دوغذُو یا دُغدویه همسر پوروشسب و نام مادر زرتشت بودهاست. دُغدویه به معنی دختر یا دوشیزه است. به موجب بند دهم از فصل ۳۲ بندهشن دوغدو دختر فَراهیم رَوا بودهاست و مادرش به موجب اشارهٔ زاد سپرم، فرِنو نام داشتهاست. نام دوغدو از یک ریشه ی هندواروپایی برخوردار است. این واژه از ریشه ایرانی باستان دوغ (dū) است. این واژه با پسوند (tara) واژه دختر را ایجاد میکند که در اصل به معنای دوشنده ی شیر است. در سانسکریت باستان بصورت (duhitar) بکار رفته است. واژه های دوغ و دوشیدن نیز از همین ریشهاند. در انگلیسی بصورت (daughter) بکار رفته است. دوغدو در زبان ترکی به معنای (زائید) یا (به دنیا آورد) است و از ریشه ی دوغماک می باشد. دوغدو فرزند فِراهیم و زوییش است و حسب آرای متون زردشتی در زمان تولد فره زردشت را هم بهمراه خود به جهان می آورد. بدین نحو که فره زردشت از طریق اهورامزدا به روشنی بی پایان و از آنجا از طریق ماه و ستارگان به آتش منزل فراهیم می رسد. هنگام زادن دوغدو از زوییش این فره وارد بدن نوزاد می شود و دوغدو با شمایلی نورانی و منور متولد می شود... سه روز مانده به زایش زردشت خانه پوروشسب را نور فرا می گیرد.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D9%88%D8%BA%D8%AF%D9%88
دانشنامهٔ آزاد ویکیپدیا، معادل انگلیسی "دوغدو" را بصورت (Dughdova = Duγδōuuā) آورده است
http://en.wikipedia.org/wiki/Zoroaster
"دوغدو" از نسل فریدون بود
بنابر لغت نامه دهخدا : دغدو / دغدویه نام مادر زردشت است و او از نسل فریدون بود
http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-f7f77c240a7e4e96bf6e9c8bdef42500-fa.html
فره ناز یا دغدویه نام مادر زرتشت بود. مادر زرتشت اصلا از شهر ری بود و در آنجا با گروهی که مردم را گمراه می کردند و از آنها مرتب فدیه و قربانی می خواستند و دین را وسیله ای برای رسیدن به امیال و خواست های ناروای خود کرده بودند به مبارزه پرداخت. پدر و مادرش چون جان او را در خطر دیدند او را نزد یکی از نزدیکان خود به آذربایجان فرستادند او در آنجا با پوروشسب ازدواج کرد و ثمره ی این پیوند، زرتشت پیامبر است.
http://ragbarb.blogspot.com/2009/11/blog-post.html
وجه تسمیه ی تعبیر دیگر نام مادر زرتشت به عنوان فره ناز
از ديد اسطورههاي ايرانباستان، تكوين هر انساني از گردآمدن سه عنصر اصلي است: فر، فروهر و گوهرتن.
١ - فر يا فره : موهبتي ايزدي است كه تجلي ظاهري آن نور است و همراهي آن با مردمان موجب تيكبختي و جدايي او از آنان سبب بدبختي است.
٢ - فروهر : همزاد و روحپاسبان آدمي است كه در جوار اورمزد است. پيش از تكوين هر موجودي وجود دارد و پس از مرگ او نيز باقي ميماند.
٣ - گوهرتن : صورت مادي و جسم آدمي است. براي تكوين زردشت نيز اين سه عنصر خاص به گونهاي اساطيري از قلمرو اورمزد و ايزدان، راه آسمان را به سوي زمين طي ميكنند تا در هنگام مقدر با هم تركيب شوند.
