکی‌پدیا
* بنجامین لوید کرامپ (متولد اکتبر ۱۹۶۹) وکیل دعاوی در تالاهاسی پایتخت ایالت فلوریدا: تارنمای ویکی‌پدیا
یادداشت پایانی
بی مناسبت نیست پس از واژه ی "ترامپ" اندک نگاهی نیز به واژه ی "پنس" داشته باشیم:
پنس (انگلیسی) = مسکوکی در انگلستان و آن یک دوازدهم شلینگ باشد و بیست شلینگ یک لیره است/  پنس (فرانسوی) = گیره و ماشه، و آن بصورت های گوناگون است: تارنمای واژه نامه ی پارسی ویکی
پنس = انبرک, انبر قابلگی, انبر جراحی: تارنمای ترجمه ی فارسی گوگل
پنس مشهور = مایکل ریچارد «مایک» پِنس (زاده ی ۱۹۵۹) وکیل، سیاستمدار و چهل و هشتمین معاون رئیس جمهور ایالات متحدهٔ آمریکاست: تارنمای ویکی‌پدیا
تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری

گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2017/03/blog-post_26.html
بخش های پیشین مجموعه ی یادداشت ها و نوشتارها و نامه ها

۱۳۹۶ فروردین ۴, جمعه

ایرانیان در پهنه ی سرزمین نیاکان آریایی: ۷۵ - نظریاتی پیرامون نوروز آریایی و سفره ی هفت سین در ایران باستان


جشن نوروز اولین روز سال خورشیدی ایرانی برابر با اول فروردین ماه، جشن آغاز سال نوی ایرانی و یکی از کهن‌ترین جشن‌ های به جا مانده از دوران ایران باستان است. خاستگاه نوروز در ایران باستان است و مردم مناطق مختلف فلات ایران، نوروز را جشن می‌گیرند. زمان برگزاری نوروز، در آغاز فصل بهار است که امروزه به آن برابری بهاری یا اکیونوس می گویند (جشن های مشهور آرین ‌ها/ نوشتاری از همین نگارنده): تارنمای گزیده ای از نوشتارها
تاریخچه ی نوروز (نوشتاری به زبان انگلیسی از همین نگارنده): تارنمای گزیده ای از نوشتارها
" سلام بر نوروز آریایی": کتابی است در پیوند به نوروز و شناس ‌نامۀ این جشن خجسته که توسط دکتر صاحب‌ نظر مرادی از تاریخ‌ نگاران افغانستان، نوشته شده است. دکتر صاحب ‌نظر مرادی نوشته است که نوروز از قدیم‌ ترین جشن ‌های شکوفه، لاله و گل در آریانای باستان و خراسان بزرگ، یکی از مواریث فرهنگی و تمدنی بشریت، نماد ماندگاری و ایستایی مردم آریایی در درازنای تاریخ، عید رستاخیز طبیعت، جشن دهقان و بذر افشان، نماد تساوی شب و روز، سر آغاز فصل کار و غرس نهال و جشن تخت نشینی جمشید بر سلطنت باختر و ده‌ ها مناسبت فرخنده ی تاریخی و فرهنگی بوده است. مرادی به این باور است که نوروز با توجه به انبوه برداشت ‌ها و مفاهیمی که در رهگذار زمان ‌ها با خود آورده است، به دانش ‌نامه‌ ای شباهت دارد که در هر صفحۀ آن می ‌توان مفاهیم متباینی از باورها و مناسبت ‌ها را به تماشا نشست و به خوانش گرفت: تارنمای روزنامه ماندگار
نوروز در ایران باستان: منشأ و زمان پیدایش نوروز، به درستی معلوم نیست. برخی از روایت‌های تاریخی، آغاز نوروز را به بابلیان نسبت می‌دهد. بر طبق این روایت‌ها، رواج نوروز در ایران به سال ۵۳۸ (قبل از میلاد) یعنی زمان حمله کوروش بزرگ به بابل بازمی‌گردد. همچنین در برخی از روایت‌ها، از زرتشت به‌عنوان بنیان‌گذار نوروز نام برده شده‌است.
در اسطوره‌ها: در برخی از متن‌های کهن ایران از جمله شاهنامه فردوسی و تاریخ طبری، جمشید و در برخی دیگر از متن‌ها، کیومرث به عنوان پایه‌گذار نوروز معرفی شده‌است. پدیدآوری نوروز در شاهنامه، بدین گونه روایت شده‌است که: جم در حال گذشتن از آذربایجان، بر روی تخت جمشیدی ارگ جمشید در آنجا فرود آمد و با تاجی زرین بر روی تخت نشست با رسیدن نور خورشید به تاج زرین او، جهان نورانی شد و مردم شادمانی کردند و آن روز را روز نو و جم را جمشید نامیدند. مهمترین چهره‌های اسطوره ‌ای مانند جمشید، سیاوش و کیخسرو پیوندی نزدیک با نوروز دارند. نوروز روز پیروزی بزرگ جمشید بر دیوان است که نماد پلیدی‌هایی چون سرما، تاریکی، جهالت و خشونت بودند. عروج جمشید و عروج کیخسرو در این روز اتفاق افتاد که تفاسیر گوناگونی را به همراه دارد. در این روز جمشید جهان غیب را در جام جهان ‌نما مشاهده کرد. همان جامی که در آن کیخسرو جای بیژن را مشاهده کرد و رستم را به دنبال او فرستاد. اما حکایت دگردیسی و بازآفرینی سیاوش، حکایتی ویژه است که با روایت‌هایی مانند آدونیس، پرسفون، ازیریس یا تمرز قابل‌مقایسه است.
در زمان سلسله هخامنشیان: کوروش بزرگ، نوروز را در سال ۵۳۸ (قبل از میلاد)، جشن ملی اعلام کرد. وی در این روز برنامه‌هایی برای ترفیع سربازان، پاکسازی مکان‌های همگانی و خانه‌های شخصی و بخشش محکومان اجرا می‌نمود. این آیین‌ها در زمان دیگر پادشاهان هخامنشی نیز برگزار می‌شد. در زمان داریوش یکم، مراسم نوروز در تخت جمشید برگزار می‌ شد. البته در سنگ‌ نوشته‌ های به ‌جا مانده از دوران هخامنشی، به ‌طور مستقیم اشاره ‌ای به برگزاری نوروز نشده‌است. اما بررسی ‌ها بر روی این سنگ ‌نوشته ‌ها نشان می ‌دهد که هخامنشیان با جشن‌ های نوروز آشنا بودند و جشن نوروز را با شکوه برپا می‌ کردند. شواهد نشان می ‌دهد داریوش اول هخامنشی، به مناسبت نوروز سال ۴۱۶ (قبل از میلاد)، سکه‌ای از جنس طلا ضرب نمود که در یک سوی آن سربازی در حال تیراندازی ‌است. در دوران هخامنشی، جشن نوروز در بازهٔ زمانی میان ۲۱ اسفند تا ۱۹ اردیبهشت برگزار می‌شد. برخی از پژوهشگران (هرتسفلد، کرفتر، اردمن، گیرشمن و پرادا) مدعی هستند که تخت جمشید برای انجام مراسم نوروز ساخته شده است؛ در حالی دیگر پژوهشگران (نیلاندر، کامایر) هرگونه مدرکی برای جشن گرفتن نوروز در دوره هخامنشی را انکار می‌کنند.
در زمان اشکانیان و ساسانیان: نیز نوروز گرامی داشته می ‌شد. در این دوران، جشن‌های متعددی در طول یک سال برگزار می ‌شد که مهمترین آنها نوروز و مهرگان بود. برگزاری جشن نوروز در دوران ساسانیان، چند روز (دست کم شش روز) طول می‌کشید و به دو دوره ی‌ نوروز کوچک و نوروز بزرگ تقسیم می‌ شد. نوروز کوچک یا نوروز عامه به مدت پنج روز، از یکم تا پنجم فروردین گرامی داشته می ‌شد و روز ششم فروردین (خرداد روز)، جشن نوروز بزرگ یا نوروز خاصه برپا می ‌شد. در هر یک از روزهای نوروز عامه، طبقه‌ای از طبقات مردم (دهقانان، روحانیان، سپاهیان، پیشه‌وران و اشراف) به دیدار شاه می‌ آمدند و شاه به سخنان آنها گوش می ‌داد و برای حل مشکلات آنها دستور صادر می ‌کرد. در روز ششم، شاه حق طبقات گوناگون مردم را ادا کرده بود و در این روز، تنها نزدیکان شاه به حضور وی می‌آمدند... اردشیر بابکان، بنیان‌گذار سلسله ساسانیان، در سال ۲۳۰ میلادی از دولت روم که از وی شکست خورده بود، خواست که نوروز را در این کشور به رسمیت بشناسند. این درخواست مورد پذیرش سنای روم قرار گرفت. در دوران ساسانیان، ۲۵ روز پیش از آغاز بهار، در دوازده ستون که از خشت خام برپا می‌کردند، انواع حبوبات و غلات (برنج، گندم، جو، نخود، ارزن، و لوبیا) را می‌کاشتند و تا روز شانزدهم فروردین آنها را پابرجا نگه می‌داشتند. هر کدام از این گیاهان که بارورتر شود، در آن سال محصول بهتری خواهد داد. در این دوران، همچنین متداول بود که در بامداد نوروز، مردم به یکدیگر آب بپاشند. از زمان هرمز اول مرسوم شد که مردم در شب نوروز آتش روشن نمایند. همچنین از زمان هرمز دوم، رسم دادن سکه در نوروز به‌عنوان عیدی متداول شد: بخش فارسی تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
مردم در نوروز در هفت طرح، هفت نوع غله کاشتند: مهرداد بهار، آیین هفت سین را در ارتباط با تقدس هفت سیاره می‌داند و می‌نویسد که گمان بر این بوده که اگر کسی هر هفت را در اختیار داشته باشد، نظر لطف هر هفت سیاره را به خود جلب کرده و خوشبخت می‌شود. به جز این، ایرانیان هفت را نماینده هفت امشاسپند می‌دانستند؛ هفت فرشته بزرگ که هر کدام یکی از صفات اهورامزدا را نمایندگی می‌کنند. امشاسپندان و نمادهایشان در این سفره حضور دارند مثلا شیر نشانه وهومن، سپند و بیدمشک نشانه سپندارمذ، ظرف آب و سمنو به نشانه آناهیتا هستند. محمدعلی دادخواه در کتاب «نوروز و فلسفه هفت سین» می‌نویسد: "الگوی هفت‌سین، هفت‌نام هفته نخست هر ماه، برابر با نام "امشاسپندان" است که فرشتگان الهی‌‌اند و نیکی و پاکی و ستایش را از آسمان به انسان زمینی عرضه می‌دارند. امشاسپندان فروزه‌های اهورامزدا و هر کدام دارای مفهومی هستند که بخشی از عظمت خداوند یکتا را به آدمی می‌شناسانند و با شناخت و پیروی از این مفاهیم و ایزدان می‌توان اهورامزدا را درک کرد."
این یک دلیل برای هفت‌تایی بودن عناصر سفره هفت سین است اما ابوریحان بیرونی، در آثار الباقیه که کتابی است به زبان عربی درباره ی گاه‌شماری و گاه‌شناسی ملل باستانی، نوشته است:"چون جمشید بر اهریمن که راه خیر و برکت و باران سبز شدن گیاه را گرفته بود، پیروز شد و دوباره باران باریدن گرفت و گیاهان سبز شدند، مردم گفتند روز نو (یعنی روز نوین و دوره‌ای تازه) آمده است. پس هر کسی ظرفی جو کاشت و مردم در روز نوروز در هفت طرح، هفت نوع غله کاشتند و سبز کردند."  برخی با تکیه بر این روایت معتقدند که پس از آن، این رسم در میان ایرانیان باقی ماند که روز نوروز در کنار خانه هفت صنف از غلات را بر هفت استوانه بکارند و از روییدن این غلات، خوبی و بدی زراعت و حاصل سال آینده را حدس بزنند (نوشتاری از نعیمه دوستدار): بخش فارسی تارنمای بی بی سی
نظریاتی پیرامون سفره ی هفت سین در تاریخ ایران
۱ - خوان نوروزی (سفره هفت سین): باید سفید باشد چرا که نشانه پاکی و سفید بختی و روشنایی است و نیز نشانه جهان بی پایان است که بارگاه یزدان در آن است. در سفره و یا همان خوان نوروزی مواد و چیدنی‌هایی گذاشته می‌شود که هرکدام نشانه و نمادی از سلامتی، ‌رزق و روزی، زایش، ‌و برکت است:
سبزه: شاید زیباترین ویژگی سفره هفت سین را می‌توان به وجود سبزه آن دانست، به این دلیل که سبزه با رنگ و طراوت خود دلها را شادمان می سازد و با نگریستن به آن طلوع سال جدید را زیباتر می‌کند. در ایران باستان رسم بر این بود که بیست و پنج روز قبل از نوروز در کاخ پادشاهان دوازده ستون از خشت خام برپا می‌ساختند و بر هر کدام یک نوع غله می‌کاشتند و معتقد بودند اگر سبزه‌ها خوب بروید سال پر برکتی است. در ایران باستان دانه‌های گندم، جو، برنج، لوبیا، عدس، ارزن، باقلا، نخود و کنجد را بر این ستون‌های خشتی می‌کاشتند و روز ششم فروردین آنها را برمی چیدند و به نشان برکت و باروری در تالارها پخش می‌کردند و معمولا سه قاب از سبزه به نماد اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک بر خوان می‌گذاشتند و اغلب کنار آنها گندم، جو و ارزن که نقش مهمی در خوراک مردم داشتند سبز می کردند تا سبب فراوانی این دانه‌ها در سال جدید گردد. امروزه نیز آن چیزی که وجودش بر سر سفره هفت سین ضرورت دارد، سبزه است. مردم یزد از نیمه اسفند به سبز کردن سبزه در کاسه و بشقاب و حتی بر روی کوزه‌های سفالی می‌پردازند. زرتشتیان رویش سبزه را در نوروز نشان تازه شدن زندگی و فصل رویش دانه‌ها که خود برکت زندگی محسوب می‌شود، می‌دانند. در گذشته زرتشتیان یزد بیشتر “تره تیزک” را که در گویش خود بدان “ششه” می‌گویند بر روی کوزه‌های سفالی سبز می‌کردند. دانه‌هایی که امروزه کشت می‌شود بیشتر گندم و عدس است ولی ماش و تره تیزک را نیز سبز می‌کنند. معمولا تره تیزک را یک شبانه روز خیس می‌کنند سپس آن را در کیسه‌های پارچه‌ای نازک می ریزند و در جایی گرم قرار می‌دهند تا جوانه بزند، جوانه زدن دانه‌ها را در گویش زرتشتیان یزد روز آمدن می‌گویند، بعد از آن که دانه‌های روز آمده را در بشقاب‌های پهن بی لبه که معمولا سه عدد و مخصوص کاشتن سبزه هستند، ریختند، روی جوانه‌ها را پرده‌ای از ماسه نرم می‌ریزند و آب می‌دهند تا سبز شود.
