ماجرای زندگی او
علیاکبر سعیدی سیرجانی، ادیب، پژوهشگر و نویسندهٔ ایرانی در تاریخ ۲۰ آذرماه سال ۱۳۱۰ در سیرجان متولد شد. پس از تحصیل در دورهٔ دبستان در زادگاهش در سال ۱۳۲۷ برای ادامه تحصیل وارد دانشسرای مقدماتی کرمان شد. در سال ۱۳۳۰ برای تحصیل در رشتهٔ فلسفه به دانشگاه تهران رفت و همزمان با پایانیافتن تحصیلش پدر خود را از دست داد. بعد از چند سال تدریس در مناطق سیرجان و بم به تهران رفت و نخستین همکاریهای خود را با دکتر معین برای لغت نامه دهخدا آغاز کرد. وی از سال ۴۴ تا ۵۷ با بنیاد فرهنگ ایران همکاری و تدوین واژگان قسمت حرف میم از لغت نامه را بر عهده داشت. وی با ارائه مقالات فرهنگی در مجلاتی چون نگین و بامشاد به نقد حکومت وقت و جمهوری اسلامی میپرداخت. مجموعه مقالات او در کتابهایی با عناوین شیخ صنعان، در آستین مرقع و ای کوتاه آستینان به چاپ رسید که بعدها ممنوع شدند. کتابهای او در حکومت جمهوری اسلامی به جز معدودی در شمار کتابهای ضاله (گمراهکننده) درآمدهاند و ممنوعالطبع به شمار می روند. سعیدی سیرجانی پس از انقلاب با انتقادهای خود از حکومت، مغضوب حاکمان ایران شد و بیش از پیش، با نامههایی که به رهبر ایران مینوشت، مغضوب واقع شد، تا جایی که حکم ارتداد وی را در پی داشت؛ و سرانجام آنچنانکه خود انتظار داشت توسط حکومت بهطور مرموزی از دنیا رفت: تارنمای ویکیپدیا
بنیاد فرهنگ ایران، نهادی بود پژوهشی که برای پاس، گسترش، و پیشبرد زبان پارسی در مهر ماه ۱۳۴۳ بنیان شد. بنیاد فرهنگ ایران سازمانی غیر انتفاعی و دارای شخصیتی حقوقی بود. دکتر پرویز ناتل خانلری دبیرکل بنیاد فرهنگ ایران بود: تارنمای ویکیپدیا
ویژگیهای نثر سعیدی سیرجانی : یکی از ویژگیهای بینظیر سعیدی سیرجانی احاطه ی همزمانش بر چند موضوع جداگانه و از جمله ادبیات فارسی، عرفان و نیز تاریخ ایران بود و در هر سه زمینه به عنوان فردی خبره و کارشناس مطلب مینوشت. لحن و نوع بیان سعیدی سیرجانی متأثر از روحیه مردمان زادگاهش گرم و صمیمانه بود. نوشتههای او گاه در میان طنز و جدیت و خشم و شادی و اندوه سیالاند. این حافظشناس و استاد ادبیات، از معدود نویسندگانی است که نثر دوپهلو و روانش، هم به مذاق اهل ادب خوش مینشیند و هم خوانندگان عادی به دور از پیچیدگیهای استعارات و صنایع ادبی از آن لذت میبردند. از ویژگیهای نثر وی ، آوردن امثال و کنایات و سخنان بزرگان در لابلای جملات و به صورت متعادل است. آنچه خوانندگان ، بالاخص خوانندگان عادی را علاقه مند به نوشتههایش میکند، پرهیز از ریا و تزویر و التزام به اخلاق و آزادگی و انسانیت در جایجای نوشتههایش است
http://www.ssirjani.com/writings.htm
نمونه ای از آثار او
کتابها : آشوب یادها / شیخ صنعان / در آستین مرقع / ای کوتهآستینان / سیمای دو زن / ضحاکِ ماردوش / ته بساط / بیچاره اسفندیار / قافلهسالارِ سخن خانلری / شهسوار عرصهٔ آزادگی
آثار منظوم : شیخ ریا / سوز و گداز / آخرین شرارهها / افسانهها / زیر خاکستر