فره زردشت از طريق مادر به او منتقل ميشود: فره كه نمونه اصلي هويت و اصالت پيامبري زردشت است تنها از طريق دوغدو مادر زردشت در وجود او تجلي خواهد يافت. در دينكرد هفتم آمده است: «... آن فره براي آفرينش زردشت، از پيش اورمزد به روشني بيپايان فرود آمد و از روشني بيپايان به خورشيد، از خورشيد به ماه، از ماه به ستارگان و از ستارگان به آتشي كه در خانه زوئيش بود و از آن آتش به زوئيش، زن فراهيم روان رسيد، چون آن دختر كه مادر زردشت بود زاده شد»
.وجود اين فره دوغدو را نوراني كرد. در دينكرد پنجم آمده است: «در درازناي زندگي، هرگاه مادر زردشت از خانه خويش به جايي ميرفت آن فره مانند پرتو آتش، بلند و ستبر، به سرزمينهاي دور، روشني، نور و فروغ ميداد».
http://www.tebyan-zn.ir/News-Article/zanan/w_religions/2013/8/7/121737.html
دوغدو و داستان زایش زرتشت
رضا مرادی غیاث آبادی می نویسد : "فرّه زرتشت (پرتوهای درخشان) در آغاز از آن اهورا بود. مزدای بزرگ، آن فره سپند و مینوی را به «فروغ بیکران» فرا سپرد. فروغ بیکرانه، آن فره درخشانِ مینوی را به خورشید داد و خورشید آنرا به ماهِ آسمان شبهای ایران سپرد. ماه، آن فره را به ستارگان پرنور ارمغان کرد و ستارگان آنرا به آتشی که در خانه «زوئیش» (مادر مادر زرتشت) میسوخت، فرو فرستادند. بدان هنگام که زوئیش در حال زایمان «دوغدو» (مادر زرتشت) بود. فره زرین فرو آمده زرتشت، چنان درخشان بود که جام آتشدان بینیاز از هیزم و خوراک فرا میسوخت و شعله برمیکشید. فره زرتشت، چهره دوغدوی تازه زایشیافته را چنان درخشان میکند که بمانند ماه بر روی زمین میدرخشید. از دیگر سوی، فُـروهر/ فَـروَهَـر زرتشت، در آغاز در عالم مینو بود، در سرای سپند اهورا. از آنجا بمانند فره او، به فروغ بیکران راه مییابد. بهمن و اردیبهشت (اندیشه نیک و بهترین راستی)، آن فروهر خجسته را از فروغ بیکران به شاخه همیشه سبز درختچه مقدس «هـوم» که بر بلندای چکاد کوهی روییده بود، باز میسپارند. یک جفت پرنده آماده جفتگیری، آن شاخه در بردارنده فروهر زرتشت را از ستیغ کوه برمیچینند و به آشیان خود میبرند، آشیانی بر بالای درختی بزرگ و کهنسال و خشکیده که بر کرانه رود مقدس «دائیتیا» جای داشت. پیوند آن شاخه هوم سپند، درخت خشکیده را به ناگهان و به یکپارچگی سبز و زنده میکند و برای همیشه سرسبز میدارد. آنگاه که «پوروشسپ» (پدر زرتشت) و «دوغدو» (مادر زرتشت)، به پیمان میآیند؛ پوروشسپ، شاخهای از آن هوم زندگیبخش را از فراز درخت پیر، میچیند و به دوغدو ارمغان میکند. دوغدویی که پیش از این دربردارنده فره زرتشت بود، اکنون فروهر او را نیز در آغوش دارد. اما گوهر تن زرتشت نیز در آغاز از آن اهورا بود. اهورا آن گوهر را به باد میسپارد. باد تیزرو آن گوهرِ گوهران را به آغوش ابر میدارد. ابر آورنده شادی و خرمی، گوهر تن زرتشت را ارمغان باران میکند و باران، دانهدانه بر زمین بهاری تازهشکفتهای فرو میافتد که چراگاه گاوان پوروشسپ و دوغدو است. گوهر تن زرتشت از باران به آغوش سپندارمذ راه مییابد و زمین سپند، آنرا به اندام گیاه سبزی