۱۳۹۵ مهر ۷, چهارشنبه

نگاهی به برخی از مدارس نامی و قدیمی تهران

مدرسه‌ ی دارُالفُنون: مدرسه‌ای است که به ابتکار میرزا تقی خان امیرکبیر در زمان ناصرالدین‌شاه قاجار برای آموزش علوم و فنون جدید در تهران تأسیس شد. ساختمان دارالفنون در خیابان ناصرخسرو در مرکز شهر تهران جای گرفته است: بخش های انگلیسی و فارسی تارنمای ویکی پدیا
نمای سمت ورودی ساختمان دارالفنون پس از بازسازی کلی در سال ۱۳۸۹
دوره اول مدرسه دارالفنون كه از افتتاحيه تا يك سال پس از مرگ ناصرالدين شاه است دوره رونق نام گرفته است اما پس از مرگ وى تعداد دانش آموزان مدرسه كم مى شود و در سال ۱۳۲۴ به ۲۶۳ نفر مى رسد و در نهايت از سال ۱۳۰۸ تا ۱۳۶۴ دارالفنون از يك مدرسه عالى كه وزير و وكيل بيرون  مى فرستاد به يك دبيرستان محدود مى شود: نقل از روزنامه شرق 
هشتاد سال پس از آغاز به کار دارالفنون، در سال ۱۳۰۸ خورشیدی وزارت فرهنگ از مهندس مارکوف روسی خواست بنای دارالفنون را بازسازی کند. وی دارالفنون را بر اساس آمیزه‌ای از معماری عصر هخامنشی و صفوی بازسازی کرد و به جز چند بخش محدود مانند حیاط و آب‌نما و ایوان حیاط شمالی، همه‌ی بخش ها را دگرگون کرد. این بنا از آن پس یکی از دبیرستان‌های پیشرو و شناخته شده‌ی تهران شد. پس از انقلاب ۵۷، آموزش و پرورش کاربری دارالفنون را از دبیرستان به مرکز آموزش تربیت معلم، خوابگاه و مرکز آموزش های ضمن خدمت تغییر داد و در ۱۳۷۵ آن را بست.  دارالفنون در ۱۳۶۷ در فهرست آثار ملی کشور ثبت شد و در سال ۱۳۷۸ بنا شد جایگاه اسناد آموزش و پرورش ایران شود. با این همه، دارالفنون با عنوان "گنجینه و مرکز اسناد آموزش و پرورش"، که زیر مجموعه‌ ی پژوهشگاه آموزش و پرورش به شمار می‌آید، کارهای فرهنگی و پژوهشی خود را آغاز کرده است. گردآوری و نگهداری سندهای آموزش و پرورش ایران در ۱۵۰ سال گذشته، فهرست کردن مقاله‌ها و گزارش‌هایی که پیرامون دارالفنون در روزنامه‌های دوران قاجار چاپ شده است، تنظیم و نشر زندگی ‌نامه‌ی فرهیختگان دارالفنون و برگزاری همایش‌ها و سخنرانی‌هایی پیرامون دارالفنون و جایگاه آن در تاریخ معاصر ایران، از جمله‌ی کارهای دارالفنون امروزی است: تارنمای جزیره‌ی دانش
دبیرستان البرز (کالج آمریکایی‌ها، کالج البرز): یکی از مراکز آموزشی معتبر و قدیمی شهر تهران واز نخستین نمادهای آموزشی در ایران است ودر شمال‌غربی چهارراه کالج، کوچه البرز قرار دارد. دبیرستان البرز بعد از دارالفنون به عنوان یکی از نهادهای آموزشی پرافتخار مطرح است و شاید به خاطر نمای رشته کوه البرز در پس آن، البرز نام گرفته است. قدمت آموزشی این دبیرستان به سال ۱۲۵۲ خورشیدی و تاسیس مدرسه آمریکایی‌ها باز می‌گردد. این مدرسه ابتدایی در سال ۱۲۷۸ خورشیدی همزمان با مدیریت دکتر جردن به دبیرستان تبدیل گشت و در ۱۳۰۱ خورشیدی به مکان کنونی خود انتقال یافت.  در سال ۱۳۱۹ خورشیدی همزمان با آغاز مدیریت ایرانیان بر آن، دبیرستان البرز نام گرفت. مساحت کل دبیرستان که بخشی از آن به دانشگاه صنعتی امیرکبیر اختصاص یافته ۴۵ هزار متر مربع است. این دبیرستان ۱۱ هزار مترمربع زیربنا و ۱۰ هزار متر مربع فضای سبز دارد. بنای اصلی این دبیرستان از نخستین آثار نیکلای مارکف، معمار روس است که آثار ماندگار زیادی در ایران دارد. ساختمان مرکزی البرز و ساختمان علوم این دبیرستان جزو آثار ملی ایران به ثبت رسیده‌اند. دبیرستان البرز به دلیل قدمت تاریخی و سوابق درخشان علمی، آموزشی و فرهنگی در شانزده اسفند سال ۱۳۸۵ توسط شورای عالی آموزش و پرورش جزو مدارس ماندگار ایران شناخته شد. این دبیرستان از طریق آزمون ورودی دانش‌آموزان مستعد را پذیرش می‌کند...در سال ۱۳۱۹ خورشیدی، دولت وقت ایران به دستور رضا شاه، کالج البرز را از آمریکایی‌ها به مبلغ ده میلیون ریال (یک میلیون تومان) خرید و عملاً از آنها خلع ید گردید و پس از آن معلمان خارجی به تدریج ایران را ترک کردند. از سال ۱۳۱۹، پس از اینکه آمریکایی‌ها کالج البرز را ترک کردند ایرانی‌ها مسئولیت اداره آن را بر عهده گرفتند و اولین ایرانی که به جای دکتر جردن مامور ریاست دبیرستان البرز شد، وحید تنکابنی بود... در سال ۱۳۲۳ خورشیدی دکتر محمدعلی مجتهدی‌ گیلانی، استاد دانشکده فنی دانشگاه تهران و بنیان‌گذار دانشگاه صنعتی شریف به مدیریت دبیرستان البرز منصوب شد. در مدت ۳۴ سال مدیریت او دبیرستان البرز شاهد درخشان‌ترین دوره ی حیات خود بود. دبیرستان البرز نخستین مرکزی بود که از میان دانش آموزان با استعداد شهرستانها، دانش آموز می‌پذیرفت و به جایی رسید که نفرات اول کنکور در اغلب دانشکده‌های دانشگاه‌های ایران طی سالیان متمادی از دبیرستان البرز بودند... مجتهدی توجه خاصی به دانش آموزان با استعداد و رشد علمی آنان داشت و معتقد بود که آنان باید براساس شایستگی خود پذیرفته شوند. مدیریت او موجب شد که دبیرستان البرز دراغلب کشورهای اروپا و آمریکا به عنوان یکی از بهترین سازمان‌های آموزشی ایران شناخته شود. پس از پیروزی انقلاب ۵۷ و کنار گذاشته شدن دکتر مجتهدی، دبیرستان البرز روی به افول گذاشت. در سال ۱۳۶۴ دو ساختمان آن و شبانه‌روزی و حیاط‌های مربوط به آنها به تربیت معلم واگذار و از مجموعه البرز جدا شد. در سال ۱۳۷۰ در راستای انتخاب مدارس مختلف به عنوان مدرسهٔ نمونهٔ مردمی، دبیرستان البرز مجدداً به عنوان یک دبیرستان نمونه مطرح شد. در ابتدای دههٔ ۷۰ خورشیدی بار دیگر البرز اوج گرفت و شاهد درخشش دانش آموزانش در مقاطعی چون آزمون سراسری دانشگاهها، جشنواره ها و المپیادهای علمی بود. پس از لغو «نمونه مردمی» بودن مدارس در سال ۱۳۷۷ این دبیرستان نیز مانند دیگر مدارس دولتی بدون آزمون ورودی به ثبت نام دانش آموزان پرداخت و تبدیل به یک دبیرستان عادی شد. این دبیرستان از سال ۱۳۸۵"دبیرستان ماندگار" نام گرفت و در پی این ماندگاری ورود دانش آموزان از سال ۱۳۸۶ مجدداً با شرط معدل و آزمون ورودی انجام می‌ گیرد: بخش های انگلیسی و فارسی تارنمای ویکی پدیا
دبیرستان فیروزبهرام: یکی از دبیرستان‌های قدیمی و زرتشتی تهران، درخیابان میرزا کوچک خان (استالین سابق) تقاطع خیابان جمهوری (نادری یا شاه سابق) واقع است  این دبیرستان از دهش بهرامجی بیکاجی که از زرتشتیان هندوستان بوده در سال ۱۳۱۱ با صرف هزینه حدوداً ۷۰ هزار روپیه به یادگار فرزندش، فیروز بهرام بیکاجی ساخته و نام گذاری شد. فیروز بهرام بیکاجی در هندوستان به دنیا آمد و در انگلستان تحصیل می‌کرد، در جریان جنگ جهانی اول، در ۸ دیماه ۱۲۹۴، هنگام سفر در دریای مدیترانه، کشتی او مورد اصابت اژدر قرار گرفت و غرق شد. سنگ بنای این دبیرستان در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۱۱ خورشیدی با برپایی جشنی بر روی زمین انجمن زرتشتیان به دست نیرالملک هدایت که وزیر معارف وقت بود، کارگذاشته شد. در این مراسم دینشاه ایرانی (رئیس وقت انجمن زرتشتیان ایران در بمبئی) و رابیندرانات تاگور (شاعر و فیلسوف هندی) و تنی چند از وزرا و بزرگان زرتشتی حضور داشتند. ساختمان فیروزبهرام با سرپرستی اردشیر کیامنش و با راهنمایی ارباب کیخسرو شاهرخ در کمتر از ۹ ماه ساخته شد و در ۲ دی ۱۳۱۱ گشایش یافت. این دبیرستان در آغاز دخترانه بود و پس از ساخته شدن دبیرستان انوشیروان دادگر و انتقال دانش آموزان دختر به آن، به یک دبیرستان پسرانه تبدیل شد... در سال ۱۳۷۵ خورشیدی، ساختمان این دبیرستان با یاری ارباب فریدون و ارباب مهربان زرتشتی، و با همیاری رستم فرخنده و انجمن زرتشتیان تهران، زیر نظر سازمان میراث فرهنگی کشور به طور کامل بازسازی شد. در ۷ دی ماه۱۳۹۱، جشن هشتاد سالگی بنیان‌گذاری فیروزبهرام در تالار این دبیرستان برگزار شد: بخش های انگلیسی و فارسی تارنمای ویکی پدیا
دبيرستان ايرانشهر: از دبیرستان های قدیم تهران است و ایرانیان سرشناسی مانند جمشيد آموزگار، نادر نادرپور و احمد شاملو از آن فارغ التحصیل شده اند.  جمشيد آموزگار (نخست وزیر اسبق ایران بین شهریور ۵۶ تا شهریور ۵۷/ متوفی در ۷ مهرماه ۱۳۹۵) دورة متوسطه را در دبيرستان ايرانشهر گذراند (۱۳۲۰ خورشیدی) اساتيد مشهور اين دبيرستان در اين دوره جلال همائي، محيط طباطبائي بودند و شايد اين امر جمشيد آموزگار را تشويق كرد كه ديپلم آزاد ادبي را نیز دريافت كند: تارنماهای گوناگون 
مدرسه ی پسرانه و دخترانه ی رازی: کار خود را با نام دبیرستان فرانسوی - ایرانی رازی در تقاطع خیابان وحدت اسلامی (خیابان شاهپور سابق) و خیابان فرهنگ آغاز کرد. پس از انقلاب ۵۷ مدتی نام این دبیرستان به «دبیرستان پسرانه ی شهدا» تغییر یافت ولی پس از چند سال نام آن "دبیرستان پسرانه ی زکریای رازی" شد. محل این دبیرستان در چند سال اخیر بارها تغییر یافته‌است و در آخرین جابجایی علاوه بر تغییر محل نام آن نیز تغییر یافت. در حال حاضر این دبیرستان واقع در تهران، خیابان ولی عصر بالاتر از چهارراه میرداماد است و بخشی از مدرسه ی راهنمایی به آن اختصاص یافته ‌است. دانش ‌آموختگان مشهور دبیرستان رازی: فرح دیبا / پهلوی (شهبانوی سابق ایران) - علیرضا پهلوی (خودکشی در ۱۴ دی ۱۳۸۹ / فرزند متوفی محمد رضا شاه و فرح دیبا) - لیلی امیرارجمند (عضو هیئت امناء و مدیر عامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پیش از انقلاب ۵۷): بخش های انگلیسی و فارسی تارنمای ویکی پدیا
مدرسه ی دخترانه ی ژاندارک:  واقع در حد فاصل خیابان جمهوری، منوچهری، لاله‌زار و فردوسی به همراه کلیسای مجاور به عنوان یکی از آثار ملی به عنوان مدرسه و کلیسای ژاندارک به ثبت رسیده است. مدرسه ی ژاندارک را فرانسوی ها در ایران تاسیس کردند و در اسناد تاریخی به مدرسه ی دختران تارک دنیا نیز معروف است و برای تحصیل دختران ارمنی ایران تاسیس شد و در ابتدا به صورت دارالایتام اداره می‌شد. از دوران ناصری به بعد این مدرسه از دختران مسلمان نیز ثبت‌ نام به عمل می‌آورد... بنای مدرسه ی ژاندارک توسط نیکلای مارکف معمار روس ساخته شده است. زمین مدرسه متعلق به مشیرالدوله و کنار خانه ی اوست. معماری مدرسه ترکیبی از معماری ایرانی و اروپایی محسوب می‌ شود... پیش از انقلاب ۵۷ مدرسه شامل دوره ابتدایی و دوره متوسطه بود. دانش‌آموزان ارمنی و مسلمان در کلاس‌های جداگانه تحصیل می‌کردند. معلمان مدرسه اغلب از فارغ‌التحصیلان همین مدرسه بودند. معلمان کلاس‌های فارسی ایرانی و معلمان کلاس‌های فرانسه از دختران تارک دنیا بودند. مدرسه ی ژاندارک محل تحصیل شماری از زنان سرشناس ایران از جمله فخرعظمی ارغون و فرح دیبا (پهلوی) بوده است. فرخ‌رو پارسا اولین وزیر زن ایران نیز در مدرسه ی ژاندارک علوم طبیعی تدریس می‌کرد و دبیر فرح پهلوی نیز بود و در همان دوران با او آشنا شد. پس از انقلاب ۵۷ ساختمان مدرسه به تملک وزارت آموزش و پرورش درامد و تبدیل به "مدرسه راهنمایی سمیه" شد در حالی که کلیسای مجاور مدرسه معروف به کلیسای ژاندارک همچنان به عنوان کلیسا به عملکرد خود ادامه می‌دهد: تارنمای ویکی پدیا
دبیرستان دخترانه ی انوشیروان دادگر: یکی از دبیرستان‌های قدیمی و زرتشتی تهران در خیابان انقلاب، بین خیابان‌های حافظ و ولی‌عصر، کوچه سعید واقع شده و در ضلع شرقی آن دبیرستان البرز جای گرفته است. وقتی ساخت دبیرستان فیروز بهرام به پایان رسید، ایجاد دبیرستانی مخصوص برای دختران ضروری به نظر آمد. این بنا توسط بانوی خیرخواهی به نام خانم راتن بایی بانجی (جی تاتا) از سلسله موبدان و ساکن نوساری هندوستان (خواهر جمشیدجی تاتا) با سرمایه اولیه یکصد هزار روپیه ساخته شد. نام کنونی این دبیرستان انوشیروان جی تاتا است. هم اکنون در این دبیرستان، دانش آموزان از دین‌ های گوناگون آموزش می‌ بینند. در سردر ورودی مدرسه انوشیروان سنگ ‌نوشته‌ای وجود دارد که تاریخ ساخت را سال ۱۳۱۵ خورشیدی یاد کرده است. همانند بودن این بنا از نظر نما و ساختار با ساختمان‌های مشابه همچون دبیرستان البرز و مدرسه ی ژاندارک این احتمال را افزایش می‌دهد که که دبیرستان انوشیروان دادگر نیز مانند دو بنای دیگر به دست معمار روس نیکلای مارکف طراحی شده باشد. از دانش ‌آموختگان سرشناس این دبیرستان می‌توان از مهرانگیز دولتشاهی، شیرین عبادی و گلی ترقی نام برد: تارنمای ویکی پدیا
مدرسه ی دخترانه ی ایران: اسم مدرسه از اسم کشورایران گرفته شده بود، در ضمن اسم دختر شوکت ملک جهانبانی مدیر دبیرستان، نیز ایران بود. در این دبیرستان خانم مدیر بهترین معلم ها را دست چین می کرد. خانم پارسا و تعداد دیگری از معلم های سابقم نیز در این دبیرستان تدریس می کردند. از همه مهمتر معلم ادبیاتی داشتیم که در آن واحد یک مربی فوق العاده نیز بود. محمد صدیق اسفندیاری معلم ادبیات ما بود و هر داستانی را که از ادبیات کهن می خواندیم با داستانی از وضیعت  سیاسی و جاری کشور مقایسه و تحلیل می کرد: تارنما ی کتاب خاطرات
شوکت ملک جهانبانی رئیس دبیرستان و دبستان و کودکستان ایران در دوره ی ۲۳ مجلس شورای ملی (پیش از انقلاب ۵۷) نماینده ی استان تهران بود: تارنمای مرکز اسناد مجلس 
نقشه ی محل مدرسه ی ایران
هنرستان عالی موسیقی: مدرسه‌ای برای آموزش موسیقی در تهران بود که در طول تاریخ فعالیتش چندین بار نام آن تغییر کرد. فکر تأسیس مدرسه موسیقی به آلفرد ژان بابتیست لمر که از فرانسه برای آموزش موزیک نظامی به ایران آمده بود بازمی‌گردد. او پیشنهاد کرد «شعبه موزیک نظام» در دارالفنون ایجاد شود. در این دوره ی شش ساله، فارسی، حساب، تاریخ، موسیقی نظری، زبان فرانسه، جغرافیا، آموزش یک ساز بادی، آشنایی با آهنگسازی نظامی، سازشناسی یک ساز تخصصی، هارمونی، پیانو، ارکستراسیون و کمپوزیسیون تدریس می‌شد. موسیقی‌دان فرانسوی دیگری به نام دوال که نوازنده ی ویولن و مربی ارکستر بود نیز با ۳۸ نفر از فارغ‌ التحصیلان دارالفنون نخستین اکستر سازهای زهی ایران را تشکیل داد و نواختن ویولن را در ایران برای نخستین بار مرسوم کرد. با مرگ لومر در سال ۱۲۸۹ شعبه موزیک نظام دارالفنون تعطیل شد تا هنگامی که در سال ۱۲۹۳ غلامرضا مین باشیان سالار معزز که افسر ارتش و از شاگردان برجسته لمر بود و مدتی نیز در پتروگراد رشته موسیقی علمی خوانده بود و رئیس ارکستر شاهنشاهی بود، وزارت معارف تصویب کرد شعبه موزیک نظام دارالفنون به صورت یک آموزشگاه با نام «کلاس موزیک» دوباره تشکیل شود. دوره این آموزشگاه چهار ساله بود و علاوه بر آموزش موزیک نظام، رشته‌های دیگر موزیک غربی نیز آموزش داده می‌شد و شاگردان غیرنظامی نیز داشت. در سال ۱۲۹۷ «کلاس موزیک» به صورت یک مدرسه مستقل از دارالفنون جدا شد و به مدیریت غلامرضا مین باشیان (با همکاری فرزندش نصرالسلطان) و زیر نظر وزارت معارف درآمد و نام «مدرسه موزیک» بر آن نهاده شد. دانش‌آموزانی که گواهی نامه شش ساله ابتدائی داشتند ثبت نام می‌شدند و شش سال نیز در مدرسه موزیک می‌گذراندند. شاگردان مدرسه نظامی و غیرنظامی بودند. دانش‌آموزان غیرنظامی که تعدادشان هم بیشتر بود از وزارت معارف کمک هزینه تحصیلی دریافت می‌کردند...: بخش فارسی تارنمای ویکی پدیا 
هنرستان موسیقی ملی: در مهر ۱۳۲۸ توسط «انجمن دوستداران موسیقی ملی» و به کوشش روح‌الله خالقی در تهران تأسیس شد: بخش فارسی تارنمای ویکی پدیا
تاريخچه هنرستان و هنرکده موسيقي ملي: تارنمای فرهـنگسرا
برخی دیگر از مدارس نامی و قدیمی تهران
گروه های فرهنگی هدف، خوارزمی و اندیشه (در نقاط گوناگون تهران)، دبیرستان پسرانه ی رهنما (در کوچه خدایار خیابان فرهنگ)، دبستان پسرانه ی رازی (در خیابان مولوی تقاطع خیابان بلورسازی)، مدرسه ی علوی (در خیابان ایران/ عین الدوله ی سابق)، دبیرستان های دخترانه ی شهناز پهلوی (در خیابان فرانسه)، شاهدخت (در خیابان شاه آباد سابق نزدیک میدان بهارستان)، نوباوگان ضرابی (در خیابان سپه سابق) و....
تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری

