ماجرای زندگی او : جلالالدین همایی ادیب ، سراینده و استاد زبان و ادبیات فارسی، در سال ۱۲۷۸ در اصفهان زاده شد. همايي درباره ی تولد خود اينگونه نوشته است: «ولادت اين حقير جلال الدين همايي شيرازي در خانهي موروثي جدم هماي شيرازي در جلوخان حاج هادي محلهي پاقلعهي اصفهان حوالي سحر شبِ چهارشنبه غرهي رمضان المبارک سنهي ١٣١٧ قمري موافق ١٣ جدي شمسي و ١٩ ماه جلالي سنهي ١٢٧٨ شمسي و سوم ژانويهي سنهي ١٩٠٠ ميلادي، سيزدهم چلهي اول زمستان واقع شده است».
پدرش ، میرزا ابوالقاسم محمدنصیر متخلص به طرب و جدش ، ملا محمدرضا همای شیرازی هر دو از شعرا و دانشمندان معروف عصر خود بودند. جلالالدین تحت نظارت پدر دانشمند خود و در خانوادهای که کلیه اعضای آن اهل خط و قلم بودند رشد یافت و از اوان کودکی ملزم به فراگیری ادبیات عرب و حکمت و فلسفه شد. در سن ده سالگی منشآت قائم مقام فراهانی ، منشآت فرهاد میرزا و منشآت امیر نظام و تاریخ معجم را نزد میرزا عبدالغفار و شاهنامه فردوسی ، کلیات سعدی ، منتخب قاآنی و غزلیات محمد خان دشتی را نزد پدر مطالعه کرد.
همایی درسال ١٢٨٨ در مدرسه ی " قدسیه " اصفهان تحصیلات جدید را به پایان رسانید و در اواخر سال ١٢٨٩ در مدرسه ی «نیم آوَر» از مدارس قدیم و معروف اصفهان که مرکز دانش و فرهنگ این شهر بود به کسب علوم اسلامی پرداخت و طی این سال ها ، ادبیات عرب، فقه، اصول، تفسیر، هیئت، نجوم، استخراج تقویم، فنون ریاضی، طب و فلسفه را نزد بزرگترین علما و روحانیون ایران فراگرفت و خود نیز مدتی مدرس بزرگترین حوزه های علمی و ادبی اصفهان بود.
جلالالدین همایی در سال ۱۳۰۰ به نظام آموزشی جدید پیوست و ابتدا به تدریس در "مدرسه ی صارمیه" اصفهان پرداخت. سپس در سال ۱۳۰۷ به تهران آمد و از طرف وزارت معارف وقت، عهدهدار تدریس فلسفه و ادبیات در تبریز گردید. همائی درسال ۱۳۱۰ به تهران منتقل شد و در دارالفنون، دبیرستان نظام و دانشکده ی افسری به تدریس ادبیات پرداخت. همایی در سال ١٣١٢ ازدواج کرد و ثمره ی این ازدواج سه دختر با تحصیلات عالی به نام مهردخت بانو ، ماهدخت بانو ، و مینو دخت بانو است.
وی پس از تأسیس دانشگاه تهران در سال ١٣١٣ به این دانشگاه دعوت شد و سالها در دورهٔ دکتری دانشکده های حقوق و ادبیات تدریس کرد و مدتی نیز عضو فرهنگستان ایران بود. استاد همائی دو دوره نیز به دعوت دانشگاه های بیروت و لاهور در این دانشگاه ها تدریس نمود که با استقبال محافل علمی این کشورها مواجه شد. در سال ۱۳۵۶ دانشگاه تهران مراسم بزرگداشت وی را برگزار کرد و در این مراسم نسخه ای از کتاب «همائی نامه» که به قلم همکاران و دوستداران او تهیه شده بود به و ی تقدیم گردید. ساعد باقري و سهيل محمودي در کتاب_ راز ستاره مي نويسند: «بي ترديد استاد يگانه، عالم جامع، مجتهد مسلم و فقيه زاهد، محقق، اديب، مدرس کم نظير ادب عرب و استاد برجسته ي فلسفهي اسلامي، مورخ آگاه و رياضي دان و هندسه شناس و منجم و شاعر توانمند، علامه جلال الدين همايي از جنس همان بزرگان است که در روزگاري نزديک به زمانهي ما ميزيست و هنوز بسيارند از کسانِ پيراموني ما که از محضر نوراني و مدرس رباني او نکتهها آموختهاند و بهرهها اندوختهاند. استاد جلال الدين همايي، يکي از نوابغ و انديشمندان بزرگ تاريخ ايران است».
