در فرهنگ واژه ها
فرهنگ = فر، پیشوند + هنگ از ریشه ٔ ثنگ اوستایی به معنی کشیدن و فرهختن و فرهنگ هر دو مطابق است با ادوکات و اِدوره در لاتین که به معنی کشیدن و نیز به معنی تعلیم و تربیت است (حاشیه ٔ برهان چاپ معین) - به معنی فرهنج است که علم و دانش و ادب باشد (برهان): لغت نامه ی دهخدا/ تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
فرهنگ = علم ، دانش - تربیت ، ادب . واژه نامه ، کتاب لغت . عقل ، خرد - تدبیر، چاره: فرهنگ فارسی معین
فرهنگ = مجموعه پیچیده ای است که در برگیرنده دانستنی ها, اعتقادات, هنرها, اخلاقیات, قوانین, عادات و هرگونه توانایی دیگری است که بوسیله انسان بعنوان عضو جامعه کسب شده است. در جامعه شناسی و انسان شناسی از فرهنگ تعاریف متعددی عنوان گردیده است. معروفترین و شاید جامع ترین تعریفی که از فرهنگ ارائه گردیده است, متعلق به ادوارد تایلر است که در بالا ذکر شد. رالف لینتون فرهنگ را ترکیبی از رفتار مکتب میداند که بوسیله اعضاء جامعه معینی از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود و میان افراد مشترک است. به نظر ادوارد ساپیر فرهنگ بعبارت از نظامی از رفتارها که جامعه بر افراد تحمیل میکند و در عین حال نظامی ارتباطی است که جامعه بین افراد بر قرار میکند: تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
فرهنگ = (اسم) - (پهلوی: فرهنج) - علم؛ دانش - ادب؛ معرفت - تعلیموتربیت - آثار علمی و ادبی یک قوم یا ملت - کتابی که شامل لغات یک زبان و شرح آنها باشد؛ لغتنامه...: فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ = راهکارهای شایع موجه در یک جامعه است برای رفع هرگونه نیاز واقعی یا غیر واقعی. فرهنگ همواره نرمافزار است و تمدن شامل آن و سخت افزارهاست. به عبارت سادهتر فرهنگ آن چیزی است که مردم با آن زندگی میکنند. فرهنگ ازآنِ مردم است؛ ادوارد تایلر (۱۹۱۷–۱۸۳۲) فرهنگ را، مجموعه پیچیدهای از دانشها، باورها، هنرها، قوانین، اخلاقیات، عادات و هرچه که فرد به عنوان عضوی از جامعه از جامعهٔ خویش فرامیگیرد تعریف میکند. هر منطقه از هر کشوری میتواند فرهنگ متفاوتی با دیگر مناطق آن کشور داشته باشد. فرهنگ به وسیلهٔ آموزش، به نسل بعدی منتقل میشود؛ در حالی که ژنتیک به وسیلهٔ وراثت منتقل میشود. مثلاً گفتگو به زبان فارسی یک راهکار است بر رفع نیاز رو در رو سخن گفتن و زبان چینی راهکاری دیگر برای مردمانی دیگر برای رفع همین نیاز است: تارنمای ویکی پدیا
در برخی از نام ها
فرهنگ = فرهنج: نام مادر کیکاوس. کیکاوس نام یکی از چهار پسر کیقباد و نام دومین پادشاه از سلسله ٔ کیان و به قول بندهش و بسیاری از مورخین پسر اپیوه و نوه ٔ کیقباد است - این اسم در اوستا کوی اوسن یا اوسذن می باشد (یشت ها تألیف پورداود): تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
فرهنگ = ابوالقاسم فرهنگ یکی از فرزندان وصال شیرازی است که با ادوارد برون ایران شناس بزرگ انگلیسی مکاتبه و برخورد داشته و اشعاری نیز می سروده است (از تاریخ ادبی ادوارد برون ترجمه ٔ رشیدیاسمی) - رجوع به مجمع الفصحاء شود: تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