آتشدان (مجمر): بر سر سفره هفت سین زرتشتیان وجود آتشدان، نماد اردی بهشت امشاسپند، اهمیت خاصی دارد. آتش این مجمر از آتش مقدس مایه می‌گیرد معمولا در کنار آتشدان دانه‌های اسفند کندر اشتره و نیز چوب‌های خوشبو چون عود و صندل وجود دارد. روشنایی تجلی اهورا مزدا است و نماد درستی و نیک اندیشی و راستی بنابراین باید بر سر سفره هفت سین باشد. در ایران باستان در دو سوی آتشدان شمعدان‌های گران‌بها یا چراغ می‌نهادند و آنها را می‌افروختند و این نشانی از دنیای پرفروغ بی پایان بود که اهریمن بدانجا راه ندارد.
کتاب مقدس: یکی دیگر از چیدنی‌های خوان نوروزی وجود کتاب مقدس به عنوان نماد اهورا مزدا است. در دوران ساسانیان کتاب اوستا را برخوان می گذاشتند و قبل از فرا رسیدن سال قسمتی از آن را که معمولا “فروردین یشت” است، می خواندند و از فرورهای شاهان، پاکان، ‌پارسایان، دلاوران و شهسواران که در “فروردین یشت” نام آنها آمده، یاد می‌کردند.
امروز بر سر سفره نوروزی ما مسلمانان قرآن گذاشته می‌شود و هر کس قسمتی از کتاب دینی خود را می‌خواند تا سال نو را با آیه‌های مبارک الهی شروع کرده باشد.
کوزه ی آب: در گذشته کوزه ی آب که توسط دختران نابالغ از چشمه‌ها پر می‌شد با زینتی از گردنبندها بر سر خوان نوروزی نهاده می‌شد. امروزه کوزه سفالی را پر از آب می‌کنند و به جای جواهرات با سبزه و روبان تزیین می‌کنند و همراه با تاس مسین پر از آب و برگ‌های آویشن در حالی که یک عدد انار سرخ هم در آن نهاده‌اند، بر سفره می گذارند.
نان: که نمادی از برکت است، چه در گذشته و چه در حال بر سر سفره نوروزی می‌گذاشتند و اکنون نیز یا نان سنگک بزرگی می پزند و برای برکت سفره بر آن می‌گذارند یا اینکه نان را به صورت کماج شیرین درآورده بر خوان نوروزی می‌نهند. در زمان ساسانیان گرده نان‌هایی به اندازه یک کف دست یا اندکی کوچکتر می پختند که به آنها “درون” می‌گفتند و گاهی بر آن نوعی نیایش می‌خواندند و بدین ترتیب نان‌های نوروزی را برکت می‌بخشیدند. امروزه زرتشتیان علاوه بر نان معمولی نان‌های دیگری مانند کماج، نان شیر و چند نوع شیرینی خانگی که بیشتر جنبه تشریفاتی دارد، می‌گذارند.
بر سر سفره هفت سین یزدی‌ها شیرینی‌های معروف یزدی هم به چشم می‌خورد که معمولا در دیس‌های بزرگ به طرز زیبایی چیده می‌شود و در اعیاد و جشن‌ها و به ویژه عید نوروز مصرف فراوان دارد.
تخم مرغ: بن مایه خوان نوروزی است و به صورت رنگ کرده می‌بایست بر سر سفره هفت سین جلوه نمایی کند، زیرا که تخم و تخمه نمادی است از نطفه و نژاد و در روز جشن تولد آدمیان که تخمه و نطفه پدیدار می‌گردد. تخم مرغ تمثیلی است از نطفه باروری که به زودی باید جان بگیرد و زندگی یابد و زایش کیهانی انجام پذیرد. پوست آن هم نمادی است از آسمان و طاق کیهان.
آیینه: به اعتقاد زرتشتی‌ها چون آخرین ماه سال زمان تولد آدم ابوالبشر است، بنابراین باید نمادی از آن در خوان نوروزی باشد تا شکل پذیری آسان شود. از این رو آیینه‌ای در بالای خوان نهاده می‌شود و در اطراف آن شمع یا چراغی می‌گذارند. اغلب تعداد شمع‌ها با تعداد فرزندان خانواده ارتباط دارد و نیز آیینه‌ای دیگر در زیر تخم مرغ گذاشته می‌شود تا انعکاس وجود آدمی در آیینه دیده شود و نیز آیینه زیر تخم مرغ هم نمایانگر تحویل سال است. وقتی که گاو آسمانی، کره زمین را از شاخی به شاخ دیگر می‌افکند در آن زمان تخم مرغ بر روی آیینه خواهد جنبید، در جلوی آیینه هم مشتی گندم به نشانه روزی فراخ می‌پاشند.
سمنو: که از جوانه‌های تازه رسیده گندم تهیه می‌شود، نماد فراوانی خوراک و غذاهای خوب و پر نیرو است و نیز نمادی برای زایش گیاهی و بارور شدن گیاهان توسط فرورهاست.
سنجد: که عطر برگ و شکوفه‌های آن محرک عشق و مهر است و از مقدمات اصلی زایندگی به شمار می‌آید، باید بر سر خوان نوروزی نمایان باشد. وجود سنجد در سفره نوروزی انگیزه زایش کیهانی است گاه زرتشتیان دانه‌های سنجد را با آویشن در هم می‌آمیزند و همراه با نقل و سکه بر سر سفره نوروزی می‌گذارند.
سیر: نماد میکروب زدایی و پاکیزگی محیط زیست و سلامت بدن و نیز زدودن چشم زخم است که باید حتما بر سر سفره نهاده شود. به اعتقاد زرتشتیان بوی سیر دیوان را می‌گریزاند. زرتشتیان سیر را با تکه‌های نان که در آن ترید کرده‌اند، در مراسم پرسه با سداب به کار می‌برند و بر سر سفره نیایش می‌گذارند. پوست سیر را هرگز در جایی نمی‌گذارند زیرا معتقدند از سحر هم بدتر است، به همین جهت برای کندن پوست آن ابتدا سیر را در آب می‌خیسانند و بعد پوستش را می‌کنند، همچنین معتقدند اگر پوست سیر را با پیاز گلپر و اسفند در خانه بسوزانند، به خصوص در صبح روز پنجشنبه، بویش، خانه را پاک می‌کند.
سرکه: همانند سیر نمایانگر پاکی محیط، زدودن آلودگی و باطل کردن سحر و جادو است.
سماق: سماق نماد عشق مهر و پیوند دلها است که بر سر سفره هفت سین نهاده می‌شود.
سپند(اسفند): نیز نشانه‌ای است از دفع چشم زخم که در زمان‌های کهن مقدس بوده، است و در مراسم نیایشی به کار می رفته است. امروزه نیز ار آن برای دفع چشم زخم و به نیت درود فرستادن برای عزیزان از دست رفته و همچنین ضد عفونی کردن محیط استفاده می‌شود. زرتشتیان اسفند را در خوانچه مخصوصی می‌نهند چراکه نشانه همه امشاسپندان و مقدسان است. اسفند همراه با کندر و دیگر خوشبوهای مخصوص آتش همیشه در خانه زرتشتیان وجود دارد و روزی 2 تا 3 بار آن‌ها را برآتش می ریزند به خصوص در مراسم سوگواری و شادی اسفند دود کردن امری رایج است.
سکه: پول زرد و سفید در خوان نوروزی نمادی است از شهریور امشاسپند که موکل است بر فلزات و بودن آن بر سر خوان که موجب برکت و سرشاری کیسه است. بر سر خوان نوروزی زرتشتیان و گاه غیر زرتشتیان چیدنی‌های دیگر هم نهاده می‌شود؛ شیرینی و نقل که نماد شیرین کامی است؛‌ گلابدان پر از گلاب و همچنین سبزی خوردن، ‌پنیر و کاهو که طراوت و نیز زیبایی سفره را دو چندان می‌کند.در برخی از سفره‌ها آرد هم وجود دارد که آن هم نمادی است از برکت نوروزی اما دو چیز مهم دیگر بر سر سفره هفت سین نمادین است، یکی انار و دیگری تنگ ماهی.
انار: از مقدس ترین درختان است که تقدسش را همچنان تا به امروز حفظ کرده است. درخت انار به سبب رنگ سبز تند برگ‌هایش و نیز به جهت رنگ و شکل غنچه و گل مانندش، همانند آتشدان است و همیشه مقدس بوده است. پردانگی انار نماینده برکت و باروری و رزق فراوان است و نمادی است از باروری ناهید. زرتشتیان معمولا در تاس مس پر از آب یک عدد انار هم می‌گذارند با این باور که این میوه پردانه در سال جدید برکت و رزق فراوان برای خانواده به همراه داشته باشد، به ویژه انارهای خوش آب و رنگ و آبدار شهر کویری یزد که اکثرا برای استفاده در سفره‌های هفت سین در پوششی از کاه در گودال‌های زمینی نگه داری می شود تا در سال نو به زیبایی سفره هفت سین بیفزاید.
ماهی: یکی دیگر از زینت دهندگان سفره هفت سین، ماهی است، اسفند ماه در برج حوت است و حوت یعنی ماهی. در هنگام نوروز برج حوت به برج حمل تحویل می‌گردد و از این رو نمادی از آخرین ماه سال در خوان نوروزی گذاشته می‌شود. علاوه بر آن ماهی یکی از نمادهای آناهیتا فرشته آب و باروری است که وظیفه اصلی نوروز را که باروری است بر عهده دارد. خوردن سبزی پلو با ماهی نیز در شب عید از این روست و ظرف پر از آب با چند ماهی قرمز نمادیست از روزی حلال.
گل بیدمشک: نمادی است از اسپندارمذامشاسپند و گل نیز ویژه اسفند ماه است به خصوص گل بید‌مشک که از عطر خاصی نیز برخوردار است و در معطر ساختن فضای خانه نقش بسزایی دارد.
نارنج: نمادی است از گوی زمین و هنگامیکه در ظرف آبی نهاده شده باشد، نمادی است از گوی زمین در کیهان و گردش آن بر روی آب نمودار گذاشتن برج‌های دوازده گانه و تحویل سال است. علاوه بر این‌ها بر سر سفره زرتشتیان کاسه‌ای پر از پالوده خانگی و نیز کاسه‌ای از خشکبار ترش مزه مانند برگه شفتالو، ‌برگه زردآلو، ‌آلبالو و آلوچه را که قبلا در آب خیسانده‌اند، نیز می‌گذارند و نیز مقداری پسته، ‌فندق، بادام زمینی و تخمه را که قبلا خندان کرده و بو داده‌اند، داخل کیسه‌ای به نام دولک می‌ریزند و به عنوان آجیل نوروزی بر سر سفره می‌نهند: تارنمای گروه اینترنتی پرشین استار
۲ -  سفره هفت سین سفره ایست که از ۷ ماده ای که با حرف سین آغاز می شوند تشکیل می شود. سین های موجود در سفره هفت سین علاوه بر داشتن خواص درمانی نمادی از باروری ،برکت ،سلامتی و ثروت نیز می باشند. برخی از سین ها منسوب به خدایان ایران باستان مانند آناهیتا و سپندار مذ بوده و برخی دیگر را به ایزدهای آب و خاک نسبت می دهند.
سین های سفره هفت سین: سمنو نماد باروری و زایش/ سیب نماد مهر و محبت و باروری/ سنجد نماد عشق و دوستی/ سبزه نماد شادابی و نشاط  و برکت زندگی/ سماق نشانه تحرک و شادمانی زندگی/ سیر و اسپند نماد سلامتی و رفع شر و دور ماندن از چشم زخم در زندگی/ سرکه نماد شادی و شادمانی: تارنمای سلامت 
۳ - هفت سین خلاف آنچه درباره آن مشهور است شاید آیین کهنی نباشد، اما جنبه‌های نمادین آن ریشه‌های کهنی دارد. در واقع، منبع معتبری که به پهن کردن سفره هفت سین در زمان‌های دور اشاره کند، وجود ندارد و اغلب اشاره‌ها متعلق به زمان‌های نزدیک به معاصر، مثلا دوران قاجار است. به عبارتی سفره هفت سین، تجلی مدرن‌تر آیین‌های نوروزی در کاشت دانه‌ها، ستایش امشاسپندان و پاکی و معنویت و پذیرایی از ارواح گذشتگان و فروهرهاست که بیش از هر چیز با تقدس عدد هفت آمیخته و به یک مراسم فراگیر در دوران ما تبدیل شده است (نوشتاری از نعیمه دوستدار): بخش فارسی تارنمای بی بی سی
سخن پایانی: به عنوان حسن ختام، به پیام نوروزی " هادی خرسندی" سراینده، نویسنده، طنزپرداز و روزنامه نگار گرانمایه ی ایران گوش فرا می دهیم:
https://www.youtube.com/watch?v=m9CiWtKCPEU

تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری

گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2017/03/blog-post_24.html
بخش های پیشین مجموعه ی ایرانیان در پهنه ی سرزمین نیاکان آریایی

۱۳۹۶ فروردین ۲, چهارشنبه

۱۶۷ - - یادداشت هایی پیرامون زندگی و آثار دکتر بهمن مقصودلو


دکتر بهمن مقصودلو (متولد ۱۳۲۵ خورشیدی در شهر گرگان) فارغ‌التحصیل فوق لیسانس مطالعات سینما از دانشگاه نیویورک و دکترا از دانشگاه کلمبیاست. وی عضو انجمن قلم آمریکاست و در نیویورک زندگی می‌کند. دکتر مقصودلو روزنامه نگار، نویسنده، پژوهشگر سینمایی، تهیه‌کننده و فیلمساز است.
ماجرای زندگی او
بیش از ۴۰ سال است که در عرصه ی سینمای جهان فعالیت دارد. وی به عنوان ژوری، سخنران و تهیه کننده و یا فیلمساز دربسیاری از جشنواره‌های معتبر جهانی شرکت کرده است. اضافه برآن، به عنوان نویسنده، منتقد و سردبیر برای نشر کتب «ویژه سینما و تئاتر» جایزهٔ فروغ فرخزاد را در سال ۱۳۵۳ از آن خود کرده است. کتاب «سینمای ایران» یکی از کتاب‌های وی است که در سال ۱۹۸۷ توسط دانشگاه نیویورک منتشر گردید. این اولین کتاب وی به زبان انگلیسی در مورد تاریخ سینمای ایران است که توجه جهانیان را به سینمای ایران جلب کرد. از کتاب‌های دیگر وی می‌توان «این سوی ذهن، آن سوی مردمک» ۱۹۹۹ و «آزادی و عشق در سینما» را نام برد که در سال ۲۰۰۳ منتشر شد. کتاب دیگر وی «علف: ماجراهای شگفت و ناگفته» به زبان انگلیسی در ژانویه ۲۰۰۹ منتشر شد، سرگذشت سه آمریکایی (سازندگان فیلم کینگ گنک) است که در سال ۱۹۲۴ به ایران رفتند و فیلم مستند فوق‌العاده‌ای بنام علف ساختند که توسط پارامونت در سال ۱۹۲۵ به نمایش درآمد. نسخهٔ فارسی آن در بهمن ماه ۱۳۸۹ درایران منتشر شد.
دکتر بهمن مقصودلو تهیه کننده بسیاری از برنامه‌های هنری تلویزیون ملی ایران بوده و بیش از پانزده فیلم سینمائی و مستند را در آمریکا تهیه کرده است که نه تنها در بیش از صد جشنواره معتبر و بزرگ جهانی به نمایش درآمده‌اند، جوایز بیشماری هم کسب کرده‌اند. فیلم «هفت مستخدم» با شرکت آنتونی کوئین برنامه اختتامیه جشنواره معتبر لوکارنو بوده که در حضور بیش از هشت هزار نفر با موفقیت در سال ۱۹۹۶ به نمایش گذاشته شد. فیلم «خواستگاران» (بازیگر) در جشنواره کن ۱۹۸۸ و فیلم «منهاتان به روایت ارقام» در سال ۱۹۹۳ در جشنواره‌های نیویورک، ونیز و تورنتو به نمایش درآمد. دکتر بهمن مقصودلو با همکاری بهروز مقصودلو با تهیه فیلم کوتاه «زندگی در مه» ۱۹۹۸ اثر بهمن قبادی، با دریافت بیش از ۱۵ جایزه بین‌المللی رکورد دریافت جایزه و انتخاب در جشنواره‌های معتبر بین‌المللی فیلم‌های ایرانی را شکسته است. دیگر فیلم وی به عنوان تهیه کننده «خاموشی دریا» (۲۰۰۳) نام دارد که بیش از شش جایزهٔ بین‌المللی در بیش از بیست جشنواره جهانی را کسب کرده است و منتقد مجله معتبر «ورایتی» به مناسبت نمایش آن در جشنواره ساندنس آمریکا، فیلم را یک شاهکار خوانده است.
اولین فیلم دکتر بهمن مقصودلو به عنوان کارگردان، فیلم «اردشیر محصص و صورتک هایش» است که در سال ۱۹۷۲ ساخته شد و در سال ۱۹۹۶ در جشنواره لایپزیک آلمان بعنوان یکی از بهترین فیلم‌های کوتاه مستند ایران قبل از انقلاب به نمایش درآمد. بهمن مقصودلو با تهیه فیلم «احمد شاملو: شاعر بزرگ آزادی» تولید و پخش جهانی یک سری فیلم مستند بلند درباره بزرگان ادب و هنر ایران را بنیان گذاشت. دومین فیلم از این سری «احمد محمود نویسنده انسانگرا» (۲۰۰۴) و سومین آن «ایران درودی: نقاش لحظات اثیری» (۲۰۱۰) است که در بسیاری از جشنوارها، مراکز فرهنگی، دانشگاه ‌ها و تلویزیون‌ های دنیا به نمایش درآمده است و دی وی دی آنها هم در جهان منتشر شده است. فیلم های دیگر وی، «اردشیر محصص: هنرمند سرکش» (۲۰۱۲)، که هنر و زندگی اردشیر محصص را به نمایش می‌گذارد همراه با فیلم مستند بلند «کیارستمی: یک گزارش» (۲۰۱۳) است: تارنمای ویکی پدیا
ماجرای زندگی او/ به انگلیسی: تارنماهای ویکی پدیا و آی. ام. بی. دی
برخی از تالیفات او به زبان های فارسی و انگلیسی: تارنمای ویکی پدیا
استاد نامدار و مشهور او
بهمن مقصودلو از دانشجويان "اندرو ساريس" در دانشگاه کلمبیا بود: تارنمای آی آی کتاب
اندرو ساریس (زادهٔ ۳۱ اکتبر ۱۹۲۸ - درگذشت ۲۰ ژوئن ۲۰۱۲) نظریه‌پرداز فیلم و متولد بروکلین نیویورک و استاد دانشگاه کلمبیا بود. او بنیانگذار جامعه منتقدین فیلم آمریکا نیز بود. نظریهٔ اصلی او "نظریهٔ مؤلف" نام دارد که او این تئوری را در اصل با الهام از نظریه ‌پردازان موج نوی فرانسه خاصه فرانسوا تروفو و در مجموعه مقالاتش بیان کرده است. اندرو ساریس همچنین همسر "مالی هاسکل" منتقد و نظریه ‌پرداز فمینیست سینما نیز بود: تارنمای ویکی‌پدیا
گزارشاتی پیرامون فعالیت های فرهنگی و هنری او
۱ - یک روز با دکتر بهمن مقصودلو (گزارشی از مهدی مرعشی): تارنمای آی. اف. وی. سی
۲ - بهمن مقصودلو منتقد، نویسنده، پژوهشگر سینمایی، تهیه‌کننده و کارگردان ایرانی مقیم نیویورک به مناسبت نمایش تازه‌ترین فیلم مستند خود به نام «لبه تیغ، میراث بازیگران زن ایرانی» از نیویورک به لندن سفر کرد. «لبه تیغ» روایت تقریبا ۸۰ سال سینمای ایران از ۱۹۰۰ تا ۱۹۷۹ از دید بازیگران زنی است که برای نقش‌آفرینی در سینمای ایران، سختی‌های زیادی متحمل شدند. در مستند ۲ ساعت و ۷ دقیقه‌ای «لبه تیغ، میراث بازیگران زن ایرانی» شاهد روایات مستقیم ۲۱ تن از سرشناس‌ترین هنرپیشگان زن سینمای ایران هستیم از تلاش آنها برای هنرنمایی و پیشرفت حرفه‌ای در جامعه‌ای مردسالار و تحت نفوذ عمیق مذهب که گذشتن از مرزهای آن در حکم نبرد بین سنت و مدرنیته و همانند راه رفتن بر لبه تیغ بود. از جمله بازیگران زن که مقصودلو موفق به گفتگوی مستقیم با آنها شده می‌توان از شهلا ریاحی، ویدا قهرمانی،، پوری بنایی، ایرن، زری خوشکام، فرزانه تاییدی، نیلوفر، فخری خوروش، کتایون، شهرزاد، سوسن تسلیمی، مری آپیک، شهره آغداشلو و پرتو نوری‌علا نام برد (گزارشی از کیهان لندن): تارنمای ایرونی ها (ایرانیان)
۳ - بهمن مقصودلو کارگردان و تهیه کننده ی مستند " میراث بازیگران زن سینمای ایران" در گفتکو با بهنود مکری: تارنمای یوتیوب
۴ - دكتر بهمن مقصودلو، منتقد، روزنامه نگار، نويسنده سينمايي، مستند ساز و تهيه كننده سينماست. سردبيري مجلاتي چون «روشنفكر»، «ستاره سينما» و «ويژه تئاتر و سينما» در سالهاي دهه پنجاه، ساخت فيلم هاي مستندي درباره ي زندگي بزرگان سينما و ادبيات ايران چون «احمد شاملو، احمد محمود، بهرام بيضايي، هوشنگ كاووسي، و ....»، تهيه كنندگي آثاري چون "منهتن به روايت ارقام" اثر امير نادري، «خاموشي دريا» اثر وحيد موساييان، «هفت مستخدم» با بازيگري آنتوني كوئين اثر داريوش شكوفنده را در كارنامه دارد. آثار متعددي را نيز تأليف كرده است و در كتاب «آزادي و عشق در سينما»  زندگي و آثار سه تن از بزرگان سينماي جهان رنوار، افولس و بونوئل را بررسي كرده است. در كتاب ديگري نيز با عنوان «شعر، زندگي و مرگ در سينما» زندگي هيچكاك، جان فورد و رنوار را بررسي كرده است (گفتگوي گروه فرهنگي با دكتر بهمن مقصودلو): تارنمای آی آی کتاب
برخی از نظریات درباره ی دکتر بهمن مقصودلو و آثار او
۱ - "دکتر مقصودلو منتقد و پژوهشگر سینما را از زمانی که یکی از تهیه کننده های جوان برنامه های هنری و سینمایی تلویزیون نوپای ملی ایران بود می شناسم... در کنار دفتر ما، چند دفتر دیگر ازجمله اطاق کار آقای بهمن مقصودلوودیگربرنامه سازان جوان و پرشورتلویزیون قرار داشت و ما به طور روزانه ..دورادور با هم آشنایی و سلام و علیک داشتیم ..گاهی اوقات هم در کافه تریای تلویزیون ناهار می خوردیم تا اینکه بهمن مقصودلو برای ادامه تحصیل در رشته سینما روانه نیویورک شد. چند سال بعد و این بار درنیویورک شاهد فعالیت های دکترمقصودلو بودم که در آن زمان تحصیلاتش را دررشته مطالعات سینما از دانشگاه نیویورک و بعد هم  با دریافت دکترا از دانشگاه کلمبیا  به پایان رسانده بود و هم زمان مشغول نوشتن  نخستین کتابش به نام "سینمای ایران" به زبان انگلیسی بود. او  ضمن پژوهش در رابطه با این کتاب با پدرم پرویزخطیبی -از پیشکسوتان سینما وسازنده اولین فیلم کمدی سینمای ایران به نام "واریته بهاری"و مادرم زینت مودب، بازیگرنقش اول نخستین فیلم ایرانی ساخته شده در داخل ایران بنام "طوفان زندگی" رفت و آمد داشت. درهمین دوران ودرماه های سخت بعد از انقلاب  بود که آقای مقصودلو همت کرد و  با اجاره سینما "بمبئی " در خیابان ۵۷ منهتن آن هم درچند قدمی تالار با شکوه کارنگی هال، اولین فستیوال فیلم های ایرانی را در نیویورک برپا کرد.  من یادمه که آن روزها، تماشای این فیلم ها برای ایرانی های ناگهان به غربت پرتاب شده و دورازوطن چه شور و حالی داشت. خود من هیچوقت اولین فیلمی که در آنجا تماشا کردم را فراموش نمی کنم. فیلم سرایدار، اثر خسرو هریتاش با بازی سعید کنگرانی و علی نصیریان" (برگرفته از سخنرانی فیروزه ی خطیبی در خانه ی فرهنگ وهنر ایران): تارنمای جوانان
۲ - "بهمن مقصودلو در دوران سردبیری مجله ی روشنفکر با اردشیر محصص آشنا و دوست شد، در دوران سردبیری نشریه ی ستاره سینما از اردشیر محصص دعوت به همکاری کرد... بهمن مقصودلو مستند ۲۰ دقیقه اردشیر محصص و صورتک هایش را زمانی که تهیه کننده برنامه دست ها و اندیشه ها در تلویزیون ملی ایران بود با شرکت سه منتقد هنری، جواد مجابی در روزنامه طلاعات که خود نقاش است، فریدون گیلانی از کیهان و هوشنگ طاهری از نشریه ی سخن در آپارتمان اردشیر فیلمبرداری کرد" (نوشتاری از فرزاد حسنی): تارنمای پراکنده
۳ - "مقصودلو توانسته نام این مستند شکوهمند (علف) را از تاریکی فراموشی زمان بیرون آورد. نسخه فارسی آن را در دسترس دوستداران ایرانی سینمای مستند قرار دهد و نسخه انگلیسی اش را هم به سینما دوستان جهان که این مستند را آنگونه که باید نمی شناختند و فقط نامی از آن شنیده بودند عرضه کند" (نوشتاری از هوشنگ کاووسی،نویسنده و بنیانگذارنقد تحلیلی در سینمای ایران): تارنمای جوانان
۴ - نگاهی به کتاب 'علف' نوشته بهمن مقصودلو (نوشتاری از محمد عبدی): بخش فارسی تارنمای بی بی سی

تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری

گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2017/03/blog-post_22.html
بخش های پیشین مجموعه ی یادداشت ها و نوشتارها و نامه ها

۱۳۹۵ اسفند ۳۰, دوشنبه

قاراشمیش نامه


در فرهنگ واژه ها
قاراشمیش = در محاوره بسیار کاربرددارد و برای درهم ریختگی استفاده می شود - از ریشه ی آذری/ارمنی (قاریشمیش) به معنی به هم ریخته و درهم - بلبشو - درهم و برهم - هیاهو - پیچ در پیچ - نامنظم: لغت نامه ی دهخدا/ تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
قاراشمیش = وضعیت جنگی ، خرابی اوضاع ، اوضاع خیْط ، هرج و مرج: تارنمای ویکی ‌واژه   
قاْراشْمیْش در گویش گنابادی = وضعیت جنگی، خرابی اوضاع، اوضاع خیْط، هرج و مرج، گرگ و میش: تارنمای واژه یاب 
قاْراشْ میْش: داغان/خراب/قمر در عقرب/مثلا اوضاع قاراش میش است (واژه نامه ی آزاد): تارنمای واژه یاب
قاراشمیش = مخلوط درهم: واژه نامه ی نوین تالیف محمد قریب
برخی از مترادف های قاراشمیش
شلم شوربا = (اوضاع قاراشمیش): تارنمای کنایه ها و ضرب المثل های فارسی
شلم شوروا = شلغم شوربا = معنی اصلی آن آش شلغم است (فرهنگ لغات عامیانه) - شوربا که شلغم در آن کنند - کار یا نوشته ٔ سخت درهم ریخته و بی ترتیب و نظم (یادداشت دهخدا) - چیز درهم ریخته - نامنظم - شلوغ و بی معنی - بی ربط (فرهنگ لغات عامیانه): لغت نامه ی دهخدا/ تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
هردمبیل و هردنبیل (هردن بیر) = بدون نظم - نه بترتیب نیکو - نه بنظم شایسته - بی رویه - بی معنی - نابجای - چرند: لغت نامه ی دهخدا/ تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
خرتوخر = هرج و مرج - اغتشاش - درهم و برهم - بهم خورده - مغشوش: لغت نامه ی دهخدا/ تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
در برخی از نوشتارها و کتاب ها
قاراشمیش، گاهی همه چیز خراب مویشه قاطی میشه: از خودم شروع کنم! ترم پنجم و استادامون سگن و امتحانم دارم..عملی این ترم زیاد دارم..دقیقا اخر هر هفته با ارین دعوام شده بوده.. حوصله هیشکی رو ندارم..حوصله نصیحت رو ندارم..تنها چیزی که ارومم میکنه اینه ک بخوابم!!اونم به خاطر حجم زیادد درسام خیلی به ندرت پیش میاد که دل سیر بخوابم..از خودم راضی نیستم....نمیخوام اینجور دکتری بشم  باید کنار خانوادم باشم... چرا باید توی یه اتاق چهار نفری زندگی کنم با اخلاقای متفاوت... چرا باید همش حرص فلان رفتار فلانی رو بخوری... مشکل مالی دارم..نمیتونم رفاه داشته باشم خیلی جاها..این اذیتم میکنه... (زندگی یک دانشجوی پزشکی/ دختری که به زندگی می اندیشد): تارنمای گلی
اتاقک شلوغ و قاراشمیش: پله های کج و معوج را باید بالا می رفتی و وارد اتاقک شلوغ و قاراشمیش او با میز خیاطی کهنه و تق و لق و دهان کج کرده، و انواع پارچه و لباس ریخته آشفته و پاشیده مواجه می شدی ان لباس را برای شوریده دوخته بود (نوشته ی ‎رسول ارونقی کرمانی): تارنمای کتاب تخته بازان واشنگتن
کتاب «اوضاع قاراشمیش می‌شود» (نوشته ی طاهره ایبد با تصویرگری میثم موسوی): به گزارش خبرنگار مهر، در داستان این کتاب، چیزها جا به جا و اصطلاحا قاراشمیش شده‌اند. مثلا عمونوروز تقاضای بازنشستگی کرده یا آقای مدیر کل در گوشی تلفن به پسرش می‌گوید که آبرویش را از سر چوب‌لباسی خانه بردارد و به اداره بیاید. منظور او از آبرویش، شلوارش است چون به خاطر حواس‌پرتی با زیرشلواری‌اش به اداره آمده است: تارنمای خبرگزاری مهر
در برخی از ویدیوها
ترانه ی قاراشمیش - اجرا: هاتف
https://www.youtube.com/watch?v=QE_rdp0NOqg
ترانه ی قاراشمیش - اجرا: مهران
https://www.youtube.com/watch?v=97s2fIazELY
رباعی قاراشمیش
اوضاع آن دیار قاراشمیش است/ دل پر غم است و به تشویش است
ظلم و فساد، ز حد بیش است/ رزم_ رهایی است که در پیش است
دکتر منوچهر سعادت نوری
همین نوشتار در تارنمای ایرانیان ایرون:
http://www.iroon.com/irtn/blog/10523/
گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2017/03/blog-post_20.html
بخش های پیشین مجموعه ی یادداشت ها و نوشتارها و نامه ها

۱۳۹۵ اسفند ۲۷, جمعه

Happy Moments of the Iranian New Year (Know Rooz)