تصحیحات و گردآوری ها : شيرينسخنانِ گمنام / تاريخ بيداری ايرانيان (نوشته ناظم الاسلام کرمانی) / بدايع الوقايع (نوشته واصفی هروی) / واژه نامک (تنظيم و نشر يادداشتهای عبدالحسين نوشين) / ذخيره ی خوارزمشاهی (نوشتهٔ اسماعیل جرجانی)
*
نوشته ی علی اکبر سعیدی سیرجانی درباره ی «فرهنگ ملی» از کتاب در آستين مرقع : «فرهنگ ملی» مجموعهای است از هنرها و ذوقيات و آداب و سنن و تاريخ هر ملت؛ و مايهی تشخص آن ملت است در بين ديگر اقوام جهان. از نقاشی و موسيقی گرفته تا عقايد دينی و سنتهای قومي، از شيوهی جهانبينی و زمينهی فكری گرفته تا آداب معاشرت و پندارهای خرافي، همه تارهای ظريفی هستند از شيرازهی ديرگسلی كه اسناد هستی و كتاب تمدن و فرهنگ يك ملت را از آسيب پراكندگی در امان میدارد. جلوه و بروز عناصر سازندهی فرهنگ ملی هميشه به يك سان و يك اندازه نيست. در هر ملتی به اقتضای جريان تاريخ و حوادثی كه بر او گذشته است پارهای از اين عناصر مجال ظهور و گسترش بيشتری يافتهاند و پارهای ديگر كه از اين تجلی مستقيم و خودنمايی ممنوع بودهاند از دريچهای ديگر در صحنهی حيات آن ملت ظاهر شدهاند و به هر صورت وظيفهی خود را در ساختمان فرهنگ ملی ادا كردهاند. بنابراين همچنان كه جلوههای عناصر و اجزا فرهنگ ملی يكسان نيست، تأثير و سهم آنها در تكميل تمدن و تثبيت هويت يك ملت نيز به يك اندازه نمیتواند باشد. عنصری در اين مجموعه ارزش و اثرش بيشتر است كه در مضايق زمانه بار عناصر ديگر را به دوش كشيده و به آنها با همهی دشواريها و موانع امكان تجلی و ادامهی حيات داده و به عبارتی روشنتر عناصر ممنوع را نگهداری و حمايت كرده باشد.
در بعض ملتهای جهان بار نگهداری از اجزاء سازندهی فرهنگ ملی - به علل گوناگون- بر دوش يك عنصرافتاده و اين جزء بتدريج به صورت ركن استواری درآمده است كه همهی جلوههای تمدن و مظاهر فرهنگ يك ملت را تحمل میكند و در پناه حمايت و پرورش خود میگيرد و از دستبرد حوادث محفوظشان میدارد. چون پهلوان كوهپيكر قویپنجهای كه در هجوم بیامان دشمنان، سينه سپر كرده پای مردی بر زمين فشرده و سرداران ارزنده اما زخمی قوم خود را در پناه خويش گرفته و از مهلكه رهانده است. چون بست مقدسی كه آزادگان را از زخم تازيانهی استبداد و سنگسار تعصب عوام در پناه خويش امان داده است... بیشتر
درباره ی منظومه ی شیخ ریا
شیخ ریا، عنوان داستانی منظوم در کتاب افسانهها است، که توسط علی اکبر سعیدی سیرجانی به نظم کشیده شدهاست. گرچه اصل این داستان در سال ۱۳۴۰ خورشیدی و بنا به توصیهٔ دکتر مظفر بقائی کرمانی خطاب به سعیدی سیرجانی، توسط وی سروده شده و در مجله خواندنیها و همینطور دو نوبت (در سالهای ۱۳۴۰ و ۱۳۴۱) در قالب کتاب افسانهها چاپ و منتشر شده بود، امّا شهرت اصلی و جهانگیر آن، پس از تجدید چاپ آن، با برخی اصلاحات و اضافات اندک، بود که در سالهای بعد از انقلاب ۵۷ و در خارج از ایران صورت گرفت. این شهرت بیشتر بواسطهٔ قدرت یافتن روحانیون در ایران و به خاطر تعریضها و کنایات متعددی بود که در سرتاسر ابیات شیخ ریا، نسبت به حکومت روحانیون به کار برده شده بود: تارنمای ویکیپدیا