۱۳۹۵ شهریور ۳۱, چهارشنبه

ایرانیان در پهنه ی سرزمین نیاکان آریایی: ۵۸ - نظریاتی درباره ی مردمان آریایی


بنا بر آخرين تحقيقات باستان شناسي: گذشته از تپه ی سرآب، قدمت آثار مكشوفه در تپه ی حسنلو به ۶۰۰۰ سال پيش از ميلاد مسيح مي رسد. قدمت آثار تپه ی سيلك نزديك كاشان تا ۵۵۰۰ سال پيش از ميلاد بالا مي رود. قديم ترين آثار مكشوف در «ري» از ۵۰۰۰ سال پيش از ميلاد است . آثار اسمعيل آباد، نزديك قزوين، و «تورنك تپه» در گرگان، و تپه «ژيان» نزديك نهاوند، و شوش، و «تل بكون» ، نزديك تخت جمشيد با آثار مكشوف در تپه هاي مذكور در بالا تقريباً همدوره است و به ۵۰۰۰ سال پيش از ميلاد تعلق دارد. آثار مكشوف در تل ابليس، نزديك كرمان تقريباً پانصد سال جوان تر است و با آثار تپه ی حصار، نزديك دامغان همزمان است. در بمپور نيز اخيراً آثاري بدست آمده كه نشان مي دهد اين ناحيه در حدود ۲۵۰۰ سال پيش از ميلاد مسكون بوده است. آثار مكشوف در «خوروين» نزديك قزوين خيلي نزديك به ماست، و احتمالاً متعلق به حدود ۱۲۵۰ سال پيش از ميلاد، يعني زماني است كه فكر مي كنند آريايي ها وارد اين سرزمين شده اند، و در تمام جلگه هاي حاصلخيز كنار «كوير» از «ري» تا كاشان مستقر گرديده اند. در تپه ی سيلك كاشان نيز آثاري از آنها بدست آمده است. بعضي ها معتقدند كه آريايي ها از مكان ديگري به اين سرزمين نيامده اند واز ابتدا درين سرزمين بوده اند، ولي مطالعة آثار متعلق به حدود ۱۲۵۰ سال پيش از ميلاد در تمام سرزمين ايران، اعم از سواحل درياي خزر و جلگه هاي كنار كوير، و دره هاي آباد مغرب ايران، و حتي نواحي جنوبي ايران، مانند شهداد و بلوچستان، نشان ميدهد كه در اواخر هزارة دوم پيش از ميلاد تحولات فوق العاده اي در طرز بخاك سپردن مردگان، و شكل ظروف گلي و نقوش آن، بوقوع پيوسته كه در طبقات زيرين، يعني لايه هاي قديم تر از آن وجود نداشت. مثلاً در نقش ظروفي كه در لايه هاي قديم تر پيدا شده تصوير اسب ديده نمي شد، در حالي كه روي ظروف گلي منقوش در اواخر هزارة دوم پيش از ميلاد تصوير اسب بيش از هر چيز روي ظروف سفالين ظاهر مي گردد. دانشمندان باستان شناس اعتقاد دارند كه يكي از دلايل برتري آريايي ها بر مردمي كه پيش از آنها در اين سرزمين ها زندگي مي كردند آشنايي به فنون اسب سواري بوده است. شايد به همين دليل باشد كه بيشتر پادشاهان داستاني ما، مانند لهراسب و گشتاسب و بيوراسب و غيره، نامشان با كلمة اسب تركيب شده است. بعلاوه در يشت هاي مخلتف اوستا، خصوصاً در يشت ۱۷ كه مربوط به «ميترا» ست بارها از اسب هاي خوب و سركش نام برده مي شود. درايوش اول نيز چندين بار از «كشورش كه مردان و اسبان خوب دارد» ياد كرده است. پيش از اين تاريخ نشانه اي از وجود اسب در اين سرزمين ها به چشم نمي خورد . مثلاً در كتبيه هاي ميخي متعلق به اوايل همين هزاره كه در شوش پيدا شده صحبت از «خركوهستاني » است، و معلوم مي شود كه مردم اين نواحي تازه آشنايي به وجود اسب پيدا كرده بودند، و با مقايسه ی خر، كه در ميان آنها خوب شناخته شده بود، آنرا «خر كوهستاني» ناميدند، زيرا از طرف نواحي كوهستاني واقع در مشرق بين النهرين، يعني ناحية جبال زاگرس، به آن نواحي رسوخ پيدا كرده بود.در اوايل هزارة اول پيش از ميلاد مسيح، يعني حدود ۳۰۰۰ سال پيش، مردمي كه بين سفيد رود و جلگه هاي مرتقع عمارلو و اشكور مسكن داشتند به آن درجه از تمدن و هنر رسيده بودند كه مجسمة خوك وحشي را كه در جنگل هايشان زياد ديده مي شد با گل قرمز كه در دسترسشان بود بصورت تصنعي طوري مجسم نموده اند كه امروز به آساني مي تواند در كنار جديدترين شاهكارهاي هنر مجسمه سازي در بزرگترين موزه هاي دنيا قرار گيرد و با كار هنرمندان عصر حاضر رقابت نمايد. اين مجسمة خوك وحشي يا گراز امروز در يكي از مجموعه هاي خصوصي در تهران حفظ مي شود واز ناحية فوق بدست آمده است. آهن هم در همين تاريخ، يعني در اواخر هزارة دوم پيش از ميلاد ، كه به اعتقاد ما مقارن با برتري آريايي هاست، در طبقات پيش از تاريخي ظاهر مي گردد. نه اينكه پيش از آن مردم به وجود آهن آگاهي نداشتند، ولي بقدري استفاده از آن ناچيز بود كه بصورت فلزي قيمتي در ميان آنها معمول بود و از آن فقط گوشواره و انگشتري يا جواهر ديگري از همين نوع مي ساختند، ولي در اواخر هزارة دوم يعني در حدود ۱۲۰۰ سال پيش از ميلاد استفاده از آهن بقدري زياد شد كه خنجرها و سرنيزه ها و شمشيرها را از آهن ساختند. پيش از آن سلاح هاي مردم از برنز ساخته مي شد. سلاح هاي آهنين سبك تر و مؤثرتر از سلاح هاي برنزي بود و ساختن آن راحت تر بود، و همين امر سبب برتري اقوام آريايي بر ديگران شد. اگر عموميت يافتن استفاده از اسب و آهن را از خصوصيات تمدن مردم آريايي بدانيم كه در اواخر هزارة دوم پيش از ميلاد وارد اين سرزمين شدند، بايد اعتقاد به اين مطلب پيدا كنيم كه ورود آريايي ها مقدمات ايجاد امپراتوری بزرگي را كه روي پايه و اساس مساوات بين تمام ملل قرار داشت فراهم ساخت....(هنر ومردم- ارديبهشت ۱۳۵۱): دکتر عیسی بهنام
حرکت و کوچ اقوام آریایی: اوستا به عنوان قدیمی ترین سند گذشته جهان خاکی از آن است که اقوام آریایی در حرکت به طرف شمال وفلات ایران زمین در (ورن) یعنی سرزمین گیلان و (مازن) یعنی مازندران  با مقاومت جدی روبرو شدند... : برگرفته از سخنرانی دکتر محمد رضا اسپهبد
در متون زرتشتي، نام ميهن باستاني زرتشت و خاستگاه و سرزمين مقدس و اجدادي آرياييان (ايرانيان) «ايران‌ويج» دانسته شده است. اين واژه به زبان اوستايي ايريانَه وَاِجَهْ و به پارسي ‌ميانه (پهلوي) اِران‌وِج است و به معناي «خاستگاه تبار آريايي» مي‌باشد. از اين واژه در اوستا بسيار ياد شده است... شناسايي آثار باستان‌شناختي متعلق به حدود سده‌ي ۱۵ پ.م. در منطقه‌ي تمدني آندرونُوُ (از سيبري غربي تا رود اورال) و مطابقت آن با توصيفات گاهان و اوستاي كهن از جامعه‌ي عصر زرتشت، قرار داشتن زادگاه زرتشت و خاستگاه آرياييان (ايران‌ويج) را در حوزه‌ي ياد شده و مشخصاً در «قزاقستان» كنوني، آشكار و ثابت مي‌كند... قبايل آريايي (نياكان ايرانيان بعدي) پس از مهاجرت از اين منطقه به سوي نواحي جنوبي‌تر در آسياي ميانه و سپس به داخل نجد ايران (سده دهم پ.م.)، سرزمين اجدادي و خاستگاهي خود را كه در گذشته ترك‌ كرده بودند، به نام «ايران‌ويج» مي‌شناختند و مي‌خواندند. گفتني‌ست كه «زرتشت» ـ پيام‌بر باستاني ايرانيان ـ چند سده‌ پيش از آغاز مهاجرت آريايي‌ها (نياكان ايرانيان)، در «ايران‌ويج» مي‌زيسته است... : داریوش کیانی
همچنین نگاه کنید به: 

تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری

۱۳۹۵ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

نگاهی به چند بندر نامی و قدیمی ایران

 
بندرعباس
۱ - بندرعباس یکی از بندرهای جنوب ایران است و نام پیشین آن بندر گمبرون بوده‌است. شهر بندرعباس در بخش مرکزی شهرستان بندرعباس قرار دارد و مرکز استان هرمزگان است. بندرعباس اکنون بزرگترین بندر ایران است. در تقسیم‌بندی منطقه‌ای ایران بندرعباس جزو منطقه ی جنوب محسوب می‌شود. فاصله ی بندرعباس تا تهران ۱۳۳۳ کیلومتر می‌باشد. جمعیت این شهر در فصل‌های سال متفاوت می‌باشد. بندرعباس به دلیل شرایط خاص خود همواره پذیرای مهمانان زیادی از اقصی نقاط ایران می‌باشد.
۲ -  نام بندر عباس: بندر گمبرون مدتی در تصرف پرتغالی‌ها بود. در سال ۱۶۲۲ میلادی "شاه عباس صفوی" توانست با کمک انگلیسی‌ها پرتغالی‌ها را شکست دهد و به افتخار این پیروزی بندر گمبرون را " بندر عباس" نامید.
 ۳ - پس از انقلاب ۵۷ در غرب بندرعباس، "مجتمع رجایی بندرعباس" ایجاد شد. این مجتمع با ظرفیت تخلیه و بارگیری سالانه حدود ۱۰۰ میلیون تن کالا، به تنهایی بیش از ۵۵ درصد صادرات و واردات و ۷۰ درصد ترانزیت بنادر کشور را برعهده دارد. همچنین تخلیه ی ۹۰ درصد بارگیری کالاهای کانتینری کشور در این مجتمع انجام می‌گیرد. این مجتمع در فاصله ۲۳ کیلومتری غرب بندرعباس واقع شده و با بیش از ۴۸۰۰ هکتار وسعت (محدوده عملیاتی و پس کرانه)، ظرفیت پذیرش سالانه ی بیش از ۸۸ میلیون تن کالا را دارد و در سال ۲۰۱۲ با ۸۰ بندر جهان، تبادل کالا انجام می‌داد. ایجاد منطقه ی ویژه اقتصادی بندر رجایی در تاریخ ۱۳۷۶ در هیئت وزیرات تصویب شد. این مجتمع با برخورداری از ۱۸ دستگاه جرثقیل دروازه‌ای (گنتری کرین)، و حدود ۴۰ پست اسکله و با در اختیار داشتن بزرگترین و پیشرفته ترین ترمینال‌های کانتینری کشور، توانایی پهلو دهی انواع کشتی‌های اقیانوس پیما را داراست. تا پیش از شروع تحریم‌های آمریکا علیه ایران (سال ۲۰۱۱ میلادی)، ۳۰ خط کشتیرانی جهان، اقدام به تخلیه کالاهای خود در این مجتمع می ‌نمودند. در تازه‌ترین رتبه‌بندی برترین بنادر جهان که در سپتامبر ۲۰۱۳ منتشر شد، "مجتمع رجایی بندرعباس" با چند پله سقوط نسبت به گذشته، در رتبه ی ۵۹ جهان قرار گرفت
بندر اَنزَلی (بندر پهلوی) 
۱ - بندر اَنزَلی که در دوره ای از تاریخ و پیش از انقلاب ۵۷  بندر پهلوی نامیده می شد یکی از مهمترین شهرهای توریستی، یکی از مراکز مهم اقتصادی و یکی از قطب‌های ورزشی در ایران است و بخش مرکزی شهرستان انزلی محسوب می‌شود. این شهر دارای اولین و بزرگترین بندر ایران در سواحل جنوبی دریای خزر است و در غرب استان گیلان واقع شده است. شهر انزلی پس از مرکز استان (رشت)، دومین شهر پر جمعیت استان گیلان و یکی از متراکم‌ترین شهرهای ایران از لحاظ تراکم جمعیت محسوب می‌شود. از این شهر بارها در تاریخ یاد شده است و طی قرون متمادی راه مهم ارتباط اقتصادی، تمدن مشرق و مغرب محسوب می‌شده‌ است. انزلی از شهرهای باستانی ایران می‌باشد. مردم انزلی از تیره ی‌ "کادوسیان" هستند. واژه ی اَنزَلی به زبان پهلوی، "انزلگ" و به عربی "انزلج" شده است و یونانی‌ها به انزلی، "انزلوی" می‌گفتند. شهر انزلی دارای آب و هوای معتدل مرطوب است و میزان بارندگی آن بسیار بالاست به طوریکه سالانه متوسط ۱۸۹۲ میلی‌متر بارندگی در این شهر گزارش می‌شود، میزان رطوبت نسبی در این منطقه درسال بین ۷۱ تا ۹۷ درصد در نوسان است. تالاب بین‌المللی بندر انزلی از چند جزیره و شبه جزیره تشکیل شده است که به واسطه پل به هم مرتبط هستند. نام انزلی به پیشینه تاریخی اش در بیشتر شهرهای اروپایی شناخته شده است و به لحاظ وجود گمرک و ارتباط تجاری از زمان ‌های دور نزد تجار ایرانی و خارجی به "دروازه ی اروپا" شهرت یافته بود و اهالی این شهر به واسطه بندری بودن، بسیار زودتر از سایر نقاط ایران با دستاورد های غرب آشنا شدند: بخش های انگلیسی و فارسی تارنمای ویکی پدیا
۲ - کادوسیان مردمانی بودند که در دورهٔ باستان در گیلان و شمال خاوری آذرآبادگان می‌زیسته‌اند. به نظر "رودیگر اشمیت" در دانشنامهٔ ی ایرانیکا، آن‌ها از اقوام ایرانی‌تبار بودند
۳ - «آذرمیدخت ملت پرست» در سال ۱۳۳۷ در آستارا ی قدم بر عرصه خاک نهاد و کمی بعد همراه خانواده اش که از اهالی فرهنگ و هنر بودند به بندرانزلی کوچید. در سال های نوجوانی و جوانی زیر آسمان این شهر ساحلی قد کشید. او که خواهر «عبداله ملت پرست» آهنگ ساز است، خود نیز تار می نوازد و خاطرات زندگی اش را در قالب روایت های کوتاه می نویسد. وی در آغاز حکایتش درباره ی انزلی به زیبایی های طبیعی شهر اشاره می کند و می گوید: دریا و تالاب بی نظیر انزلی همیشه گردش گران را بدین جا کشانده است. در این شهر کشاورزی پاسخ گوی معیشت مردم نبود و صید و شکار و پذیرایی از گردش گران چرخ زندگی مردم را می چرخاند. به یاد دارم علاوه بر مسافران ایرانی، گردش گران ارمنی، روس، لهستانی، رومانیایی هم به انزلی می آمدند. تالاب زمستان و تابستانش زیبا بود و تماشای لاله های تالابی برای مسافران لذت بخش: تارنمای انزلی چی
بندر بوشهر: شهری بندری و مرکز استان بوشهر از استان‌های جنوب غربی ایران است. جمعیت این شهر در سال ۱۳۹۰ خورشیدی بالغ بر ۱۹۵٬۲۲۲ نفر بوده‌ است. بوشهر بندری در بخش مرکزی شهرستان بوشهر است که از سمت شمال، غرب و جنوب به خلیج فارس محدود شده‌ است، این بندر در ارتفاع ۱۸ متری از سطح دریا و در منطقهٔ ساحلی خلیج فارس واقع شده و آب‌ و هوای نیمه بیابانی گرم دارد. نام بوشهر در کتاب‌ها و اسناد تاریخی، تحت نام‌های مختلفی نظیر «رام اردشیر»، «ابوشهر»، «بُخت اردشیر»، «لیان» و «ریشهر» به ثبت رسیده ‌است. بیشتر مردم بوشهر به زبان فارسی با لهجه ی محلی تکلم می‌کنند. بندر امروزی بوشهر را نادرشاه افشار در ۱۷۳۶ میلادی رونق دوباره بخشید. بندر بوشهر به خاطر عواملی مانند صیادی، وجود نیروگاه اتمی، کشتی سازی و صادرات از این بندر رونق اقتصادی گرفته‌است. روز ۱۸ اسفند سالروز تأسیس مدرسه ی سعادت، "روز بوشهر" نام گرفته شده است:.تارنمای ویکی پدیا
بندر ترکمن (بندر شاه): در غرب استان گلستان و مرکز شهرستان ترکمن است. این شهر درسال ۱۳۰۶ خورشیدی به فرمان رضاشاه بنیان گذاری شد و ازین رو تا پیش از انقلاب «بندر شاه» نامیده میشد بندر شاه جزو نخستین شهرهای ایران است که راه آهن به آن کشیده شد؛ راه آهن سراسری پس از گذشت ۱۴۰۰ کیلومتر دریای خزر را به خلیج فارس و بندر شاپور پیوند می دهد. بندر شاه در قدیم دارای سه اسکله بود که اکنون بازمانده‌هایی از آن‌ها به‌جا مانده. بر طبق سرشماری رسمی، در سال ۱۳۹۰، جمعیت آن (بخش مرکزی شهر بندرترکمن) بالغ بر ۵۸٬۷۳۶ نفر بوده ‌است. از نقاط گردشگری آن می‌توان به جزیره آشوراده در حدود یک کیلومتری ساحل آن اشاره نمود که تا چند سال قبل مسکونی بوده ‌است. این جزیره در حال حاضر در اختیار شیلات قرار گرفته‌است. اکثریت مردم بندر ترکمن (بندر شاه)، ترکمن و سنی مذهب می ‌باشند ولی اقوام دیگر همچون فارس ها، ترک ها، قزاق ها، مازندرانی‌ها، ارامنه و سیستانی ها و... در کنار هم زندگی می‌کنند: تارنمای ویکی پدیا
بندر امام خمینی (بندر شاهپور): یکی از بندرهای ایران در خلیج فارس است و با داشتن ۳۴ اسکله ی فعال، بزرگ‌ ترین بندر فعال ایران است. این بندر در دوره پهلوی با نام بندر شاهپور برای توسعه صادرات و واردات ساخته شد و خیلی زود به قطب اقتصادی خوزستان تبدیل شد. بندر خمینی از نظر تقسیمات کشوری بخشی از شهرستان ماهشهر در استان خوزستان است که بیشتر جمعیت آن در سربندر ساکن هستند. این بندر بزرگترین بندر تجاری ایران است که راه آهن سراسری آن را به پایتخت پیوند می‌دهد. طول اسکلهٔ تجاری آن حدود هفت کیلومتر است و سالانه سی میلیون تن کالا را پذیرش می‌کند. از این رو بزرگترین و مهمترین پایانه تجارتی دریایی کشور است. این بندر دارای یک دانشگاه پیام "نور" و چند هتل بین‌المللی است. علاوه بر این موارد، این شهر دارای اداره بندر و کشتیرانی و گمرک فعال است.
بر طبق نتایج سرشماری سال ۱۳۹۰ خورشیدی، این شهر ۷۲٬۳۵۷ نفر جمعیت داشته‌است... بیشتر ساکنان این شهر در بخش تجارت، بندر و کشتیرانی، گمرک، شیلات، صنایع پتروشیمی، بازار و دوایر دولتی مشغول بکار هستند. اکثر ساکنان سربندر، غیر بومی بوده و عمدتاً در سال های دور، از شیراز، بندرعباس، بوشهر، الیگودرز، کرمانشاه، مناطق بختیاری، ماهشهر، هندیجان و آبادان به این شهر کوچ کرده‌اند. دو منطقهٔ شهرک دستغیب و صدوقی عمدتاً عرب نشین هستند. زبان رایج در سربندر، فارسی با لهجهٔ آبادانی است. البته عربی نیز در میان عرب‌های ساکن شده در سربندر رایج است. به جز یک اقلیت مندایی سایر بومیان سربندر مسلمان و عمدتاً شیعه مذهب می‌باشند: بخش های انگلیسی و فارسی تارنمای ویکی پدیا
بندر چابَهار (چاه‌ بهار، چهاربهار) (به بلوچی: چَهبار) یکی از شهرهای جنوب خاوری استان سیستان و بلوچستان ایران و تنها بندر اقیانوسی ایران می‌باشد که در کرانهٔ دریای مکران و اقیانوس هند قرار دارد. لنگرگاه آن قابلیت پهلوگیری کشتی‌ های اقیانوس‌پیما را دارد و از مناطق آزاد بازرگانی ایران است. بندر چابهار به دلیل موقعیت راهبردی، که نزدیک ‌ترین راه دسترسی کشورهای محصور در خشکی آسیای میانه (افغانستان، ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان و قزاقستان) به آبهای آزاد است از اهمیت فراوانی برخوردار است و سازندگی و سرمایه‌گذاری فراوانی در آن صورت می‌گیرد؛ از جمله ساخت اسکله و افزایش گنجایش بارگیری کشتی‌ های اقیانوس ‌پیما (در خلیج چابهار) و ساخت راه‌ آهن به سوی آسیای میانه و احداث فرودگاه بین‌المللی. این بندر یکی از مهمترین چهارراه‌ های کریدور شمال - جنوب بازرگانی جهانی است. چابهار علاوه بر موقعیت بازرگانی، دارای جاذبه‌ های فراوان تاریخی و طبیعی است. آب و هوای این شهر و پیرامون آن همیشه بهاری و معتدل است و به همین دلیل چابهار (چهاربهار) نامیده می‌ شود. چابهار مرکز شهرستان چابهار است که در منتهی‌الیه جنوب شرقی ایران در کنار آب‌های گرم اقیانوس هند قرار دارد... بندر چابهار هم‌عرض جغرافیایی بندر میامی در شبه‌ جزیره ی فلوریدای آمریکا است و دارای شرایط آب و هوایی کاملاً همانند بندر میامی است. چابهار در ۲۲۸۶ کیلومتری تهران قرار گرفته است. فاصله آن تا زاهدان ۷۲۱ کیلومتر و تا بندر کراچی ۹۰۰ کیلومتر است. خلیج چابهار با بریدگی طبیعی و استثنایی خود، بزرگترین خلیج ایران در پیرامون سواحل دریای عمان به شمار می‌رود و نزدیکترین آبراه به اقیانوس هند است: بخش های انگلیسی و فارسی تارنمای ویکی پدیا
بندر نوشهر یکی از مهمترین بنادر اقتصادی و تجاری ایران است که سالانه حجم زیادی کالا از طریق این بندر مبادله می‌شود. این بندر نزدیکترین بندر به پایتخت ایران (تهران) است و مجهز به خطوط هوایی است. فاصله این بندر تا تهران ۲۰۰ کیلومتر است. ساخت بندر نوشهر در سال ۱۳۰۹ خورشیدی با مشارکت شرکتهای بورورکس (هلند) و آگرمن (بلژیک) آغاز شد و در سال ۱۳۱۸ به بهره برداری رسید. اولین محموله ‌ای که در این بندر تخلیه شده است قطعات و ماشین‌آلات کارخانه ذوب آهن کرج بود که از روسیه با یک کشتی تجاری به ظرفیت ۰۰۰ ۱ تن بارگیری شده بود. سالیانه حداقل ۵۰۰ فروند کشتی در این بندر تردد می‌کنند: تارنمای ویکی پدیا.
برخی دیگر از بندر های نامی و قدیمی ایران
بندر ماهشهریا بندر معشور (در جنوب استان خوزستان)، بندر امیرآباد (در شمال شهرستان بهشهر در استان مازندران)، بندر آبادان (در جنوب غربی ایران و در استان خوزستان)، بندرلنگه (در ۲۵۱ کیلومتری جنوب غربی بندرعباس)، بندر دیلم (حدود ۲۰۰ کیلومتری بندر بوشهر و شمال غربی استان بوشهر)، بندر گناوه (یکی از شهرهای استان بوشهر ایران و مرکز شهرستان گناوه)، بندر ریگ (درفاصله ی ۱۲۸کیلومتری شمال بندر بوشهر ۱۷کیلومتری جنوب شرقی بندر گناوه و۳۰کیلومتری جزیره ی خارگ در خلیج فارس) و...: بسیاری از تارنماها
همچنین نگاه کنید به تارنمای سازمان بنادر و دریانوردی ایران

تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری

۱۳۹۵ شهریور ۲۵, پنجشنبه

نگاهی به برخی از کافه های نامی و قدیمی تهران


کافه و هتل نادری 
۱ - ساختمان كافه و هتل نادری سال ۱۳۰۶ هم‌زمان با ساخت ساختمان‌های راه آهن و بانك‌های كشور به‌ عنوان یك مجموعه ی تفریحی از روی سبك‌ های غربی به خصوص آلمانی ساخته شد. در این ساختمان علاوه بر كافه و هتل، قنادی هم وجود داشت. از معماری قدیمی كافه دیگر اثری باقی نمانده، در معدود عكس‌های این بنا كه یكی از آن‌ها بر دیوار راهروی ورودی هتل آویخته است می‌توان شكل قدیمی آن را دید. در بنای فعلی دیگر از آن دیوارهای آجری كه سر آن‌ها در بالای ساختمان هلال شده بود و یا پنجره‌های بلند و باریك كه جلوی آن‌ها بالكن وجود داشت، خبری نیست
۲ -  در سال ۱۳۰۶ مهاجر ارمنی با نام «خاچیک مادیکیانس» کافه نادری را در خیابان نادری (جمهوری فعلی) دایر کرد. این کافه سال‌ها پاتوق شاعران، نویسندگان و روشنفکران بوده‌است. کافه نادری، در دههٔ سی و چهل، پاتوق روشنفکرانی مثل صادق هدایت، نیما یوشیج، جلال آل‌احمد و سیمین دانشور بوده و بخش زیادی از شهرت اش را از اعتبار این اشخاص وام گرفته‌است. در معرفی‌نامه‌ای از این کافه که امروزه در کنار در ورودی آن قرار داده شده آمده‌است که غذاهای فرنگی مانند بیف استروگانف و بیفتک و همچنین کافه‌گلاسه، شاتو بریان، بستنی‌های فرنگی، قهوه ترک و قهوه فرانسه برای اولین بار در این کافه توسط گارسون‌های ارمنی به ایرانیان عرضه شد. مادیکیانس، هتلی بنا کرد که امروز، کافه آن، کلیشه‌ای ‌ترین نوستالژی پاتوق‌ نشین‌های تهران است. شب‌ها هم اغلب، مراسم رقص در حیاط پشتی کافه برپا بود و دود سیگارهای فرنگی فضای آن جا را پر می‌کرد، 
۳ - کافه نادری در نماهنگ فرامرز اصلانی/ زندگی هم زندگی های قدیم
گزارش مجله نیویورکر از کافه نادری در نیویورک
چه بر سر کافه های روشنفکری گرینویچ ویلج آمد، کافه هایی که در آنها هنرمندان فقیر می توانستند یک فنجان قهوه سفارش دهند، روزنامه مطالعه کنند، و با دیگران رو در رو صحبت کنند... کافه نادری یکی از آن نوادگان قهوه خانه های سنتی است که توسط حدود بیست ایرانی - آمریکایی مدیریت می شود و خود را میراث دار سرزمین مادری اش می داند. کافه نادری اصلی و مشهور سال ۱۳۰۷ در تهران تاسیس شد، و در اواسط قرن بیستم پاتوقی بود برای نویسندگان و اندیشمندان.
کافه نادری نیویورک، واقع در خیابان هشتم غربی نزدیک دانشگاه نیویورک شباهت چندانی به جد خود ندارد. محیط وسیع این کافه در طول روز مکان مناسبی برای مطالعه (مکان مملو از لپ تاپ ها و پریز برق است)، و در شب محیطی صمیمی و گرمی است برای شعر خوانی و موسیقی زنده (از موسیقی سنتی ایرانی با سازهای عود و کمانچه گرفته تا آهنگ های ایرانی دهه ی چهل شمسی). خبر وجود یک کافه پارسی اصیل در منهتن بین ایرانیان پخش شد، و ساعات خوشی برای آنها فراهم شد، درکنار نوشیدنی های دست ساز با قیمت مناسب، انواع مختلف چای در منوی کافه وجود دارد که بهترین آنها نوع ایرانی آن است که همراه با قندهای آغشته به عسل سرو می شود.
منوی کافه توسط لوئیزا شفیع نویسنده ی کتاب «آشپزخانه جدید پارسی» طراحی شده، که تاثیر گرایش گیاه خواری وی را می توان در سالاد دوست داشتنی کلم پیچ با لیمو و برگر چغندر خوشمزه ی آن یافت که همراه با ترشی سرو می شود. سرو ماست به عنوان پیش غذا بر ماهیت ذائغه ایرانی این مجموعه تاکید دارد؛ ماست غلیظ تر، لطیف تر و بطور مناسبی چکیده شده و از موارد مشابه آن لذیذ تر است. ماست با چیپس سیب زمینی سرو می شود که بی دلیل به تم ایرانی کافه لطمه زده و آن را تا حدودی آمریکایی کرده درحالی با نان افغانی یا لواش بسیار خوشمزه تر می شود.
آش رشته خوشمزه ی نادری که سوپی است ایرانی مرکب از عدس و سبزیجات اما هر آشپز ایرانی آن را به شیوه مخصوص خود می پزد. در اینجا شامل نخود، اسفناج، و رشته می شود. این آش با پیاز و نعناع سرخ شده و همراه کشک سرو می شود. این خود یک وعده کامل غذایی است. بعضی شب ها غذای مخصوص کباب بره است اما هیچ کدام به قرمه سبزی نمی رسد،.. این روزها با وجود پیشرفت سرسام آور در عرصه ی ارتباطات و اینترنت بسیار خوش شانس هستیم که هنوز مکان هایی مانند "کافه نادری نیویورک" وجود دارد تا هرآنچه که می خواهیم در آن بگوئیم، بخوانیم و بپوشیم (۱۰ آبان ۱۳۹۳) : تارنمای ایرانیان مقیم امریکا/ ایران پرس
کافه فیروز
۱ - کافه فیروز در نیمه ی نخست خیابان نادری و بعد از تقاطع خیابان قوام (سی تیر) قرار داشت
۲ -  پرویز ابوالفتحی، نویسنده ی "لولی شوم" و "زمستان بلند" از آن روزهای کافه فیروز که حالا دیگر وجود خارجی ندارد، می‌گوید: "کافه فیروز، آن روزها پاتوق جلال آل احمد بود، جلال آن زمان اسطوره بود. با کراوات ریو و گیوه به پا. در کافه‌فیروز. کافه‌ای که سقف بزرگ داشت با طاق ضربی، صندلی‌های لهستانی و میزهای چهارنفره با روکش کتان چهارخانه. پس با این تفاسیر دوشنبه‌ها جلال می‌آمد و حلقه را تکمیل می‌کرد، یعنی حلقه گلسرخی، براهنی، صالح وحدت، محمد قائمیان و نصرت رحمانی را. من اما آن روزها کنار میزشان می‌نوشتم و استراق سمع می‌کردم. خوب حالا خیلی از دیدگاه‌هام نسبت به اون روزها و آن آدم‌ها عوض شده ولی هنوز کافه فیروز تو ذهن منه با صندلی‌های لهستانی‌اش که دیگه نیستن و صدای آدم‌هایی که شنیده نمی‌شوند"
کافه فردوسی
۱ - کافه فردوسی از اوایل دهه بیست (سال ۱۳۲۲) به بعد پاتوق صادق هدایت بدل شد. این کافه در خیابان استانبول واقع شده و صاحب آن پیرمردی ارمنی و کاتولیک بود که به‎دلیل داشتن سبیل‎‎های کلفت پرپشت به «سبیل» مشهور شده بود. این کافه از کافه‎‎های خوب آن روزگار بود. میز‎های چهارگوش با رویه سیمان موزاییک که روی آن روپوش شیشه‎ای بر روی آنگذاشته بودند. روایت است که این کافه پس از بدل شدن به یکی از پاتوق‎‎های هدایت، کارش گرفت و رونق زیادی پیدا کرد. هدایت معمولا هر روز عصر (و در سال‎‎های آخر، صبح و عصر) به کافه فردوسی می‎رفت و پس از خوردن شیر قهوه و احیانا خواندن صفحاتی چند از کتاب یا روزنامه یا مجله‎ای (البته روزنامه فرنگی، زیرا خیلی به ندرت مطبوعات فارسی را نگاه میکرد) بیرون می‏آمد. ساعت ورودش به کافه در حدود ده و نیم صبح بود و معمولا دو ساعتی در آن‎جا می‏گذراند.معمولا کسانی سر میز او می‏آمدند و می‎نشستند و بندرت بحث‎‎هایی در می‏گرفت. بویژه در دور‎ه‏ای که کیانوری و رضا جرجانی و حسن شهید نورایی و طبری و… بودند. ولی نکته درخور توجه این‎که هدایت روز‎ها کمتر حرف جدی می‏زد و اگر کسی هم موضوعی جدی پیش می‏کشید اغلب گوینده را دست می‏اندخت و شوخی‎‎های آنی و ساخته خودش را در پاسخ می‏گفت و این درست برخلاف شب‏هایش بود که پس از خوردن خوراک گیاهی و کمی ودکا، به بحث جدی می‏پرداخت. به روایت پروین گنابادی «کافه فردوسی در سال‎های ۱۳۲۲ و پس از آن مرکز دسته‎‎های گوناگون و روشنفکر و عناصر افراطی و برخی از افراد مرموز بود. نیشخند‎های آمیخته به تمسخر صادق هدایت و متلک‎ها و جمله‎‎های کوتاه پرمعنی وی همه را به‎سوی نویسنده بوف کور جلب می‏کرد. گاهی نتیجه مطالعات خود را درباره کتابی که خوانده بود باز می‏گفت. در بحث‎‎های سیاسی وارد نمی‏شد واین‎گونه بازی‎ها را مسخره و پوچ می‏انگاشت و از اصلاح واقعی اجتماع نومید بود…»
۲ - سیمین بهبهانی می‌گوید:‌ کافه‌ نشینی ‌در دهه ۴۰ سنت مردان بود. من چند بار بیشتر به کافه فردوسی نرفتم، چون فضای خیلی مناسبی برای خانم‌ها نبود. من بیشتر در خانه‌مان دوره می‌گذاشتم و شاعران را دور هم جمع می‌کردم. یادم می‌آید نصرت رحمانی و نادرپور بیشتر به کافه فردوسی می‌رفتند. به نظرم کسانی که در کافه‌ها دور هم جمع می‌شدند، بیشتر برای وقت‌گذرانی و تفریح این کار را می‌کردند و بحث‌های جدی مطرح نمی‌شد، واقعاً نویسنده و فکر خاصی از کافه‌نشینی‌های ما بیرون نیامد، اما از محافل ادبی و دوره‌های ادبی که نویسنده‌ها و شاعران داشتند، هم آدم‌های بزرگی بیرون آمدند هم افکار بسیار خوب و روشن.
کافه شمیران
کافه شمیران  یاد مرتضی کیوان، سایه و شاملو را با خود داشت تا یاد ویگن آن جوانک ورزشکاری که گیتار هم بلد بود و هنوز سلطان جاز ایران نشده بود: تارنمای فارسی بی بی سی
کافه و کاباره شکوفه نو
۱ - معروف است که قدیمی ترین کاباره ایران کاباره شکوفه نو (در خیابان سی متری) بوده که در زمان ناصرالدین شاه با نام کاباره شکوفه توسط شخصی بنام حجازی تاسیس که در آن ایام با نام کاباره شکوفه حجازی شناختهٔ شده بعدها کاباره شکوفه به شکوفه نو تغییر نام یافت و مدت ها معروف ترین کاباره ی ایران و جایگاه اجرای معروف ترین هنرمندان بود. این کاباره در زمان انقلاب سال ۵۷  همزمان با کارخانه آبجو سازی شمس به آتش کشیده شد.
۲ - کاباره شکوفه نو تنها یک کاباره نبود، بلکه محل تعیین و تغییر بسیاری از سیاست های کلان جامعه و حتی مقامات عالیرتبه به شمار می رفت. این محل در پس ظاهر مشهور اجتماعی اش هسته شکل گیری بسیاری از ماجراهای تعیین کننده و تاثیر گذار در روزگار خود بود. حجازي درآن زمان محلي را كه عبارت از دو مغازه تو در تو بود ابتياع نمود و به صورت کافه و سالن غذاخوري درآورد كه در آن جا مشروبات الكلي و انواع اغذيه سرو مي شد و در خلال اينكار افرادي نيز با سرگرم كردن مشتريان مشغول مي شدند اين برنامه هاي هنري عبارت بود از گربه رقصاني ،نمايش لوطي و عنتر و غيره. كم كم استقبال مردم از برنامه هاي كافه شكوفه حجازي را برآن داشت كه در فكر ايجاد برنامه هاي ديگري به تقليد از برنامه هاي كاباره هاي آمريكا و اروپا كه وصف آن را شنيده بود ،بيفتد. كافه شكوفه کافه ای بود که بعداً به كاباره شكوفه نو تبديل شد و در جرگه ى معروفترين كاباره هاى ایران در آمد.
کافه جمشید
۱ - کافه جمشید از جمله کافه های اصلی تهران که در خیابان لاله زار و در تقاطع خیابان منوچهری قرار داشت کافه جمشید است که یک کافه ی رو باز بود.
۲ - معصومه عزیزی بروجردی یا مَهوَش (زادهٔ زمستان ۱۲۹۹ در بروجرد – درگذشتهٔ ۲۶ دی ۱۳۳۹ در تهران) یکی از خوانندگان زن ایرانی در سبک موسیقی کوچه‌بازاری (عامیانه یا لاله‌زاری) در دههٔ ۱۳۳۰ خورشیدی بود. این هنرمند از خوانندگان لاله‌زاری به شمار می‌آمد و از چهره‌های کابارهای تهران بود. مهوش در آغاز در محافل و مجالس خصوصی و عروسی‌ها برنامه داشت ولی بعد از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در نخستین کابارهٔ مدرن تهران یعنی کافه جمشید به روی صحنه رفت. خوانندگی مهوش شمار زیادی از مردم عادی و افراد معروف به داش‌ مشدی یا جاهل‌ها (اوباش) را به خود جذب می‌کرد که در بسیاری مواقع رقابت بین جاهل‌ها باعث جنگ و جدال میان این افراد نیز بود. از جمله، بزرگ‌ ترین دعوا در کافه جمشید میان گروهی به نام هفت‌ کچلان با دیگر اوباش بر سر مهوش اتفاق افتاد.
کافه و کاباره های خیابان لاله‌زار
۱ - کاباره‌ ای با نام «مولن‌ روژ» از اماکن تفریحی پرآوازهٔ تهران قدیم در خیابان لاله‌زار بود: تارنمای ویکی‌پدیا
۲ - کاباره های مولن روژ و لیدو. و کافه جمشید که گرچه محترمان در آن نمی رفتند اما برای خود فرهنگی داشت: مهوش، آفت و سوسن و علی نظری داشت: تارنمای فارسی بی بی سی
کافه شهرد‌اری
۱ - بوستان دانشجوی امروزی تا قبل از ساخته شدن تئاتر شهر مركزی برای تفریح اهالی تهران بود. تا سال ۱۳۳۶ به این محدوده از شهر تهران «كافه شهرداری» می‌گفتند. حدادی می‌گوید: «تا قبل از سال  ۱۳۰۰ دولت خود را متولی تفریح مردم نمی‌داند. وقتی در اواخر دوره قاجار، سفارت روسیه در روزهای جمعه در باغ سفارت را باز می‌كند و مردم را به تفریح در این باغ دعوت می‌كند دولت قاجار برای اینكه مردم را از سفارت روسیه دور كند در باغ بهارستان (محوطه فعلی مجلس شورای ملی سابق و ساختمان‌های قدیمی اطراف آن) را به روی مردم باز می‌كند و مردم هم كم‌كم به كافه رفتن و تفریح‌های جدید تمایل پیدا می‌كنند. دولت پهلوی هم در محدوده ی چهارراه ولی‌عصر فعلی (تقاطع خیابان های پهلوی و شاهرضای سابق) یك فضای تفریحی دایر می‌كند و اسمش را كافه شهرداری می‌گذارد. كافه‌‌ای كه در میان باغچه‌های گلكاری ‌شده و حوض‌های زیبا قرار داشت و عصرها مردم تهران را برای سرگرمی و تفریح به خود جذب می‌‌كرد. بعدها تئاتر شهر و بوستان دانشجو جای آن كافه را گرفتند.»به گفته حدادی سال ۱۳۲۴ نخستین بوستان تهران یعنی «پارك شهر» ساخته می‌شود و بعد از آن تفرجگاه‌های دیگر در تهران پا می‌گیرند؛ مثل همین محوطه كافه شهرداری كه بعدها مدرن‌ترین مجموعه تئاتر تهران در آن ایجاد می‌شود.
۲ - اد‌اره ی مال ‌الاجاره‌ها روز هفتم مرد‌اد‌ ۱۳۳۶ حکم تخلیه کافه شهرد‌اری تهران را به اجرا گذاشت. یک روزنامه معتبر د‌ر چنین روزی د‌ر این باره نوشت: «د‌ر ارد‌یبهشت سال ۱۳۳۵ شهرد‌اری تهران به عنوان اینکه به محل کافه شهرد‌اری (محل تئاتر شهر فعلی د‌ر چهارراه ولی عصر) احتیاج د‌ارد‌ د‌اد‌خواستی جهت تخلیه کافه شهرد‌اری تسلیم اد‌اره مال‌الاجاره‌ها کرد‌ و بالاخره پس از ۹ سال که کافه شهرد‌اری تهران به اجاره واگذار شد‌ه بود‌ حکم تخلیه آن از طرف اد‌اره مال‌الاجاره‌ها صاد‌ر گرد‌ید‌. باید‌ تذکر د‌اد‌ که این رای پس از یک سال کشمکش و اختلاف نظر بین مالک و مستاجرین کافه مزبور صاد‌ر شد‌ه است. سوابق موضوع نیز حکایت د‌ارد‌ که د‌ر تیرماه سال ۱۳۲۷، شخصی به نام «محمد‌ بماکانگر» محل کافه شهرد‌اری را برای مد‌ت ۸ سال ماهانه به مبلغ ۱۲۰ هزار ریال اجاره کرد‌ تا د‌ر محل کافه شهرد‌اری کافه مجهز د‌ایر نماید‌. او پس از مد‌تی مقد‌اری از باغ را به شخص د‌یگری اجاره د‌اد‌ و خود‌ اد‌اره کافه اصلی را به عهد‌ه گرفت. شهرد‌اری تهران نیز به علت احتیاج به این محل، قبل از انقضای مد‌ت اجاره از مستاجرین خود‌ د‌رخواست کرد‌ که محل کافه شهرد‌اری را که 30 هزار مترمربع می‌باشد‌ به صاحب اصلی خود‌ واگذار کند‌ و برای جلب رضایت مستاجرین خود‌ حاضر شد‌ که به هر یک از آنها مبلغی نیز پرد‌اخت کند‌ و قرار شد‌ به وسیله حکمیت رفع اختلاف شود‌ که پس از رسید‌گی به موضوع رای د‌اد‌ که هر یک از مستاجرین مبلغ ۱۵۰ هزار تومان از شهرد‌اری بگیرند‌ و محل را تخلیه نمایند‌».
کافه ساندويچی آندره
در فصل بهار و يا با کمی پياده روی همراه با خنده و شوخی به ساندويچ فروشی معروف آندره در خيابان پهلوی بالاتر از چهار راه اميراکرم می رفتيم و ساندويچ ترو تميز و پرو پيمانی صرف می کرديم. صاحب و کارکنان آندره همه ارمنی بودند. برای آن دسته از دخترهای دبيرستان "رضاشاه کبير" که اهل دوست پسر و اين بساط ها بودند معمولا" اتراق کردن در "آندره" هم فال بود هم تماشا؛ هم ناهارشان را می خوردند، هم دوست پسرشان را که اغلب از شاگردان مدرسه البرز بودند ملاقات می کردند و به واقع آندره محل راندوو هم بود... : سيمين زرنگار
کافه قنادی نوشین
چهار راه مخبر‌الدوله را به سمت راست که پیش روی، بعداز دکه روزنامه فروشی «کافه قنادی نوشین» سر نبش قرار گرفته که مثل تمامی مغازه‌های شیرینی فروشی است. با این‌که در بافت تاریخی شهر قرار گرفته، بر در و دیوارش هیچ اثری از تاریخ گذشته باقی نمانده و گویی تمام خاطرات رفت و آمد‌های پیشین از حافظه تصویری این کافه قنادی محو شده و تنها یادگار دیرینگی آن سر در مغازه است که در غبار سالیان دراز تاریخ طهران بزرگ، دود آلود شده است. جذابیت این قنادی، به لحاظ پیوستگی خاطرات آن با حضور نیروهای متفقین در ایران است...  در کتاب تاریخ بیست ساله ایران، اثر «حسین مکی»، تصویری از چرچیل، روزولت و استالین دیده می‌شود و در وسط آنها یک کیک دایره‌ای با کلی شمع ‌های باریک به چشم می‌خورد گویا این کیک همان کیکی است، که شیرینی فروشی نوشین، به عنوان یکی از افتخارات تاریخ این قنادی از آن یاد می‌کند... : آمنه ی شیرافکن
کافه اکبر مشتی
نخستین بستنی فروشی ایران: در سن ۲۰ سالگی اکبر مشتی با ممد ریش آشنا شد. ممد ریش با درباریان مظفرالدین شاه آشنایی داشت و از این طریق او هم توانست با بستنی آشنا شود. زمانی که رضا شاه به قدرت رسید، اکبر ملایری (اکبر مشتی) و ممد ریش زمان را برای گشایش نخستین بستنی فروشی ایران مناسب دیدند و نخستین بستنی فروشی خود را در نزدیکی میدان راه آهن افتتاح کردند. دو سال بعد ممد ریش از این کار دست کشید، اما اکبر همچنان مصمم به ادامه این راه بود. اکبر مشتی نخستین فردی بود که در ایران در سال ۱۳۲۰ کار تجارت بستنی را آغاز کرد و این بستنی فروشی اکنون توسط وارث او محمد ملایری ملقب به "امیر مشتی" در محل جدید در تجریش اداره می‌ شود. امیر مشتی می‌گوید: "از آن زمانی که خودم را شناختم، در کنار اکبر مشتی داخل مغازه به مشتری‌ها آب می‌دادم و کنار دستش بودم، اما او در آن سال ها برای تهیه بستنی زحمت زیادی می‌کشید و چون یخچال نبود، برای آوردن یخ خودش به کوه می‌رفت و گاهی یخ ها را برای آب نشدن در عمق ۶۰ متری زمین نگهداری می‌کرد.  محمد ملایری ملقب به "امیر مشتی" می گوید: "بستنی اکبر مشتی در گذشته در خیابان ری بود. من آن بستنی فروشی قدیمی را به کارگر همان مغازه به نام آقا عبداالله فروختم و بعد از او پسرش، آن مغازه را به آقای فروغی فروخت و الان به نام عمو مشتی معروف است، علت اینکه من از آنجا آمدم، این بود که خیابان ری را خراب کردند و پل زدند".
کافه کوچینی
۱ - کافه کوچینی پاتوق اهالی موسیقی مستعدی چون فرهاد مهراد و فرید زولاند و اردلان سرفراز بود.
۲ - رستوران دانسینگ کوچینی ازکافه-رستوران‌های پرآوازهٔ تهران در دههٔ چهل است که در خیابان فلسطین (کاخ) تقاطع بلوار کشاورز (الیزابت) دایر شد. بانیِ کوچینی، ویدا قهرمانی از بازیگران پیشکسوت سینمای ایران بود. او در اوایل دههٔ چهل شمسی کافه ی نگارخانه و رستوران کوچینی را برای نمایش استعداد هنری جوانان در رشته ‌های نقاشی، مجسمه ‌سازی و موسیقی راه‌اندازی کرد تا افراد در این مکان، هنر و خلاقیت خود را پرورش دهند. کوچینی بیشتر شهرتش را مدیون فرهاد، خوانندهٔ معروف دههٔ چهل است که در آن‌جا به اجرا می‌پرداخت و برای اولین بار ترانهٔ ماندگار "جمعه" را در این رستوران خواند. ابی نیز پس از آشنایی با گروه "بلک کتز" برای مدتی در این کافه به اجرا می پرداخت.
کافه رستوران چاتانوگا
۱ - کافه رستوران چاتانوگا در خیابان پهلوی روبروی پارک شاهنشاهی (پارک ملت) پاتوق جوانان تهرانی دهه ی ۵۰ بود.
۲ - حاشيه خيابان و چترهاي رنگي سايبان در محوطه رستوران مدرن "چاتانوگا" در ميان چنارهاي خيابان ولي عصر يا پهلوي سابق سال هزار و سيصد و چهل و پنج خورشيدي. چاتانوگا را مي توان در حقيقت اولین رستوران و كافه بار كلاس بالا با فضاي بيروني مدرن و به روز در تهران دانست. فضايي با استايل و سبك معماري جديد كه تفاوت عمده و بنيادين با ديگر غذا خوري هاي تهران داشت. رستوران و بار چاتانوگا در قلب تهران و در سال چهل و پنج خورشیدی به مدیریت "جانی لوکاس" افتتاح شد. 
کافه ی هتل مرمر
کافی شاپ هتل مرمر هنوز پابرجاست، به همان سیاق قدیمی و قیمت های نه چندان گران. کافه ای که آن روزها، گوشه گیران را به خود پناه می داد، صادق چوبک، گه گاهی به هتل مرمر می آید و با بقیه بر می خورد... کافی شاپ هتل مرمر حالا تقریبا فراموش شده است و جز قرارهای کاری میهمانان هتل، هیچ دیداری از آن خاطره ها را به یاد نمی آورد.

تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری

۱۳۹۵ شهریور ۲۰, شنبه

ایرانیان در پهنه ی سرزمین نیاکان آریایی: ۵۷ - هوشنگ پیامبر و پادشاه دانا و عادل و افسانه اي ايران باستان


هوشنگ در تاريخ اساطيرى و حماسى ايران: نخستين دودمان فرمانروا در تاريخ اساطيرى و حماسى ايران «پيشداديان» بودند. پيشداد به معنى «اولين كسى كه قانون آورده است». در شاهنامه فردوسى نخستين پادشاه پيشدادى «گيومرث»  بود كه در متون اوستايى و باستانى نخستين انسان آريايى و اولين فرمانروا بوده است. بعد از او به ترتيب هوشنگ و جمشيد به جهاندارى مى رسند: تارنمای کوروش هخامنش
هوشنگ در اوستا و برخی دیگر از کتاب ها: اهوشنگ ز پادشاهان پیشدادی است و در اوستا بندِ بیست و یکم از " آبان یشت" و در بندِ بیست و چهارم از " رام یشت" نامِ هوشنگ آمده است. هوشنگ به معنای کسی که منازل خوب فراهم سازد، یا بخشندهٔ خانه‌های خوب، است. لقب او در اوستا پَرَداتَ، به معنای "مقدم" است. این لقب در پهلوی پِشداتَ و در فارسی پیشداد شده‌است. وی نخستین شاهی بود که اهورامزدا آتش را به وی شناسانید. همچنین نخستین استخراج گرِ آهن، نخستین آهنگر و نخستین قربانی کننده است. بر پایهٔ گفته‌ های شاهنامه، وی نقشِ زیادی در یکجا نشینیِ مردم و گسترشِ شهرنشینی داشته است. فردوسی هوشنگ را به معنای هوش و فرهنگ آورده است: تارنمای ویكى
هوشنگ در فرهنگ نام ها و واژه ها: هوشنگ در اوستا هائوشیانگ ها ( یا با اندکی تفاوت در تلفظ هَئُوشینگه ) ذکر شده است. درباره معنی نام او اختلاف است. استاد میرجلال الدین کزازی می نویسد: " بی‌گمان پاره نخستین آن، هئو، به معنی نیک است. پارهٔ دومین آن، شینگه، را به معنی سرای دانسته‌اند. در پارسی واژه‌هایی چون: شان و شن چونان پسوند در گلشن [مکان ، سرای] است، نیز شاید «شانه» در «کاشانه» و «خن» و «خان» و «خانه» از آن بر می‌توانسته‌اند آمد. بر این پایه، این نام به معنی «آن که خانه‌ٔ خوب می‌سازد یا دارد» خواهد بود". فردوسی هوشنگ را برگرفته از هوش و فرهنگ می‌داند و می‌گوید: گـرانمایه را نام هوشنــگ بود/ تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود. اما به هر حال برخی از زبانشناسان باستانی «هائوشیانگها» را به معنی «دارنده یا سازندهٔ خانه‌های خوب» گفته‌اند: تارنمای ایران بوم
هوشنگ و پیامبری و حکمت و سازندگی: هوشنگ پادشاهی دانا و بینا و یزدان ستای و عادل بود و او را پارسیان پیغمبر بزرگ شمارند و گویند بر وی کتاب آسمانی نازل شده و آن مشتمل بر سی و هشت آیه بوده و ساسان پنجم بعد از او آن را ترجمه کرده است. تصرفات و اختراعات بسیار از او نوشته اند و کلمات حکمت از او نقل کرده اند و شهر سوس و کوفه را از بناهای او دانسته اند: لغت نامه دهخدا/ تارنمای واژه یاب
هوشنگ در قصه های شاهنامه: بر اساس قصه های شاهنامه هوشنگ پسر سیامک و نوه ي کیومرث اولین پادشاه جهان بود که انتقام قتل سیامک را از اهریمن می‌گیرد و پس از کیومرث به پادشاهی جهان می‌رسد. همچنین، یافتن آتش و برپایی جشن سده را در شاهنامه و اسطوره‌های ایرانی به او نسبت می‌دهند. هوشنگ شاه، مردم زمان خود را با آبیاری و صنعت و جداکردن آهن و سنگ و ساختن ابزار و آلات آهنی آشنا ساخت و به ایشان کشت و زرع آموخت. در شاهنامه، طبخ غذا، پختن نان و گله‌داری از آموزه‌های او برای مردم به شمار می‌رود. سیامک پدر هوشنگ به خاطر دشمنی شیطان با کیومرث در جنگ با پسر شیطان کشته شد. یک سال بعد از مرگ سیامک، کیومرث که خودش پیر شده بود هوشنگ را که یادگار سیامک و برایش عزیز بود را به جنگ پسر شیطان فرستاد. همه ي موجودات از انسان گرفته تا پریان و حیوانات دیگر دور هوشنگ جمع شدند. حتی حیوانات هم هر کدام سپاهی تشکیل دادند و هوشنگ فرمانده همه ي آنها شد. دیو سیاه با شنیدن خبر آمدن سپاه هوشنگ آسمان را پر از خاک کرد، طوری که توفان خاک همه جا را فراگرفت. بعد دیوان به سپاه هوشنگ حمله کردند. هوشنگ و سپاهش با دیوها درگیر شدند. یکدفعه هوشنگ چشمش به دیو سیاه افتاد. خودش را به او رساند و دست و پایش را گرفت و او را بالای سرش برد و سپس بر زمین کوبید. بعد سر دیو را از تنش جدا کرد: تارنمای تخصصی تاریخ ایران
هوشنگ در زنجیری از سروده ها
۱- در سروده های فردوسی
۲- پادشاهی هوشنگ در یکی از سروده های فردوسی
جهاندار هوشنگ با رای و داد/ به جای نیا تاج بر سر نهاد
بگشت از برش چرخ سالی چهل/ پر از هوش مغز و پر از رای دل
چو بنشست بر جایگاه مهی/ چنین گفت بر تخت شاهنشهی
که بر هفت کشور منم پادشا/ جهاندار پیروز و فرمانروا
به فرمان یزدان پیروزگر/ به داد و دهش تنگ بستم کمر
وزان پس جهان یکسر آباد کرد/ همه روی گیتی پر از داد کرد
نخستین یکی گوهر آمد به چنگ/ به آتش ز آهن جدا کرد سنگ
سر مایه کرد آهن آبگون/ کزان سنگ خارا کشیدش برون
۳ - هوشنگ در سروده های ملک الشعرای بهار
۴ - هوشنگ در رباعی دنیای امروز از همین نگارنده:
ای بسا اشترست و گاو و پلنگ/ نیست دیگر به روی گل ها رنگ
نه اثر زآرش است و تیر_خدنگ/ نه ز هو شنگ، مرد_ با فرهنگ
هوشنگ و پاسداشت قلم و کتاب: سده‌ها پیش در ایران باستان، تیرگان (سیزدهم تیرماه) یکی از مهم‌ترین جشن‌های ایران باستان بوده که آیین‌های مخصوصی داشته و یکی از آن‌ها پاسداشت قلم بوده است. یکی از دلایلی که برای این جشن ذکر شده، این است که در این روز، هوشنگ، پادشاه پیشدادی ایران، نویسندگان و کاتبان را به رسمیت شناخت و آنان را گرامی داشت، مردم جشن گرفتند و آن جشن به یاد ارجمندی قلم بر جای ماند: تارنمای بیتوته
هوشنگ و تهیه و پخت کباب: از زمان کشف آتش و نخستين انساني که دريافت طعم غذاي پخته بر آتش چقدر با خام آن تفاوت دارد، تا آنگاه که ضحاک فريب اهريمن را خورد و طعم گوشت را چشيد و بنياد آدم کشي را با گوشت خواري بنا نهاد و از آن زمان که چادرنشينان گوشت بره بريان را در بيابان گرديها به دندان کشيدند و شهرها را زير پاي خود به بيابان بدل کردند، تا اکنون که کباب نشانه اي از تمدنهاي قديمي دارد، تا آنجا که انواع آن در ايران به غذاي ملي معروف شده، کباب مورد علاقه همه مردم جهان بوده و هست. از زماني که هوشنگ پادشاه افسانه اي ايران دود کباب به راه انداخت، همين گوشت کشيده بر سيخ راه بسيار دور و درازي رفته است: تارنمای رادیو فردا

تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری

گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2016/09/blog-post_10.html
بخش های پیشین مجموعه ی ایرانیان در پهنه ی سرزمین نیاکان آریایی
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2014/04/blog-post_17.html

