۱۳۹۸ خرداد ۲۷, دوشنبه

ارادت های شاعرانه

Image result for flowers wiki

با مروری به سروده های سخنوران پارسی گوی می توان به ارادت برخی از سرایندگان نسبت به یکدیگر آگاه  شد. نمونه هایی از این ارادت های شاعرانه را در این یادداشت مطالعه و بررسی می کنیم
ارادت سعدی به فردوسی
حکایت در بخش ۱۴ باب دوم در بوستان سعدی
 چه خوش گفت فردوسی پاک زاد/ که رحمت بر آن تربت پاک باد
 میازار موری که دانه‌کش است/ که جان دارد و جان شیرین خوش است
 سیاه اندرون باشد و سنگدل/ که خواهد که موری شود تنگدل
 مزن بر سر ناتوان دست زور/ که روزی به پایش در افتی چو مور
 درون فروماندگان شاد کن/ ز روز فروماندگی یاد کن
 نبخشود بر حال پروانه شمع/ نگه کن که چون سوخت در پیش جمع
 گرفتم ز تو ناتوان تر بسی است/ تواناتر از تو هم آخر کسی است
سعدی و فردوسی: "ظهور سعدی حادثه‌ای مهم در فرهنگ فارسی است اما این حادثه زاییده فرهنگ و تفکر ایرانی است. سعدی در سخنش قرینه‌هایی نشان می‌دهد که روشن می‌سازد که او از آغاز با فرهنگ ایرانی آشنایی داشته است. معلم او در این راه، بی‌گمان، فردوسی است. سعدی با چنان احترامی از فردوسی یاد می‌کند و نام او را بر زبان می‌آورد که گویی برای او نام فردوسی مقدس است. او می‌گوید « چنین گفت فردوسی پاکزاد». سعدی هم اینکه نام فردوسی را می‌آورد، در کنارش صفت پاکزاد را هم می‌گذارد. این «پاکزادی» تنها یک لغت خاص برای نشان دادن تبار خانوادگی فردوسی نیست. بلکه سعدی این پاکزادی را در «ایران زادی» و ایرانی بودن می‌شناسد. این شیفتگی به فردوسی نشان دهنده دلبستگی فراوان سعدی به آن شاعر بزرگ زبان فارسی است": دکتر منصور رستگار فسائی استاد بازنشسته ی دانشگاه تهران
ارادت حافظ به رودکی
بوی جوی مولیان آید همی
 سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی/ دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
 چشم  آسایش که دارد از سپهر تیزرو/ ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
 زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت/ صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
 سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل/ شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
 در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست/ ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
 اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست/ رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی‌غمی
 آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست/ عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
 خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم/ کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
 گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق/ کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی
حافظ و رودکی: "بیت هشتم (خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم - کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی) به شعر معروف رودکی (بوی جوی مولیان آید همی - یاد یار مهربان آید همی)  اشاره دارد - بیت هشتم نظر به بیت رودکی دارد و منظور از “ترک سمرقندی ” تیمور لنگ است - باید گفت که ترکان سمرقندی در دیوان حافظ کنایه از زیبارویان است که با عشوه و غمزه دل و دین به غارت می برند. از آنجا که معروفترین آشوبگر و غارتگر در زمان حافظ مردی ترک تبار و به ظاهر کامل به نام تیمور لنگ بوده حافظ همواره دلبری و عشوه گری مهرویان را به غارتگری ترکان تشبیه نموده است": نوشته هایی از حاشیه پردازان غزل حافظ در تارنمای گنجور
