۱۳۹۱ اسفند ۱۸, جمعه

یاد نامه ها : ٦ - یاد نامه ی رهی معیری






ماجرای زندگی او : محمدحسن (بیوک) معیری متخلص به «رهی» فرزند محمدحسین‏خان مؤیدخلوت و نوهٔ دوستعلی‌خان  معیرالممالک (همچنین ملقب به نظام‎الدوله) در دهم اردبیهشت ۱۲۸۸ خورشیدی در تهران چشم به جهان گشود. پدرش محمدحسن خان مؤیدخلوت چندگاهي قبل از تولد رهي رخت به سراي ديگر کشيده بود. رهی معیری تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران به پایان برد. آنگاه وارد خدمات دولتی شد. از سال ۱۳۲۲ به ریاست کل انتشارات و تبلیغات وزارت پیشه و هنر (بعداً وزارت صنایع) منصوب گردید. پس از بازنشستگی در کتابخانه سلطنتی اشتغال داشت.  وی در سال های آخر عمر در برنامهٔ گلهای رنگارنگ رادیو در انتخاب شعر با داوود پیرنیا همکاری داشت و پس از او نیز تا پایان زندگی آن برنامه را سرپرستی ‌کرد. رهی در طول حیات خود سفرهایی به خارج از ایران داشت که از آن جمله است: سفر به ترکیه در سال ۱۳۳۶، سفر به شوروی در سال ۱۳۳۷ برای شرکت در جشن چهلمین سالگرد انقلاب اکتبر ، سفر به ایتالیا و فرانسه در سال ۱۳۳۸ و دو بار سفر به افغانستان، یک بار در سال ۱۳۴۱ برای شرکت در مراسم یادبود نهصدمین سال در گذشت خواجه عبدالله انصاری و دیگربار در سال ۱۳۴۵. آخرین  سفر خارج از ایران وی عزیمت به انگلستان در سال ۱۳۴۶ برای عمل جراحی بود.

ویژگی های هنری او : رهی معیری از اوان کودکي به شعر و موسيقي و نقاشي ، گرایش و دلبستگي فراوان داشت و در اين هنر ها بهره اي به سزا يافت. هفده سال بيش نداشت که اولين رباعي خود را سرود:
کاش ، امشب آن شمع طرب مي آمد
وين روز مفارقت ، به شب مي آمد
آن لب که چو جان ماست ، دور از لب ماست
اي کاش که جانِ ما ، به لب مي آمد
در آغاز شاعري ، در انجمن ادبي حکيم نظامي که به رياست زنده یاد حسن وحيد دستگردي تشکيل مي شد شرکت مي جست و از اعضاي مؤثر و فعال آن بود و نيز در انجمن ادبي فرهنگستان از اعضاي مؤسس و برجسته آن به شمار مي رفت. وي همچنين در انجمن موسيقي ايران عضويت داشت. رهی معیری در تصحیح و تحشیه ی خمسه ی نظامی گنجوی همکاری داشت.  وي ، همراه با سراینده و دوست دیرین خود عبدالکریم امیری فیروز کوهی در "انجمن قدس" (که ریاست آن به عهده ی میر سید علی سادات اخوی بود) نیز فعالیت داشت و در همین دوران قصائدی را در مدح و ستایش برخی از امامان شیعه سرود.
سروده های او در بيشتر روزنامه ها و مجلات ادبي نشر يافت و آثار سياسي ، فکاهي و انتقادي او با نام  مستعار «شاه پريون» ، «زاغچه» ، «حقگو» ، «گوشه گير» در روزنامه ی «باباشمل» و مجله ی «تهران مصور» چاپ مي شد. غزل های طنز رهی همراه با سروده های طنز پردازانی مانند فریدون توللی ، ابوالقاسم حالت و محمد علی افراشته در پانزده سال ابتدای سلطنت پهلوی دوم که مطبوعات ایران از یک آزادی نسبی برخوردار بودند، برای بسیاری از مردم ایران خواندنی و جالب توجه بود.  از سال ۱۳۴۵ به بعد ، مجموعه شعرهای رهی با عنوان "سایه عمر"، مجموعه ترانه های او با عنوان "آزاده" و مجموعه مقالات او با عنوان "گل های جاویدان" منتشر شدند.
رهي علاوه بر شاعري، در ساختن تصنيف نيز مهارت کامل داشت. ترانه هاي: خزان عشق ، به کنارم بنشينَ ، آتشين لاله ، کاروان و ديگر ترانه هاي او مشهور و زبانزد خاص و عام گرديد و هنوز هم خاطره آن آهنگ ها و ترانه هاي شورانگيز و طرب افزا در يادها مانده است.

