۱۳۹۳ تیر ۳۱, سه‌شنبه

ایرانیان درپهنه ی سرزمین نیاکان آریایی: ٢٢ - از نگاه برخی طنزپردازان و سرایندگان


١ - امید مهدی‌نژاد، روزنامه‌نگار و طنزنویس، یادداشتی را با چاشنی طنز پیرامون پیشینه ی ابداع و تاریخ شکل گیری فوتبال در جهان در صفحه فیس بوک خود منتشر نموده است:
شاید بسیاری از افراد بخاطر این‌که اولین مسابقه رسمی فوتبال بین تیم‌های انگلستان و اسکاتلند در سال ١٨٧٢ میلادی انجام شده است، تصور می‌کنند فوتبال ورزشی انگلیسی است و در جزیره ی مه‌گرفته متولد شده است. شاید برخی هم بر این باور باشند که فوتبال نخست در چین پا به عرصه وجود نهاده و چند قرن بعد در ژاپن تحول یافته و به فوتبال امروزی شبیه شده است. حتی ممکن است عده‌ای نیز تصور کنند فوتبال از بازی‌های برساخته یونانیان و رومیان است. اما حقیقت امر چیز دیگری است. حقیقت امر این است که فوتبال پدیده‌ای است که مثل تمام پدیده‌های جالب عالم بشری، در سرزمین آریایی ایران متولد شده و بعدها توسط اقوام غیرآریایی به یغما رفته است!!!
وقتی منازعه چهار خاندان چادرنشین پارسی یعنی دایی‌ها، مردها، دروپیک‌ها و ساگارتی‌ها بر سر تقسیم مراتع و منابع آب بالا گرفت، سران این قبایل از خاندان پاسارگادیان برای حل اختلافات خود کمک خواستند. پیران پاسارگادی مردی دوراندیش را به نام «داور کنار» برای داوری میان آنها انتخاب کردند. داور کنار وقتی ادعاهای سران چهار قوم چادرنشین را شنید، نتوانست قضاوت مناسبی کند، چون همگی تا حدی حق داشتند. از این‌رو به آنها پیشنهاد کرد یک مسابقه نمادین بزگرار کنند و مراتع و منابع آب را بر اساس نتیجه مسابقه میان خود تقسیم کنند. او پیشنهاد یک مسابقه جدید به‌نام «گوی‌پای‌انداز» را مطرح کرد و از سران قبایل خواست تا هرکدام یازده مرد قوی از قبیله خود انتخاب کنند. بعد دو به دو در یک زمین مستطیل‌شکل جمع شوند و تلاش کنند یک گوی از جنس چوب‌پنبه را با استفاده از پا از منتهی‌الیه عرضی زمین عبور دهند. در منابع تاریخی و سنگ‌نوشته‌های باستانی در این باره که کدام‌یک از اقوام موفق شدند برنده این تورنمنت چهارجانبه شوند، چیزی نوشته نشده است. اما به هر تقدیر، این واقعه اولین مسابقه فوتبال در تاریخ بوده است که در سرزمین پارسیان برگزار شده است!!! ... : تارنمای شفاف

٢ - بنا بر نوشته ی "ام ام" : سرزمين آريايی از دو قوم بوجود آمده: مادها و پارت ها. به همين دليل، مشکلات اين سرزمين یا از طريق مادی حل مي شود و يا از طريق پارتی...!
بعد از انقلاب نیز مردم سه گروه شدند:
اشکانيان: آنانکه درمراسم عزادارى شرکت مي کنند و اشک مي ريزند!
سامانيان: آنانکه ميلياردى بردند، خوردند و سر و سامان گرفتند!
صفویان : امثال من و شما که هميشه درصف مرغ وتخم مرغ و غیره هستیم !! ... : تارنمای ایرانیان