سیّد جلال الدین آشتیانی در اشاره به فضیلت های اخلاقی و کمالات علمی جلال الدین همایی می نویسد:«یکی از بزرگان و اعلام عصر ما که در جامعیّت بی نظیر و در اخلاق و سلامت و لطافت روح کم نظیر بود استاد محقق جناب آقای جلال همایی بود. وی در دوران جوانی قبل از رسیدن به سی سالگی در علوم معقول و منقول و ذوقیات و عرفانیّات از افاضل نامی عصر به شمار می رفت و چون علاوه بر جامعیّت در مراتب معقول و منقول از بیانی فصیح و ذوقی کم مانند برخوردار بود، حوزه های تدریس گرم و با ذوق داشت و از کلیه ی معاصران خود جامع تر و مافوق تر بود. در ادبیات فارسی و عربی استاد مسلّم و در علوم ریاضیات متبحر و در تحصیلات خود موفق بود و علوم نقلیه را نزد اساتید بزرگ اصفهان از جمله مرحوم آقا میرزا سیدمحمّدصادق اصفهانی و سید محمد فشارکی فراگرفت».
همایی و دانشجویان : کلاس_ درس همایی همواره گرم و دلپذیر بود . صمیمیت خاصی که استاد با دانشجویان داشت، عامل مهمی برای ر-شد آن ها بود . همواره دانشجویان را به کسب علم و فضیلت تشویق می کرد و به راهنمایی آن ها می پرداخت . در برابر سؤالات بسیار دانشجویان هیچگاه خسته نمی شد و با صبر و حوصله به پاسخگویی می پرداخت. دکتر شاه حسینی می گوید:«نسبت به شاگردها و طلاب علم، کمال شکیبایی و بردباری را داشت. به کرات از او درباره مساله ای سؤال می کردم، استاد جواب می داد و وقتی می دید جواب کافی نیست، بعد از مدتی دو مرتبه صدا می زد و می گفت: جواب کامل این است، اگر خواستی به دانشجوهایت بگویی چنین بگو. تلفن هایی که درباره یک مساله از بیرون می شد تا مدت زیادی مشغول جواب بود و تا باور نمی کرد که طرف قانع شده است، دست از جواب برنمی داشت». منوچهر قدسی، از شاگردان و یاران استاد، نیز می نویسد:
«همایی اخلاقا مردی متواضع و گرمخوی و مهربان و دارای روحی قابل انعطاف بود. با دانشجویان روابط پدر و فرزندی و بسیار صمیمانه داشت. در آن روزگار که کبریای استادان، خود فصلی مفصل بود و دیدن آنان به جز در سر کلاس و مرتبط شدن با ایشان امری دشوار و گاه ناممکن می نمود، همایی دانشجویان را ، آن ها که می خواستند با او همنشینی و همقدمی داشته باشند، راحت و بدون اشکال می پذیرفت و حداقل قضیه این بود که در بازگشت از دانشکده به منزلش که چون وسیله نقلیه نداشت، معمولا این مسافت را پیاده طی می کرد، هر کدام از دانشجویان می خواست، می توانست با وی همراه باشد. اگر اشکال درسی دارد، بپرسد. اگر شاعر است، شعرش را پیش او تصحیح کند و حتی اگر درد دلی دارد، با او بگوید . یادم نمی رود که روزی سرکلاس معانی و بیان (درس مخصوص او) یکی از دانشجویان را سرفه ای شدید و ممتد گرفت، همایی درس را قطع کرد و از جیبش قرصی بیرون آورد، از مستخدم دانشکده هم آب خواست و قرص را به آن دانشجو خورانید و چندان مراقبت کرد تا سرفه اش آرام شد. این گونه صمیمیت در آن روزگار، کم تر کسی از همکاران همایی با دانشجویان ابراز می کرد. در حوادث بعد از ٢٨ مرداد که دستگاه امنیتی، دانشجویانی را که نسبت به آن ها مشکوک بود، گاه از سر کلاس می برد، روزی یک افسر شهربانی دم در کلاس آمد و نام دانشجویی را بر زبان راند که او را همراه خود ببرد و همایی ایستادگی کرد و دانشجو را به پلیس تحویل نداد».