همکاری او با روزنامه ی باباشمل : همکاری رهی با روزنامه ی باباشمل از سال ١٣٢٢ آغاز شد. هنگامی که رهی ریاست دفتر اداره ی کل پخش وزارت پیشه و هنر را داشت، روزی مهندس گنجه ای که تازه امتیاز انتشار روزنامه ی بابا شمل را گرفته بود، برای انجام کاری به آن اداره رفت و رهی جواب لازم را به او داد. گویا گنجه ای که از دیدار رییس اداره ی کل ناکام مانده بود، در روزنامه ی باباشمل به طنز نوشت:«یکی از دکترهای مادر زاد و قلابی که در اثر داشتن روابط با یکی از وزرا، یکی از ادارات تیشه و تبر (پیشه و هنر) را تیول کرده و درباری برای خود تشکیل داده، از پذیرفتن مراجعه کنندگان خودداری و پذیرفتن آنها را به حاجب و دربان، جوان بلند قد و چشم زاغ خود، واگذار نموده است. منظور از جوان بلند قد و چشم زاغ رهی معیری بود. رهی هم در پاسخ، قطعه ی طنزی را سرود و بنام زاغچه به دفتر روزنامه ی باباشمل فرستاد که بهنگام چاپ شد:

داش باباشمل زجان کرتیم
خوش و خندان ز دولت سرتیم
گر تو ما را گهی نخندانی
پاک گردد نشاط ما فانی
گفته بودی که در اداره ی خویش
حاجب الدوله ام من درویش
بر دل و جان مردمان نیشم
بدتر از خان حاکم پیشم
مش رضا من کجا و بد خویی
تندی و تلخی و ترش رویی
زاغ چشم و بلندقد باشم
جان بابا ولی نه بد باشم
آنکه قدم چنین بلند آراست
دستم از ظلم و جور کوته خواست
قد بلندی اگر گناه من است
دست کوتاه عذر خواه من است
زاغ مانند من غزل گو نیست
دامن من سیاه چون او نیست ...
با انتشار این شعر ، رونق روزنامه ی باباشمل بالا گرفت. گنجه ای از رهی عذر خواست و او را به همکاری دعوت کرد.

کتاب های طنز او : کتاب " لبخندهای م - پ - ٣ " مجموعه ای از طنزهای رهی معیری است که چند متن در باب سبک ، زبان و موضوع های طنز او را در بر می گیرد. این کتاب را فاضل ترکمن در هشت فصل با عنوان های ایران و وطن ، آذربایجان و حزب دموکرات ، حزب توده ، انتخابات، مجلس شورای ملی ، دولت ، زنان و نیش و نوش تالیف کرده است. پیش از این کتابی با عنوان "طنزهای رهی معیری" به قلم رحیم چاوش اکبری منتشر شده بود و مولف " لبخندهای م - پ - ٣ " از آن کتاب و از نشریاتی چون "توفیق" برای تدوین کتاب خود بهره گرفته است.

ویژگی سروده های او : رهي بدون ترديد يکي از چند چهره ی ممتاز غزلسراي معاصر ایران است. سخن او تحت تاثير سرایندگاني چون سعدي ، حافظ ، مولوي ، صائب تبریزی و گاه مسعود سعد سلمان و نظامي گنجوی است. اما دلبستگي و توجه بيشتر او به زبان سعدي است. اين عشق و شيفتگي به سعدي، سخنش را از رنگ و بوي استادانه برخوردار کرده است به گونه اي که همان سادگي و رواني و طراوت غزل های سعدي را در بيشتر غزل هاي او نیز مي توان يافت. اگر بخواهيم سبک شعر رهي را با موازين کهن تعيين کنيم، بايد او را در مرزي ميان شيوه اصفهاني و عراقي قرار دهيم ، زير بسياري از خصوصيات هريک از اين دو سبک را در شعر او مي بينيم، بي آنکه بتوانيم او را به طور مسلم منتسب به يکي از اين دو شيوه بدانيم.
گاه گاه ، تخيلات دقيق و انديشه هاي لطيف او ، شعر صائب تبریزی و کليم کاشانی و حزين لاهیجی و ديگر شاعران شيوه ی اصفهاني را به ياد ما مي آورد و در همان لحظه ، زبان شسته رفته و يکدست او از سراینده اي به شيوه ی عراقي سخن مي گويد. رنگ عاشقانه غزل رهي، با اين زبان شيفته و مضامين لطيف ، تقريبا عامل اصلي اهميت کار اوست زيرا جمع ميان سه عنصر اصلي شعر یعنی موسیقی ، ساختار و معنی ، آن هم در انواع غزل ، از کارهاي دشوار است.