٣ - در گرماگرم مبارزات نظری با طرح های من‌ در آوردی که مخلوطی از نشان فروهر و صلیب شکسته ی آریایی و شیرو خورشید بدون و یا با شمشیر و رنگ های گوناگون مواجه شده‌اید. نماد واقعی و درست ما ایرانیان چیست؟ من می گویم کورش، از محمد بهتر است: کورش از برده داری بیزار بود ولی محمد برده و غلام داشت. از نظر کورش همه ی ادیان محترمند اما محمد می گفت غیر مسلمان را بکش... : تارنمای تندر

٤ - ارسطو سیلتز، پژوهشگر و نویسنده ی داستان های کوتاه و مقالات ارزنده ی اجتماعی و تاریخی یادآور شده است: در دوران تحصیل در مدارس ایران، هنگامی که در درس تاریخ از " آل بویه " نام برده می شد متحیر و شگفت زده می شدیم که از این خاندان چه بویی به مشام می رسید!!! ... : تارنمای ایرانیان

۵ - ابراهيم نبوی نوشت: یلدای آریایی تان طولانی تر باد. یکی از سنت هایی که از زمان ساسانیان رسم بود این بود که کورش یا بردیا یا اشک یا داریوش یا هوخشتره همیشه شب یلدا می رفتند حافظیه و فال می گرفتند، بعدا آن محل آتشکده ای شد و مسلمانان که حمله کردند، آنجا زیارتگاه ساختند، فرزند یکی از همان متولیان حرم که پسرش خیلی خوب شعر می گفت شد حافظ و همان اشعاری را که در اصل متعلق به کورش بود به اسم خودش نوشت. منظورتان چیست؟ دوست ندارید؟ یعنی فکر نمی کنید که اینهایی که خون پاک آریایی در رگ شان است، تا این حد خوش فکر باشند؟ به هر حال یکی از کارهایی که ما در شب یلدا می کنیم فال گرفتن با حافظ است. البته فال امسال ما یک توضیحاتی هم دارد که برای روشن شدن منظور شاعر نوشتیم. چون حافظ اصولا از آنهایی است که هیچ وقت منظورش را نمی شود فهمید. هی می گوید شراب، می گوئیم باده عرفانی، می گوید شراب قرمز، می گوئیم باده تشیع سرخ علوی، می گوید شراب دو تقطیره خللر شیراز با نقل و نبات، می گوئیم شراب ناب محمدی با درک صوفیانه، حالا، این دعوا تا ابد ادامه خواهد داشت. بالاخره هر کسی حافظ را همانطور که دوست دارد می خواند. با توجه به تفسیرهای فراوانی که لابد ملت همیشه شاعر ایران می کنند، برای شما فال گرفتم و تفسیر بعضی فال ها را نوشتم.... : تارنمای روزآنلاین  