Fifty days after the ancient holiday of Sadeh, the feast of Know Rooz is celebrated in Iranian culture. Know Rooz is perhaps the most celebrated Iranian holiday. It is observed on the first day of spring, which coincides with March 20 or 21. All Iranians participate in this celebration regardless of their religious beliefs. This holiday, which is in honor of spring, symbolizes rebirth and renewal and thus appropriately marks the Iranian New Year. It can last anywhere from 14 days (first 2 weeks of Farvardin, the first month of Iranian calendar) to 20 days (from Chaar Shanbeh Souri in Esfand, the last month of Iranian calendar, to the end of 13-Bedar, the 13th day of Farvardin).
In Persian Mythology: The celebration of Know Rooz has its roots in Ancient Iran, and various foundation myths exist for Know Rooz in Iranian mythology. According to the epic book of Shahnameh, the tradition of Know Rooz was created by legendary King Jamshid. After a series of harsh and severe winters, King Jamshid celebrated the arrival of spring for his people, the Iranians, with great abundance and joy and thus the celebration of Know Rooz became an annual event. It is said that King Jamshid’s rule which lasted for several hundred years, was a glorious one of prosperity and happiness. Know Rooz did not end with Jamshid’s passing, but rather was strengthened through the centuries to become the all encompassing and glorious celebration of rebirth and renewal that it is today.
In Different Faiths: In the Zoroastrian tradition, the seven most important Zoroastrian festivals are the six seasonal festivals named as the feasts of proper season (in Persian: Gahambar- haa or Gahanbaran) and Know Rooz. The late Professor Mary Boyce (1920-2006) who was a British scholar of Persian language and a recognized authority on Zoroastrianism noted that, "It seems a reasonable surmise that Know Rooz, the holiest of all the seven most important Zoroastrian festivals, was founded by Zoroaster himself”.
The Jewish festival of Purim is probably adopted from the Iranian New Year of Know Rooz. It should be noted that Purim is a festival that commemorates the deliverance of the Jewish people living throughout the ancient Persian Empire. Purim is celebrated annually according to the Hebrew calendar on the 14th day of the Hebrew month of Adar or it is celebrated on the 15th day of a month known as Shushan Purim. Know Rooz is also a holy day for Ismaili Muslims, Alawites (The prominent minority religious group in Syria), Alevis (The Turkish religious sect), and some other faiths.
In Scientific Records: The famous Iranian scientist and historian Abu Rayhan Biruni (973- 1048) in his book of Understanding Astrology (in Persian and Arabic: Ketaab-e Tafhim va Sanaa at-e Tanjeem) provides a description of the Calendars of various groups of people such as Persians, Arabs, Jews, Greeks and others. In the section on the Persian Calendar, he mentions Know Rooz, Sadeh, Tiregan, Mehregan, Gahanbaran, Farvardegaan, Spendarmaz and several other festivals. As Abu Rayhan Biruni noted, “It is the belief of the Persian people that Know Rooz marks the first day when the universe started its motion”.
Sites of Observances: Know Rooz is principally observed and celebrated in Iran, Afghanistan, and Tajikistan. It is also observed in Albania, Armenia, Azerbaijan, Bosnia, Caucasus, Crimea, Georgia, India, Iraq, Kashmir, Kazakhstan, Kosovo, Kyrgyzstan, Macedonia, Pakistan, Serbia, Syria, Uzbekistan, and many other parts of the world.
On the List of Recognitions: It is most likely that due to the refreshing and inspiring moments of the first day of spring or Know Rooz, March 21 has been named as the World Poetry Day since 1999. The naming was declared by the United Nations Educational Scientific and Cultural Organization (UNESCO) to promote the reading, writing, publishing and teaching of poetry throughout the world and to give fresh recognition and impetus to national, regional and international poetry movements. On the occasion of World Poetry Day enjoy a few moments of the feast of Iranian New Year reading some poetry as presented in the Chain of Poems on Know Rooz (in Persian & English).
During the meeting of the Inter-governmental Committee for the Safeguarding of the Intangible Heritage of the United Nations, held between 28 September and 2 October 2009 in Abu Dhabi, Know Rooz was officially registered on the UNESCO List of the Intangible Cultural Heritage of Humanity. Later, the United Nations General Assembly in 2010 recognized March 21 as the International Day of Know Rooz, describing it a spring festival of Persian origin which has been celebrated for over 3000 years. And just recently, on 15 March 2010 the United States House of Representatives overwhelmingly passed a resolution by which it recognized the cultural and historical significance of Know Rooz.
Enjoy every moments of this great holiday, and as an Irish blessing says, “May your pocket be heavy and your heart be light. May good luck pursue you each morning and night. May the Lord keep you in His Hand and never close His Fist too tight”.
Happy Know Rooz!
Manouchehr Saadat Noury, PhD
First Published online on March 18, 2010:
https://iranian.com/main/blog/m-saadat-noury/happy-moments-iranian-new-year-know-rooz.html

۱۳۹۵ اسفند ۲۵, چهارشنبه

ایرانیان در پهنه ی سرزمین نیاکان آریایی: ۷۴ - آریایی ها و جشن چهارشنبه سوری


چهارشنبه‌ سوری که با نام‌ های جشن چهارشنبه ی پایان سال و شب چهارشنبه ی سرخ نیز شناخته می‌شود یکی از جشن‌های ایرانی است که در شب واپسین چهارشنبهٔ سال (ازغروب سه‌شنبه) بر پا می‌شود و اولین جشن از مجموعه ی جشن‌های نوروزی است. واژهٔ چهارشنبه ‌سوری از دو واژهٔ چهارشنبه (نام یکی از روزهای هفته) و سور (به معنای جشن و شادی) ساخته شده است. طبق آیین باستان در این روز آتش بزرگی برافروخته می‌شودمی‌شود که مردم از روی آن می‌پرند و در زمان پریدن می‌خوانند: «زردی من از تو، سرخی تو از من». این جمله نشانگر مراسمی برای تطهیر و پاک‌سازی است که واژه «سوری» به معنی «سرخ» به آن اشاره دارد. به بیان دیگر مردم خواهان آن هستند که آتش تمام رنگ پریدیگی و زردی، بیماری و مشکلاتشان را بگیرد و بجای آن سرخی و گرمی و نیرو به آنها بدهد. چهارشنبه‌سوری جشنی نیست که وابسته به دین یا قومیّت افراد باشد و در میان بیشتر ایرانیان و مردم افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، جمهوری آذربایجان و برخی نقاط دیگر رواج دارد... در شاهنامهٔ فردوسی اشاره‌ هایی دربارهٔ بزم چهارشنبه‌ ای در نزدیکی نوروز وجود دارد که نشان ‌دهندهٔ کهن بودن این جشن است: تارنمای  ویکی‌پدیا
بزم چهارشنبه‌
یکی باغ بد در میان سپاه/ ازین روی و زان روی بد رزم‌گاه
بشد چارشنبه هم از بامداد/ بدان باغ کامروز باشیم شاد
ببردند پرمایه گستردنی/ می و رود و رامشگر و خوردنی... : فردوسی
جشن‌های آتش: یک رشته از جشن‌های آریایی از اقوام هند و ایرانی و هند و اروپایی جشن‌های آتش است. منظور از جشن‌های آتش جشن‌هایی است که با افروختن آتش جهت سور و سرور و شادمانی آغاز و اعلام می‌شد. میان رومیان و یونانیان و بعضی از ملل دیگر اروپایی نظایرش با جشن‌های آتش ایرانی هنوز باقی است. از جمله جشن‌های آتش که هنوز در ایران باقی‌مانده جشن چهارشنبه سوری و جشن سده است. از جشن‌های آتش که فراموش شده، باید از جشن آذرگان در نهم ماه آذر و جشن شهریورگان در روز چهارم ماه شهریور نام برد. لازم به یادآوری است که زرتشتیان عقیده دارند، روشنی و آتش و آفتاب تجلی اهورامزدا است. اهورامزدا به وسیلهٔ نور تجلی می‌کند: بخش فارسی دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا 
جشن چهارشنبه سوری: در کنار روشن کردن آتش و پریدن از روی آن، فال‌گوش ایستادن، قاشق‌زنی و کوزه شکستن دیگر آیین‌هایی هستند که خصوصا در دهه‌های گذشته بیش از امروز به انجام می‌رسید. مردم نیت می‌کردند و پشت دیوارها فال‌گوش می‌ایستادند تا از پچ‌پچ‌هایی که می‌شنیدند نیت خود را تعبیر کنند. در همان شب، کوزه‌ها پر از آب می‌شد و از پشت بام به پایین میفتاد تا نحسی و بدی سال گذشته از میان برود. در قاشق‌زنی هم جوانان صورت‌های خود را می‌پوشاندند، به در خانه‌ها می‌رفتند و صاحب‌خانه را با صدای کوبیدن قاشق‌ها به ظرف خبر می‌کردند تا به آن‌ها شیرینی و آجیل‌های مشکل‌گشا بدهند. طبق باورهای کهن ارواح پیش از سال جدید به میان بازماندگان می‌آمدند، روی خود را می‌پوشاندند و به رسم یادگاری به عزیزان خود هدیه‌ای می‌دادند. رسمی که مشابه آن را در شب هالووین می‌بینیم.
خداداد رضاخانی، تاریخ‌دان مقیم آمریکا معتقد است که رسوم چهارشنبه سوری، «تک و بی ‌بدیل» نیست، هر کدام از آن‌ها را می‌توان در فرهنگ‌های دیگر هم یافت. مثل همین قاشق‌زنی در هالووین، بان فایر در انگلیس یا از روی آتش پریدن در بخش‌هایی از ترکیه. در تقویم ارامنه هم روز چهاردهم فوریه، چهل روزه شدن مسیح به عنوان «عید ترندز» نام‌گذاری شده که محور آن آتش است. غروب روز سیزدهم در حیاط‌ کلیساها و خانه‌ها آتشی روشن می‌شود و روز بعد با اجرای مراسم عبادی، این جشن به پایان می‌رسد. ارمنی‌ها از نظر قومی و زبانی به اقوام هند و اروپایی تعلق دارند و از نظر جغرافیایی، ارمنستان در منطقه‌ای واقع شده که گمان می‌رود منشا کوچ اصلی اقوام آریایی باشد. موعد چهارشنبه سوری، شش هفته پس از این جشن است.  اما هیچ سندی وجود ندارد که چه زمانی، چه کسانی و بر چه اساسی تصمیم گرفتند برخی از این رسوم را در شب چهارشنبه آخر سال جمع کنند و به پایکوبی بپردازند.  خداداد رضاخانی تاکید دارد که اگرچه سنت‌ها به مرور زمان تغییر می‌کنند اما هیچ‌وقت از بین نمی‌روند. به باور رضاخانی ریشه‌های تاریخی چهارشنبه سوری به «قرن‌ها و هزاران سال پیش» برمی‌گردد که نوشتاری از آن موجود نیست: «آیین چهارشنبه سوری تمامی شاخصه‌ های آیینی کهن را داراست. رسوم آن در فرهنگ مدرن شهرنشین یا قرون وسطای شهرنشین محلی از اعراب ندارد. ما نمی‌دانیم در هزاران سال پیش چه رسوم دیگری برای این مراسم وجود داشت، در نتیجه ممکن است در تاریخ از آن استفاده‌های مختلفی شده باشد... از یک جهت می‌توان چهارشنبه سوری را برای نگهداشتن تقویم به زرتشت ربط داد. تقویم زرتشتی ۱۲ ماه ۳۰ روزه دارد یعنی یک سال ۳۶۰ روزه. در نتیجه ۵ روز پایانی سال گمشده‌اند. به گفته رضاخانی متدیانان آیین زرتشت این ۵ روز را به مناجات و رفتن به عبادت‌گاه می‌پرداختند و خود را برای سال نو و نوروز آماده می‌کردند و برای همین «شاید تعیین چهارشنبه سوری در یکی از آخرین جشن‌های پیش از نوروز به این ۵ روز گمشده مرتبط باشد.»
عبدالغنی نیک‌سیر، پژوهش‌گر افغانستانی و عضو هیات مدیره انجمن ادبی هرات نیز در این خصوص معتقد است که چهارشنبه سوری «میراثی» است از زمان «آریایی‌ها که ربطی به مذهب ندارد» و امروز به فرصتی برای شادی و گردهمایی تبدیل شده است... (نوشتاری از آیدا قجر): بخش فارسی تارنمای بی بی سی
همچنین نگاه کنید به:
جشن های مشهور آرین ‌ها (نوشتاری از همین نگارنده)
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2015/08/blog-post_17.html
چارشنبه سوری : در زنجیری از سروده های فکاهی ، عشقی و اجتماعی (تدوین از همین نگارنده)
http://iranian.com/main/blog/m-saadat-noury-172.html

تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری

۱۳۹۵ اسفند ۲۴, سه‌شنبه

پشیزنامه


در فرهنگ واژه ها
 پشیز = سکه ٔ مسین ساسانیان - شصت درم است (عادت مردمان بر این رفت تا درم را به شصت پشیز کردند: التفهیم بیرونی) - پول ریزه ٔ نازک بسیارتنک رایج را گویند (برهان قاطع). پولی باشد که از مس زنند و خرج کنند و بعضی گویند درم برنجین بود و چیزی که بجای درم ستانند (نسخه ای از لغت نامه ٔ اسدی) - چیزی باشد که بجای درم رود (لغت نامه ٔ اسدی) - بمعنی فلس و پول ریزه ٔ کوچک که از مس باشد (غیاث اللغات) - خرد و کوچکترین پول سیاه در قدیم که از برنج بوده است - پول کوچک مسین کم بها - پول ریزه ٔ کم ارز - پاپاسی: لغت نامه ی دهخدا/ تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
پشیز = پول فلزی کم بها - خردترین سکة عهد ساسانیان - سکة قلب - فلس ماهی - پولک: فرهنگ فارسی معین/ تارنمای واژه یاب
پشیز = پولک - فلس/ پول خُرد فلزی کم‌ارزش - پول سیاه [قدیمی]/ سکۀ مسین کم‌ارزش که در زمان ساسانیان رایج بوده است - ناصرخسرو گوید"سخن تا نگویی به دینار مانی/ ولیکن چو گفتی پشیزی مسینی": فرهنگ فارسی عمید/ تارنمای واژه یاب
پشیز = پول سیاه - سکه ی کم بها - سکه ی قلب - پولک ماهی: واژه نامه ی نوین تالیف محمد قریب
واژه های مترادف پشیز 
چندرغاز = شندرغاز: پولی بسیار کم - پول اندک - نقدینه ٔ ناقابل - تنخواهی سخت اندک - پولی بسیار ناچیز - وجه اندک: تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
پاپاسی = خرد ترین و کم بها ترین ِ نقود مانند پشیز و کمتر - یک پاپاسی نداشتن؛ هیچ نداشتن  - یک پاپاسی نیرزیدن؛ هیچ نیرزیدن: تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
در برخی از اصطلاحات فارسی
پشیز از دینار ندانستن؛ قوه ٔ تمیز و تشخیص نیک از بد و صحیح از سقیم نداشتن
پشیزی ارزش ندارد = به پشیزی نیرزیدن؛ سخت بی ارج و بی قدر بودن - سخت ناچیز بودن
در برخی از کتاب ها و نوشتارها
" از حیاتش رمقی مانده. برگ درختان خوردن گرفت و بیخ گیاهان بر آوردن تا اندکی قوّت یافت سر در بیابان نهاد و همی‌رفت تا تشنه و بی طاقت به سر چاهی رسید، قومی برو گرد آمده و شربتی آب به پشیزی همی‌آشامیدند. جوان را پشیزی نبود طلب کرد و بیچارگی نمود رحمت نیاوردند، دست تعدی دراز کرد میسر نشد به ضرورت تنی چند را فرو کوفت مردان غلبه کردند و بی محابا بزدند و مجروح شد: مورچگان را چو بود اتفاق/ شیر ژیان را بدرانند پوست”: کتاب گلستان سعدی/  تارنمای گنجور
ماه و شش پشیز نام یک کتاب ادبی است که توسط ویلیام سامرست موآم، نویسندهٔ اهل انگلستان نوشته شده‌ است: تارنمای ویکی پدیا
ماه و شش پشیز ( ویلیام سامرست موآم/ ترجم پرویز داریوش) حکایت انسان هایی است که خودشان و هدفشان را شناخته اند و راه دستیابی به آرزوهایشان را انتخاب کرده اند . انسان هایی که مثل پیچی مربع شکل در دایره زندگی هستند و با این حال آن طور که می خواهند زندگی می کنند و هیچ کدام از ناسازگاری های روزگار مانع از لذت بردن آن ها از زندگی نمی شود چراکه عصاره حقیقی زندگی را کشف کرده اند: تارنمای کتابناک.
کلمه ی پشیز: این کلمه را لغتی آرامی به فُلس ماهی گرفته اند؛ ولی اگر آن را از ریشۀ اوستایی و سانسکریتی پیش (پَست و خُرد و خمیر) و ایز/ ایش (خواسته و دارایی داشتن و مالک شدن) بگیریم آن مفهوم منطقی "دارایی کم ارزش" را خواهد داد (نوشتاری از جواد مفرد کهلان): لغت نامه ی دهخدا/ تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
نوشتاری پیرامون متاع و مانند آنرا که پس از استعمال به پشیزی نیرزد: "امیر نظام (امیر کبیر) هفته ای دو روز مستمراً بدروازه غربی تهران می رفت و در بالاخانه دروازه می نشست و هر متاعی از خارجه وارد می کردند، در گمرک نگاه می داشتند تا امیر نظام آنها را معاینه نماید و هر جنسی را که صلاح نمی دانست به ایران وارد شود حکم به استرداد آن می داد.. آن مرد گفت زینتی است که نسوان بالای پیشانی و موهای پیش سر نصب می کنند. فرمود قیمت آن چیست؟ عرض کرد پانزده قران. گفت اگر کسی چند روزه این زینت را که خریده و فی الجمله مستعمل شده بخواهد بشما بفروشد یا گرو بگذارد تا چه مقدار باو وجه نقد می دهید؟ آنمرد گفت وجهی در ازای آن نمی توان داد زیرا که پس از استعمال به پشیزی نمی ارزد. امیرنظام فرمود این متاع و مانند آنرا که پس از استعمال به پشیزی نیرزد البته وارد نکنید که مورد سیاست سخت خواهید شد": تارنمای ویستا
«عشق به پشیزی نیرزد» تک ‌آهنگی از هنرمند اهل ایالات متحده آمریکا جنیفر لوپز است که در ۸ ژانویه ۲۰۰۱ منتشر شد. این تک ‌آهنگ در آلبوم جی.لو (جنیفر لوپز) قرار داشت. این تک‌ آهنگ در چارت‌های کانادا، ایتالیا، اسپانیا، فنلاند، نیوزلند در رتبه اول و در چارت‌های والونیا، فرانسه، ایرلند، نروژ، استرالیا، آلمان، دانمارک، سوئد، فلاندرز، سوئیس، جزو ده ترانه اول قرار گرفت: .تارنمای ویکی پدیا
در زنجیری از سروده ها
نگاه کنید به: تارنمای گلچینی از سروده ها 
رباعی حیات_ ما به پشیزی، چرا  نه  می ارزد
اگر ز خویش گسستی، فرای مرتبه ‌است/ ردای_  وادی هستی، برای تجربه ‌است
حیات_ ما به پشیزی، چرا  نه  می ارزد
بخاطر آر که دنیا، سرای یک شبه ‌است: دکتر منوچهر سعادت نوری
در برخی از گفتاوردها
"چو بخت عرب بر عجم چیره شد - همی بخت ساسانیان تیره شد/ پر آمد ز شاهان جهان را قفیز - نهان شد ز رو گشت پیدا پشیز/ همان زشت شد خوب، خوب زشت - شده راه دوزخ پدید از بهشت/ دگرگونه شد چرخ گردون بچهر - ز آزادگان پاک ببرید مهر..." (قفیز به معنای پیمانه است): منسوب به حکیم ابوالقاسم فردوسی/ بسیاری از تارنماها
"اینکه فقیر بوده یا نبوده‌ام، اینکه رنج بسیار کشیده یا نکشیده‌ام، اینکه شوخ‌ چشمی‌ هایی داشته یا نداشته‌ام به پشیزی نمی‌ارزد مگر آنکه توانسته باشم یا بتوانم به مدد و بهره‌گیری درست آن، ادبیات ناب اجتماعی بیافرینم": محمود دولت‌آبادی/ تارنمای ویکی‌گفتاورد
 در برخی از ویدیو ها
تاریخ پول، سکه و اسکناس در ایران (دراخما - ابول - کالکو - دانگ - پشیز - فلوس...) - اجرا: حسین نعمتی
ترانه ی «عشق به پشیزی نیرزد» (به زبان انگلیسی) - اجرا: جنیفر لوپز
ناگفته نماند که حافظ شیرازی سراینده ی نامدار ایران سال ها پیش در پاسخ ترانه ای که جنیفر لوپز خوانده چنین سروده است: هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق/ ثبت است در جریده ی عالم دوام ما

تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری

گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2017/03/blog-post_14.html
بخش های پیشین مجموعه ی یادداشت ها و نوشتارها و نامه ها

۱۳۹۵ اسفند ۲۱, شنبه

هنرمندان ایران و ترانه های مشهورشان: ۳۱ و ۳۲ - مهسا و مرجان وحدت


ماجرای زندگی مهسا وحدت
مهسا وحدت خواننده و نوازنده ی موسیقی سنتی ایرانی است. او خواهر مرجان وحدت، دیگر خواننده ی ایرانی است و تاکنون کارهای مشترکی با او انجام داده است. مهسا وحدت (متولد ۱۳۵۲ در تهران.) از چهارده سالگی مقدمات موسیقی را با نواختن پیانو (کلاسیک) آغاز کرد. آواز ایرانی (سنتی) را نزد پری ملکی ‌آموخت و نزد مهدی فلاح و مدت کوتاهی هم در کنار محسن کرامتی شیوه دیگر آواز سنتی را فرا گرفت. آموزش ساز سه تار را نزد رامین کاکاوند آغاز نمود و نزد مسعود شعاری ادامه داد. در سال ۱۳۷۸ از دانشکده موسیقی دانشگاه هنر با مدرک لیسانس موسیقی دانش‌آموخته شد. در دانشگاه هنر از راهنمایی استادانی چون شریف لطفی، هوشنگ ظریف، بهنام وادانی، عبدالرضا سجادی، احمد پژمان، هوشنگ کامکار، محمدرضا درویشی، ساسان فاطمی بهره‌مند شد. مهسا وحدت ترانه هایی را در فیلم عیسی می‌آید در سال ۱۳۸۰و نیز در فیلم آتش سبز در سال ۱۳۸۶ اجرا نمود
کنسرت‌های مهسا وحدت
۳ تیر ۱۳۸۶ – کنسرت کلیسای قدیمی وارالو. کلیسای قدیمی وارالو، ایتالیا
۲۷ مرداد ۱۳۷۶ – کنسرت آوازهایی از باغ ایرانی.اسلو، نروژ، کنسرتی به مناسبت چاپ آلبوم «آوازهایی از باغ ایرانی» با همکاری گروه ایرانی و نروژی
آلبوم ها و همکاری ‌های ‌هنری مهسا وحدت
آلبوم حوا منم (منتشر شده در ۱۱ شهریور ۱۳۸۷)/ آلبوم لالایی‌های محور شرارت/ آلبوم ریشه در خاک/ آلبوم آوازهایی از باغ ایرانی (منتشر شده در ۱ خرداد ۱۳۸۶)/ آلبوم بوی خوش وصل (منتشر شده در آبان ۱۳۸۸ هم‌آوایی با مایتی سم مک کلین، جشنوارهٔ جهانی موسیقی اسلو، نوامبر ۲۰۰۹)/ آلبوم آیینه شراب (مهسا وحدت و گروه کُر اسکروک خرداد و تیرماه ۱۳۸۹ این آلبوم در دو کلیسای یاکوب و ولدا در شهر اسلو در نروژ ضبط شده‌است) آلبوم رنگ بی‌تابی با همراهی مایتی سم مک کلین./ آلبوم دارم امیدی به همراهی مرجان وحدت/ همکاری ‌های ‌هنری: مهسا وحدت ترانه هایی را در فیلم عیسی می‌آید در سال ۱۳۸۰و نیز در فیلم آتش سبز در سال ۱۳۸۶ اجرا نمود: تارنمای ویکی پدیا

ماجرای زندگی مرجان وحدت
مرجان وحدت (متولد ۱۳۵۵ در تهران.) از کودکی مقدمات موسیقی و ساز پیانو را نزد مینو محبی آغاز کرد. آواز ایرانی سنتی را نزد پری ملکی فراگرفت و نزد مهدی فلاح و سیما بینا ادامه داد. ساز سه‌ تار را نزد رامین کاکاوند آموخت و نزد مسعود شعاری دنبال کرد.
کنسرت‌های مرجان وحدت
۲۳ فروردین ۱۳۸۷: پاریس، فرانسه. سالن تئاتر شهر.
۲۷ مرداد ۱۳۸۶: اسلو، نروژ، کنسرتی به مناسبت چاپ آلبوم «آوازهایی از باغ ایرانی» با همکاری گروه ایرانی و نروژی.
۳ تیر ۱۳۸۶: کلیسای قدیمی وارالو، ایتالیا، آواز و دف از مرجان و مهسا وحدت، سه‌تار اتابک الیاسی و نی پاشا هنجانی.
۱ تیر ۱۳۸۶: موزه باستان‌شناسی شهر تورین ِ ایتالیا و خرابه‌های «تئاترو رومانو» صحنه برگزاری این کنسرت بود. همانند کنسرت وارالو، در این کنسرت آواز و دف ِ مرجان و مهسا وحدت را سه‌تار اتابک الیاسی و نی پاشا هنجانی همراهی می‌کرد.
۷ خرداد ۱۳۸۶: سومین دوسالانه هنر آواز، سیته دِلا موزیک، پاریس، فرانسه. آواز و دف از مرجان و مهسا وحدت و نی از امیر اسلامی.
۱۰ تیرماه ۱۳۸۵: اینترنشتال مارکْت فستیوال، در ادامه پروژه لالایی‌های محور شرارت، آرندال، نروژ، به همراه نوت ری‌یرسترود (گیتار)، آندرس انگن (درامز)، اودن ارلین (گیتار)، دیوید والومرود (کیبورد)، مرجان (آواز و دف) و مهسا وحدت (آواز)
اول خردادماه ۱۳۸۶: کنسرت «آوازهایی از باغ ایرانی» در باغ سفارت ایتالیا در تهرای به نفع کودکان افغان و ایرانی ساکن زاهدان و با حمایت صندوق کودکان سازمان ملل برگزار شد. در این کنسرت یک گروه ایرانی همراه گروه نروژی به رهبری کنوت ریرسترود، مرجان و مهسا وحدت را همراهی کردند.
۳ تیر ۱۳۸۶: کلیسای قدیمی وارالو، ایتالیا، آواز و دف از مرجان و مهسا وحدت و سه‌تار اتابک الیاسی.
۱۳۸۲ فستیوال ِ ورلد موزیک ِ اسلو، اسلو، نروژ -- اجرای مشترک با خوانندگان کری برمنس از نروژی، ریم بنّا فلسطین، هلابصام از عراق، مهسا وحدت از ایران.
۱۳۸۱: فستیوال سپیک مک‌کی، پنجاب، هندوستان– با مهسا وحدت و گروه رومیبه سرپرستی رضا آبایی.
۱۳۷۹: فستیوال موسیقی شرقی، تالار من دوپاس، پاریس
۱۳۷۸: کنسرت در کلیسای سنت بارتولمه، نیویورک.
۱۳۷۷ و ۱۳۷۸: دانشگاه واشنگتن، سیاتل، واشنگتن، دانشگاه آستین، تگزاس،کنسرت و همکاری با رضا درخشانی
۱۳۷۶: کلن، مرکز نوا،کنسرت با گروه همنوابه سرپرستی مجید درخشانی
۱۳۷۵: فرهنگسرای نیاوران، تهران،کنسرت با گروه خنیا، به سرپرستی پری ملکی
آلبوم ‌ها و همکاری ‌های ‌هنری مرجان وحدت
آلبوم لالایی‌های محور شرارت/ آلبوم دارم امیدی/ آلبوم دشت آبی
همکاری با اریک هیل ِستا، هنرمند نروژی، در سی‌دی لالایی محور شرارت. این سی‌دی شامل آوازهای لالائی از کشورهای ایران، عراق، فلسطین، دانمارک، سوئد و نروژ/ همکاری با فرهاد مرفه در سی‌دی فرهنگ‌ها/ همکاری با اتابک الیاسی درآلبوم حوا منم: تارنمای ویکی پدیا 
گفتگوی عباس شکری پژوهشگر خبرگزاری نروژ، با مرجان وحدت:
تارنمای عصر نو

برخی از اجراهای مهسا و مرجان وحدت
ترانه ی سوسوها و چشمک‌ های امید - اجرا: مهسا و مرجان وحدت
https://www.youtube.com/watch?v=qgX3RpzKKmM&list=PLSTf--_1BjVEAVWwEyITJpTrmeovvpBr8
ترانه ی سکوت - اجرا: مهسا وحدت
https://www.youtube.com/watch?v=-y0qjr-ZwyA
ترانه ی بی من مرو - اجرا: مرجان وحدت
https://www.youtube.com/watch?v=u8nS1IZJYC8