نمونه هایی از سروده های او:

ياد ايام
====
ياد ايامي که در گلشن ، فغاني داشتم / در ميان لاله و گل ، آشياني داشتم
گرد آن شمع طرب مي سوختم ، پروانه وار/ پاي آن سرو روان ، اشک رواني داشتم
آتشم بر جان ، ولي از شکوه لب خاموش بود / عشق را از اشک حسرت ، ترجماني داشتم
چون سرشک از شوق بودم ، خاک بوس در گهي / چون غبار از شکر ، سر بر آستاني داشتم
در خزان با سرو و نسرينم ، بهاري تازه بود / در زمين با ماه و پروين ، آسماني داشتم
درد بي عشقی زجانم برده طاقت ، ورنه من / داشتم آرام ، تا آرام جاني داشتم
بلبل طبعم «رهي» باشد زتنهايي خموش / نغمه ها بودي مرا ، تا هم زباني داشتم

طنز : جگر سوخته
==========
آب نبات است، جگر سوخته
آب حیات است، جگر سوخته
آن که بود نرخ سهامش گران
نان بیات است، جگر سوخته
راه به مجلس نتوانیم یافت
حصن کلات است، جگر سوخته
ملت بیچاره از این زندگی
در سکرات است، جگر سوخته

تیره بختی بین کجا بودم کجا افتاده ام
======================
با دل روشن ، در این ظلمت سرا افتاده ام
نور مهتابم ، که در ویرانه ها افتاده ام
سایه پرورد بهشتم ، از چه گشتم صید خاک ؟
تیره بختی بین ، کجا بودم کجا افتاده ام
جای ، در بستان سرای عشق می‌باید مرا
عندلیبم ، از چه در ماتم سرا افتاده ام
پایمال مردمم ، از نارسایی های بخت
سبزه ی بی طالعم ، در زیر پا افتاده ام
خار ناچیزم ، مرا در بوستان مقدار نیست
اشک بی قدرم ، ز چشم آشنا افتاده ام
تا کجا راحت پذیرم ، یا کجا یابم قرار ؟
برگ خشکم ، در کف باد صبا افتاده ام
بر من ای صاحبدلان ، رحمی که از غم های عشق
تا جدا افتاده ام ، از دل جدا افتاده ام
لب فرو بستم رهی ، بی روی گلچین و امیر*
در فراق هم نوایان ، از نوا افتاده ام
(* اشاره به سرایندگان همان زمان : گلچین معانی و امیری فیروز کوهی است)

نیروی اشک
=======
عزم وداع کرد ، جوانی به روستای
در تیره شامی ، از بر خورشید طلعتی
طبع هوا ، دژم بد و چرخ ، از فراز ابر
همچون حباب ، در دل دریای ظلمتی
زن گفت با جوان ، که از این ابر فتنه زای
ترسم رسد به گلبن حسن تو ، آفتی
در این شب سیه ، که فرو مرده شمع ماه
ای مه چراغ کلبه من باش ، ساعتی
لیکن جوان ز جنبش طوفان ، نداشت باک
دریادلان ، ز موج ندارند ، دهشتی
برخاست ، تا برون بنهد پای زآن سرای
کاو را دگر نبود ، مجال اقامتی
سرو روان چو عزم جوان ، استوار دید
افراخت قامتی ، که عیان شد قیامتی
بر چهر یار دوخت ، به حسرت دو چشم خویش
چون مفلس گرسنه ، به خوان ضیافتی
با یک نگاه کرد بیان ، شرح اشتیاق
بی آنکه از زبان بکشد ، بار منتی
چون گوهری که غلطد بر صفحه‌ای ز سیم
غلطان به سیمگون رخ وی ، اشک حسرتی
زآن قطره سرشک ، فروماند پای مرد
یکسر ز دست رفت ، گرش بود طاقتی
آتش فتاد در دلش ، از آب چشم دوست
گفتی میان آتش و آب است ، الفتی
این طرفه بین ، که سیل خروشان در او نداشت
چندان اثر ، که قطرهٔ اشک محبتی

