۱۳۹۹ دی ۱۲, جمعه
مفهوم واژه هایی با پسوند "چی" در زبان و فرهنگ ایرانیان
واژه ی "چی" در زبان فارسی به معنای "چه" و یا "چه چیز" است. مانند "چی بود" ، "چی شد" ، "چیست" و همچنین در پایان نام تعدادی از روستاهای ایران. برای آگاهی بیشتر در مورد این نام ها نگاه کنید به تارنماهای لغت نامه ی دهخدا و ویکی پدیا
پسوند "چی" در زبان ترکی به معنای دارنده ی نوعی شغل و پیشه است. در زبان فارسی بسیاری واژه ها وجود دارد که با پسوند ترکی "چی" پیوند یافته است. در این نوشتار به مفهوم برخی از این واژه ها به شکلی کوتاه و به ترتیب حروف الفبا اشاره می شود
آپارات چی: که وظیفه هدایت یک فیلم پروژکتور را برعهده دارد. این اصطلاح به طور عمومی به معنای فردی است که توان کار با پروژکتور را دارد، اما بهطور خاص آپاراتچی یک کارمند رسمی سالن سینماست. آپاراتچیها میبایست نهتنها آشنایی با پروژکتور را از نظر تکنیکی داشته باشند، بلکه باید با مفاهیم اولیه فیلم آشنایی داشته و توان نگهداری و تعمیر را نیز داشته باشد. با توجه به دیجیتال شدن فیلمها این شغل در معرض انقراض است
استکان چی: بازرگانی که پیشه او خرید و فروش استکان و لوازم چای خوری است.
همچنین برخی از نویسندگان ایران از این واژه به عنوان نام خانوادگی استفاده کرده اند.
الماسچی: بازرگانی که پیشه ی او خرید و فروش الماس و جواهر آلات است. /
ایلچی: فرستاده - سفیر - پیامبر و رسول و قاصد و به فارسی پیک و پیامبر باشد- فرستاده ی مخصوص: مأموری که برای انجام امور دیوانی سفر می کرد در دوره ی ایلخانان ، صفویه و قاجاریه - ایلچی بزرگ : سفیر کبیر - ایلچی مخصوص: سفیر مخصوص (فرهنگ فارسی معین). /
بلم چی: دارنده و پارو زن بلم است که همان زورق و یا قایق باشد. بلم چی ها بیشتر در رودخانه ها و بویژه در رودخانه ی کارون در استان خوزستان ایران مشغول به کار می باشند. زنده یاد فريدون توللی در مورد یکی از بلم چی های کارون چنین سرود
بلم ، آرام ، چون قویی سبکبار/ به نرمی ، بر سر ِ کارون همی رفت
به نخلستان ِ ساحل ، قرص ِ خورشید/ ز دامان ِ افق ، بیرون همی رفت
جوان ، پارو زنان ، بر سینه ی موج/ بلم می راند ، و جانش ، در بلم بود...
بلورچی: آنکه سر و کارش با بلور باشد. به مواد معدنی جامدی که اجزای سازندهٔ آنها (مولکول، اتم یا یونها) در سه جهت فضایی به صورت منظمی کنار هم قرار گرفته باشند یا دارای نظم بلورشناسی باشند، کریستال یا بُلور میگویند. /
پستچی: (نامه رسان - پسته رسان) کسی است که نامهها و بستههای پستی را به افراد و صاحبان مشاغل می رساند. پستچی برای ادارهٔ پست کار می کند
تلفن چی: متصدی تلفن - کسی که در پشت دستگاه مرکزی تلفن نشیند و تلفن های تقاضا کنندگان را به نقاط مختلف وصل کند - کسی که روابط تلفنی را در نقاط مختلف میان اشخاص برقرار کند. /
توپچی: مأخوذ از ترکی - لشکری توپ دار و لشکری که سلاحش توپ است - آنکه توپ انداختن داند - توپچی باشی (ترکی): فرمانده توپخانه
جورابچی: بازرگانی که پیشه او خرید و فروش جوراب است. یکی از جورابچی های مشهور کیا جورابچیان است.
کیا جورابچیان (زاده ی ۱۴ ژوئیه ۱۹۷۱ در تهران) سهام دار باشگاههای فوتبال کورینتیانس برزیل و وستهام یونایتد انگلستان است. جورابچیان از راه فروش شرکتاش میلیونر شدهاست. شرکت او مسبب انتقال کارلوس توز و خاویر ماسچرانو به وستهام یونایتد در اوت ۲۰۰۶ بودهاست
چایچی: چای پز - چای فروش : لغت نامه ی دهخدا
خرک چی: آنکه خری چند برای بارکشی دارد - الاغ دار - خربنده: لغت نامه ی دهخدا
درشکه چی (از درشکه ی روسی + چی ترکی): آنکه درشکه راراهبری کند - راننده ی درشکه. دُرُشْکه نوعی وسیله ی نقلیهٔ قدیمی است. درشکه گردونهای است چهارچرخ که با اسب یا قاطر کشیده میشود و سایه بان آن باز و بسته میشود./
دستمالچی: بازرگانی که پیشه او خرید و فروش دستمال است/
از دستمالچی های مشهور می توان از کریم دستمالچی (اعدام در ۲۲ تیر ۱۳۶۰) بازرگان و عضو فعال جبهه ی ملی نام برد. /
دواچی: دوافروش - داروفروش - داروساز: لغت نامه ی دهخدا. این واژه گاهی به شکل داروچی و داروخانه چی نیز به کار برده می شود. /
روزنامه چی: فردی که سر و کارش با روزنامه باشد./ ساعتچی: بازرگانی که پیشه او خرید و فروش ساعت است.