۱۳۹۵ اسفند ۱۶, دوشنبه

ایرانیان در پهنه ی سرزمین نیاکان آریایی: ۷۳ - دانش و سواد میان آریایی ها


نخستین جایگاه دانش و فرهنگ در جهان باستان
ایلام نخستین دولتی بود که در هزاره ی چهار پیش از میلاد مسیح، بازرگانی و تجارت را پدید آورد و این کار نیز موجب پیشرفت دانش های کاربردی چون کاشی سازی و شیشه گری شد و اینها از جمله هنرهایی هستند که ایرانیان در آن مهارت داشتند و در واقع ایرانیان نخستین کسانی بودند که این هنرها را پدید آوردند. ورود آریایی ها به سرزمین ایران و آمیزش با مردم بومی آن و همچنین آشنایی آنها با فرهنگ ایلامی و نیز آموزه های زرتشت پیامبر ایران باستان در بزرگداشت راستی و حقیقت گرایی، ایرانیان را به دانش آموزی و دانش آموختن فرا خواند. بنیان و ریشه ی فلسفه جهان از آموزه های زرتشت سرچشمه می گیرد و حقیقتی انکار ناپذیراست. تاثیر پذیری افلاطون ازفلسفه و نظام اجتماعی ایران برکسی پوشیده نیست. هرمیپوس یونانی گفته است که اوستا به یونانی ترجمه شده بود و گویا بسیاری ازفرزانگان یونانی از جمله افلاطون آن راخوانده بودند واز آن بهره جستند. سیسرو نویسنده ی رومی نیز کتاب ماهیت بد وخوب خویش را بر پایه ی آیین زرتشت نگاشته است و در یکی  از کتاب های خود  از آموزه های زرتشت استفاده کرده است...اندیشمندان یونانی همه پس ازروی کار آمدن دولت هخامنشی و ایجاد ارتباط میان خاور و باختر پدید آمدند. گسترش دانش در یونان بسیار مقطعی بوده است و گواه آن اینست که با تغییر شرایط سیاسی در روزگار ساسانیان بسیاری از یونانیان به ایران کوچیدند و در دانشگاه گندی شاپور (جندی شاپور) به فرا گیری دانش پرداختند. گزارش های یونانی از سده ششم پیش از میلاد حاکی از آن است که دانشمندان بسیاری ازیونان برای فراگیری علوم  به ایران می آمدند. برای نمونه فیثاغورث که از نخستین ریاضی دانان یونانی است ۲۰ سال در ایران و بابل بسر می برده است. در زندگینامه او آمده که وی دانش را از مغان آموخته است. افلاتون درباره ی آموزش پسران پادشاه هخامنشی می نویسد: پسران شاه را از چهارده سالگی به آموزگاران می سپارند و مغان نیز در میان آموزگاران جایگاه ویژه ای دارند چرا که دانا ترین آنان بهترین دانش ها را از دانسته های مغان می آموزند. به نوشته سیسرو هیچ کس نتواند شاه پارس شود مگرآنکه دانش مغان را فرا گرفته باشد. دراینجا منظور از دانش مغان بیشتر فلسفه، استدلال و منطق بوده است... باید یادآور شد زرتشت گاه شماری آریایی را پدید آورد که دقیق ترین گاه شماری به شمار می رود و احتمالا گاه شماری جلالی که خیام آنرا پدید آورد برگرفته از آن بوده است.
  دردانشگاه گندی شاپور علومی چون پزشکی، فلسفه، ستاره شناسی، ریاضیات، الهیات و دیگر دانش های عالی تدریس می شد. فرهنگ و هنر ساسانی دارای چنان شکوه و رفعتی بود که آوازه ی دانش وخرد آنان بر همه جهان آنروز نافذ و تاثیر گذاربود. باید دانست که بر روی سر در دانشگاه گندی شاپور نیز چنین نگاشته شده بود " دانش و دانایی برتر از زوربازو و شمشیر است".
فلسفه ی ایرانی به اندیشه‌ ها و سنن فلسفی ایران باستان بر می‌گردد که از اندیشه ‌های باستانی هند و آریایی آغاز می‌شود. بعدها همین اندیشه‌ ها تحت تأثیر دین زرتشتی قرار گرفتند و مکتب زرتشت را تشکیل دادند براساس دائرة المعارف فلسفه آکسفورد تاریخ موضوع و دانش فلسفه به هند و آریایی‌ های ۱۵۰۰ سال پیش از میلاد می‌رسد. این دائرةالمعارف اضافه می‌کند که پس از آن فلسفه زرتشتی از طریق یهودیت وارد اندیشه ی غربی و نهایتاً افلاطونی می‌شود: تارنمای گزیده ای از نوشتارها
خط در ایران باستان
آغاز تاریخچه ی خط در ایران باستان طبق کتیبه ای که در جنوب ایران کشف شده است به حدود پنج تا هفت هزار سال پیش می رسد.
خط میخی: کتیبه های هخامنشی به خط میخی است. ایرانیان این خط را از قوم کلده و آشور گرفتند و در آن تغییراتی دادند و آن را به صورت الفبایی در آوردند. این خط که از چپ به راست نوشته می شده دارای ۳۶ حرف بوده و در کنده کاری و نوشتن روی سنگ و اجسام سخت به کار می رفته است.
خط پهلوی: اخیرن سندی به زبان پهلوی اشکانی در اورمان کردستان کشف شده و آن عبارت از دو قباله ی زمین است که در ١٢٠ سال پیش از میلاد مسیح آن را به خط پهلوی اشکانی روی پوست آهو نوشته اند. خط پهلوی اشکانی که با حروف جدا از هم و منقطع و از راست به چپ نوشته می شد، از خط آرامی اقتباس شده بود، خط آرامی را کلدانیان که تابع ایران بودند در این کشور رواج دادند. در زمان هخامنشیان این خط مخصوص نگارش بود و خط میخی برای کتیبه و کنده کاری به کار می رفت، در دوره ی اشکانیان خط پهلوی برای کتیبه و کنده کاری هر دو معمول شد. خط پهلوی دارای ٢۵ حرف است و عیب و اشکال بزرگ آن این است که حروف صدادار ندارد و یک حرف آن گاه چند صدای مختلف دارد.
خط اوستایی: با احتمال زیاد در زمان ساسانیان تنظیم شده است. در این دوره در ضمن تدوین اوستا و کتابت آن متوجه شدند که خط پهلوی برای نوشتن تلفظ صحیح اوستا، رسا نیست. بنابراین موبدان، الفبایی از روی الفبای پهلوی به وجود آوردند که بتوان تمام لغات و کلمات مقدس و خواندن صحیح اوستا را به وسیله ی آن نوشت: تارنمای بیتوته
زبان آریایی ها
۱ -  " آریایی آغازین" زبان گروهی از مهاجران هند و اروپایی بود که حدود هزاره ۳ پیش از میلاد از هم نژادان خویش جدا شدند و در دشت ‌های آسیای مرکزی رحل اقامت افکندند. در گذشته‌ های بسیار دور، " آریایی زبان‌ها" تماس ‌هایی نیز با بالت ها، داکیه‌ ای - میسیه‌ ای‌ها و اقوام فینو - اوگری داشتند: تارنمای ویکی پدیا
۲ - در مقطع زمانی زبان آریایی ها متفاوت بوده و شاخه ایرانی و هندی آریایی به زبانهای گوناگون سخن می گفتند ولی حدود ۲۴۰۰ سال پیش از میلاد زبان اقوام آریایی زبان واحدی بوده است .گیرشمن باستان شناس بر این باور است که توجه به زبانشناسی و پیوندهای زبانشناسی میان زبان و گویش های ایتالیایی ، سلتی ، هند و ایرانی وجود دارد که حکایت از مشترکات نژادی و خویشاوندی قومی این مردمان دارد و اروپاﺌیان هم مانند ایرانیان ( آریایی های قدیم ) به شبانی و دامپروری مشغول بودند و در فنون رزمی و شیوه های جنگی نیز مشترکات زیادی داشتند که در میان آن ها مانند سکاها و اشکانیان ( پارتیان ) رسته سواره نظام وجود داشته و نهایتاً مقابر کشف شده در اروپا همانند مقابر ایرانیان باستان شناسایی شده اند.
آریایی ها ( ایرانی و هندی ) دارای ساختار یکسان نبوده و شیوه ی معیشت آنها با یکدیگر متفاوت بوده است ولی ساختار زبان در ادبیات ایران و هند بطور روشن در آثار دینی آنان قابل شناسایی است . البته ایرانیان با فرهنگ و اقوام و ساکنان تمدنهای بین النهرین و یونانیان در ارتباط بودند که در مورد هندیان این چنین نیست .البته گویش های ایرانی هر کدام به تنهایی و به تدریج صورتهای دگرگون شده ای پیدا کردند. قوم شناسان و زبانشناسان ، ساکنان شمال اروپا و اسکاندیناوی ، آلمانی ها و در بخش دیگر اروپا روسی ها و یونانیان را ملل برادر با آریایی ها می دانند. می توان نتیجه گرفت که آریایی ها هم از نظر زبان ( زبانشناسی ) و سیستم خدایان و دیانت به هم نزدیک و خویشاوند و از یک تبار هستند: تارنمای نسل آریایی
سرگذشت زبان فارسی
از آن جا که در سرزمین پهناور ایران، هر یک از تیره های ایرانی به یکی از زبان ها و گویش های ویژه ی خود سخن می گفتند، از دیرباز، وجود یک زبان فراگبر که وسیله ی تفاهم میان آنان باشد، نیازی سخت آشکار بود. در زمان هخامنشیان، با آن که در کنار وحدت سیاسی و در زیر نفوذ آن، کم کم خودآگاهی به همبستگی ملی بیدار می گردید، ولی باز هنوز نمی توان  از وجود یک زبان رسمی فراگیر سخن گفت و زبان پارسی باستان، با آن که از زمان داریوش بزرگ زبان نوشتار نیز شد، ولی نتوانست به عنوان زبان گفتار پا از قلمروی خود بیرون نهد. در آن دوره هیچ یک از شاخه های زبان های ایرانی باستان هنوز تا آن اندازه از تنه ی اصلی و یگانه ی خود دور نشده بود که برای گویندگان زبان دیگر کاملا بیگانه باشند. به سخن دیگر، ماد ها سخنان برادران پارسی خود را به خوبی در می یافتند و حتی میان پارسی باستان و زبان اوستایی، ناهمگونی های چندان بزرگی نیست. گذشته از این، هخامنشیان که قدرت جهانی زمان خود بودند، سیاستی که برای نگهداری آن قدرت در درون و بیرون ایران به کار می بستند، بر پایه ی احترام به مذهب و فرهنگ اقوام دیگر بود و این موضوع طبعا آنان را از تحمیل زبان خود به اقوام دیگر نیز باز می داشت (١)، چون آن که مثلا نامه های رسمی دولتی به زبان آرامی نوشته می شد و سنگ نوشته های آن ها علاوه بر پارسی باستان، به زبان های عیلامی و بابلی نیز نوشته شده است. با این حال، قلمروی  زبان پارسی باستان و مادی و پارتی باستان که هر سه سخت به یکدیگر نزدیک بودند، تمام غرب و شمال و مرکز ایران را فرا می گرفت. ولی از یک سو هر چه گروه زبان های خاوری و باختری، با گذر از دوره ی کهن به دوره ی میانه، از یکدیگر دورتر می گشتند، و از سوی دیگر هر چه همبستگی سیاسی،  ملی و فرهنگی، میان تیره های ایرانی نزدیک تر می شد، به همان اندازه نیاز به یک زبان رسمی فراگیرتر می گشت. تا این که پیرامون هزار و پانصد سال پیش، یکی از گویش های جنوب باختری بنام دری، رفته رفته به دیگر بخش های ایران گسترش یافت.
کهن ترین گزارشی که درباره ی زبان دری داریم گفته ی ابن مقفع است که ابن ندیم در کتاب الفهرست آورده است. ابن ندیم می نویسد : « عبدالله بن مقفع گوید،  زبان های فارسی عبارتند از فهلوی و دری و فارسی و خوزی و سریانی،  فهلوی منسوب است به فهله، نام پنج شهر است و آن اصفهان و ری و همدان و ماه نهاوند و آذربایجان است. و اما دری زبان شهرهای مداین بود و درباریان به آن سخن می گفتند و منسوب به درگاه پادشاهی است و از میان زبان های مردم خراسان و خاور، زبان مردم بلخ در آن بیش تر بود. و اما فارسی، زبان موبدان و دانشمندان و مانند آنان بود، و آن زبان مردم فارس است. و اما خوزی زبانی است که با آن شاهان و امیران در خلوت و هنگام بازی و خوشی با پیرامونیان خود سخن می گفتند. و سریانی زبان اهل سواد و نوشتن و هم نوعی از زبان سریانی فارسی بود.» آنچه ابن مقفع درباره ی زبان خوزی و زبان سریانی می گوید، در این جا موضوع گفتگوی ما نیست. آن چه او درباره ی زبان فهلوی یعنی پهلوی و پیوستگی آن با فهله یعنی پهله می گوید و پنج شهری که نام می برد، همه می رسانند که خواست او همان زبان پهلوی پارتی یا پهلویک یا پهلوانیک است .و اما اصطلاح فارسی را دو بار به کار گرفته است. بار نخست فارسی را به معنی مطلق زبان ایرانی آورده و زبان های فارسی یعنی زبان های ایرانی . ولی بار دوم که می گوید فارسی زبان موبدان و دانشمندان و مردم فارس بود، روشن می شود که خواست او در این جا از فارسی، زبان پهلوی ساسانی یا پارسیگ یا پارسی میانه است که بیش تر نوشته های مانده از ادبیات پهلوی به همین زبان است و اشاره ی  او به این که فارسی زبان مردم فارس بود، تعیین محل اصلی این زبان است در برابر محل اصلی زبان پهلویگ، که پهله یا پارت بود که ابن مقفع به پنج شهر از آن نام برده است: تارنمای آریا ادیب
برخی از دانشمندان امپراتوری هخامنشی
امپراتوری هخامنشی پذیرای پیشه‌وران و دانشمندان از سراسر امپراتوری و عامل تبادل فرهنگ و اندیشه به شمار می‌رفت: تارنمای ویکی پدیا
بر اساس تاریخ بلعمی از اطبای بزرگ ایرانی دربار هخامنشی، جاماسب، بوده است که به تألیف کتب پزشکی و هندسه می‌پرداخته است.
اَرْتاخه، مهندس ایرانی، پسر آرته و پدر اُتاسْپِس، از خاندان هخامنشیان بود. هنگام حمله خشایار شا به یونان به فرمان خشیارشا برای جنگ با یونانیان اَرْتاخه  مأمور حفر کانالی در حوالی کوه آتُس شد. بعد از حفر این کانال ارتش خشیارشا برای جنگ با یونانیان از این کانال عبور کردند. این کانال در سال ۲۰۰۵ از زیر خاک درآورده شد و اینک از جاذبه‌های جهانگردی منطقه‌ است. این کوه درواقع مکانی برای کنیسه‌های ارتدوکس‌ها است که تحت نظارت دولت یونان عمل می‌کند. درسال۱۹۸۸ به لیست جهانی یونسکو الحاق داده شد: تارنمای تمدن ما
آریایی ها در"جندی شاپور" سرزمین نخستین مرکز علمی ایران
جندشاپور = گندی شاپور = جندیشاپور = جندیشاهبور = جندیسابور: شهری است در خوزستان که آنرا شاپور پسر اردشیر بنا کرد (معجم البلدان) - جغرافیادانان اسلامی این شهر را به خاطر نعمت و نخل و زرع و رودخانه های بسیار ستوده اند. و گندیشاپور معرب «گندشاه پوهر» است و اصل آن «وه اندوشاهپوهر» یعنی «به از انطاکیه ، شاهپور» وبه عبارت دیگر «شهر شاپور بهتر از انطاکیه » است - محل آن در خوزستان واقع در شرق شوش و جنوب شرقی دزفول و شمال غربی شوشتر کنونی بوده است - بانی آن بنابر مشهور شاپور اول (٢٤١ - ٢٧١ میلادی) بوده ، وی از اسیران رومی دسته ای را به کار بنای آن شهر گماشت -گندی شاپور از آغاز کار مرکزیت علمی یافت و حتی به نقل بعضی از مورخان شاپور فرمان داد عده ای از کتب یونانی به پهلوی ترجمه شود و آنها را در شهر مذکور گرد آورند و گویابه فرمان شاپور، گندیشاپور مرکزیت طب یونانی یافته بود - در عهد شاپور دوم یا شاپور ذوالاکتاف (٣١٠ - ٣٧٩ میلادی) تیادورس طبیب نصرانی برای معالجه ٔ شاه به دربار خوانده شد و شاپور او را در گندیشاپور مستقر ساخت - وی در آن شهر اشتهار یافت وطریقه ٔ طبابت او معروف شد -  گندیشاپور از مهمترین مراکز تجمع علمای عیسوی و محل تعلیم طب یونانی و آمیزش آن با طب ایرانی و هندی شد و این ترقی خصوصاً در عهد انوشیروان بیشتر برای آن حاصل گشت، چنانکه دانشمندان سریانی زبان ایرانی و علمای هندی و زردشتی در آنجا مشغول کار بودند - توجه این علما کمتر به فلسفه و ریاضیات و بیشتر به طب بود و اصولاً مدرسه ٔ طب گندیشاپور و بیمارستان آن در اواخر عهد ساسانی به مراحل عالی شهرت ارتقاء جسته بود - در این مدرسه از تجارب ملل مختلف یعنی طب ایرانیان و هندوان و یونانیان و اسکندرانیان و علمای سریانی زبان استفاده می شد ولی همه ٔ آنها را با تصرفاتی قبول کردند چنانکه طب ایرانی به قول قفطی از طب یونانی کامل تر شده بود - در بیمارستان گندیشاپور عده ای از اطباء هندی می زیستند که به آموختن اصول طب هندی اشتغال داشتند و چند کتاب از آثار طبی هند به پهلوی ترجمه شده بود که بعداً به عربی درآمد  - شهرت بیمارستان و مدرسه ٔ طب گندیشاپور محصلین ملل مجاور را هم به آنجا جلب می کرد و از آن جمله است الحارث بن کلدة الثقفی طبیب معروف عرب - این مدرسه و بیمارستان و شهرت رؤسای آن تا مدتی از دوره ٔ اسلامی هم با قوت سابق باقی ماند - حوزه ٔ علمی گندیشاپور از قرن سوم هجری که بغدادشهرت یافت مقام سابق خود را از دست داد
جُندی شاپور یا گُندی شاپور یکی از مهمترین شهرهای دوره ساسانی بود که توسط شاپور یکم ایجاد گردید. جندی شاپور از همان بدو تأسیس بتدریج بصورت یکی از مراکز علمی و پزشکی جهان آن روز در آمد و بنا بگفتهٔ تاریخ‌نویسان شاپور دستور داده بود تعداد زیادی از کتاب‌های طب یونانی را به زبان پهلوی ترجمه و در آنجا نگهداری کنند، خسرو انوشیروان در این شهر بیمارستان بزرگی ساخت و بر توسعهٔ دانشکدهٔ پزشکی آن افزود... دانشگاه گندی شاپور در عصر خود بزرگترین مرکز فرهنگی شد. دانشجویان و استادان از اکناف جهان بدان روی می‌آوردند. مسیحیان نسطوری در آن دانشگاه پذیرفته شدند و ترجمه سریانی‌های آثار یونانی در طب وفلسفه را به ارمغان آوردندنو افلاطونیها در آنجا بذر صوفی گری کاشتند. سنت طبی هندوستان، ایران، سوریه و یونان در هم آمیخت و یک مکتب درمانی شکوفا را به وجود آورد. به فرمان انوشیروان، آثار افلاطون و ارسطو به پهلوی ترجمه شد و در دانشگاه تدریس شد... گندی شاپور در قرون سوم و چهارم هجری که بر اهمیت بغداد افزوده شد، بتدریج موقعیت خود را از دست داد و به ویرانی گرائید از این شهر بزرگ دوران ساسانی فعلاً هیچ آثاری بر جای نمانده است و بزحمت بقایای مختصری از خرابه‌های آن را در نزدیکی رودخانه ی کارون می ‌توان مشاهده کرد. ویرانه ‌های جندی شاپور در خوزستان واقع در شرق شوش، جنوب شرقی دزفول و شمال غربی شوشتر جای دهکده شاه آباد کنونی بوده است: تارنمای گزیده ای از نوشتارها
تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری

گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2017/03/blog-post_6.html
بخش های پیشین مجموعه ی ایرانیان در پهنه ی سرزمین نیاکان آریایی

۱۳۹۵ اسفند ۱۵, یکشنبه

یادداشتی در مورد مجلس و روسای مجلس در تاریخ ایران


پیشینه ی مجلس در ایران
اولین مجلس شناخته شده در تاریخ ایران به زمان اشکانیان بازمی‌ گردد. در این دوران مجلس مهستان از میان بزرگان و اشراف ایرانی به دو دسته بزرگان و شاهی تقسیم می‌شده‌است. پس از حمله اعراب به ایران بساط مجلس در حکومت‌های ایران برای بیش از ۱۲ قرن برچیده شد. در زمان ناصرالدین شاه قاجار وی در چند مورد مجوز تشکیل مجالسی را صادر کرد. در ۲۳ محرم ۱۲۷۵ قمری در روزنامه وقایع اتفاقیه فرمانی از ناصرالدین شاه منتشر شد که وظایف حکومت را میان وزارت خانه ‌های امورخارجه، جنگ، مالیه، عدلیه و فواید عامه تقسیم نمود و در این میان میرزا جعفرخان مشیرالدوله (دیپلمات تحصیل کرده بریتانیا) نیز به عنوان رییس مجلس ۲۵ نفره «مصلحت خانه» یا به اختصار «مجلس مشورت» معرفی شده بود. هرچند این مجلس مشورتی همانگونه که از نامش پیدا بود بیشتر جنبه ی تشریفاتی داشت، اما به هر حال پس از چندین قرن می‌توان آن را بارقه‌ ای از اصلاح ساختار سیاسی ایران دانست. پس از آن و در شوال ۱۳۰۱ قمری، جمعی از تجار و بازرگانان نیز توانستند اجازه ی تاسیس مجلس وکلای تجار ایران را از ناصرالدین شاه بگیرند که مرامنامه ی آن بسیار مترقی و برخوردار از جنبه ی پررنگ اصلاح‌ طلبانه بود. اما تشکیل اولین مجلس ملی کشور به انقلاب مشروطه باز می‌گردد که فرمان تشکیل آن در روز ۱۶ مرداد سال ۱۲۸۵ توسط مظفرالدین شاه قاجار به امضا رسید. نظام‌نامه مجلس شورای ملی نیز در روز ۱۷ شهریور ۱۲۸۵ به امضای مظفرالدین شاه رسید... مجلس شورای ملی از ۱۲۸۵ تا ۱۳۶۸ در حدود ۸۳ سال به حیات خود ادامه داد و در جریان بازنگری در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۶۸ از مجلس شورای ملی به مجلس شورای اسلامی تغییر نام پیدا کرد: تارنمای ویکی پدیا
روسای مجلس شورای ملی ایران
دوره اول: مرتضی ‌قلی‌خان هدایت (۱۲۸۵)  - حاج میرزا محمودخان احتشام‌السلطنه (۱۲۸۶)  - میرزا اسماعیل‌خان ممتازالدوله (۱۲۸۷)
دوره دوم: صادق‌خان مستشارالدوله (۱۲۸۸) - میرزا اسماعیل‌خان ممتازالدوله (۱۲۸۹) - محمدعلی‌خان ذکاء‌الملک - حسین پیرنیا (۱۲۹۰)
دوره سوم:حسین پیرنیا (۱۲۹۳)
دوره چهارم:حسین پیرنیا (۱۳۰۰)
دوره پنجم:حسین پیرنیا (۱۳۰۲)  - میرزا حسن‌خان مستوفی (۱۳۰۴)
دوره ششم:سیدمحمد تدین (۱۳۰۵)  - حسین پیرنیا (۱۳۰۶)
دوره هفتم:حسین دادگر (۱۳۰۷)
دوره هشتم:حسین دادگر (۱۳۰۹)
دوره نهم:حسین دادگر(۱۳۱۱)
دوره دهم:میرزا حسن‌خان اسفندیاری (۱۳۱۴)
دوره یازدهم:میرزا حسن‌خان اسفندیاری (۱۳۱۶)
دوره دوازدهم:میرزا حسن‌خان اسفندیاری (۱۳۱۸)
دوره سیزدهم:میرزا حسن‌خان اسفندیاری (۱۳۲۰)
دوره چهاردهم:محمدصادق طباطبایی (۱۳۲۲)
دوره پانزدهم:رضا حکمت (۱۳۲۶)
دوره شانزدهم:رضا حکمت (۱۳۲۸)
دوره هفدهم:حسن امامی (۱۳۳۱) - سیدابوالقاسم کاشانی (۱۳۳۲) - عبدالله معظمی (۱۳۳۲)
دوره هجدهم:رضا حکمت (۱۳۳۲)
دوره نوزدهم:رضا حکمت (۱۳۳۵)
دوره بیستم:رضا حکمت (۱۳۳۹)
 دوره بیست و یکم:عبدالله ریاضی (۱۳۴۲)
دوره بیست و دوم:عبدالله ریاضی (۱۳۴۶)
دوره بیست و سوم:عبدالله ریاضی (۱۳۵۰)
دوره بیست و چهارم:عبدالله ریاضی (۱۳۵۴) - جواد سعید (۱۳۵۷)
منبع: تارنمای ویکی پدیا
روسای مجلس شورای اسلامی
مجلس اول و دوم و سوم: اکبر هاشمی رفسنجانی (۱۳۵۹–۱۳۶۸)
مجلس سوم: مهدی کروبی (۱۳۶۸–۱۳۷۱)
مجلس چهارم و پنجم: علی‌اکبر ناطق نوری (۱۳۷۱–۱۳۷۹)
مجلس ششم: مهدی کروبی (۱۳۷۹–۱۳۸۳)
مجلس هفتم: غلامعلی حداد عادل (۱۳۸۳–۱۳۸۷)
مجلس هشتم و نهم و دهم: علی لاریجانی (۱۳۸۷ تا کنون)

۱۳۹۵ اسفند ۱۳, جمعه

خشتک نامه



در فرهنگ واژه ها
خشتک = مصغر خشت (از ناظم الاطباء/ از آنندراج/ از جهانگیری) - خشتچه . خشت کوچک . پارچه ٔ چارگوشه زیر بغل جامه (از انجمن آرای ناصری/ از برهان قاطع) - فسمت اتصالی دو پاچه شلوار که معمولا توسط یک پارچه خشت مانند این اتصال صورت می گیرد. برای زنان عیب است که خشتک ایشان را کسی ببیند: لغت نامه ی دهخدا/ تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
خشتک = پارچه ای که میان دو پاچه شلوار دوزند - ِکسی را جر دادن (کنایه از آبروی کسی را بردن - به باد فحش و فضاحت گرفتن): فرهنگ فارسی معین
خشتک = ۱- قسمت میانی شلوار که دو پاچۀ آن را به هم وصل می‌ کند یا تکه ‌پارچه‌ای که در این قسمت دوخته می‌ شود - تکه‌ پارچه‌ ای که در زیر بغل لباس دوخته می‌شد (پُر ‌زَر و دُر گشته ز تو دامنش- خشتک زر سوزۀ پیراهنش/ نظامی): فرهنگ فارسی عمید/ تارنمای واژه یاب
در برخی از اصطلاحات فارسی
خشتک نما: وصف چمباتمه نشستنی که خشتک نشیننده نمایان باشد. 
خشتک زر: کنایه از آفتاب عالمتاب (از برهان قاطع)/ پر زر و در گشته ز تو دامنش خشتک زر سوزه ٔ پیراهش (نظامی)  
خشتک زرین: کنایه از آفتاب عالمتاب (از برهان قاطع)  
خشتک شلوار: پارچه ٔ چهارگوشه میان تنبان و شلوار.  
خشتک پیراهن: بغلک . پارچه ٔ چهارگوشه زیر بغل . لَبِنَه 
خشتک درآوردن: طرف را شدیداً منکوب کردن . 
 خشتک سرکشیدن: در نزاع بسیار بیحیایی کردن - جار و جنجال بسیار راه انداختن - هنگامه بپا کردن .  
خشتک نما نشستن: نشستن آنگونه ای که خشتک شلوار نشیننده نمایان باشد  
خشتک دران کردن: کنایه از داد و بیداد کردن - بشدت جار و جنجال راه انداختن - قیامت کردن - بی حیایی و پررویی کردن
خشتک وارونه کردن: کنایه از کوبیدن شدید طرف است. توضیح : وقتی که طرف آنچنان قوی باشد که با مغلوب کردن مقابل خود شلوار او را از پا در آورد وارونه بپای او کند در این صورت نهایت خفت و تحقیر را روا داشته است از این عمل مصدر فوق را ساخته اند.
در برخی از گفتاوردها
ضرب‌المثل‌ مازندرانی: "پر کنگِ شلوار خشتک ندارنه وچه باد کنّه" (شلوار پدرش کهنه و پاره است بچه‌اش تکبر می‌کند/ فرزندی که پدرش فقیر باشد، ولی با این حال افاده داشته باشد): تارنمای ویکی گفتاورد
در برخی از ویدیو ها
پاره شدن خشتک مجری در تلویزیون ایران: تارنمای یوتیوب
در برخی از کتاب ها و نوشتارها
کتاب خشتک و تهاجم فرهنگی: گویند روزی مریدان یکان دوکان حتی صدکان به خدمت شیخ ملا علی رسیدند و شیخ افاضات فروان نمودی و کرامات بسیار ازخود تراوش نمودندی .لکن دست هیچ مریدی به ماتحت نرفتی و خشتکی ندریدندی .شیخ را عجب آمدی ازین حکایت وگفتی ایها المریدون والمریدات: چرا همی خشتکی نمی درید؟ که من چنان ازخودفرمایشات فراوان تراویدمی. مریدان عرض کردند از وقتی شلوارلی از بلاد کفر همی سوار برامواج تهاجم فرهنگی بر دیار ما آمدی دارای جنس مرغوب بودی و دریدن آن همی مشکل . ناگاه شیخ دست در بغل کردی و از زیر عبای خود وسیله ای بسیار عجیب الشکل در آوردی و گفتی : مشکل شما را چاره نزد شیخ است. دیگر نگران خشتک های ضخیم ومحکم خود نباشید با دستگاه خشتک در (قیچی) دیگر هیچ خشتکی ندریده نخواهد ماند . نقل است مریدان با دیدن این همه کرامت و توجه شبخ به دروس حرفه و فن دستگاه مذبور رابر سرخود کوبیدندی و به طریق سنتی قبل خشتک های خود دریده و به کوه های آلپ گریخته وبا هایدی همی زندگی کردندی: تارنمای کلوب
نوشتاری پیرامون "میان‌ دوراه" و "خشتک":  در کالبدشناسی، چه در مورد جنس مؤنث و چه مذکر، به محدوده میان منطقه تناسلی و مقعد میان‌دوراه یا پرینیوم گفته می‌شود. در فارسی برای این معنی، واژه عربی عجان و واژه فرانسوی پرینه هم به کار رفته‌است. در فرهنگ عامیانه به این ناحیه یا بخشی از شلوار که بر روی این ناحیه قرار می‌گیرد خِشتَک هم گفته می‌شود. نام خشتک بخاطر خشتی (لوزی) بودن تکه پارچه‌ای است که در شلوارهای قدیم در این قسمت می‌دوخته‌اند. به این بخش از بدن در زبان غیرتخصصی دوشاخ نیز گفته می‌شد چنانچه در ورزش کشتی زمانی که یک پا از یک حریف در میان‌گاه دو پای حریف دیگر قرار می‌گیرد آن را فن «دوشاخ کردن» می‌گویند: تارنمای ویکی پدیا
داستان های خشتک پاره: تارنمای خبر دختر ۲۹۲
در برخی از سروده ها
اگر داری سر مستان کله بگذار و سر بستان/ کله دارند و سرها نی کلهداران پالیزی
سر آن‌ها راست که با او درآوردند سر با سر/ کم از خاری که زد با گل ز چالاکی و سرتیزی
تو هر چیزی که می‌جویی مجویش جز ز کان او/ که از زر هم زری یابند و از ارزیز ارزیزی
خمش کن قصه عمری به روزی کی توان گفتن
کجا آید ز یک خشتک گریبانی و تیریزی: مولوی
*
خاک ذلیلان شده گلشن به تو/ چشم غریبان شده روشن به تو
تا قدمت در شب گیسو فشان/ بر سر گردون شده دامن کشان
پر زر و در گشته ز تو دامنش/ خشتک زر سوزه پیراهنش...: نظامی
*
تا نفخات ربیع صور دمید از دهان/ کالبد خاک را نزل رسید از روان
غاشیه‌دار است ابر بر کتف آفتاب/ غالیه‌سای است باد بر صدف بوستان
کرد قباهای گل خشتک زرین پدید/ کرد علم‌های روز پرچم شب را نهان...: خاقانی
*
مشک خاک در او خواست که گردد اقبال/ گفت در خانه ما راه ندارد غماز
خشت ایوانش در سدره یگردون خشتک
طرز بنیانش بر دامن آفاق طراز...: سلمان ساوجی
*
من آستانه درگاه او کنم بالین/ بخسبم آنجا و ایمن شوم ز رنج سهر
برون کنم ز سرم کبر و باد بی خردی/ ز علم لشکر سازم ز اهل علم حشر
شوم به نانی قانع به جامه ای راضی/ به خط عقل تبرا کنم ز عجب و بطر
همه به خشتک شلوار برنشینم و بس
نه اسب تازی باید مرا نه ساز بزر...: مسعود سعد سلمان
*
قصیده ای که بهار در انتقاد از تقلب و کلاه برداری حاج ملک التجار تهران گفته است
یاد روزی کز برای دخل میدان ساختیم/ از دغل سرمایه و از تزویر دکان ساختیم
گاه با شه‌، گاه با دستور، گه با این وآن/ ساختیم وملک را میدان جولان ساختیم...
"اون"  شرکت گشت از "چیز" تقلب چاک و ما/ خویش را چون "پایهٔ" حلاج لرزان ساختیم
خشتک ما را اگرگیتی برون آرد رواست
زانکه الحق بهر فاطی خوب تنبان ساختیم: ملک ‌الشعرای بهار
*
پوستم کنده شد از زجر، پس از ضجه زدن/ هرچه آوار که روی سرمان را که زدند
قبل هر فاجعه بال و پرمان را که زدند/ خواستم روی دلم خاک بریزم که نشد
شعله بیرون زده از خشتک هر کبریتی/ سوزش زیر و بم این همه تن را چه کنم؟
چاره ی این همه بیچاره شدن را چه کنم؟... : اشرف گیلانی

تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری

گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2017/03/blog-post_3.html
بخش های پیشین مجموعه ی یادداشت ها و نوشتارها و نامه ها

۱۳۹۵ اسفند ۱۱, چهارشنبه

یاد نامه ها: ۳۲ - یاد نامه ی عمران صلاحی



ماجرای زندگی او
عمران صلاحی، نویسنده، مترجم، سراینده و طنزپرداز ایرانی بود. عمران صلاحی در یکم اسفند سال ۱۳۲۵ در امیریه ی تهران از پدری اردبیلی و مادری مهاجر که از باکو به سمنان و سپس تهران مهاجرت کرده بودند، متولد گردید. خود او در کتاب "تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران، عمران صلاحی" درباره ی تاریخ تولدش می گوید: "من در سال ۱۳۲۵ در تهران متولد شده ام. در محله ی امیریه ی مختاری. البته آن طور که شناسنامه ام می گوید باید این اتفاق غیرمنتظره و کمی هم عجیب در اول اسفند اتفاق افتاده باشد. اما خاله ی بزرگم می گفت دهم تیرماه متولد شده ام." که البته او خود بیشتر بر یکم اسفند تاکید داشت. صلاحی تحصیلات ابتدایی خود را در شهرهای قم، تهران، و تبریز به پایان رساند. نخستین شعر خود را در مجلهٔ اطلاعات کودکان به سال ۱۳۴۰ چاپ کرد. پدر خود را در همین سال از دست داد.
عمران صلاحی نوشتن را از روزنامه ی فکاهی توفیق و به دنبال آشنایی با پرویز شاپور در سال ۱۳۴۵ آغاز کرد. سپس به سراغ پژوهش در حوزهٔ طنز رفت و در سال ۱۳۴۹ کتاب طنزآوران امروز ایران را با همکاری بیژن اسدی‌پور منتشر کرد که مجموعه ‌ای از طنزهای معاصر بود. او شعر جدی هم می‌سرود و نخستین شعر او در قالب نیمایی در مجلهٔ خوشه به سردبیری احمد شاملو در سال ۱۳۴۷ منتشر شد. وی با روزنامه ی فکاهی توفیق و نشریه ی گل آقا با نام‌ های مستعارابو قراضه، بلاتکلیف، کمال تعجب، زرشک، تمشک، ابو طیاره، پیت حلبی، آب حوضی، زنبور، بچهٔ جوادیه، مراد محبی، جواد مخفی، راقم این سطور و با نشریه ی بخارا همکاری داشت. صلاحی سپس در سال ۱۳۵۲ به استخدام رادیو درآمد و تا سال ۱۳۷۵ که بازنشسته شد به این همکاری ادامه داد. او همچنین سال‌ها همکار شورای عالی ویرایش سازمان صدا و سیما بود. عمده شهرت صلاحی در سال‌هایی بود که برای مجلات آدینه، دنیای سخن و کارنامه به طور مرتب مطالبی با عنوان ثابت حالا حکایت ماست می ‌نوشت و از همان زمان وی بر اساس این نوشته ‌ها آقای حکایتی لقب گرفت. این نوشته ‌ها بعدها به صورت کتاب توسط انتشارات مروارید به چاپ رسید و چاپ کتاب در سال ۱۳۹۳ به نوبت چهارم رسید. از او آثاری به زبان ترکی آذربایجانی نیز در دست است.
‌نام کوچک  او
صلاحی گویا به نام کوچکش هم خیلی مفتخر بوده است. نامی که عمویش از سوره آل عمران برگرفته بود. کتابی هم دارد با عنوان "مرا به نام کوچکم صدا بزن".
همسر و فرزندان او
عمران صلاحی در سال ۱۳۵۳ با هایده وهاب ‌زاده ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو فرزند به نام‌های یاشار و بهاره‌ است.
برخی از تالیفات او
طنزآوران امروز ایران با همکاری بیژن اسدی‌پور (۱۳۴۹) - گریه در آب (۱۳۵۳) - قطاری در مه (۱۳۵۵) - ایستگاه بین راه (۱۳۵۶) - هفدهم (۱۳۵۸)- پنجره دن داش گلیر (۱۳۶۱ به زبان ترکی آذربایجانی) - رویاهای مرد نیلوفری (۱۳۷۰) - شاید باور نکنید (۱۳۷۴، چاپ سوئد) - یک لب و هزار خنده (۱۳۷۷) - حالا حکایت ماست (۱۳۷۷) - گزینه ی اشعار (۱۳۷۸) - آی نسیم سحری (۱۳۷۹) - ناگاه یک نگاه (۱۳۷۹)
 - ملا نصرالدین (۱۳۷۹) - از گلستان من ببر ورقی (۱۳۷۹) - باران پنهان (۱۳۷۹) - هزار و یک آینه (۱۳۸۰) - آینا کیمی (به زبان ترکی آذربایجانی، ۱۳۸۰)
برخی از گفتاوردهای او
- تنها جایی که آزادی بیان و اندیشه به‌طور کامل رعایت می‌شود، دستشویی است. در و دیوار پر است از شعارهای سیاسی و تصاویر خارج از محدوده. پیشنهاد می‌شود شهرداری خودش در دستشویی‌ها وایت‌برد (تخته‌سفید) و ماژیک بگذارد تا نویسندگان به در و دیوار نپرند.
- سال‌ها بعد این حساسیت به کلمات دیگری منتقل شد. مثلاً کلمهٔ عَرق. دستور آمد که هر جا کلمهٔ عَرق دیدید به جایش بگذارید چای. محمد ایوبی می‌گفت: نویسنده‌ای در کتابش نوشته بود: عرق سردی بر پیشانی‌اش نشست. وقتی کتابش درآمد، دید آن عبارت به این صورت درآمده است: چای سردی بر پیشانی‌اش نشست!
برخی از سروده های او
باد پاییزی
(نخستین سروده او)
باد پائیزی بریزد برگ گل/ بلبلان آزرده‌اند از مرگ گل
ای خدا راضی مشو این باد بد/ برگ گل‌های مرا پرپر کند...
*
خدا چه حوصله ای داشت
خدا چه حوصله ای داشت روز خلقت تو/ كه هیچ نقص ندارد تراش قامت تو
نشسته شبنم حرفی لطیف و روشن وپاك/ بروی غنچه ی لبهای پر طراوت تو
از این جهنم سوزان دگر چه باك مرا/ كه آرمیده دلم در بهشت صحبت تو
درون سینه ی من اعتقاد معجزه را/ دوباره زنده كند دست پر محبت تو
فدای این دل تنگم كه بی اشاره تو/ غبار ره شد و راضی نشد به زحمت تو
*
بدهکاری ها
به زمین و زمان بدهکاریم/ هم به این، هم به آن بدهکاریم
به رضا قهوه‌چی که ریزد چای/ دو عدد استکان بدهکاریم
به علی ساربان که معروف است/ شتر کاروان بدهکاریم
شاخی از شاخهای دیو سفید/ به یل سیستان بدهکاریم
مثل فرخ ‌لقا که دارد خال/ به امیرارسلان بدهکاریم
نیست ما را ستارهای، ای دوست/ که به هفت آسمان بدهکاریم
مبلغی هم به بانک کارگران/ شعبه طالقان بدهکاریم
این دوتا دیگ را و قالی را/ به فلان و فلان بدهکاریم
دو عدد برگ خشک و خالی هم/ ما به فصل خزان بدهکاریم
هم به تبریز و مشهد و اهواز/ هم به قم، اصفهان بدهکاریم
به مجلات هفتگی، چندین/ مطلب و داستان بدهکاریم
قلک بچه‌ها به یغما رفت/ ما به این کودکان بدهکاریم
مبلغی هم کرایه خانه به این/ موجر بدزبان بدهکاریم
*
تو و من
تو بودی که آواز را چیدی از پشت مه/ تو بودی که گفتی چمن می دود
تو گفتی که از نقطه چین ها اگر بگذری/ به اَسرار خواهی رسید
تو را نام بردم و ظاهر شدی/ تو از شعله‌ی گیسوانت/ رسیدی به من
من از نام تو/ رسیدم به آن شهر پیچیده در گردباد
تو گفتی سلام/ گل و سنگ برخاستند.
*
صداها و افسانه ها
صدایت را جرعه-جرعه می نوشم
مستانه سبز می شوم و شاخ و برگ می دهم
جوانه ها دهان می گشایند و نام تو را می خوانند
چه لبان شناوری داری/ در آب های صدا چشمانم را می بندم
و تن به صدایت می سپارم/ نام کوچکم/ در صدایت شکفته می شود
تمام آبشاران را واداشته ای/ با هیاهو بریزند/ تا صدایم به گوشت نرسد
تمام جنگل ها را واداشته ای برگ هاشان را به صدا درآورند تا صدای مرا نشنوی
تمام پرندگان را به آواز خواندن واداشته ای تا صدای من گم شود
مدام حرف میزنی تا من حرفی نزنم/ می ترسم در حسرت تو بمیرم
و تابوتم بر نیل روان باشد و امواج نیلگون مرثیه خوان ناکامی من باشند
نمی خواهم افسانه سرایان دلشان بسوزد و روزی مرا در افسانه ها به تو برسانند
*
بچه ی جوادیه‌
من بچه جوادیه‌ ام/ من هم محل دزدانم/ دزدان آفتابه
من هم محل دردم/ این روزها دیگر چون بشکه‌ های نفتم
با کم‌ترین جرقه/ می‌بینی ناگاه تا آسمان هفتم رفتم...
*
 این رجال
ای دوست تو نیز می ‌توانی/ در زمره ی این رجال باشی
در مدت اندکی چو آنان/ دارای زر و ریال باشی
مشروط بر این ‌که بر دهانت/ چسبی بزنی و لال باشی
*
حرف با درختان
با درختی که زند سر به فلک
به زبان مِه و ابر/ به زبان لجن و سایه و لک
به زبان شب و شک حرف مزن
با درختان برومند جوان
به زبان گل و نور/ به زبان سحر و آب روان
به زبان خودشان حرف بزن
*
مرا به نام کوچکم صدا بزن
درخت را به نام برگ/ بهار را به نام گل/ ستاره را به نام نور
کوه را به نام سنگ/ دل شکفتة مرا به نام عشق
عشق را به نام درد/ مرا به نام کوچکم صدا بزن!
*
نظریاتی در مورد او و سروده های او
"عمران صلاحی آدم شیرین‌سخنی بود و برای هر چیز کوچکی، جوابی شیرین و نه آزاردهنده در چنته داشت. بسیار شجاع بود و حتی شجاعتش را با حجب و حیا مطرح می‌کرد. بسیار انسان نازنینی بود... مردم ایران دوست بسیار خوب و مهربان خود را از دست دادند و این جای تأسف است. چون وقت رفتنش نبود و می‌توانست سال‌های سال کارهای درخشان کند. مثل همان کارهایی که ارائه داد، حتی شاید پخته‌تر و منسجم‌تر": بیژن اسدی ‌پور
"عمران صلاحی خلق و خوی آرام و ساکتی داشت. خیلی هم آداب معاشرت را رعایت می‌کرد و با این که خوش برخورد بود و از همان اول احساس دوستی و خودمانی در کلامش پیدا بود، حرف بیهوده و شوخی‌ های بی ‌مورد نمی‌کرد و با احترام به مخاطبش نگاه می‌کرد": خسرو ناقد
"عمران صلاحی کسی بود که با زبان زمان صحبت می‌کرد": اردوان روزبه
"طنزهایش برای همه آشنا بود و سبک و سیاق خودش را داشت. پس از سرودن بچه جوادیه بیش از همیشه نامش بر سر زبان‌ها افتاد... صلاحی در اواخر عمر می‌گفت دیگر در داستان‌ها بیشتر تراژدی داریم تا طنز، بیشتر مرثیه و اندوه و کم‌تر خنده و شادی. شاید هم صلاحی مرگ خنده را نتوانست تاب بیاورد": الهه خوشنام
"صلاحی طنز پردازی فطری بود با قریحه‌ای که از ادبیات قدیم و خوانده ‌های جدید نیرو می‌گرفت": جواد مجابی
دیدار از چین و خاطرات جالب او
خسرو ناقد یکی از دوستان عمران صلاحی می‌گوید: "آشنایی و دوستی من با زنده‌یاد عمران صلاحی، از راه دور و بیشتر از طریق گپ و گفتگوی تلفنی بود. در آخرین گفتگوی ما، وقتی که از سفر خود به چین و شعر خوانی در پکن پرسیدم، صلاحی که از این سفر راضی و خشنود بود با همان آرامش همیشگی که در کلامش بود، با شور و شوق بسیار، از خاطرات سفرش به چین می‌گفت و از گفتگویی که با مردم منطقه‌ای از چین داشته که به ترکی حرف می‌زدند. صلاحی می‌گفت بیشتر حرف‌های آن‌ها را می‌فهمیده است"
پایان او
عمران صلاحی ساعت ۴ عصر ۱۱ مهر ماه سال ۱۳۸۵ به علت حمله ی قلبی و با احساس درد در قفسه سینه راهی بیمارستان کسری شد و از آنجا به بیمارستان توس منتقل شد و در بخش سی‌سی‌یو بستری شد. همان شب پزشکان از بهبود وضعیت وی قطع امید کردند و متاسفانه سحرگاه از دنیا رفت و در قطعه ی هنرمندان گورستان بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. پس از مرگ عمران صلاحی دوستدارانش مراسم بسیاری را برای وی تدارک دیدند. در حالی که کمتر از ۳ ماه از وفات وی می‌گذشت بیش از ۱۲۰ برنامه بزرگداشت در نقاط مختلف ایران برای وی برگزار شد. از مهم‌ترین این برنامه‌ها می‌توان به مراسم بزرگداشت توسط کانون نویسندگان (فرهنگسرای ارسباران تهران)، مراسم بزرگداشت توسط نویسندگان اردبیل (اردبیل)، مراسم بزرگداشت توسط انجمن‌های ادبی آذربایجان، فصلنامه آذری در فرهنگسرای اندیشه، و بزرگداشت توسط بچه‌های جوادیه اشاره کرد.  روانش شاد و یادش گرامی باد
تهیه و تدوین
دکتر منوچهر سعادت نوری

منابع و ماخذ
عمران صلاحی: تارنمای ویکی پدیا
عمران صلاحی کسی که با زبان زمان صحبت می‌کرد (نوشتاری از اردوان روزبه): تارنما ی رادیو زمانه
گفتاوردهای عمران صلاحی: تارنما ی رادیو زمانه - تارنما ی ویکی‌گفتاورد
گفتگوی تلفنی خسرو ناقد با عمران صلاحی: تارنما ی رادیو زمانه
عمران صلاحی بچه جوادیه تاب مرگ خنده را نیاورد (نوشتاری از الهه خوشنام): بخش فارسی تارنمای بی بی سی
سروده های عمران صلاحی: تارنماها و منابع گوناگون
مراسم یادمان عمران صلاحی در تهران: تارنمای عصر نو
گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2017/03/blog-post.html
بخش های پیشین مجموعه ی یاد نامه ها