نوشتار ها و آثار او : از جمله آثار جلالالدین همائی ، می توان به کتب زیر اشاره کرد:
تاریخ ادبیات ایران، جلد اول ۱۳۰۸، جلد دوم ۱۳۰۹- غزالی نامه (شرح حال امام محمد غزالی) ۱۳۱۵- تصحیحکتاب نصیحه الملوک امام محمد غزالی، ۱۳۱۵ و ١٣۱۷- تصحیح مثنوی ولدنامه با مقدمهٔ مفصل، ۱۳۱۵- تصحیح کتاب التفهیم ابوریحان بیرونی با تحقیقات مفصل ۱۳۱۶- تصحیحکتاب مصباحالهدایه و مفتاحالکفایه اثر عزالدین محمود کاشانی ۱۳۲۵- تصحیح معیارالعقول منسوب به شیخ الرئیس ابوعلی سینا درفن جراثقال ۱۳۳۱- مقدمه بر اخلاق ناصری تألیف خواجه نصیرالدین طوسی ۱۳۳۵- مولوی نامه ۱۳۵۶- خيامي نامه (تجزيه و تحليل آثار علمي و ادبي حکيم عمر خيام) - اسرار و آثار واقعهي کربلا - فنون بلاغت و صناعات ادبي - مقام حافظ - سير مثنوي (داستان قلعهي ذات الصور) - تاريخ علوم اسلامي (تقريرات همايي در دورهي دکتري ادبيات) - تصوف در اسلام (نگاهي به عرفان شيخ ابوسعيد ابوالخير) - تصحيح ديوان حکيم مختاري غزنوي - تصحيح مثنوي ولدنامه (اثر بهاءالدين ولد) - مختاري نامه (شرح احوال و زندگاني مختاري غزنوي) - کنوزالمغربين در علوم غريبه (منسوب به حکيم ابوعلي سينا)
گفتنی است که جلالالدین همایی مولف کتاب "مولوی نامه" ، یکی از مولوی شناسان نامدار ایران بود و بنابر نظر همایی، مثنوی مولوی اگر از سرودههای گاتا، اوستای زرتشت، وداهای هندوان و عهد جدید مسیحیان (قرآن و عهد عتیق مستثنی شدهاند) که در دسترسند، عمیق تر و پر مایه تر نباشد، قدر مسلم کمتر هم نیست.
جلالالدین همائی علاوه بر تألیف و تصحیح کتب ، شعر هم میسرود وبیش از پانزده هزار بیت او در دیوانی گردآوری شده است. از مشهورترین اشعار او مسجد کبود است که در وصف مسجد کبود تبریز و اظهار تأسف از ویرانی آن سروده است.
نقش او در تهیه و تدوین کتاب های درسی: جلال الدین همایی نه تنها در تالیف برخی کتب درسی ، ساعی و کوشا بود بلکه در تهیه و تدوین این نوع کتاب ها ، با دیگر اساتید نیز همکاری مستمر داشت. فهرست پاره ای از این کتب ، چنین است:
١ - سه جلد کتاب قرائت فارسی مخصوص دبیرستان ها با همکاری ملک الشعراء بهار ، رشید یاسمی، عبدالعظیم قریب و بدیع الزمان فروزانفر
٢ - دستور زبان فارسی دو دوره ی کامل ابتدایی و نهایی با همکاری استادان یاد شده
٣ - کتاب درسی فارسی، دستور زبان فارسی و تاریخ ادبیات برای کلاس اول تا ششم متوسطه در رشته های علمی، ادبی با همکاری دکتر رضازاده شفق، دکتر صفا و محمود شهابی
٤ - دستور زبان کلاس های پنچم و ششم ابتدایی
٥ - صناعات ادبی شامل بدیع و عروض و قافیه
٦ - سه جلد کتاب قرائت و صرف و نحو عربی با همکاری عبدالرحمن فرامرزی، علی اکبر شهابی، دکتر خوانساری و دکتر بحرالعلومی
تخلّص شعری او : جلال الدین همایی درباره انتخاب تخلّص شعری خود گفته است " رسم پیشینگان بر این بود که تخلّص شاعر مبتدی را استادان پیشقدم معیّن میکردند. من از حدود ١٤ سالگی که به مقتضای طبع موزون سخنی میبافتم ، به منتخب حدیقه ی سنایی که هزار و یک بیت است، علاقه شدید داشتم و آن را از بر کرده بودم. عمّ بزرگوارم میرزا محمّد «سها» که پیشوای شعرای اصفهان بود و در این فن سمت استادی بر من داشت، فرمود که به تناسب سنایی تخلّص «سنا» اختیار کنم. من نیز به احترام گفته او این تخلّص را تا امروز تغییر ندادهام. فقط گاهی با کلمه همایی تخلص کردهام".
