۱۳۹۶ اردیبهشت ۲, شنبه

ایرانیان در پهنه ی سرزمین نیاکان آریایی: ۷۶ - منظومه ی زرتشت پیامبر آریایی


(مجموعه سروده هایی درباره ی زرتشت):
دقیقی چار خصلت برگزیده/ به گیتی از همه نیکی و زشتی
لب یاقوت ‌رنگ و نالهٔ چنگ/ می خوش ‌رنگ و دین زردهشتی
یکی زردشت وارم آرزو هست/ که پیشت زند را برخوانم از بر
به یزدان که هرگز نبیند بهشت/ کسی کو ندارد ره زردهشت: دقیقی توسی
*
به شاه کیان گفت زردشت پیر/ که در دین ما این نباشد هژیر
که باجی دهی تو به سالار چین/ نه اندر خور دین ما باشد این... :  حکیم فردوسی توسی
*
پیمبر براهیم بود آن زمان/ بُدش نام زردشت از آسمان
به صحفش بر این خورد سوگند نیز/ بدان دو گوا داد بسیار چیز... : اسدی توسی
*
غیر تو هر چه خوشست و ناخوشست/ آدمی سوزست و عین آتشست
هر که را آتش پناه و پشت شد/ هم مجوسی گشت و هم زردشت شد... : مولوی
*
چو گل سوار شود بر هوا سلیمان وار/ سحر که مرغ درآید به نغمه داوود
به باغ تازه کن آیین دین زردشتی/ کنون که لاله برافروخت آتش نمرود... : حافظ
*
به رخشنده آذر، اوستا و زند/ به خورشید روشن، به چرخ بلند
یه یزدان، که اهریمنش دشمن ست/ به زردشت، کو خصم اهریمن ست
که از روم و رومی نمانم نشان/ شوم به سر هر دو آتش فشان... : نظامی گنجوی
*
ز رنج و زحمت عالم به جام می در آویزم/ که جام می تواند برد یک دم عالم از یادم
الا ای پیر زردشتی به من بربند زناری
که من تسبیح و سجاده ز دست و دوش بنهادم... :  حکیم سنایی
*
چند سوزی ایکه می سازی کباب/ بس کن آخر کاین دل خونین بسوخت
کام جان از قبلهٔ زردشت خواه/ گر دلت چون آذر برزین بسوخت...: خواجوی کرمانی
*
به نام آنکه در شأنش کتاب است / چراغ راه دینش آفتاب است
مهین دستور دربار خدایی / شرف بخش نژاد آریایی
دوتا گردیده چرخ پیر را پشت / پی پوزش به پیش نام زرتشت
به زیر سایه‌ی نامش توانی / رسید از نو به دور باستانی
ز هاتف بشنود هر کس پیامش/ چو عارف جان کند قربان نامش... : عارف قزوینی
*
آمد بهار اي نازنين، گيتي به کام خويش بين/ بر گير شادان ساتکين، بشنو سرودي دلنشين
در فروردين جامي ز مي ، ياد آورد از فر کي/ وز زرتشت نيک پي، پيغمبر ايرانزمين
مردي ز ما در باستان ، بر خاست از آذربايجان/ از دوده اسپنتمان ، وز خاندان آبتين
گفتا که من پيغمبرم ، زرتشت والا گوهرم/ فرخنده پيک داورم ، وخشور دين راستين
دستور مينو بارگاه، آرم سوي گشتاسپ شاه/ باشد مرا يار و پناه، آن مرد با تخت و نگين
رخشنده پندار آمدم ، زيبنده گفتار آمدم
فرخنده کردار آمدم ، آري بود پيک اين چنين...: ابراهيم پور داوود
*
شد کشور ایران چو یکی باغ شکفته/ از ساحل جیحون همه تا ساحل اروند
مرغان سخن پارسی آغاز نهادند/ از بندر شاهی همه تا بارهٔ دربند
هرمزد چنین ملک گرانمایه به ما داد/ زردشت بیاراستش از حکمت و از پند
گر فر کیان باز به ما روی نماید/ بیرون رود از کشور ما خواری و آفند: ملک ‌الشعرای بهار
*
ای جلوه گاه آتش زردشت/ شب گرچه در مقابل من ایستاده است
چشمانم از بلندی طالع به سوی توست
وز پشت قله های مه آلوده ی زمین/ در آسمان صبح تو پیداست اخترم
ای ملک بی غروب/ ای مرز و بوم پیر جوانبختی/ ای آشیان کهنه ی سیمرغ
یک روز، ناگهان چون چشم من ز پنجره افتد به آسمان
می بینم آفتاب تو را در برابرم: نادر نادرپور
*
 این شکسته چنگ بی قانون/ رام چنگ چنگی شوریده‌ رنگ پیر گاه گویی خواب می بیند
خویش را در بارگاه پر فروغ مهر/ طرفه چشم اندازِ شاد و شاهد زرتشت
یا پریزادی چمان سرمست
در چمن زاران پاک و روشن مهتاب می بیند... : مهدی اخوان ثالث
*
خاموش گشته در من/ آن پر شکوه شعله ی خشم ستاره سوز
ای خوبتر بیا/ این شعله ی نهفته به دهلیز سینه را
چون آتش مقدس زردشت برفروز... : حمید مصدق
*
من آنچه از آتش به خاطرم باقی است/ فروغ مشعل همواره تاب زرتشت است
شراب روشن خورشید و گونه ی ساقی است
سرود حافظ و جوش درون مولانا ست/ خروش فردوسی است
نه انفجار فجیعی که شعله سیال/ به لحظه ای بدن صد هزار انسان را
بدل کند به زغال/ همه زمانه دگر گشته است
نه آفتاب حقیقت/ نه پرتو ایمان/ فروغ راستی از خاک رخت بربسته است
و آدمی افسوس/ به جای آنکه دلی را ز خاک بردارد
به قتل ماه کمر بسته است... : فریدون مشیری
*
من در سفر بودم از آن هنگام که آریا از کوهستان های کبود/ از مشعل پر تلاطم زرتشت
به سوی دامنه ها و جلگه ها و به سوی دشت های زرین سرازیر شد
از آن هنگام که سفر در نبض زمین تپیدن گرفت و از آن هنگام که سفر زندگی آغاز شد
من در سفر زیسته ام/ من با سفر زاده شده ام... : منوچهر آتشی
*
باختر سو تاختگاهم : دشتهای روم/ مرز خاور سوی فرمانم : دیار چین
شعله می زد در نگاهم آتش زردشت/ تازیانه می زد مغرور بر دریا
با شکوه شوکت دیرین/ پیش آهنگ سپاهم صد هزاران گرد رویین تن
با درفش کاویان جاودان پیروز/ تیغ هاشان بر گذشته از حریر ابر
سر به سر روی زمین زیر نگین من
من به رویای نجیب و مهربان خویش شادمان بودم
همچو موج برکه ای با خلوت مهتاب در نجوا
در شبستان خیال خویش بیرون از زمین و آسمان بودم... : دکتر شفیعی کدکنی
*
من نمی گویم چنان یا این چنینم/ ‌کیستم من زاده ی ايران زمینم
کشور_ افسانه‌ های باستانی/ خطه ای من برتر از ايران نبینم
یادگاری از تمدن ‌های ‌ایلام/ مانده ایمن از گزند چرخ ایام
مهد مانی مرز مزدک بوم زرتشت
سرزمین حافظ و ‌رومی وخیام...: دکتر منوچهر سعادت نوری
*
زرتشت بیا که با تو امید آید/ شب نیز صدای پای خورشید آید
تاریخ اگر دوباره تکرار شود/ کعبه به طواف تخت جمشید آید: ایرج زبردست
تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری

همچنین نگاه کنید به
" زَرتُشت یا زَردُشت یا اشوزَرتُشت": نوشتاری از همین تدوین کننده پیرامون "نخسیتن سرایندگان آریائی": تارنمای گزیده ای از نوشتارها
" زَردُشت": لغت نامه ی دهخدا/ تارنمای واژه نامه ی پارسی ویکی
" گاتها سروده های اهورايی زرتشت" : تارنمای ویکی‌پدیا
" آرمان عشقی از زبان زرتشت در رستاخیر شهریاران ایران " / تدوین از شاهین سپنتا: تارنمای ایران بوم
"چنین گفت زرتشت": نام کتابی فلسفی و شاعرانه است که فریدریش نیچه فیلسوف و شاعر آلمانی آن را طی سال‌های ۱۸۸۳ تا ۱۸۸۵ نگاشته‌ است. شخصیت اصلی این رمان فلسفی شخصی به نام «زرتشت» است که نامش از زرتشت پیامبر گرفته شده‌است. نیچه در این کتاب عقاید خود را از زبان این شخصیت بیان داشته ‌است... ترجمه‌ی فارسی این کتاب را داریوش آشوری انجام داده و نشر آگه به چاپ رسانده است. موسسه‌ی نوین کتاب گویا نیز همین ترجمه را با روایت‌گری افشین یداللهی و آهنگ‌ سازی حمیدرضا یراقچیان تولید و منتشر کرده است: تارنمای ویکی‌پدیا
" دوغدو مادر زرتشت": نوشتاری از همین تدوین کننده پیرامون "زنان نامدار ایران": تارنمای گزیده ای از نوشتارها
*
گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2017/04/blog-post_22.html
 بخش های پیشین ایرانیان درپهنه ی سرزمین نیاکان آریایی