چارلز ساعتچی (متولد ۱۹۴۳ میلادی) یک تاجر انگلیسی با اصلیت یهودی بغدادی است، که یکی از دو مؤسس شرکت تبلیغاتی ساعتچی و ساعتچی، به همراه برادرش موریس است. دو برادر ساعتچی شرکت خود را که بزرگترین شرکت تبلیغاتی تمامی دنیا بود، تا سال ۱۹۹۵ در اختیار داشتند تا اینکه مجبور به خروج از آن شدند. آنها شرکت جدیدتری به نام م اند سی ساعتچی تأسیس کردند. چارلز همچنین به آثار هنری علاقه خاصی دارد و گالری ساعتچی متعلق به اوست./
طلاچی: بازرگانی که پیشه ی او خرید و فروش طلا است. /
فرشچی: بازرگانی که پیشه ی او خرید و فروش فرش و قالیچه است. / قالیچی: آن که پیشه ی او خرید و فروش قالیچه است. /
قندچی: آنکه پیشه ی او قنادی و یا خرید و فروش قند است.
اصغر قندچی (زاده ی ۱۳۰۷، تهران – درگذشته ی ۷ مرداد ۱۳۹۸): کارآفرین ایرانی و پدر صنعت کامیون سازی و مؤسس اولین و بزرگترین کارخانه ی تریلر و کامیون ساخت ایران بدون مونتاژ خارجی به نام ایران کاوه (سایپا دیزل) است. او از بنیانگذاران صنعت تولید خودروهای تجاری در ایران محسوب میشود. / قهوه چی: آن که قهوه خانه را اداره میکند، آبدارچی./ کافه چی:
صاحب قهوه خانه -
کالسکه چی (از کالسکه روسی + چی ترکی): شخصی که کالسکه راند و در عرف کوچبان خوانند - کسی که کالسکه را مهار کرده می راند - در تداول بعضی از نقاط ایران: کسی که کالسکه دارد /
قهوه خانه دار. /کتابچی: کتاب فروش - آن که با فروختن و ساختن کتاب یا دفتر و کتابچه کار دارد. /
کرباسچی: آن که سر و کارش با کرباس است. کرباس نوعی پارچه درشت بافت و سنگین است که از الیاف پنبه، کتان یا کنف بافته میشود.
غلامحسین کرباسچی (زاده ۱۳۳۲ قم) سیاستمدار ایرانی است، که هماکنون بعنوان دبیرکل حزب اصلاح طلب کارگزاران سازندگی فعالیت میکند. /
گاریچی
: کسی که گاری می راند -
دارنده ی گاری - آنکه با گاری اشیاء را حمل کند.
گیوه چی: آن که سر و کارش با گیوه است. /
ناصر گیوه چی (زادهٔ ۲۱ آبان ۱۳۱۱ – درگذشتهٔ ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۶) کشتیگیر آزادکار پیشین ایرانی بود که برندهٔ مدال نقرهٔ المپیک ۱۹۵۲ هلسینکی و مدال برنز بازیهای آسیایی ۱۹۵۸ توکیو در دستهٔ ۶۲ کیلو شدهبود. وی در المپیک ۱۹۵۶ ملبورن هم به مقام ششم رسید. /
لباسچی: بازرگانی که پیشه ی او خرید و فروش لباس و انواع پوشاک است. /
مزقون چی: به نوازنده ی ساز یا آلت موسیقی اطلاق می گردد /
موزیک چی (موزیک فرانسوی + چی پسوند ترکی). نوازنده ی آلات موسیقی نظامی - موزیکانچی - موزقانچی. /
نقره چی: آن که سر و کارش با نقره جات و ظروف نقره ای است. /هوچی: آنکه عوام را اغوا کند در ظاهر برای منافع آنان و در باطن برای سود خود - هوچی بازی و هوچی گری: سر و صدای بیهوده به راه انداختن برای سود خود. /
یدک چی: آنکه اسب کتل در جلوی پادشاه و جز آن می کشد - آنکه اسب را تیمار می کند. /
پژوهش و تدوین
دکتر منوچهر سعادت نوری
*
گزیده ای از نوشتارها
===========