نظر او درباره ی رباعی : درباره ی خاستگاه رباعی بین محققین اختلاف نظرهایی وجود دارد. شمس قیس رازی صاحب كتاب المعجم، ابداع رباعی را به رودكی شاعر دوره سامانی نسبت میدهد. پارهای از ایرانشناسان غربی از جمله مایز آلمانی و یوزانی ایتالیایی ریشه این قالب را شعرهای كوتاه چینی و تركی شمردهاند و آن را با هایكوی ژاپنی همتبار میدانستند. جلال الدین همایی معتقد است: رودكی مخترع رباعی نبوده و قبل از وی هم این وزن در فارسی سابقه داشته اما، رودكی بیش از دیگران از آن بهره برده است. بنابراین ریشه رباعی را باید در لحن اورامن و نظایر آن در اشعار و موسیقی زبان پهلوی جستجو كنیم (محرم اسرار: مجموعه مقالات جلال الدین همایی، ١٣٧٩). همچنین باید دانست که بیشتر پژوهشگران بر این نظرند كه ریشه رباعی از هر زبانی كه باشد از عربی نیست و رباعی و دوبیتی در زبان عربی اصلاً موفق نبوده است در حالی كه در فارسی از موفقترین قالبهاست و حتی نزد عده ای تقدس داشته است
ویژگی سروده های او : سروده های استاد همایی در مایه ی سنتی فارسی است . پختگی معنی و اندیشه در آن بارز است. از فصاحت الفاظ و استواری بیان برخوردار است و در عین حال زبان سراینده ، روان و روشن و ساده است. در میان این سروده ها ، اثری از هجو و استهزاء دیده نمی شود . سروده های استاد همایی دارای مضامین اخلاقی ، عرفانی ، عاشقانه و معارف والای انسانی است.
نمونه هایی از سروده های او
پایان_ شب_ سخن سرایی/ می گفت ز سوز_ دل ، همایی
فریاد کزین رباط کاگل/ جان می کنم و نمی کنم دل
جز وهم محال پـرورم نیست/ می میرم و مرگ باورم نیست
مرگ ، آخته تیغ بر گلویم/ من ، مست_ هوا و آرزویم
روزم سپری شده ست و سودا/ امروز ، دهد نوید_ فردا
مانده ست دمی و آرزو ساز/ من وعده ی سال می دهم باز
آزرده تنی ، فسرده جانی/ در پوست ، کشیده استخوانی
نه طاقت_ رفتن و نه خفتن/ نه حال_ شنیدن و نه گفتن
از بعد_ شنید و گفت_ بسیار/ خاموشی ، بایدم به ناچار
در خوابگه_ عدم ، برندم/ لب تا ابد از سخن ببندم
زین دود و غبار_ تیره ی خاک/ غسل و کفنم ، مگر کند پاک
بی رخ دوست ، مرا عشرت ایّام کجاست؟/ تا دلارام نباشد ، دل آرام کجاست؟
من وسودای شب وصل تودرسر پختن/ عاشق سوخته جان را ، طمع خام کجاست؟
دل گرفتم زتو ،خرسند به پیغامی گشت/ آن که در کوی تو دارد ره پیغام کجاست؟
نه من اندر خم زلف تو گرفتارم وبس/ خسته بالی که نیفتاده در ین دام کجاست؟
من واز شهد لبت بوسه ی شیرین هیهات/ تلخکامان غمت را طمع کام کجاست؟
دلم از مسجد و افسانه ی واعظ بگرفت/ راه میخانه کجا ، رند می آشام کجاست؟
در بدر گشتم و کس با من سرگشته نگفت/ که ره خانه ی آن ماه گل اندام کجاست؟
همه گم کرده رهانند درین بادیه کیست/ تا بپرسم که سر کوی دلارام کجاست؟
اهل این بادیه ، کافر صفتانند سنا/ از که پرسی ، که ره کعبه ی اسلام کجاست؟
تاجم نمی فرستی ، تیغم به سر مزن / مـرهم نمی گذاری ، زخم دگر مزن