فرهنگستان یا آکادمی: مؤسسهای آموزشی برای آموزش عالی، پژوهش، یا عضویت افتخاری است. فرهنگستان را در زبان یونانی، «آکادمیا» مینامیدند. کاربرد این واژه به شکل یونانی آن، به سال ۳۸۵ پیش از میلاد مسیح برمیگردد؛ زمانیکه افلاطون در دبیرستانی در شمال آتن، در یونان دبستانی برای خردورزی و فلسفه و آموزش بنیاد نهاد. کلمهٔ فرهنگستان از زبان پارسی میانه به پارسی نو آمده است. در ایران اکنون چند فرهنگستان فعال داریم؛ فرهنگستان زبان و ادب فارسی، فرهنگستان هنر، فرهنگستان علوم پزشکی و فرهنگستان علوم: تارنمای ویکی پدیا
خیابان فرهنگ (خیابان ارامنه ي سابق) = بین شاهپور و امیریه واقع است: بسیاری از تارنماها - از راسته هاي قديمي محله امیریه، خيابان فرهنگ است که وجه تسميه آن به دليل اين است که حدود نيم قرن پيش بسياري از فرهنگيان در اين خيابان زندگي مي کردند: تارنمای روزنامه ی شرق - دبیرستان رهنما در خیابان فرهنگ بود. اين دبيرستان در سال ۱۳۱۳ خورشیدی تاسيس گرديده و ازدبيرستانهاي به نام شهر تهران مي باشد كه افراد برجسته اي از ابتدا از اين دبيرستان فارغ التحصيل گرديده اند از رجال فرهنگي گرفته تا هنرمندان و ورزشكاران و اصناف گوناگون: تارنمای دبیرستان رهنما
میدان فرهنگ سعادت آباد = در منطقه ۲ شهرداری تهران واقع شده و از جنوب به خیابان فرهنگ و از شمال به بلوار ۲۴ متری سعادت آباد و از غرب به خیابان سرو منتهی میگردد: تارنمای ویکی پدیا - میدان فرهنگ یوسفآباد: یوسِفآباد یکی از محلههای قدیمی و معروف تهران است که در منطقه ۶ شهرداری تهران واقع شدهاست. مدارس دخترانه در مقاطع مختلف در میدان فرهنگ یوسفآباد قرار دارند که شناختهشدهترین آنها دبیرستان دخترانه بوعلی است. شهرکتاب فرهنگ نیز در میدان فرهنگ از مراکز مهم ادبی و فرهنگی محله است: تارنمای ویکی پدیا
انواع فرهنگ
صاحب نظران و فرهنگ شناسان، براي فرهنگ انواع يا سطوح مختلفي را ذكر مي كنند و مباني متفاوتي را براي تقسيم بندي در نظر مي گيرند. يكي از تقسيم بندي ها بر مبناي دامنه شموليت زماني و جامعه تحت پوشش محيط فرهنگي مي باشد. در اين تقسيم بندي انواع فرهنگ عبارت است از:
فرهنگ ملي فرهنگي است كه چندين نسل در آن مشترك اند و به عنوان عامل موثر در تعيين هويت ملت ها قلمداد مي شود.
فرهنگ عمومي فرهنگي است كه وجوه مشترك زيادي با فرهنگ ملي دارد ولي در مظاهر فرهنگي با تغييرات متناسب با شرايط و مقتضيات محيطي همراه است. به يك معنا فرهنگ عمومي، ظهور و نمود فرهنگ ملي در دوره هاي زماني كوتاه مدت و تحت تاثير شرايط زماني است. عموم افراد جامعه در فرهنگ عمومي مشترك اند.
فرهنگ تخصصي فرهنگي است كه بخشي از افراد يك جامعه براساس حرفه و تخصص و حوزه شغلي خويش در آن مشترك اند. فرهنگ هاي تخصصي عبارتند از فرهنگ فرهنگي، فرهنگ سياسي، فرهنگ اجتماعي، فرهنگ اقتصادي،
فرهنگ سازماني، فرهنگي است كه افراد يك سازمان در آن مشترك اند.
در يك تقسيم بندي ديگر فرهنگ را به انواع و سطوح زير طبقه بندي مي كنند كه در يك بستركنش و واكنش اين فرهنگ ها با يكديگر در تعامل مي باشند: فرهنگ سازماني/ فرهنگ تخصصي/ فرهنگ عمومي/ فرهنگ ملي/ فرهنگ منطقه اي/ فرهنگ جهاني: تارنمای روزنامه ی شرق
برخی از فرهنگ هاي تخصصي
فرهنگ سیاسی: به «مجموعهای از نگرشها و باورها و احساسات اکثریت اعضای یک جامعه نسبت به سیاست و حکومت» اطلاق شده و دربردارندهٔ «عقاید اعضای آن جامعه نسبت به مبانی فکری و قواعد رفتاری یک نظام سیاسی» است.