۱۳۹۵ شهریور ۱۹, جمعه

از جاده ی قدیم ابریشم تا جاده ی جدید آن


جاده ی قدیم ابریشم: جاده ی ابریشم راهی کاروان رو که از دوران باستان تا حدود ده ‌ها قرن، در دو قاره ی آسیا و اروپا (اوراسیا)، از چین تا مدیترانه، مورد بهره برداری تجارتی، زیارتی و سیاحتی بوده است - علت نامگذاری - جادهٔ ابریشم یا راه ابریشم - تامین امنیت جاده ی ابریشم در دوران اشکانیان - جاده ی ابریشم در زمان ساسانیان - رقابت بین ایران و بیزانس و ترکان، بر سر راه ابریشم - سروده ای با اشاره به "جاده ی ابریشم" - نظریه ی یکی از منتقدین درباره ی تاریخچه ی جاده ی ابریشم - تاریخچه ی جاده ی ابریشم به زبان انگلیسی - ابریشم به زبان انگلیسی: تارنمای گزیده ای از نوشتارها
جاده ی جدید ابریشم
۱ - در اواخر دهه ۱۳۶۰ ش/ ۱۹۸۰ چین صنعت جهانگردی را در جاده ی ابریشم توسعه داد. محوطه های باستانی و تاریخی و نیز بخشی از دیوار چین و معبدهای پشت غارهای هزار بودا، مرمت یا بازسازی شدند. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در ۱۳۷۰ ش/ ۱۹۹۱ و استقلال پنج جمهوری آسیای مرکزی (قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان) و نیز گشایش مرزهای این جمهوری ها به روی تجارت بین المللی، بخش مرکزی جاده ی ابریشم گشوده شد. هنگامی‌که چین و همچنین کشورهای تازه استقلال یافته آسیای مرکزی با مرمت ساختمان های قدیمی‌ و پیوند دادن کاشغر به شبکه راه های چین و پرورش شتر برای سفرهای بیابانی، آماده بهره برداری از درآمد صنعت جهانگردی در ماورای پامیر می‌شدند، افغانستان هنوز درگیر اختلافات داخلی با انهدام آثار فرهنگی هزاران ساله، ویران کردن مجسمه های بزرگ بودا در بامیان و تاراج اموال موزه ی کابل و کاپیسا، بخشی از جاذبه های جهانگردی جاده ی ابریشم را از بین برد. در دهه ی آخر قرن بیستم به دلیل دگرگونی ها و رخدادهای دوران ساز در جهان، ضرورت احیای جاده ی ابریشم در دستور کار سازمان های جهانی قرار گرفت. از ۱۳۵۶ تا ۱۳۶۷ ش/ ۱۹۷۷ـ ۱۹۸۸ سازمان تربیتی، علمی‌ و فرهنگی ملل متحد (یونسکو)، اجرای طرح «مطالعه ی جامع جاده ی ابریشم» را آغاز کرد. سازمان جهانی جهانگردی طرحی برای ارتقای جایگاه جاده ی ابریشم در بازارهای اصلیِ جهانی بنیان گذاشت. نخستین اجلاس جاده ی ابریشم با حضور نوزده کشور در مهر ۱۳۷۳/ اکتبر ۱۹۹۴ در تاشکند ازبکستان برگزار و بیانیه جاده ی ابریشم صادر شد. این سازمان در ۱۳۷۵ ش/ ۱۹۹۶ و ۱۳۷۶ ش/ ۱۹۹۷ بازار جاده ی ابریشم را در بازارهای جهانگردی بین المللی در برلین برپا کرد. در خرداد ۱۳۷۵/ ژوئن ۱۹۹۶ به دعوت دولت چین، گردهمایی جاده ی ابریشم با شرکت ۲۵ کشور در شهر شیان برگزار و خواستار صدور «ویزای جاده ی ابریشم» شد. در دی ۱۳۷۶/ ژانویه ۱۹۹۷ اجلاسی درباره جاده ی ابریشم با شرکت مقامات عالی رتبه نوزده کشور در شهر نارای ژاپن برگزار شد. دومین اجلاس بین المللی جاده ی ابریشم نیز در تابستان ۱۳۷۶ ش در تهران برگزار شد: تارنمای ویکی
۲ - پایگاه مطالعاتی راه ابریشم (در تاریخ ۲۵ بهمن ۱۳۹۴ پایگاه مورد تصویب قرار گرفت): ایران به دلیل موقعیت جغرافیایی ویژه و محل پیوند شرق به غرب، دارای جایگاه قابل تأملی بوده است و راه­های مختلف از جمله راه شاهی، راه ادویه در کنار راه ابریشم و .... نقش مؤثری در تبادلات اقتصادی، فرهنگی ایفا می­نموده است. تعامل جهانی از طریق راه، اساسی­ترین رکن توسعه و سعادت این سرزمین به شمار می­رود. علاوه بر ظرفیت­های طبیعی محیط، راه­ها نقش پررنگ­تری در توسعه و رونق شهرها داشته­اند. تمام شهرهای بزرگ و تمدن ساز ایران مثل مرو، نیشابور، ری و تبریز بر سر تقاطع شاه راه­های جهانی قرار داشته­اند. پس راه همواره با خود رونق و ظرفیت به همراه می­آورده است. راه ابریشم نیز از زمره­ی راه­هایی است که به ویژه در سال­های اخیر در مجامع بین المللی مطرح شده و عامل پیوند دهنده­ی کشورها در جهت همگرایی و صلح بین المللی بوده است. این شاهراه یکی از مهم ترین عوامل توسعه و پیشرفت فرهنگ و تمدن بشری بوده است. از این جهت است که مطالعه درباره جاده ابریشم را مطالعه درباره جنبه­های مهم فرهنگ و روابط بین آنها می­توان قلمداد نمود. به تعبیری این جاده در طی ده هزار سال نقشی عظیم در نقل و انتقال دست ساخته­های مازاد تولید، فرهنگ­ها، آئین­ها، فناوری، ایجاد و توسعه روابط فرهنگی و اقتصادی و نزدیکی ملت­ها بر عهده داشته است. در طی سال­های اخیر فعالیت­های محدود و تنها در حوزه­ی راه ابریشم به صورت پراکنده و در قالب طرح، پژوهش و همایش­ انجام پذیرفته است؛ به همین دلیل لازم است در این زمینه پژوهش و مطالعات لازم صورت پذیرد. با توجه به نبود مطالعات منسجم و هدفمند در کشور لزوم تشکیل پایگاه مطالعات راه ابریشم در پژوهشگاه ضرورت می­یابد؛ تا بدینوسیله بتوان این مرکز تبدیل به مرجع ملی و بین المللی در خصوص راه­های تاریخی شده و  از زوایای گوناگون، مطالعات گسترده­­ و منسجمی در پیشبرد اهداف پیش بینی شده در خصوص راه ابریشم انجام شود: تارنمای پژوهشکده ی بناها و بافت‌های تاریخی و فرهنگی
۳ - پروژه‌ی غول‌آسای دولت چین برای بازسازی "جاده‌ی تاریخی ابریشم": دولت چین قصد دارد "جاده‌ی ابریشم" را بازسازی کند؛ جاده‌ای که باید آسیای مرکزی را به اروپا متصل کند. بدین ‌منظور شاهراه‌ها، ریل‌ها و لوله‌های نفت زیادی ساخته خواهد شد. ناظران این را "پروژه‌ای برای تسخیر جهان" می‌نامند. مجله‌ی آلمانی "اشپیگل" در گزارشی اختصاصی به معرفی پروژه‌ی غول‌آسای دولت چین برای بازسازی "جاده‌ی تاریخی ابریشم" پرداخته و آن را تلاشی برای "تسخیر جهان" نامیده است. در این گزارش آمده که شی جین‌پینگ، رئیس‌جمهوری ۶۳ ساله‌ی چین و دبیرکل حزب کمونیست این کشور، قصد دارد اسطوره‌ای را زنده کند و "جاده‌ی ابریشم تازه‌ای" بسازد. این جاده در امتداد جاده‌ی ابریشم تاریخی ساخته خواهد شد که زمانی بزرگ‌ترین راه تجاری بود. مدت‌هاست که رئيس‌جمهوری چین هر بار در سخنانش به این پروژه‌ اشاره می‌کند و از "یک خط کمربندی و یک جاده" سخن می‌گوید. این پروژه‌ای غول‌آسا خواهد بود که حدود ۶۰ کشور در آن شرکت خواهند داشت، یعنی نیمی از جمعیت زمین. دولت چین در این چارچوب قصد دارد نه تنها مسیری تجاری بسازد، بلکه همچنین می‌خواهد زیرساخت‌های خود را در ابعادی بزرگ گسترش بخشد. پکن بدین‌منظور ۴۰ میلیارد دلار آماده کرده است. این پول صرف ساختن اتوبان‌ها، خطوط آهن، لوله‌های نفت و گاز و بنادری از لیتوانی تا شاخ آفریقا، از سری‌لانکا تا اسرائیل، و از پاکستان تا ایران خواهد شد. دو خط آهن نیز به آلمان کشیده خواهد شد: از شن‌ژو به هامبورگ و از چونگ‌گینگ به دویسبورگ.
پکن به منظور تأمین مالی این پروژه‌ی غول‌آسا حتی به تأسیس یک موسسه‌ی مالی اقدام کرده است که "بانک سرمایه‌گذاری زیرساخت‌های آسیا" نام دارد. رئیس‌جمهوری کنونی چین سال‌ها از این موضوع رنج می‌برد که واشنگتن به کشورش اجازه نمی‌داد در سازمان‌های بین‌المللی مانند بانک جهانی یا صندوق بین‌المللی پول حرفی برای گفتن داشته باشد. به همین دلیل در ژوئن سال ۲۰۱۵ بر خلاف خواست و اراده‌ی ایالات متحده آمریکا، ۵۷ کشور طرح تأسیس بانک یادشده را امضا کردند که در میان آنها بریتانیا، فرانسه و آلمان هم به چشم می‌خوردند. هر گاه چینی‌ها پروژه‌ی بزرگی را تدارک می‌بینند، هر کشوری مایل است در آن سهیم باشد. اما پرسش اصلی این است که هدف چین از بازسازی جاده‌ی ابریشم چیست؟ آیا رهبران این کشور می‌خواهند همسایگان دور و نزدیک چین را به هم مرتبط سازند و آنطور که تبلیغات رسمی این کشور می‌گوید: جهان را به هم نزدیک‌تر کنند؟ آیا شرکت‌های چینی به جهان‌روایی (گلوبالیزاسیون) نیازمندند تا به اقتصاد خودشان که دارد درجا می‌زند تکانی بدهند و راه‌های صادراتی تازه‌ای برای مازاد تولید کالاهای خود بیابند و راه‌های وارداتی نفتی به کشور خود را تضمین کنند؟ یا پکن تلاش می‌کند سیطره‌ی سیاسی غرب را درهم بشکند و برنامه‌ای برای تسخیر جهان دارد؟
هم اکنون در کاشغر مهندسانی به سفارش چین مشغول کار بر روی پروژه‌ی بزرگی هستند. قرار است در آنجا کریدوری اقتصادی ایجاد گردد. جاده‌ای کوهستانی به پاکستان در این منطقه ساخته خواهد شد که قرار است از تنگه‌ی خونجراب عبور کند و به بندر قوادار در دریای عرب منتهی گردد. روی میز کار مهندسان نقشه‌هایی به چشم می‌خورد که از خطوط آهن بلند پروازانه‌ و ماجرا جویانه ‌ای به قرقیزستان و قزاقستان حکایت می‌کنند. این از نظر فنی چالش بزرگی است. اما از زمانی که چینی‌ها موفق شده‌اند خط آهنی به مسیر تبت در ارتفاعات ۵ هزار متری بسازند، همه چیز ممکن به نظر می‌رسد. از هم‌اکنون می‌توان دید که رهبران حزب کمونیست چین در راه‌های ترانزیتی در مسیر آسیای مرکزی و مناطق اقتصادی تازه، پول هنگفتی سرمایه‌گذاری می‌کنند. استاندارد زندگی مردم کاشغر بالا رفته است و در اورومچی مرکز این ایالت، دو پارک فن‌آوری مدرن که از مشوق‌های مالیاتی برخوردارند، توانسته‌ اند فرصت‌ های شغلی زیادی ایجاد کنند. در منطقه‌ی خودمختار "شین‌جینگ" نرخ رشد اقتصادی به ۹ درصد رسیده است، یعنی از هر نقطه‌ای در چین بالاتر است.
پکن انتظار دارد که مردم منطقه به خاطر این رفاه سپاسگزار باشند، ولی سخت اشتباه می‌کند. زیرا برای بیشتر مردم اویغور یک چیز مهم‌تر از بالا رفتن کمیت کالاهاست. آنان از دولت چین انتظار دارند که نسبت به اویغورها و دین اسلام رفتار احترام‌آمیزی داشته باشد. اما چنین انتظاری برآورده نمی‌شود، بلکه بر عکس مسجدها با دوربین‌های ویدیویی کنترل می‌شوند، مردان مسلمان اجازه ی داشتن ریش بلند را ندارند و مسئولان کودکان اویغور را مجبور می‌کنند که در ماه رمضان روزه‌ی خود را بشکنند. اگر چه نخبگان سیاسی و اقتصادی از کمک‌های مالی پکن و فرصت‌های به دست آمده استقبال می‌کنند، اما جمعیت محلی در شین‌جیانگ جاده‌ی تازه‌ی ابریشم را با بدبینی می‌نگرند و بیم آن دارند که نفوذ چینی‌های "هان" در منطقه افزایش یابد. در حال حاضر دو شرکت هوایی از ارومچی به بزرگ‌ترین شهر قزاقستان یعنی آلماتی پروازهای منظم دارند. از راه زمینی هم خطوط آهن و جاده‌های تازه این دو شهر میلیونی را که با هم ۱۵۰۰ کیلومتر فاصله دارند، به یکدیگر وصل می‌کنند. قرار است در مناطق مرزی این بخش یک منطقه‌ی تجارت آزاد مشترک ایجاد گردد. قرقیزستان در استراتژی جاده‌ی ابریشم برای رهبران چین نقشی کانونی بازی می‌کند. تصادفی نیست که رئيس‌جمهوری چین در سپتامبر ۲۰۱۳ در سفر به این کشورو در دیدار با همتای قرقیز خود نصرت‌الله نظربایف از "پروژه‌ا‌ی بزرگ" سخن گفت. نظربایف نیز شادمانی خود را از سخنان رهبر چین پنهان نکرد. وزیر راه و ترابری قرقیزستان نیز تصریح کرد که کشور او در پنج سال آینده چند میلیارد دلار صرف نوسازی قطارها و خطوط آهن خواهد کرد (گزارش دویچه وله): تارنمای عصر نو

تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری

گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2016/09/blog-post_9.html
بخش های پیشین مجموعه ی یادداشت ها و نوشتارها و نامه ها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2016/06/blog-post_61.html

۱۳۹۵ شهریور ۱۸, پنجشنبه

ایرانیان در پهنه ی سرزمین نیاکان آریایی: ۵۶ - جاده ی ابریشم و گسترش روابط بازرگانی بین سرزمین آریایی و کشورهای شرق و غرب