٦ - هادی خرسندی مشهورترین طنز سرای ایران سرود: "ارج و قرب بر سرزمین آریا دارد شتر/ در زمین وآسمان دیگر کجا دارد شتر؟/ گر شتر داری برو هر کار می خواهی بکن/ ای مسلمان معجزی مشکل گشا دارد شتر/ بهر خنده بیضه های یک مسلمان را ببر/ صد شتر تاوان بده، کامت روا دارد شتر/ بیضه ی مستضعفان، مستکبرا ن در دست توست/ تیغ تیز از بهر قطع هردوتا دارد شتر/ بیضه را چون می بری، ای میوه چین انقلاب/ باغت آبادی بگو، چشم دعا دارد شتر/ جزو دستاوردهای انقلاب است این یکی/ شکر حق کرده تشکر از خدا دارد شتر/ گر شتر کافی نداری، پس قناعت پیشه کن/ قطع کن یک بیضه را، نرخ جدا دارد شتر/ بیضه ی چپ را به شصت و شش شتر بتوان برید/ تاجرش بیچاره شد، بهرش عزا دارد شتر/ کم تر از این گر شتر داری زنی مسلم بکش/ چونکه پنجاهش جواب خون بها دارد شتر/ نرخ یک زن، نصف نرخ بیضه های مرد شد/ سنگه ای در امر قانون و قضا دارد شتر/ دشنه ها را تیز کن ای ناجی مستکبران/ چون هوایت را به هنگام جزا دارد شتر/ کاروان قتل و غارت را بگو سستی مکن/ ساربان یک عالمه بهر شما دارد شتر/ غیر از اینها هم شتر را دست کم نتوان گرفت/ بابت ارجی که در امل غرا دارد شتر/ اشترالاسلام قبراق است و مثل جمبو جت/ رفت و برگشتی ز قم تا کربلا دارد شتر/ گوشتش را دزدکی در رستوران ها می پزند/ دست هم در آن قضا هم این غذا دارد شتر/ باب منسوجات مرغوب است پشم حضرتش/ بهتر از جین و برک شال و قبا دارد شتر/ دیدم آقایی که از پشم شتر دارد عبا/ اولش پنداشتم بر تن عبا دارد شتر/ خانمی با مانتو ی پشم شتر میداد قر/ از عقب گفتم عجب عور وادا دارد شتر/ از نمد مالی ببین کارش چه خوش بالا گرفت/ در فلان مجمع گمانم آشنا دارد شتر/ نقش بازی کرده در تعزیه ی ابن عقیل/ عکس با فرمانده ی کل قوا دارد شتر/ موقع نشخوار تفسیر سیاسی می کند/ تجربه در گفتن پرت و پلا دارد شتر/ از خود کلثوم ننه مدرک گرفته ظاهرأ/ زین جهت در قصه گویی دکترا دارد شتر/ جای تفسیر خبر، با شیوه ی خاله زنک/ شایعات تازه از هر ماجرا دارد شتر/ مخبری را کرده با جاسوس بازی همطراز/ ظاهرأ یک ارتباطی با سیا دارد شتر/ بسکه خواب پنبه دانه دیده در دوران شاه/ در رژیم شیخ اینسان اشتها دارد شتر/ شاه قدر این شترها را نمی دانست و رفت/ از جیمی کارتر سپاسی بی ریا دارد شتر/ بعد از این وقتی سوارش می شوی دولا نشو/ سرفرازی بین، که در قانون ما دارد شتر/ گرچه طبع سرکش "هادی" چنین شعری سرود/ این قصیده را، ز آقای "شفا" دارد شتر" !!! : بسیاری از تارنماها

 ٧ - مرجان گلشیری به طنز سرود: دختران سرزمین آریایی/جمله محکم پرصلابت با معنایی/قلب هاشان پر ز شک با هر سوالی/در وجود دختران سرزمین آریایی/پا ز سر، سرتا به پا چشم انتظاری/تا به تایید شما گویند آری !!! ... : تارنمای شعرنو