فرهنگ ایرانی: عوامل اصلی شکلگیری فرهنگ ایران را میتوان در امپراتوری پارس ها (هخامنشیان)، دوران ساسانیان، سلطهٔ اعراب، حملات مغول و دوران صفوی جستجو کرد. افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، آذربایجان و حتی ارمنستان و گرجستان و همچنین کردهای عراق و ترکیه و پاکستان همگی کم و بیش گوشهای از فرهنگ ایران را به ارث بردهاند. سرود ملی پاکستان به زبان پارسی است. در مجموع میتوان عناصر فرهنگ ایرانی که فراتر از مرزهای ایران است را به اختصار چنین برشمرد: زبان پارسی که مهمترین شاخصهٔ فرهنگ ایرانی است/ تاریخ ایران/ جشنهای ملی از جمله نوروز و شب یلدا/ شخصیتهای اسطورهای از جمله رستم/ اساطیر نمونهای همچون دیو، سیمرغ/ فلسفه و دین/ علم و هنر/ معماری ایرانی/ مدرنیته: تارنمای ویکی پدیا
فرهنگ های غربی و شرقی
فرهنگ غربی: که گاهی با عنوان تمدن غرب، سبکزندگی غربی و تمدن اروپایی شناخته میشود، واژهای است که به شکل گستردهای برای ارجاع دادن یک اثر، قانون اجتماعی، ارزش های اخلاقی، سنتها، اعتقادات و نگرشها و نظامهای سیاسی، مصنوعات و ساختهها و فناوریها به اروپا بهکار میرود؛ پدیدهها و مفاهیم انتزاعی یا غیرانتزاعی که ریشه در فرهنگ اروپایی دارند. این اصطلاح بهویژه در کشورهایی به کار میرود که گذشتهشان توسط اروپاییان تحت تأثیر قرار گرفته است؛ مانند کشورهای آمریکای جنوبی یا استرالیا یا کشورهای جنوب شرق آسیا یا مستعمرات: تارنمای ویکیپدیا
فرهنگ شرقی: فرهنگی است که با عنوان تمدن شرق، سبکزندگی شرقی و تمدن آسیایی شناخته میشود، همچنین نگاه کنید به
مفهوم هنر و موسيقي در ديدگاه شرقي: تارنمای پایگاه فرهنگی هنری نار
فرهنگ شرقی - اسلامی و نیست انگاری غربی (نویسنده عبدالجواد فلاطوری/ مترجم خسرو ناقد): تارنمای پژوهشگاه علوم انسانی
ماندگاری ارزش هـای فرهنگ شرقی در خـانوادۀ بزرگ فرهنگ بشری (نوشته و پژوهش از مهرالدین مشید): تارنمای نواندیشی
فرهنگ در برخی از ترکیبات و اصطلاحات فارسی
فرهنگی شدن: در حقیقت هماهنگی و انطباق فرد با کلیه شرایط و خصوصیات فرهنگی است و معمولاً به دو صورت ممکن است واقع شود. اول بصورت طبیعی و تدریجی که همان رشد افراد در داخل شرایط فرهنگی خاص است . دوم بصورت تلاقی دو فرهنگ که بطرق مختلف ممکن است صورت گیرد: تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
بی فرهنگ: ناپرهیخته . بی عقل و بی تمیز (ناظم الاطباء) - (مخالفان تو بی فره اند و بی فرهنگ/ معادیان تو نافرخند و نافرزان: بهرامی) - بی ادب (یادداشت مرحوم دهخدا) - (چه گرد بر گرد خرگاه طواف کردن وبا سرپوشیدگان درگاه ، در کله مصاف دادن کار منگان ولودگان و بی فرهنگان است/ مقامات حمیدی): تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
فرهنگ ور: ادیب - فرهنگی - فرهنگ دان: تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
فرهنگ یاب: فرهنگ دان - دانا - زیرک: تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
فرهنگ لغت (فرهنگ واژه ها): فرهنگ واژگان، واژهنامه، لغتنامه، فرهنگ یا فرهنگ نامه کتاب یا ابزاری از رسانه های دیگر است که در آن معانی واژههای زبانی معین با توضیحات مربوط به ریشه شان، تلفظ شان، یا اطلاعات دیگر مربوط به آنها به ترتیب حروف الفبای همان زبان گردآوری میشوند... فرهنگ واژگان با دانشنامه (دایرة المعارف) تفاوت دارد. در بیشتر واژهنامه ها، تنها به معنای واژهها اکتفا میشود و اطلاعات دیگری (نظیر تاریخچه و اعلام) داده نمیشود. به علاوه، در واژهنامهها فقط به واژههای عمومی یک زبان اشاره میشود و اسامی خاص (مانند اسم مکان و اشخاص) کمتر نوشته میشود. با این حال، مرز دقیقی بین واژهنامه و دانشنامه نمیتوان تعیین کرد و برخی کتب به نوعی در هر دو طبقه جا میگیرند، مانند لغتنامهٔ دهخدا، فرهنگ فارسی دکتر معین و سر آمد همه از این دیدگاه، فرهنگ لاروس به زبان های گوناگون: تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