مرهم نمی نهی به جراحت ، نمک مپاش / نوشم نمی دهی ، به دلم نیشتر مزن
بر فرق اوفتاده به نخوت مکن لگد / سنگ ستم ، به طایـر بی بال مزن
بر نامه ی امید فقیران ، قلم مکش / بر ریشه ی حیات ضعیفان ، تبر مزن
گیرم تو خود ز مردم صاحب نظر نه ای / از طعنه ، تیر بر دل صاحب نظر مزن
تا کم خوری لگد ، ز خر و سرزنش ز خار / گو سبزه از زمین و گل از شاخ سر مزن
دور پیری رسیده است و مرا/ سستی طبع و ضعف حال بود
قامتم تیر بود و گشت کمان/ تیر را در کمان زوال بود
رفته ام پای خسته تا لب گور/ باز برگشتنم زوال بود
شاخص عمرها بوقت زوال/ سایه ی عمر لایزال بود
چشم امید من بهر دو سرای/ به خدای و نبی و آل بود
قطره ی اشکم ، ز چشم روزگار افتاده ام / شبنمم از دست گل ، در پای خار افتاده ام
ذره ام ، از آفتاب_ آسمان گشتم جدا/ قطره ام ، از بحر بی پایان کنار افتاده ام
ناله ی سردم ، که از داغ جگر افتد برون/ شاخه ی خشکم ، که اندر رهگذر افتاده ام
نا فروغ صبحگاهی نه فراغی شامگاه/ کوکب صبحم ، که اندر شام تار افتاده ام
نه امید برگ و باری ، نه هوای سایه ای/ دانه ی خشکم ، که اندر شوره زار افتاده ام
نه مرا کس نه کس را ز من امید است و بیم / کشته ی شمعم ، که بر لوح مزار افتاده ام
از کنار لاله رویان می روم با کام خشک/ سایه ی ابرم ، که اندر کوهسار افتاده ام
ای نسیم مهربان ، دامن کشان بر من گذر/ زانکه در دامان صحرا ، چون غبار افتاده ام
تا ز رخسار چمن شویم غبار تیرگی/ سیل بارانم ، که از ابر بهار افتاده ام
سایه پرورد بهشت وصل بودم یک زمان/ حالیا در دوزخ هجران ، دچار افتاده ام
پیش این سودا گران کز مکر ، پر سرمایه اند/ من فقیر مفلسم ، از اعتبار افتاده ام
کارگاهی کندر او علم و هنر ، بیکارگی است/ ساده لوح را بین که من آنجا ، به کار افتاده ام
من کیم خطی گران ، کز روزگار باستان/ در کف خط ناشناسان ، یادگار افتاده ام
من سنا نسل همایم ، گرچه با جغدان شوم/ اندر این ویرانسرا ناچار ، یار افتاده ام
این جواب آن غزل باشد ، که صائب گفته است
« در نمود_ نقش ها ،بی اختیار افتاده ام »
روزی لب تو جام ببوسید و می کشان / هر شب بیاد لعل تو بوسند جام را
پیوسته ترک چشم تو ز ابرو کشیده تیغ / دارد مگر به سر هوس قتل و عام را
از بس ز دوست شکوه به دل دارم ای نسیم / در حیرتم که با تو بگویم کدام را
بنگر به جام و شیشه که هر شب چو عابدان / گرمند تا بصبح قعود و قیام را
قسمت چنین شده است که ساقی روزگار / جای میم لبالب خون کرد جام را
ای شیخ چند از ره تزویر به هر صید / گسترده ای ز سبحه صد دانه دام را
ای لعبت بدیع ، بیان سنا نگر / تا بنگری به حسن معانی کلام را
لب بسته ام ز هر چه بجز گفتگوی تو / دل شسته ام ز هر چه به جز نقش روی تو
گر بگذری به خاکم و گوئی ترا که کشت / فریاد خیزد از کفنم کآرزوی تو
دل ، از اضطراب به هر سمت ، ميکشم/ مانند قبله ياب ، بگردد به سوي تو ...