ارادت ملك ‌الشعراء بهار به عارف قزويني
همه رفتند: در رثاي عارف قزويني
 دعوي چه كني داعيه‌داران همه رفتند/ شو بار سفر بند كه ياران همه رفتند
 آن گرد شتابنده كه بر دامن صحراست/ گويد چه نشيني كه سواران همه رفتند
 افسوس كه افسانه‌سرايان همه رفتند/ اندوه كه اندوه‌گساران همه رفتند
 فرياد كه گنجينه طرازان معاني/ گنجينه نهادند به ماران، همه رفتند
 خون بار بهار از مژه در فرقت احباب/ كز پيش تو چون ابر بهاران همه رفتند
ملك‌ الشعرا بهار و عارف قزويني: "مرحوم ملك‌ا لشعرا بهار پنج شش جلد از دفترهاي شعرش را به حبيب يغمايي داده بود. نسخه‌ هاي خطي بودند و به يغمايي اختيار داده بود كه هر وقت هر شعري مناسب دانست انتخاب كند. چون خود بهار مي‌گفت ديگر من حوصله مقاله نوشتن و نيروي آن را ندارم. يغمايي هم گاهي انتخاب و چاپ مي‌كرد. مرحوم بهار به يغمايي خيلي احترام و اعتماد داشت و اين دفترهاي شعرش را دراختيار او گذاشته بود. من هم كه عصرها به دفتر مجله ی يغما مي‌رفتم، گاهي اين كتاب‌ها را ورق مي ‌زدم.  اين كتاب‌ها را كه ورق مي‌زدم در يك‌جا ديدم كه مرحوم ملك‌الشعرا نوشته است كه اين شعر را در رثاي عارف قزويني گفته‌ام كه در سال ۱۳۱۲ خورشیدی فوت كرد": سخنرانی روانشاد دکتر محمدابراهيم باستاني پاريزي استاد تاریخ دانشگاه تهران در همایش بزرگداشت بهار در اردیبهشت سال ۱۳۸۳ خورشیدی
ارادت نادر نادرپور به رودکی
اسب ،هواپیما ،رودکی و من
 این همایون مرغ زیبای اساطیری/ استخوانخواری که اکنون آدمیخوار است
 طعمه هایش را که ما بودیم یک یک از زمین برچید ناگهان برخاست
 یونسی گشتم که رفتم در دل ماهی/ گم شدم در قعر دریای شگرف آسمان با او
 یا سلیمانی شدم بر گرده ی آن دیو درگاهی/ پرکشیدم از کران تا بیکران با او
 در دل آفاق آرام شبانگاهی/ از شکاف دیده ی این مرغ یا ماهی
 آسمان تیره را در لابلای کهکشان روشنش دیدم
 آب بود آیا که زیر کاه پنهان بود/ یا میان ریگ ها ، رودی پریشان بود
 رود گفتم ، رودکی آمد به یاد من/ در شب تاریخ او را بر فراز توسنش دیدم
 کز دل جیحون گذر می کرد و این ابیات را می خواند
 آب جیحون با همه پهناش/ خنگ ما را تا میان آید
 ریگ آموی و درشتی هاش زیر پایم پرنیان آید
 خویش را با او/ در ترازوی دقیق عدل سنجیدم
 هر دو از سویی به دیگر سو ،روان بودیم
 مرکب او ، یال سیمین داشت/ مرکب من ، بال پولادین
 زیر پای مرکب او ، آب جیحون بود/ زیر بال مرکب من ، آبی گردون
 زیر پای مرکب او ، ریگ آموی و درشتی ها
 زیر بال مرکب من ، رنگ دریاها و کشتی ها
 مرکب او را کف امواج خشم آلود تا میان می آمد و ، زود از میان می رفت
 مرکب من در کف سیمگون ابر غوطه می خورد و بیرون می شد و تا بیکران می رفت
 من نمی خواندم و لیکن رودکی می خواند
 آب جیحون با همه پهناش/ خنگ ما را تا میان آید
 ریگ آموی و درشتی هاش/ زیر پایم پرنیان آید
 رودکی می رفت و این ابیات را می خواند
 رودکی ده گام صد ساله/ از من و از مرکب من پیشتر می راند
 رودکی می تاخت با اسب سپید سیمگون یالش/ من به دنبالش
 هر دو ، از خود بیخبر بودیم/ ما دو مجنون همسفر بودیم
نادر نادرپور و رودکی: گوش کنید به سروده ی "اسب ،هواپیما ،رودکی و من " با صدای بسیار گرم و جاودانه ی زنده یاد نادر نادرپور: تارنمای یوتیوب

تهیه  و تدوین
دکتر منوچهر سعادت نوری
*
گزیده ای از نوشتارها
https://msnselectedarticles.blogspot.com/2019/06/blog-post_17.html
بخش های پیشین مجموعه ی یادداشت ها و نوشتارها و نامه ها
===================================