فرهنگ سَرا یا فرهنگسَرا: خانۀ فرهنگ که در زبان متداول به آن «آکادمی» نیز گویند - مؤسسه ای برای فعالیت های فرهنگی مراجعه کنندگان که معمولاً دارای کتابخانه، سینما، تماشاخانه، موزه، میدان های ورزشی و اسکان های دیگر است/ فرهنگ ساز: فرهنگ دان - فرهنگی - دانشمند و خردمند/ فرهنگ دوست: دانش دوست - فرهنگ دان - دوستار خرد و دانش/ فرهنگ نامه: نامه یا کتابی که در آن دانش و فرهنگ و حکمت باشد - لغت نامه - قاموس: تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
وزارت فرهنگ: نام یکی از وزارتخانهها در دولت ایران، تا سال ۱۳۴۳ خورشیدی که در آن سال به سه وزارتخانه (وزارت آموزش و پرورش، وزارت فرهنگ و هنر، وزارت اطلاعات) تقسیم شد; تارنمای ویکی پدیا
وزارت فرهنگ و هنر: یکی از وزارتخانهها در دولت ایران که در تاریخ ۱۳۴۳/۹/۱۵ تأسیس شد و پیش از آن بخشی از وزارت فرهنگ بود. بخشهای عمده ای از وزارت فرهنگ و هنر در سال ۱۳۵۸ با بخشهایی از وزارت اطلاعات و جهانگردی ادغام شد و به وزارت ارشاد تغییر نام یافت: تارنمای ویکی پدیا
فرهنگستان زبان و ادب فارسی: یکی از چهار فرهنگستان ایران است که حوزههای گوناگون علمی، ادبی و هنری را در ایران و قلمرو زبان فارسی از جنبههای مختلفِ موضوعی تحت پوشش قرار میدهند. این فرهنگستان به حوزهٔ زبان و ادبیات فارسی میپردازد: تارنمای ویکی پدیا
فرهنگ در برخی از نوشتارها
علیزاده طوسی می نویسد: "کلمۀ فرهنگ در لغت نامههای فارسی به ادب، دانش، علم، معرفت، دانایی، هشیاری، وقار، و مجموعۀ علوم و معارف و هنرهای یک قوم تعریف شده است و شاعران و نویسندگان فارسی زبان از دیرباز آن را در قلمرو معنی با کلمههایی مثل کمال، صیانت، دانش، خردمندی، رای، شایستگی، هوش، هنر، پرهیز، عقل، علم، حکمت، اندیشه، تدبیر، و مانند اینها همراه کردهاند، اهل زبان و معنی به طور کلّی از کلمۀ «فرهنگ» مجموعۀ آموختهها و دریافتهها و اندیشیدهها و باورها و آرمانها و کردارهایی را به ذهن میآوردهاند که نمودار معنویت یک انسان والا میدانستهاند.
کلمۀ «ادب» که در بیشتر لغت نامهها اوّلین کلمهای است که در تعریف «فرهنگ» میآید، در بر دارندۀ معنایی است در اساس و جوهر «آموختنی»، به این معنی که طبیعت آن را به طور «غریزی» در وجود انسان به کار نگذاشته است، امّا آموختن آن به تمامی «درس دادنی» و «درس گرفتنی» نیست. آنچه که میتوان برای «فرهنگ دار شدن» در «درسکده» ها آموخت، آشنا شدن با «اسباب» فکر و فرهنگ است. بسیار و بسیارند در هر جامعهای کسانی که در آشنایی با اسباب «فکر» و «فرهنگ» بالاترین درجۀ دانشگاهی را دارند، امّا با این «اسباب» ، در سیر و نظاره و تأمّل و دریافت، در زندگی اجتماعی، ذرّهای «فرهنگ» حاصل نکردهاند، و تحصیل خود را بیحاصل رها کردهاند.
کلمۀ «فرهنگ»، با معنی «ادب»، که در زبان انگلیسی با کلمۀ «کالچر» معرّفی میشود، و در بیشتر زبانهای اروپایی با آن همریشه است، در اصل از کلمۀ لاتینی «کولتورا» گرفته شده است، به معنای «کشت» در زمین و «کشتاورزی» کردن، که از آن معنی مجازی تربیت شدن از طریق آموزش را گرفتهاند. در اوایل قرن نوزدهم میلادی کلمۀ «کالچر» به معنای «جنبۀ فکری و معنوی تمدّن» به کار رفت و چند دهۀ بعد به «مجموع آداب و رسوم و دستاوردهای یک قوم، یا ملّت» هم گفته شد.