٨ - زنده یاد ملک‌الشعرای بهار در "سرود مدرسه" چنین گفت : ما همه کودکان ایرانیم/ مادر خویش را نگهبانیم/ همه از پشت کیقباد و جمیم/ همه از نسل پور دستانیم/ زادهٔ کورش و هخامنشیم/ بچهٔ قارن و نریمانیم/ پسر مهرداد و فرهادیم/ تیرهٔ اردشیر و ساسانیم/ ملک ایران یکی گلستانست/ ما گل سرخ این گلستانیم/ کار ما ورزش‌ است و ‌خواندن درس/ همه از تنبلی گریزانیم/ چون نیاکان باستانی خویش/ راستگوی و درست پیمانیم/ مستی و کارهای بی‌معنی/ کار ما نیست زانکه انسانیم/ همه در فکر ملت و وطنیم/ همه در بند دین و ایمانیم/ پارسی‌زاده‌ایم و پاک سرشت/ کز نژاد قدیم آریانیم/ همه از یک‌ نژاد و یک خاکیم/ گر ز تهران گر از خراسانیم/ اول اندر میان مدرسه‌ایم/ بعد از آن در میان میدانیم/ می‌نمائیم مشق سربازی/ روز میدان مطیع فرمانیم/ پس از آن درکمال آزادی/ پی تحصیل ثروت و نانیم/ همه‌ پاکیم و راستگو‌ی‌ و شریف/ بی‌خبر از دروغ و بهتانیم/ گر دروغی کسی به ماگوید/ ما ازو روی خود بگردانیم/ همگی اهل صنعت و هنریم/ همگی اهل خیر و احسانیم/ ازکسی حرف زور نپذیریم/ وز کسی مال مفت نستانیم/ در تجارت شریک تجاریم/ در زراعت رفیق دهقانیم/ کار ما صنعت‌ است و علم‌ و عمل/ کارهای دگر نمی‌دانیم/ حالیا بهر افتخار وطن/ ما شب و روز درس می‌خوانیم
٩ - روانشاد منوچهر آتشی در سروده ی "انسان و جاده ها" یادآور شد: "من در سفر بودم/ از آن هنگام که آریا از کوهستان های کبود/ از مشعل پر تلاطم زرتشت/ به سوی دامنه ها و جلگه ها و به سوی دشت های زرین سرازیر شد/ از آن هنگام که سفر در نبض زمین تپیدن گرفت/ و از آن هنگام که سفر زندگی آغاز شد/ من در سفر زیسته ام/ من با سفر زاده شده ام/ شگفتا که اینک توقفی نامیمون پس از سفری مقدس مرا فرسوده کرده است/ من دلبسته شده ام/ دلبسته ی باغی زرین در سرزمینی دور/ باغی زرین با ساقه های لطیف لبخند ها ، شکوفه ی آشتی ها، جویبار پنجه ها/ که از نسیم نفس ها و نوازش ها متلاطم است/ که من میوه ی شاداب چشم هایش را بی تاب شدم/ بهار تپش های مزرعه پر آفتابش را گرمتر سرودم/ و فصل پر دوام انتظار ها را زندگی کردم/ من در سفر زیسته ام/ من با سفر زاده شده ام" ... : تارنمای جستجو

  ١٠- سروده ی "قوم آرین"  از همین نگارنده: 
همیشه قلب_ من، با یاد_آنجاست/ درون_ رگ رگ آن خاک_ زیباست
که قوم_ آرین منزل بر آن ساخت/ خجسته نا م_ ایران از همانجاست
دیاری، قا فله سالار_ دانش/ و رنگین پرچم اش، پاینده بالاست
همیشه یاد_من، بر قلب_آنجاست/ که آنجا آسما ن، صا ف ست و میناست
و تا سوی_ خلیج_ نیلی_ فارس/ کنا ر_ آن خزر، دیرنده دریاست
ندیدم بهتر از آن سرزمینی/ و آنجا، بهترین نقطه به دنیاست

١١ - سروده ی "سرزمین آریایی" از همین نگارنده:
ای سرزمین و خاک_ اهورائی/ همسان _آن پرنده ی رویائی
تنگ _غروب _ ساحل_ دریائی/ گشتی اسیر_ پنجه ی این بیداد
دلبستگان _تو ،به هم آوائی/ بر بال_ یک سحر گه_ میترائی
در کوشش و تلاش ،که فردائی/ از قید و بند _خصم ، شوی آزاد
افسانه نیستی ، که تو : دنیائی/ بر جان و روح_ ما ، تو : تسلائی
ای سرزمین و خاک_ اهورائی/ ای ششهزاره_ قصه ی تو ، در یاد
 دکتر منوچهر سعا دت نوری

بخش های پیشین ایرانیان درپهنه ی سرزمین نیاکان آریایی
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2014/04/blog-post_17.html
گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2014/07/blog-post_22.html