شیخ ریا ، اثری از سعیدی سیرجانی که کمتر خوانده شده است : یکی از کارهای تکاندهنده و پرمعنای سعیدی سیرجانی ، مثنوی شیخ ریاست که به همراه منظومۀ دیگری بهنام «یک شب و دو منظره» در مجموعهای بهاسم افسانهها در سال ۱۳۷۱ خورشیدی توسط انتشارات مزدا در کالیفرنیا چاپ شده است.سعیدی در یادداشت و مقدمه اول منظومه یادآور شده که این اثر را در سال ۱۳۴۲ ساخته است که با خواندن منظومه و تطبیق حرفها، وقایع و شعارها، بهنوعی بهانه برای رفع شبهه میماند بی آن که خواننده اصل موضوع را از دست بدهد و گمراه شود... در منظومۀ «شیخ ریا» سعیدی سیرجانی داستانی ساخته و پرداخته است که در روزگاری نامعلوم و در سرزمینی ناشناس اتفاق میافتد. اما در خلال ابیات منظومه، اشارههای روشن و آشکار او به مسائل روز و چهرههای شناختهشده نشان میدهد که شاعر چگونه با استفاده از فضای داستانی، قصد رسوا کردن شیخان ریا را داشته است. داستان اینطور آغاز میشود:
خسروی ، دادگستری ، جم جاه/ دختری داشت خوبرو ، چون ماه/ سرو قدش ، نهال باغ کمال/ ماه رویش ، چراغ چشم جمال/ سر زلفش ، کنایت از ظلمات/ لب لعلش ، کلید آب حیات/ خواستارش ، به جان سرافرازان/ سرکشان بر درش ، سراندازان/ سروران ، در غمش هلاک شده/ «ای بسا آرزو که خاک شده»...
http://khaandaniha.com/text/1655
سال شمار زندگي او
علیاکبر سعیدی سیرجانی در مورد واژه ی " سیرجانی" در نام خانوادگی خود چنین نوشت : "این کلمه ی سیرجانی که دنبال اسم بنده چسبیده است جنبه قانونی و رسمی ندارد ، یعنی در شناسنامه ام نیست. این ملازم دائمی را خود بنده بیست و چند سال پیش انتخاب کرده و به سعیدی افزوده ام"
۱۳۱۰ (بيستم آذرماه) تولد در سيرجان
۱۳۱۷ ورود به دبستان
۱۳۲۷ شروع تحصيل در دانشسرای مقدماتی کرمان
۱۳۲۸ چاپ مجموعهی شيرينسخنانِ گمنام
۱۳۳۰ چاپ مجموعه شعرِ سوز و ساز
۱۳۳۲ چاپ مجموعه شعرِ آخرين شرارهها
۱۳۳۰ تا ۱۳۳۴ تحصيل در رشتهی فلسفه دانشگاه تهران، به تشويق روانشاد علی اصغر حکمت
۱۳۳۴ فوتِ پدر
۱۳۳۴ تا ۱۳۴۰ دو سال تدريس در سيرجان، سه سال تدريس در مدارس بم و سپس انتقال به تهران
۱۳۴۰ آغاز به تاليف در لغتنامهی دهخدا به دعوتِ روانشاد دکتر معين
۱۳۴۱ ازدواج با مهرانگيز زرندی
۱۳۴۴ تا ۱۳۴۲ چاپ مجموعه افسانه ها (داستان منظوم) آخرين چاپ ۱۳۷۲
۱۳۴۲ چاپ مجموعه شعر خاکستر
۱۳۴۲ تا ۱۳۵۱ حرف ن لغت نامه دهخدا ( کامل، در يازده مجلد)
۱۳۴۴ تا ۱۳۴۸ چاپ مجموعه زير خاکستر( منتخب اشعار)
۱۳۴۴ همکاری با بنياد فرهنگ ايران (از آغاز تاسيس توسط دکتر خانلری)، نخست در سمت مسئول انتشار کتاب وسپس به عنوان معاونت علمی و فنی بنياد
۱۳۴۴ تا ۱۳۵۷ حفظ چند ساعتی تدريس در دانشکده های ادبيات و پژوهشکده بنياد
۱۳۴۶ تا ۱۳۴۹ گردآوری و چاپ تاريخ بيداری ايرانيان( به قلم ناظم الاسلام کرمانی، دو بخش)
۱۳۴۹ تصحيح و نشر بدايع الوقايع ( تاليف واصفی هروی، براساس چاپ بلد يروف، ۲ جلد)
۱۳۵۲ قسمتی از حرف م لغت نامه دهخدا ( دو مجلد)