«مهاتما گاندی» که میخواست کشورش استقلال و ملّتش آزادی داشته باشد، برای «فرهنگ» ماهیتی «جهانی» قائل بود و دربارۀ «فرهنگ» گفته بود: «هر فرهنگی که بخواهد درِ دنیای خود را بر روی فرهنگهای دیگر بسته نگهدارد، زنده نمیماند. خلاصه آنکه کلمۀ «فرهنگ» با همۀ این معنیهایی که در سیر تحوّل و ترقّیِ جامعههای انسانی به خود گرفته است، در واقعیت یک «لفظ» است و به خودی خود نمیتواند مدّعی هیچ معنایی باشد. این «جامعۀ زبانی» یک ملّت است که همۀ جنبههای متحوّل و مترقّی زندگی خود را در سیر زمان و تاریخ به «حافظۀ زبانی» خود میسپارد": تارنمای بیبیسی
بطور کلی میتوان فرهنگ را میراث اجتماعی انسان دانست که او را از سایر حیوانات متمایز میسازد. این وجوه تمایز را که منحصر به انسان است میتوان مبتنی بر چهار ویژگی بشرح زیر دانست: تفکر و قدرت یادگیری/ تکلم/ تکنولوژی/ اجتماعی بودن(زندگی گروهی). بعضی از صفات فوق را میتوان در حد بسیار ضعیفی در حیوانات نیز مشاهده نمود که آنها را در حقیقت اعمال و حرکات غریزی باید تلقی نمود و نه ویژگیهای فرهنگی مثل غریزه مادری , لانه سازی و... فرهنگ انسانی بر عکس در بسیاری از موارد بر غرایز بشری لگام میزند و بهمین دلیل چنانچه فرهنگ انسانی را از انسان بگیرند تمایزی بین انسان و حیوان بجای نمیماند: تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
حسن امرائی با اختصاص فرهنگ به انسان معتقد است که انسان موجدی منطقی نیست بلکه موجودی فرهنگی است. فرهنگ را حسن امرائی در کتاب مهندسی سیاست یک قانون و یک قرارداد نمیداند بلکه معتقد است که، فرهنگ فراتر از تمام ضابطهها، موجودیت دارد که بسیاری از قوانین و حتی یک نظام سیاسی به خاطر پاسداشت آن به وجود میآید اما کلیت آن را نمیتوان در قالب قانون گنجاند: تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
فرهنگ : در زنجیری از سروده ها
هیچ گنجی نیست از فرهنگ، به/ تا توانی، رو هوا زی گنج نه: رودکی سمرقندی
*
تو دادی مرا فر و فرهنگ و رای/ تو باشی به هر نیک و بد رهنمای: فردوسی
*
ساقیا، باده گلرنگ بیار/ داروی درد دل تنگ بیار...
لب ببند، از دغل و از حیلت/ جان بیحیلت و فرهنگ بیار: مولوی
*
هر چه خواهی کن، که ما را با تو روی جنگ نیست
پنجه بر زورآوران انداختن، فرهنگ نیست...
سعدیا، نامت به رندی در جهان افسانه شد
از چه میترسی، دگر بعد از سیاهی رنگ نیست: سعدی
واژه ی "فرهنگ" و یک سراینده
ای وطن ، زرینه هفت آئینه داری/ ای بسا گوهر ، که در گنجینه داری
در تمدن ، سهم ها ، دیرینه داری/ دانش و فرهنگ را ، پیشینه داری
در هنر ، معماری_ تزئینه داری/ خط و تذهیبی خوش و نقشینه داری
ای که خورشیدی طلا، زرینه داری/ بس گلستان، دشت ها سبزینه داری
ای که صد افسانه بر هر سینه داری/ رستم و رودابه و تهمینه داری
عاشقانه ، ساغر_ آبگینه داری/ مستی ، از گل باده ی دوشینه داری
وین زمان بس خرقه ی پشمینه داری/ سوگ ها ، از شنبه تا آدینه داری
ای که قلبی ، با صفا ، بی کینه داری/ پس چرا ، سنگین غمی در سینه داری؟
ای خزان را سه دهه ، بیشینه داری/ چون اسیران جامه ی رنگینه داری
ای که خورشیدی ، چنان زرینه داری/ پس چرا ، عصری چنین غمگینه داری؟
دکتر منوچهر سعادت نوری
*
گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2017/10/blog-post_15.html
بخش های پیشین مجموعه ی یادداشت ها و نوشتارها و نامه ها