جاده ی ابریشم راهی کاروان رو که از دوران باستان تا حدود ده ‌ها قرن، در دو قاره ی آسیا و اروپا (اوراسیا)، از چین تا مدیترانه، مورد بهره برداری تجارتی، زیارتی و سیاحتی بوده است: تارنمای لغت نامه ی دهخدا/ واژه نامه‌ی پارسی ویکی
http://parsi.wiki/dehkhodasearchresult-fa.html?searchtype=0&word=2KzYp9iv2Ycg2KfYqNix24zYtNmF
علت نامگذاری: نام جاده ی ابریشم را اولین بار فردیناند فون ریشته وفن (۱۸۳۳ - ۱۹۰۵)، جغرافیدان آلمانی، در میانه ی قرن نوزدهم به کار برد. ظاهراً سبب این نامگذاری، تجارت ابریشم به عنوان معروف ترین، سبک ‌ترین و گرانبها ترین کالایی بوده که طی ده ‌ها قرن از طریق این جاده از چین به غرب می‌رفته است. مسیر اصلی این راه بین  ْ۳۰ و  ْ۴۰ عرض شمالی و  ْ۱۰ تا  ْ۱۱۰ طول شرقی امتداد داشته است. راههای فرعی دیگری نیز از هند و جنوب ایران به آن می‌پیوسته که به دلیل اهمیت نوع کالاهایی که در آن‌ها حمل می‌شده، نام های دیگری، مثل «راه ادویه»، به آن‌ داده شده است. این راه ها نیز تا  ْ۲۰ عرض شمالی امتداد می‌یافتند. طول تقریبی این راه را هشت هزار کیلومتر نوشته‌اند. به نوشته بطلمیوس فاصله ی بین شهر مَنبِج (هیراپولیس) در شمال سوریه تا برج سنگی و از آن‌جا تا چانگ ـ آن / چانگان (سرا)، پایتخت قدیم چین، جمعاً حدود یازده هزار کیلومتر بوده است. این شاهراه از کشور چین شروع می‌شد، از فلات ایران می‌گذشت و پس از گذر از بین النهرین و شامات، به انطاکیه در کنار دریای مغرب (مدیترانه) می ‌پیوست: تارنمای ویکی‌فقه
http://wikifeqh.ir/%D8%AC%D8%A7%D8%AF%D9%87_%D8%A7%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D8%B4%D9%85
جادهٔ ابریشم یا راه ابریشم: شبکهٔ راه ‌های به ‌هم ‌پیوسته ‌ای با هدف بازرگانی در آسیا بود که خاور و باختر و جنوب آسیا را به هم و به شمال آفریقا و خاور اروپا پیوند می‌داد؛ مسیری که تا سدهٔ پانزدهم میلادی به ‌مدت ۱۷۰۰ سال، بزرگ‌ ترین شبکهٔ بازرگانی دنیا بود. این راه از شهرستان توان هوانگ در چین به ولایت کانسو می‌آمد و از آنجا داخل ترکستان شرقی امروزی می‌شد و از درون آسیای مرکزی می‌گذشت و از راه بیش‌ بالیغ و آلمالیغ و اترار به سمرقند و بخارا می‌رسید. در بخارا قسمت اصلی آن از راه مرو، سرخس، نیشابور، گرگان، بام و صفی‌آباد به ری می‌آمد و از ری به قزوین و زنجان و اردبیل و تبریز و ایروان می‌رفت و از ایروان به ترابوزان یا بیکی از بندرهای شام پایان می‌گرفت. قسمت فرعی این راه از سمرقند به خوارزم و از خوارزم به سرای و هشترخان و از آن جا به کنار رودخانهٔ «دن» و بندرهای دریای آزف پایان می‌یافت. مهم‌ترین کالایی که از مسیر ایران می‌گذشت، ابریشم بود، اما چون ایرانیان مقدار بسیاری از ابریشم خام چین را که وارد می‌کردند، به خود تخصیص می‌دادند می ‌توانستند فراورده ‌های خویش را به هر بهایی که بخواهند، به کشورهای باختر زمین بفروشند: بخش های انگلیسی و فارسی تارنمای ویکی پدیا
https://en.wikipedia.org/wiki/Silk_Road
تامین امنیت در دوران اشکانیان: مسئولیت تأمین امنیت و رفاه کاروان ها در جاده ابریشم، از جیحون به سوی ایران، از زمان اشکانیان به عهده حکام ایرانی بود. "ایزیدور خاراکسی"، اندکی پیش از میلاد و اوایل قرن اول میلادی ضمن ارائه فاصله های منزلگاهها (شهرها و روستاها و کاروانسراها) سرزمینهای تحت فرمانروایی اشکانیان، از انطاکیه تا مرز هند، که جمعاً ۸۵۸ شونی معادل تقریبی ۱۴۵، ۲ میل ( ۴۳۲، ۳ کیلومتر) می‌شود، ۱۳۶ منزلگاه خدماتی (کاروانسرا) برای کاروانیان را شمرده است. امروزه در ایران در طول راه های اصلیِ جاده ابریشم، به فاصله یک منزل، آثار کاروانسراهایی دیده می‌شود که اغلب یا قدیمی‌اند یا بر بقایای کاروانسراهای پیشین بنا شده اند، مانند کاروانسراهای موجود از سرخس تا کرمانشاه که بنای آن‌ها عمدتاً متعلق به دوران صفویه یا قاجار و بعضی نیز متعلق به دوران قبل از اسلام است که احتمالاً بر بقایای کاروانسراها یا چاپارخانه های بین راهِ قبلی ساخته شده اند. برخی از این کاروانسراها از مشرق به مغرب عبارت‌اند از: رباطهای شرف، ماهی (رباط جاهه)، سنگ بست، قدمگاه، نیشابور، مهر، مزینان، صدرآباد، عباس آباد، اِلْهاک، میاندشت، سپنج، میامی، بَدَشْت، قوشه، آهوان، اندیشه وانی، سمنان، لاسجِرْد، ده نمک، ایوانکی، دیرگچین، عین الرشید، قلعه سنگی، عباس آباد (سیاه کوه)، ملایر، بیستون (شیخ علیخان)، سرپل ذهاب، اسلام آباد غرب، و ماهیدشت: تارنمای ویکی‌فقه
http://wikifeqh.ir/%D8%AC%D8%A7%D8%AF%D9%87_%D8%A7%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D8%B4%D9%85
در زمان ساسانیان: راه بزرگ درآمد برای ایران، بازرگانی ابریشم و اخذ حقوق گمرکی از بازرگانان و کاروانیانی بود که از ایران می‌گذشتند. چین در آن روزگار از ایران قالی، سنگ های گران بها و پارچه وارد می‌کرد. یکی از صادرات مهم چین به ایران ابریشم بود که در دربار بیزانس حکم ارز را داشت و مهم‌تر از طلا و سنگ های گران بها بود. هدف ایران از در دست داشتن راه ابریشم افزایش گردش کالا نبود بلکه کم توان نمودن رومی ها بود. دولت ایران همواره بهای ابریشم را بالا می‌برد تا از این رهگذر از بیزانس طلا و پول بیشتری را به چنگ آورد و امپراتوری بیزانس را از لحاظ نظامی کم توان کند. روشن است که بیزانس نیز نمی‌توانست به چنین سیاستی از سوی دولت ایران تن در دهد از این رو همواره راه دشمنی با ایران را در پیش می‌گرفت. دربار بیزانس می‌دید که در فاصله‌های صلح آمیز میان جنگ ها، همواره مقدار چشمگیری طلا از بیزانس به ایران سرازیر می‌شود. از این رو به کوشش برمی‌خواست ولی تلاش رومی ها برای رهایی از این وابستگی اقتصادی همواره بیهوده می‌ ماند.
رقابت بین ایران و بیزانس و ترکان، بر سر راه ابریشم: حدود سال ۵۳۱ میلادی یوستی نیانوس یکم کوشید تا از راه اقیانوس هند و به وسیله ملوانان حبشی ابریشم را مستقیم به دست آورد ولی ایرانیان در بندرهای هند از نفوذی فراوان برخوردار بودند. از این رو حبشی ها نتوانستند در رقابت با ملوانان ایرانی توفیقی به دست آورند. در سال ۵۷۰ میلادی خسرو انوشیروان با گرفتن یمن راه دریای سرخ و اقیانوس هند را یکسره بر بیزانس بست. در این روزگار خاقان های ترک وارد عرصه سیاست شدند. پس از نابودی هیتال ها، سغدی ها به پیروی از ترک ها در آمدند. ترک ها از راه خشکی می‌خواستند وارد دادوستد با بیزانس بشوند ولی برای انجام چنین کاری موافقت ایران لازم بود و خسرو انوشیروان هرگز راضی به چنین موافقتی نبود. برای حل مسئله ایستمی خان فرمانروای سغد نزد امپراتور یوستی نیانوس یکم رفته و قرار بر این شد که ترک ها و بیزانس به اتفاق یکدیگر ایران را مورد حمله قرار بدهند. سواران ایستمی خان به سرعت از رود آمو گذشتند ولی چون استحکامات ایران به دید ترک ها غیر قابل گذر می‌نمود حمله ترک ها متوقف ماند. در سال ۵۷۱ میلادی خسرو انوشیروان سند، بست، رخج، زابلستان، طخارستان و کابلستان را گرفت اما سغد در اختیار ترک ها ماند. در فاصله ی سال های ۵۶۷ و ۵۷۱ میلادی ترکان همه سرزمین شمال قفقاز را تصرف کردند و با امپراتوری بیزانس هم مرز شدند اما انوشیروان بیزانس را شکست داده و خزرها و ترک ها را مجبور به پیروی از ایران کرد. برای ترک ها چاره‌ای جز این نبود که به ایران یورش برند و راه ابریشم را به چنگ خود در آوردند. بی گمان این اقدام سبب دگرگونی های اقتصادی بزرگی در ایل ترک ها می‌شد. در سال ۵۸۹ میلادی اتحادی رسمی میان ترک ها و بیزانس شکل گرفت در این روزگار هرمز چهارم بر اریکه شاهی ایران تکیه داشت، در همین هنگام لشگریان ترک و خزر به آران و ارمنستان حمله ور شدند. در شرق نیز ساوه شاه فرمانروای ترک ها به ایران یورش برد. پیاده نظام سپاه ایران، در برابر ترک ها تاب پایداری نیاورد. در تیسفون رأی هرمز چهارم بر این قرار گرفت که بهرام چوبین را برای رویارویی به سوی ترک ها گسیل دارد. بهرام توانست سپاه ترک را شکست داده و یک ماه در هرات ماند و غنیمت های به دست آمده را میان شاهنشاه و سپاه خویش، بخش کرد. در سال ۶۰۲ میلادی جنگ های ایران و بیزانس دوباره آغاز شد ولی در عمل حمله سپاه ایران به سال ۶۰۴ میلادی آغاز گردید و کم و بیش بیست سال به درازا انجامید. گرفتاری خسرو پرویز در پیکارهای او در غرب و جنگ با بیزانس سبب شد که وی نتواند به امور مرزهای شرقی به خوبی بپردازد. حدود سال ۶۰۴ میلادی وضع داخلی خاقان های غربی ترک ها تا اندازه‌ای بهبود یافت و رفته رفته استوار شد. راه اصلی کاروان رو از شمال کوه‌های تیان شان می‌گذشت و نخستین مراکز خاقان های غربی، در گائو چان و تورفان پدید آمد. در ناحیه کان شهر سمرقند که خود از شهرهای باستانی سغد بود، مرکزی عمده در مسیر این راه کاروان رو پدید آمد. بعدها راه کاروان رو دیگری نیز پدید آمد که از کاشغر، ختن، فرغانه، تخارستان و سرزمین هیتال ها (هپالی ها) می‌گذشت. این سرزمین‌ها نیز به تصرف خان‌های ترک درآمدند. در این زمان به سبب جنگ های سخت در مرزهای غربی و شمالی ایران، تجارت ابریشم از سوی بازرگانان سغد و خوارزم که در منطقه نسبتاً آرام آسیای میانه به سر می‌بردند، رواج پیدا کرد... بیشتر: بخش های انگلیسی و فارسی تارنمای ویکی پدیا
https://en.wikipedia.org/wiki/Silk_Road
سروده ای با اشاره به "جاده ی ابریشم" از همین نگارنده:
جاده ی ابریشم_ من، قامت_ رعنای توست
روز و شب دارم سفرها، درخط_ ابروی تو
نافرید ایزد به گیتی گوهری الگوی تو
جان و دل، زنجیر شد در ترمه بست کوی تو: دکتر منوچهرسعادت نوری
نظریه ی یکی از منتقدین درباره ی تاریخچه ی جاده ی ابریشم
http://ravid1.blogsky.com/43
داستان ابريشم در عهد باستان/ ايجاد جادة ابريشم: نوشته ی سيدعلي مجابي
http://carpetour.com/fa/part.asp?AID=1952
تاریخچه ی جاده ی ابریشم/ به زبان انگلیسی
http://www.ancient.eu/Silk_Road/
ابریشم/ به زبان انگلیسی
http://www.iranicaonline.org/articles/abrisam-silk-index
تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری

گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2016/09/blog-post_8.html
بخش های پیشین مجموعه ی ایرانیان در پهنه ی سرزمین نیاکان آریایی
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2014/04/blog-post_17.html