۱۳۵۲ واژه نامک ( تنظيم و نشر يادداشتهای عبدالحسين نوشين)
۱۳۵۲ تا ۱۳۵۵ تلخيص و شرح اشعار خسرو و شيرين نظامی گنجوی
۱۳۵۴ تلخيص ليلی و مجنون نظامی گنجوی
۱۳۵۶ آشوب يادها ( مجموعه مقالات) چاپ اول در مجله يغما، چاپ دوم در مجله خواندنيها، چاپ سوم به صورت کتاب
۱۳۵۶ چاپ ذخيره خوارزمشاهی ( چاپ عکسی نسخه ای کامل و کهن، با مقدمه و فهرست)
۱۳۵۷ کنارهجويی از بنياد فرهنگ ايران و تدريس با تقاضای بازنشستگی
۱۳۵۷ همکاری در چاپ مجله بامشاد
۱۳۵۷ـ۱۳۵۸ چاپ مجموعه مقالات با عنوان شيخ صنعان در مجله نگين
۱۳۵۷، ۱۳۶۱، ۱۳۶۳ تجديد چاپ تاريخ بيداری ايرانيان
۱۳۶۱،۱۳۶۳ تصحيح و نشر وقايع اتفاقيه ( گزارشهای خفيه نويسان انگليس در اواخر عهد قاجار)
۱۳۶۲ گردآوری و چاپ يادداشتها ( به قلم صدرالدين عينی، با فرهنگ لغات تاجيکی)
۱۳۶۳،۱۳۶۴ در آستين مرقع ( مجموعه مقالات) آخرين چاپ ۱۳۷۲
۱۳۷۲،۱۳۶۷ ای کوته آستينان ( مجموعه چند مقاله) آخرين چاپ ۱۳۷۵
۱۳۶۷ تدريس ادبيات فارسی به دعوت دانشگاه کلمبيا، نيويورک
۱۳۶۷،۱۳۶۸ سيمای دو زن ( تحليلی از چهره شيرين و ليلی در خمسه نظامی) آخرين چاپ ۱۳۷۲
۱۳۶۸،۱۳۶۹ ضحاک ماردوش ( گزارشی از شاهنامه). آخرين چاپ ۱۳۷۲
۱۳۶۹ ته بساط آخرين چاپ ۱۳۷۲
۱۳۶۹ تفسير سور آبادی ( از قرن پنجم، مقابله با ۱۶ نسخه کهن با تعليقات و فهرست لغات) در ۶ مجلد که از حدود پانزده سال قبل آن را آغاز کرده بود
۱۳۷۰ قافله سالار سخن در ياد بود دکتر خانلری
۱۳۷۰ بيچاره اسفنديار ( گزارشی از شاهنامه) آخرين چاپ ۱۳۷۲
۱۳۷۰ فرهنگ لغت فارسی و کتاب "عرصه دار ميدان آزادی" آمادهی چاپ شده بود که متاسفانه به همراه تمامی فيشها و همچنين نسخهی تکميل شدهی شيخ صنعان توسط مامورين جمهوری اسلامی به يغما رفت
http://www.ssirjani.com/
مشهورترین سروده های او
خدا ناشناس
خبر داری ای شیخ دانا ،که من/ خدا ناشناسم ، خدا ناشناس
نه سربسته گویم دراین ره ، سخن/ نه از چوب تکفیر دارم ، هراس
زدم چون قدم ازعدم ، در وجود/ خدایت ، برم اعتباری نداشت
خدای تو ، ننگین و آلوده بود/ پرستیدنش ، افتخاری نداشت
خدائی بدینسان ، اسیر نیاز/ که برطاعت چون توئی بسته چشم
خدائی ، که بهر دو رکعت نماز/ گه آید به رحم و گه آید به خشم
خدائی ، که جز در زبان عرب/ به دیگر زبانی ، نفهمد کلام
خدائی ، که ناگه شود در غضب/ بسوزد به کین ،خرمن خاص وعام
خدائی چنان خودسر و بلهوس/ که قهرش ، کند بی گناهان تباه
به پاداش خشنودی یک مگس/ ز دوزخ ، رهاند تنی پرگناه
خدائی ، که با شهپر جبرئیل/ کند شهرآباد را ، زیرو رو
خدائی ، که در کام دریای نیل/ برد لشگر بیکرانی ، فرو
خدائی ، که بی مزد و مدح و ثنا/ نگردد به کار کسی ، چاره ساز
خدا نیست بیچاره ، ورنه چرا/ به مدح و ثنای تو دارد نیاز
خدای تو گه رام وگه سرکش است/ چو دیوی که اش بایدافسون کنند
دل او به"دلال بازی" خوش است/ وگرنه "شفاعت گران" چون کنند؟
خدای تو ، با وصف غلمان و حور/ دل بندگان را بدست آورد
به مکر و فریب و به تهدید و زور/ به زیر نگین ، هرچه هست آورد