در فصل نو بهار ، اگر ترك_ مي كنم/ فرصت ز دست مي رود ، اين كار كي كنم؟
از گوشمال دهر ، قفا مي خورم چو دف/ عيبم مكن كه ناله و افغان ، چو ني كنم
چون جام مي مدام دلم باد غرق خون/ آلوده بي لب تو اگر لب به مي كنم
تا سوي من پيام ز كوي تو آورد/ جان خاك راه قاصد فرخنده پي كنم
سر گر به راه سرو قدان باختم چه باك/ مي خواستم كه راست ره عشق طي كنم
آن يار سست عهد كه جانم به قهر سوخت/ حاشا كه با هزار جفا ترك وي كنم
سلطان ملك عشقم و مسند نشين فقر/ كي آرزوي تخت جم و تاج كي كنم
نخل حيات ميوه ي شيرين دهد سنا / در نو بهار عمر اگر فكر دي كنم
هرچند ز دیده ها نهانی / روشن کن_ بزم این جهانی
ما تشنه ، تو چشمه ی حیاتی / ما غرقه ، تو کشتی_ نجاتی
بشتاب ، که مانده ایم در شست / دریاب که رفته ایم از دست...
عمری به عبث ، در ره_ مقصود دویدیم/ یک عمر ، دویدیم و به مقصد ، نرسیدیم
چون طایر آوارهی تشویش گرفته/ هر لحظه از این شاخ ، به آن شاخ پریدیم
از خلق جهان ، خیر ندیدیم از این روی/ در گوشهی تنهایی و خلوت ، بخزیدیم
بودیم یکی آهوَک رام و لیکن/ گرگان به کمینگاه چو دیدیم، رمیدیم
شهد_ لبن_ کودکی ، از خاطر ما برد/ زهری که از این کاسهی وارونه ، چشیدیم
چون دست اجل ، رخت حیات از تن ما کند/ در بستر خواب ابدی ، رخت کشیدیم
هم خاک شود باز، گرفتم که دگر بار/ چون سبزهی نوخاسته ، از خاک دمیدیم
گیتی است (سنا) ، گلشنی آراسته لیکن/ ما جز علف هرزه از این باغ ، نچیدیم
در جلوه بود یار به هر سوی په دیدار/ گر کور نبودیم ، چرا یار ندیدیم!
قصیده ی او خطاب به حکیم ابوالقاسم فردوسی : که بر روی یکی از دیوارهای آرمگاه فردوسی ، بر کتیبهای از سنگ مرمر به خط نستعلیق نوشته شده است:
ای صبا ای پیک مشتاقان پیامی بر زمن
سوی طوس آن سرزمین نامداران زمن
پرورشگاه امامی چون محمد زین دین
زادگاه خواجهیی همچون قوم الدین حسن
وان نصیر الدین حکیم هوشمند بی همال
وان ابو جعفر فقیه پیشوای مؤتمن
ای صبا چون پای هشتی اندر آن نیکو دیار
وندر آن ساحت گذشتی کام جوی و گام زن
شست و شویی کن به آب رودبار طابران
پس بدان سو شو که باشد کعبة ی اهل سخن
اندر آن آرامگه در شو که فارغ از جهان
صد جهان جان است آنجا خفته در یک پیرهن
یاد او را در ضمیر آری، شود روشن روان
نام او را بر زبان رانی، شود شیرین دهن
اندر اقلیم سخن سنجی و ملک شاعری است
خسروی کشور گشا، رویین تنی لشکر شکن
اوستادان سخن پرور، امیران کلام
جمله بر درگاه او خاضع، چو پیش بت، شمن
جلوه عرش است این درگه، کلاه از سر بنه
وادی طور است اینجا، موزه از پایت بکن
مرقداستاد طوس است این، بخاکش جبهه سای
مدفن فردوسیاست این بر زمینش بوسه زن
با درود و با تحیت آستان او ببوس
پس بگو کای در سخن استاد استادان فن
ای زتو مشکین هوای شعر چون از مشک جیب
ای ز تو رنگین بساط نظم چون از گل چمن
گوهر از نظم تو میبارد، چو باران از سحاب
حکمت از شعر تو میزاید، چو از پستان لبن
تیغ اگر باشد سخن ، باشی تو اش سیمین نیام
شمع اگر باشد سخن ، باشی تو اش زرین لگن
خود ، پیمبر نیستی ، لیکن بود شهنامه ات
آیتی منزل ، نه کم از معجز سلوی و من
کی بود هم چند_ یک در_ دری از نظم تو
آن چه یاقوت ، از بدخشان خیزد و در ، از عدن
از پس ساسانیان ، تا نوبت سامانیان
شعر تازی بود و رسم ربع و اطلال و دمن