۱۳۹۵ شهریور ۱۶, سه‌شنبه

یادنامه ها: ۲۸ - یادنامه ی مسعود فرزاد


مسعود فرزاد نویسنده و مترجم و شاعر معاصر ایرانی بود. وی در سال ۱۳۰۸ در کنکور اعزام دانشجویان به خارج از کشور قبول شد و برای تحصیل در رشتهٔ اقتصاد به انگلستان رفت. بعد از بازگشت به ایران، مترجم وزارت امور خارجه و درضمن، استاد دانشکدهٔ افسری شد و در مدرسهٔ دارالفنون نیز زبان انگلیسی تدریس می‌کرد... مسعود فرزاد از بهترین کسانی بود که با صادق هدایت خویشاوندی فکری داشت. هدایت "وغ وغ ساهاب" را با همکاری او نوشت.... از آثار منظوم فرزاد 'کوه تنهایی"، "بزم درد' و "گُل غم" و از ترجمه و تألیفات به زبان انگلیسی هم آثاری همچون "وزن رباعی"، "ترجمهٔ غزل‌ های حافظ" و "مردی که فکر می‌کند" را می‌توان نام برد. مسعود فرزاد "موش و گربهٔ عبید زاکانی" را نیز به زبان انگلیسی ترجمه کرده‌است.... وی در سال ۱۳۶۰، درحالی‌که برای درمان بیماری به لندن رفته‌بود، درگذشت: بخش فارسی تارنمای ویکی پدیا
سالشمار زندگی و آثار او
۱۲۸۴ در سنندج زاده شد. نام پدر: حبیب الله خان انتخاب الملک از مردم اصفهان. محمدعلی جمال زاده پسرعمۀ فرزاد بود و دو خواهر فرزاد سالها بعد به همسری سعید نفیسی و دکتر محمد مقدم درآمدند.
۱۳۰۴ مترجم ادارۀ محاسبات وزارت دارایی
۱۳۰۵ مترجم پیمانی ادارۀ پرسنلی وزارت دارایی
۱۳۰۸ سفر به انگلستان برای تحصیل تا ۱۳۱۰ که نیمه کاره آن را رها کرد
۱۳۱۰  آغاز خدمت نظام وظیفه و انتشار وغ وغ ساهاب با همکاری صادق هدایت. پدید آوردن گروه ربعه با صادق هدایت، بزرگ علوی و مجتبی مینوی. پیشنهاد نام گروه از فرزاد بود و آن را در قیاس با نام گروه سبعه و برای مخالفت و مقابله با اعضای بانفوذ و سنت گرای آن ساخت. اعضای نامدار گروه سبعه: عباس اقبال آشتیانی، محمدتقی بهار، بدیع الزمان فروزانفر، نصرالله فلسفی، محمد قزوینی، سعید نفیسی و رشید یاسمی.
۱۳۱۲ پایان خدمت نظام وظیفه - مترجم و ماشین نویس شرکت نفت
۱۳۱۳ ترجمه ی اشعار حافظ  و انتشار دل شیدای حافظ
۱۳۱۵ مترجم پیمانی و ماشین نویس ادارۀ اعتبارات نفت و وزارت امور خارجه
۱۳۱۷ مترجم پیمانی وزارت امور خارجه در زبان انگلیسی
۱۳۲۰ مترجم پیمانی زبان انگلیسی در دانشکدۀ فنی از آغاز شهریور - دبیر انگلیسی دبیرستان دارالفنون تهران از مهر
۱۳۲۱ انتشار نخستین دفتر شعر:"وقتی که شاعر بودم" - سفر به انگلستان و گویندگی بخش فارسی رادیوی بی بی سی تا ۱۳۲۹
۱۳۲۴ انتشار ترجمۀ موش و گربۀ عبید زاکانی و دومین دفتر شعر: "گل غم"
۱۳۲۶ چاپ سومین دفتر شعر: "کوه تنهایی"
۱۳۲۸ انتشار ترجمه ی اشعار حافظ
۱۳۳۱ رایزن فرهنگی سفارت ایران در لندن و سرپرست دانشجویان ایرانی مقیم انگلستان از ۲۰ خرداد تا ۱۳۴۶ 
۱۳۳۲ انتشار چهارمین دفتر شعر: "بزم درد"
۱۳۳۳ چاپ ترجمۀ "هملت" اثر ویلیام شکسپیر
۱۳۳۵ چاپ ترجمۀ "رویا در نیمه شب تابستان" اثر ویلیام شکسپیر
۱۳۳۹ انتشار سیر ذهنی حافظ .
۱۳۴۶ استاد دانشگاه پهلوی شیراز و تدریس متون کهن و عروض از آغاز اردیبهشت تا پایان زندگی
۱۳۴۷ انتشار در جستجوی حافظ، انتشارات دانشگاه شیراز
۱۳۴۸ انتشار منظومۀ خیام وار فیتز جرالد
۱۳۴۹ انتشار عروض مولوی و جلد اول و دوم "صحت کلمات و اصالت غزل ها" (از مجموعۀ در جستجوی حافظ)
۱۳۵۰ انتشار قصائد، قطعات، رباعیات و مثنویات حافظ
۱۳۵۲ چاپ حافظ: گزارشی از نیمه راه
۱۳۵۴ انتشار اصالت و توالی ابیات در غزل های حافظ
۱۳۵۵ سکتۀ مغزی و فلج - چاپِ اصالت و توالی ابیات در اشعارغیر غزل حافظ و انتشار پنجمین دفتر شعر: "لبخند بدرود"
۱۳۶۰ در ۴ مهر در سفر درمانی به لندن درگذشت و در گورستان "بروک وود" در نزدیکی لندن به خاک سپرده شد. از فرزاد و همسرش بانو فخری فرزاد، دو دختر به نام سروین و نرگس به یادگار مانده است که اکنون در خارج از ایران به سر می برند.
۱۳۶۲ چاپ دیوان حافظ به تصحیح فرزاد به کوشش علی حصوری
۱۳۶۹ انتشار سروده های مسعود فرزاد (مجموعۀ اشعار او) به اهتمام منصور رستگار فسایی و مقدمۀ رعدی آذرخشی در شیراز: گزارش صبا صفری در تارنمای مجله ی بخارا
اشاراتی به برخی از آثار او:
 تارنمای پایگاه مجلات تخصصی نور
اشاراتی به فعالیت های او در رادیوی بی بی سی
 http://www.iranliberal.com/Maghaleh-ha/EXtra/Tarekh%20BBc.htm
برخی از سروده ‌های او
۱ - آخرین تیر
آرش آسا گرچه می دانم که جان خواهم سپرد
بهر_ ایران_ به از جانم کمان خواهم کشید
نیست در دستم کمانی غیرا ین تحقیق لیک،
منت جانکاه تیرش را به جان خواهم کشید: مسعود فرزاد
دو بیتی "آخرین تیر" روز ۱۴ مرداد ۱۳۵۳ در شیراز و در آغاز شصت و نه سالگی توسط وی  سروده شده و مقارن است با ایامی كه شاعر تمام نیروی خود را صرف می كند تا بقیه ی مجلدات تحقیق درباره ی حافظ، زودتر از چاپ در آید و پیش بینی می كند كه خستگی این كار او را مانند آرش كمانگیر از پای در خواهد آورد
http://kordveb.mihanblog.com/post/270
۲ - آرزوی بی آرزویی
دردی در استخوانم آتش زده به جانم/ نه چاره ایش دانم ، نه ناله زان توانم
سخت است زندگانی بر من چنانكه دانی/ كز نیل بر امانی مایوس گشته جانی
عمری به صد مشقت كردم تحمل رنج/ زین بیشتر تحمل دیگر نمیتوانم
ای آرزوی شادی ، ای اصل نامرادی
بیرون شو از دل من ، تا شادمان بمانم: مسعود فرزاد / انگلستان - ژوئیه ۱۳۴۶
http://kordveb.mihanblog.com/post/270
۳ - خسته ای زآوارگی: برای صادق هدایت
خسته ای زآورگی، خواهان آرام و قراری/ از جهان آزرده جان، جویای امنی و کناری
ماجرا و گفتگو را دشمن ناکینه جوئی/ آشتی و دوستی را، دوستدار جان نثاری
دوست از دشمن نکرده فرق، خورده تیرغدری/ کار را نشناخته از عار، افتاده ز کاری
سالها خون خورده ای، شادی ز خود کرده دریغی/ تا گزند خویش را در آستین پرورده ماری
ساده لوحی ناپذیرا از تجارب نقش پندی/ ابلهی ناموخته هیچ از گذشته روزگاری
روز شب با خود ستیزی نیز از مردم گریزی/ نه به عزلت خوگری نه با حریفان سازگاری
هم به دولت پشت پا زن، بر سبیل اهل فقری/ هم ز فقر خویش نزد اهل دولت شرمساری
رانده از کویِ خرد، ناخوانده زی بزم جنونی/ ننگِ هر مستی، به جان بیزار از هر هوشیاری
مانده بی مطلوب و طالب از طلب نابرده سودی/ راه بی رهبر خطا رفته، پشیمان رهسپاری
چشم معنی جوی گر چه دوخته بر دهر عمری/ خطِ هستی را پریشان خوانده بی آموزگاری
حیرت وحسرت نصیبی، درهمه شهری غریبی/ جسته و نایافته در هیچ قلبی زینهاری
وا رهد ز آوارگی هر گز چنین آواره؟نی! نی!
پس نه آن بهتر که مرگش وا رهاند؟ آری! آری: مسعود فرزاد
http://kordveb.mihanblog.com/post/270
۴ - چراغ هدایت
سر گشته درین مرحله، چون گوی بماندیم/ زآنسوی نرفتیم وازین سوی بماندیم
تو، آب روان بودی و رفتی سوی دریا
ما، سنگ و کلوخیم، ته جوی بماندیم:  مسعود فرزاد
http://saadatnoury.blogspot.ca/2011/06/blog-post_10.html
"چراغ هدایت" سروده ی " مسعود فرزاد " - دکلمه ی ش دلاوری
https://www.youtube.com/watch?v=L_M1T2gVJ8U
نظریه ی دکتر خانلری درباره ی او و گروه ربعه
دکتر پرویز ناتـل خانلری در سال دوم دانشکده، با گروه ربعه متشکل از صادق هدایت، مجتبی مینوی، بزرگ علوی و مسعود فرزاد آشنا گردید. خود او در این زمینه می‌گوید: "آشنایی با این گروه خیلی برای من مفید واقع شد، چون هرکدام از آنها در ادبیات یکی از ممالک دست داشتند و من که تشنه آشنایی با ادبیات دنیا بودم، دوستیِ آنها را مغتنم شمردم".
http://www.google.com
هومن فرزاد برادر او:
بخش فارسی تارنمای ویکی پدیا
تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری

گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2016/09/blog-post_6.html
بخش های پیشین مجموعه ی یاد نامه ها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2014/12/blog-post_5.html

۱۳۹۵ شهریور ۱۱, پنجشنبه

تمدن پیش آریایی_ مانایی ها


در زمان ورود آریایی ها و چند قرن پس از آن، تجمع فشرده اقوام و قبایل مختلف (بومیان و مهاجران) در شمال و شمال غربی ایران باعث پیدایش دولت ‌های محلی چون مانا و الیپی در غرب ایران گردید که هر کدام قلمروی خاص خود را داشتند و در سالنامه‌ های آشوری از آنها بسیار نام برده شده ‌است. مانایی ها (منائیان) شامل اتحادی از طوایف منطقه بودند و جزیی از سازمان‌های حکومتی لولوبیان - گوتیان را تشکیل می‌دادند. دولت مانا (منا) دردهه ی نخست سده ی هفتم پیش از میلاد جزیی از دولت بزرگ ماد به شمار می‌رفت... مرز شمالی منا رودخانه ارس بوده ‌است. پیرامون دریاچه ی ارومیه و دشت ‌های شمالی دریاچه ی ارومیه تا شهر تبریز کنونی و تا رودخانه ی سپیدرود قلمرو ی مانایی به شمار می‌ آمده‌ است. پایتخت منا شهر "بوکان" کنونی بوده‌است که شهری کردنشین در استان آذربایجان غربی است. اثار باستانی منائیان بیشتر در کردستان و آذربایجان می ‌باشد. گنج زیویه، آثار کشف شده در قلایچی بوکان و دژ حسنلو را به مانناها نسبت داده‌ اند. در کاوش ‌های تپه ی حسنلو و شهر سقز و زیویه در نزدیک سقز نیز اثار باستانی منایی به دست آمده است. ظاهراً پادشاه منائیان امور ملک و دولت را با استبداد رای اداره نمی‌کرده و فعال مایشاء نبود بلکه قدرت شورای برگزیدگان محدودش می ‌نمود... در کتیبه‌ای از زمان سلطنت سارگون دوم پادشاه آشور چنین بر می آید که بین سال‌های ۷۲۱ - ۷۰۵  پیش از میلاد گروه‌ هایی از آشوری‌ها در فلات ایران و سرزمین ماد اسکان داده شده ‌اند. سارگن دوم در کتیبه، به تسلیم شدن شاه منا اشاره کرده و از بخشیدن او خبر می‌دهد: در مقابل اولوسونو،شاه منا میز مهمانی را بگستراندم، تخت و مقام سلطنتی او را نسبت به مقام پدرش بلند مرتبه تر کردم، سرکردگان منا را برابر و هم ردیف با سرکردگان آشور بر سر سفره مهمانی نشاندم، در مقابل خدای آشور و خدایگان سرزمین خودشان به درازی حکمرانی من دعای خیر کردند. محتوای این کتیبه نشانگر آن است که در آن مقطع زمانی منا متحد آشور بشمار می‌رفت. سارگن دوم در سال ۷۱۴ پیش از میلاد بعد از تابع کردن ایالت پارسوا به منطقه منائی سوری گاش نیز که در دست اورارتو بود حمله کرد. با اینکه شاهان آشوری همیشه ماد را مورد حمله و تجاوز قرار می ‌دادند ولی سارگن دوم بنا به اتحادی که با «اولسنو» بسته بود با منا به صورت یک دوست و متحد رفتار می‌کرد و به قولی که به شاه منا داده بود عمل کرده و اراضی غربی منا را که در مدت نزدیک به یک قرن در اختیار اورارتو بود گرفته و در اختیار دولت منا قرار داد. سارگن دوم که حالا شاه منا را مدیون خود کرده بود، چند ماه بعد ماد مرکزی را تصرف کرد و در عوض این کمک، دولت منا به آشور در اشغال ماد مرکزی کمک کرد.... شاهان منائی: نیک دیارا (مک تیارا) - اوُ آلکی - ایرانزو - آزا - اولوسونو :بخش های انگلیسی و فارسی تارنمای ویکی پدیا
https://en.wikipedia.org/wiki/Mannaeans
تمدن مانایی: مانایی‌ها، کردهایی بودند که بیش از سه هزار سال پیش و صدها سال پیش از مادها‌ حکمران کردستان بودند و در منطقه مُکریان با زبان کردی حرف می‌زدند. مانایی‌ها مردمانی بودند که بیش از سه هزار سال پیش در شرق کردستان حکمران بودند و پایتخت حکومت‌شان منطقه مُکریان (موکریان شامل مهاباد، بوکان، سردشت، نقده، میاندوآب، پیرانشهر، اشنویه و قسمتی از سقز است) و قسمتی از آذربایجان بود. قلمروی حکومت مانایی‌ها با توجه به رخدادهای آن زمان کم و زیاد شده و بعضی از اوقات تا استان سلیمانی در جنوب کردستان عراق را شامل می‌شده بخصوص قبل از سقوط آشوری‌ها ، قلمروی مانایی‌ها تا نزدیکی پایتخت آشوری ‌ها بوده است.
http://www.awayemad.ir/99/
دورهٔ مانایی: حدود قرن هشتم پیش از میلاد در ناحیهٔ غرب دریاچهٔ ارومیه و نیز در «حسنلو» که جایگاه کاوش ‌های تازه تری واقع گشته، تمدن مانایی وجود داشته است. کاوش هایی که در سال ۱۹۴۷ در «زیویه» ی آذربایجان به عمل آمد، گنجینه ای از اشیای زرین و مفرغی و عاجی را از دل خاک بیرون افکند که همه متعلق به حدود قرن هفتم پیش از میلاد شناخته شدند:.تارنمای ویکی پدیا
تمدن غیر آریایی مانایی: حدود قرن نهم پیش ازمیلاد با اتحاد چندین قوم از جمله اقوام گوتی و لولوبی در ناحیه ی جنوب، جنوب غربی و جنوب شرقی دریاچه ی ارومیه به وجود آمد. این تمدن صاحب هنری آمیخته از هنر آشور و اورارتو (تمدنی در ناحیه ی ارمنستان و پیرامون دریاچه های وان و ارومیه) و مذهبی چند خدایی آمیخته با موجودات افسانه ای بود که آن هم به مذهب آشوریان شباهت داشت. مردم تمدن مانایی غالباّ دامدار و یا کشاورز بودند و عده ی کمی نیز به صنعت می پرداختند. هم اکنون گنجینه هایی از اشیای زرین، مفرغی و عاجی در شهر های نقده و زیوه ی آذربایجان غربی و سقز کردستان پیدا شده است که متعلق به این تمدن می باشد.
http://porsesh.professorha.ir
برخی آثار مانایی ها: جواد شکاری نیری در نوشتاری پیرامون "دژهای صخره ای مستحکم ترین بناهای دفاعی" ضمن اشاره به مطالعات دانشمندان گذشته در مورد "مانایی ها" به شرح برخی آثار آنان مانند "دژ یا غار کرفتو" در استان کردستان ایران پرداخته است
http://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/211759
غار کرفتو غاری است که در ۷۰ کیلومتری جنوب شهر سقز در استان کردستان ایران قرار گرفته ‌است. این غار، یک غار آهکی است که در دوران سوم زمین‌ شناسی شکل گرفته‌ است. بخش ‌هایی از این غار، دست‌کَند است و کتیبه ‌هایی از دوران پیش از تاریخ دارد. آثار تاریخی موجود در این غار مربوط به سده ی سوم هستند... غار چهار طبقه دارد. کتیبه‌ای یونانی بر سردر یکی از اتاق‌های طبقهٔ سوم این غار وجود دارد که از این غار به عنوان معبد هراکلس نام برده‌است. در معماری این غار علاوه بر ایجاد اتاق‌ها و راهروهای عبوری، سعی شده تا اتاق ‌ها با هم مرتبط باشند. نورگیرهایی به سمت بیرون تعبیه شده ‌اند و بر دیوارهای غار در بعضی از اتاق‌ها نقوشی به صورت تجریدی از حیوانات، انسان و گیاه حجاری شده‌است. با توجه به پژوهش‌های به عمل آمده، در دوران میان‌ زیستی کرفتو در زیر آب بوده ‌است و در اواخر این دوره ارتفاعات آن از آب خارج شده‌ است. غار کرفتو در ادوار مختلف تغییرات و دگرگونی ‌های عمده و دخل و تصرفات بسیار در آن به وجود آمده‌است. در حال حاضر طول غار حدود ۷۵۰ متر است و راههای فرعی متعددی از آن منشعب می‌شود: بخش های انگلیسی و فارسی تارنمای ویکی پدیا
https://en.wikipedia.org/wiki/Karaftu
مانایی/ به زبان انگلیسی
http://www.iranicaonline.org/articles/mannea
تمدن ماناييان منطقه كوههاي زاگرس
http://www.iroon.com/irtn/vlog/24755/
اشاراتی به تمدن مانایی/ به زبان انگلیسی
http://www.iranicaonline.org/articles/ida
تمدن ماناييان منطقه كوههاي زاگرس ايران/ ویدیو
https://www.youtube.com/watch?v=vQbn_i_nJsM
مانایی به زبان انگلیسی/ ویدیو
https://www.youtube.com/watch?v=4uNth-GCb-E
تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری

 گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2016/09/blog-post.html
بخش های پیشین مجموعه ی ایرانیان در پهنه ی سرزمین نیاکان آریایی
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2014/04/blog-post_17.html