خدای تو ، مانند خان مغول/ "به تهدید چون کشد تیغ حکم"
ز تهدید آن کارفرمای کل/ "بمانند کر و بیان صم و بکم"
چو دریای قهرش ، بر آید به موج/ نداند گنه کاره از بیگناه
به دوزخ فرو افکند فوج فوج/ مسلمان و کافر ، سپید وسیاه
خدای تو ، اندر حصار_ ریا/ نهان گشته ، کز کس نبیند گزند
کسی دم زند گربه چون وچرا/ به تکفیر گردد ، چماقش بلند
خدای تو با خیل_ کروبیان/ به عرش اندرون ، بزمکی ساخته
چو شاهی که از کار خلق جهان/ به کار_ حرمخانه پرداخته
نهان گشته در خلوتی تو بتو / به درگاه او ، جز ترا راه نیست
توئی محرم او ، که از کار او / کسی در جهان ، جز تو آگاه نیست
تو زاهد ، بدینسان خدائی بناز/ که مخلوق طبع کج اندیش توست
اسیر نیاز است و پابند آز/ خدائی چنین ، لایق ریش توست
نه پنهان نه سربسته گویم سخن/ خدا نیست این جانور، اژدهاست
مرنج از من ای شیخ دانا ، که من/ خدا ناشناسم ، اگر این خداست
*
عاشق صبح سپید
هیچ باور داری زیر این بر شده ی دُود وَش زنگاری/ سرزمینی است عجیب، همه چیزش وارون
کاندر او ، مرگ به از زندگی است/ شرف انسان ، در بندگی است
دیده ، گریان خوب است و لب خندان ، بد/ موهبت های خدا ، فقر و نیاز و مرض است
که کنی عصیان ، روزی تو اگر سیر شوی/ هیچ پنداشتی ، ای بسته به آینده امید
عاشق_ صبح سپید/ ای به سودای_ طلوع_ سحری جسته ز جا راه پیمای_ جهان_ فردا
کز پس عمری سعی و عمل ، شوق و امید/ زیر آوار شب تیره ، زمین گیر شوی؟
وندر این دامگه_ جهل وجنون ، زرق و ریا/ به گناهی که چرا ، دم زدی از چون وچرا
هدف_ ناوک_ مردافکن_ تکفیر شوی
هیچ پیش آمده ، کز هستی دلگیر شوی/ هیچ پیش آمده ، کز جان و جهان سیر شوی
***
غزل "خدا ناشناس" با اجرای حسن خیاط باشی
https://www.youtube.com/watch?v=T8k6vwEAhME
سروده ی "هیچ پیش آمده" (عاشق صبح سپید)
https://www.tribunezamaneh.com/archives/11747
پایان او
اکبر گنجی میگوید: "سعید امامی در جمعی از افراد قابل اعتمادش توضیح داده بود که در زمان بازداشت سیرجانی ابتدا و با برنامهریزی قبلی- به وی یکی از خوراکیهای مورد علاقه اش یعنی "ارده" داده شد و به دلیل آن که این ماده ی غذایی باعث قبض شدن معده و یبوست میگردد، سعیدی سیرجانی از مراقبین و بازجویانش طلب داروی مسهل میکند. سعید امامی توضیح داده بود که به جای شیاف مُلیّن به سعیدی سیرجانی "شیافی ساخته شده از پتاسیم" داده شد، تا به عنوان توصیه پزشک از آن استفاده کند. پتاسیم به سادگی میتواند قلب انسان را از کار بیندازد. پس از مرگ سعیدی سیرجانی علت مرگ وی را حمله قلبی عنوان نمودند". به گفتهٔ امیرفرشاد ابراهیمی، سیرجانی توسط سعید امامی شکنجه شده و به قتل رسیدهاست. سعیدی سیرجانی در بهشت زهرا (قطعه: ۷۱ ردیف:۱۳۳ شماره:۸۶) به خاک سپرده شده است: تارنمای ویکیپدیا
تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری
گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2017/02/blog-post_16.html
بخش های پیشین مجموعه ی یادداشت ها و نوشتارها و نامه ها