در پناه دولت سامانیان ، گویندگان
چون دقیقی و شهید و رودکی و بوالحسن
رنجها بردند در احیای شعر پارسی
تا شدند آن کاخ را بنیانگذار و پی فکن
خانه ی او: خانه ی استاد جلال همایی در دوره قاجاریه در محله ی پاقلعه ی اصفهان ساخته شده بود. این خانه در سال ١٣٧٦ توسط سازمان میراث فرهنگی با شماره ی ١٩٠٣ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید
پایان او: نیروی جسمانی استاد همایی به دنبال عمری تلاش بی وقفه ی علمی، اعم از تدریس و تالیف، کم کم رو به ضعف نهاد به گونه ای که در سی سال آخر عمر از «برونشیت » مزمن رنج می برد . اما از اواسط پاییز سال ١٣٥٨ بیماری استاد همایی شدت بیشتری پیدا کرد، به گونه ای که خود ایشان بارها در آن ایام به فرزندانش یادآور شده بود که «من چند روزی از ماه رمضان مهمان شماهستم ». حتی روزی قبل از وفات ، ماده تاریخی برای خود می سازد و آن را در کنار یادداشت هایش قرار می دهد و سال وفات خود را با این عبارت بیان می کند: «زآشیانه ی تن شد رها، همایی » که به حساب ابجد سال ١٤٠٠ قمری می شود.
استاد جلال الدین همایی ساعت ٩ شب شنبه بیست و هشتم تیرماه ١٣٥٩ خورشیدی (٦ رمضان ١٤٠٠ قمری) بر اثر عارضه ی قلبی در سن هشتاد و یک سالگی چشم از جهان فرو بست. سراینده ی گرانمایه امیری فیروزکوهی در رثای جلال الدین همایی ، چنین سروده است:
ای همای سخن ، حَماکَ اللّهُ/ که به هر گوشه ، سایه افکندی
طلب علم را ، به قیمت جان/ بهترین نطق و خوش ترین ، پندی
نکَنَم از تو دل ، که در همه عمر/ دل به جز حق ، ز هرچه برکَنْدی
علم را ، یکسر از حضور و حصول/ چون خرد ، در بر_ خردمندی
چیست پاداش سعی تو ، که به علم/ کام جان کندی و غم آکندی
گریه پای تو ، گوهر افشانند/ تو خود آن گوهری ، که بی چندی
حق ، تو را پاس دارد از در_ فضل/ که به فضل_ وی ، آرزومندی
بنا بر وصیتش ، پیکر او را فردای همان روز به زادگاهش اصفهان منتقل می کنند و در تکیه ی لسان الارض_ تخت فولاد اصفهان به خاک می سپارند. روح و روانش شاد و یادش گرامی باد
دکتر منوچهر سعادت نوری
منابع و مآخذ
جلال الدین همایی : تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکیپدیا
همای صفا، نوشتاری از میرصادق سیدنژاد : تارنمای پایگاه مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی
زندگینامه ی جلالالدین همایی : تارنمای همشهری آنلاین
محرم اسرار: مجموعه مقالات جلال الدین همایی، تهران ، ١٣٧٩، ص ٩٣- چاپ اول
خانه ی استاد جلال همایی : تارنمای انجمن کنخ
سروده های جلالالدین همایی : بسیاری از تارنماها
متن سخنرانی ها و مقالات جلال الدین همایی : تارنمای پایگاه مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی
نگاهی به زندگانی استاد جلال الدین همایی : تارنمای تاریخ جهان
زندگینامه و آثار استاد جلال الدین همایی ، نوشتاری از فاطمه ایزدجو : تارنمای مولانا
آشنایی با خانه ی استاد جلالالدین همایی- اصفهان : تارنمای همشهری آنلاین
شرح حال استاد جلال الدین همایی بقلم خود استاد : مجله ی ادبی و علمی وحید - تیر ١٣٤٤
راز ستاره (گزيدهي شعر جلال الدين همايي) - گردآوري ساعد باقري و سهيل محمودي : شرکت سهامي کتابهاي جيبي ، چاپ اول ١٣٨٩
بخش های پیشین یاد نامه ها : ١ - یادنامه ی ایرج افشار ٢- یاد نامه ی دکترمهدی حمیدی شیرازی