بگشا گره به همت مشکل گشای خویش
=======================
در دام حادثات ، ز کس یاوری مجوی
بگشا گره ، به همت مشکل گشای خویش
سعی طبیب ، موجب درمان درد نیست
از خود طلب ، دوای دل مبتلای خویش
بر عزم خویش ، تکیه کن ار سالک رهی
واماند ، آن که تکیه کند برعصای خویش
گفت آهویی به شیر سگی ، در شکارگاه
چون گرم پویه دیدش ، اندر قفای خویش
کای خیره سر ، بگرد سمندم نمی رسی
رانی و گر چو برق ، به تک بادپای خویش
چون من ، پی رهایی خود می کنم تلاش
لیکن تو ، بهر خاطر فرمانروای خویش
با من کجا به پویه برابر شوی ، از آنک
تو بهر غیر پویی ، و من از برای خویش

غباری در بیابانی
==========
نه دل مفتون دل‌بندی، نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی، نه بر لب‌های من آهی
نه جان بی‌نصیبم را پیامی از دلارامی
نه شام بی‌فروغم را نشانی از سحرگاهی
نیابد محفلم گرمی، نه از شمعی، نه از جمعی
ندارد خاطرم الفت، نه با مهری، نه با ماهی
کیم من؟ آروزگم‌کرده‌ای تنها و سرگردان
نه آرامی، نه امیدی، نه همدردی، نه همراهی
گهی افتان و خیزان ، چون غباری دربیابانی
گهی خاموش و حیران ، چون نگاهی برنظرگاهی
رهی تا چند سوزم ، در دل شبها چو کوکب ها
به اقبال شرر نازم ، که دارد عمر کوتاهی
گفته شده است رهی ترانه ی "غباری در بیابانی " و بسیاری دیگر از غزل های عاشقانه را در دورانی سروده است که وی دل به عشق "مریم فیروز" بسته بود. این عشق البته به جدایی کشیده شد. مریم فیروز یکی از چهره‌های سیاسی ایران در دوران پهلوی دوم، از مخالفان رژیم سلطنتی و عضو حزب توده، مؤسس سازمان زنان حزب توده و از فعالان حقوق زنان در ایران بود. او دختر عبدالحسین میرزا فرمانفرما شاهزاده قاجار و همسر نورالدین کیانوری از رهبران حزب توده بود.

پایان او : رهي معيري که یک عمر مجرد زيست ، در چهارم آبان سال ۱۳۴۷ متاسفانه پس از رنجي طولاني و جانکاه از بيماري سرطان ، در ۵۹ سالگی بدرود زندگاني گفت و در مقبره ی طهيرالاسلام شميران به خاک سپرده شد.

خاطراتی از او : نگارنده ی این نوشتار در اوایل نوجوانی ، گاهی زنده یاد رهی معیری را بین ساعت ۱۰ و ۱۱ پیش از ظهرها می دید که در خیابان نادری تهران ، شادمانه قدم می زد. خدنگ وبا صلابت راه می رفت. دوستان و آشنایان را که می دید، می ایستاد و از روی صفا و مهربانی با آن ها به گفتگو می پرداخت ، بسیار شیک پوش و موقر بود، از اد کلن های بی نهایت مطبوع و خوش رایحه استفاده می کرد و تا پیش از ابتلای به بیماری ، پیوسته اوقات  آزاده انسانی گرم و متبسم بود.

روح و روانش شاد و یادش گرامی باد

دکتر منوچهر سعادت نوری

منابع و مآخذ
محمدحسن معیری ، نوشتاری به زبان انگلیسی از کامیار عابدی : تارنمای دانشنامه ی ایرانیکا 
رهی معیری : تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا - تارنمای گنجور - تارنمای مشاهیر
دوستعلی‏خان معیرالممالک (همچنین ملقب به نظام‎الدوله) : تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
سروده های رهی معیری : تارنماهای آوای آزاد ، گنجور و بسیاری از تارنماها
مریم فیروز : تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
همکاری رهی با روزنامه ی باباشمل :  تارنمای پرشین بلاگ
کتاب طنزهای رهی معیری درنوشتاری با عنوان "هفت روز کتاب؛ لبخندهای م - پ - ٣، دیوارچین، دانشمند شورشی، زمستان داغ" از فرج سرکوهی : تارنمای بی بی سی
ویدیوی ترانه هاي خزان عشق ، به کنارم بنشينَ ، آتشين لاله و کاروان : تارنمای یوتیوب

بخش های پیشین یاد نامه ها : ١ - یادنامه ی ایرج افشار ٢- یاد نامه ی دکترمهدی حمیدی شیرازی ٣ - یاد نامه ی جلال الدین همایی ٤ - یاد نامه ی فريدون توللی ۵ - یاد نامه ی محمد مختاری