فرو مینهد تا از آغوشش برویند و خوراک گاوان دوغدو شوند. دو گاو سپید و زیبا و زردگوشی که تا آن زمان نزائیده بودند. پسانگاه، آن گوهر تن، از شاخه ی سبز گیاه، به شیر گاو راه مییابد. دوغدو، گاو را میدوشد و دارنده ی گوهر تن زرتشت نیز میشود. اکنون دوغدو، هم دارنده ی فره و فروهر، و هم گوهر تن زرتشت است. او هوم سبز و شیر سپید را به دستان پوروشسپ باز میسپارد تا آنها رابا هم بکوبد و درآمیزد. نوشیدنی «پراهوم» فراهم آمده را هر دو میآشامند و اکنون فره و فروهر و گوهر تن زرتشت در جان دوغدو آرام میگیرند. ماهها از آن فرخنده روز میگذرد. سه روز مانده به زایش زرتشت، پرتوهای درخشانی از رخساره دوغدو سراسر خانه آنان را فرا میگیرد و به هنگام زایش او، «آناهیدِ» همیشه توانا و «اَشـی» نیک، نوازشش میکنند و زرتشت در روی آنان و در روی پدر و مادر میخندد. آنگاه «اَشـی» نیک، آوازی فرا میشنود و میگوید: (کیستی ای که سرودت به گوش من نازنینتر از همه ی سرودهاست؟» آنگاه پاسخ فرا میآید: «او زرتشت است! او که هنگام زادن و بالندگیاش، آب ها خشنود شدند، گیاهان شادمان شدند، رودها برخروشیدند و گیاهان بردمیدند. او زرتشت است)"
http://ghiasabadi.com/zartosht.html
زمان زیست "دوغدو" مادر زرتشت
دوغدو" مادر زرتشت حدود ١٧٣٧ پیش از میلاد می زیست.
http://bastansara.blogfa.com/post-55.aspx
مادر زرتشت دوغدو دختر فریهیمرَوا و پدر وی پوروشاسپ نام داشتند. نام خانوادگی زرتشت اسپنتمان بود. حاصل ازدواج پوروشاسپ و دوغدو پنج پسر بود که زرتشت سومین آنهاست... زمان ظهور زرتشت، با همهٔ پژوهشهای دانشمندان قدیم و جدید، هنوز هم در پردهٔ ابهام است. دربارهٔ زمان زندگانی زرتشت آنقدر تحقیق و بحث و گفتگو شدهاست که حتّی اشاره به رئوس آن مطالب، کتاب بزرگی را فراهم میکند. اودوکسوس کنیدوسی که هم زمان با افلاطون بودهاست، زمان ظهور زرتشت را ۶۰۰۰ سال قبل از افلاطون میداند. جامعهٔ زرتشتیان ایران زادروز زرتشت را روز خرداد از ماه فروردین برابر با ۶ فروردین و در سال ۱۷۶۸ پیش از میلاد تعیین کردهاست. اما این باور که به تازگی متدوال شده و زرتشتیان هند آنرا به رسمیت نمیشناسند، فاقد منبع تاریخی است... امروزه بیشتر دانشمندان بر آنند که زردشت بین ۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ سال پیش از میلاد می زیسته است.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D8%B1%D8%AA%D8%B4%D8%AA
زایش زرتشت از دوغدو ی باکره
بنا بر منابع گوناگون : زرتشت از یک باکره متولد شد "مفهوم یک شعاع الهی"
Zoroaster was born of a virgin and "immaculate conception by a ray of divine reason."
http://www.tektonics.org/copycat/zoroaster.html
اسطوره ي دوغدو و چگونگی آفرینش و زایش زرتشت
دشمني اهل ده زوئيش با دوغدو : مردم ده از نوري كه از بدن دوغدو، از خانه زوئيش ميتابيد شگفتزده شدند و با خود اين پرسش را مطرح كردند: «در ده زوئيش، زن فراهيم روان، آتشي به خودي خود ميسوزد، يعني آن را هيمهاي به كار نيايد». سپس به دشمني با آن دختر پرداختند، بدو نسبت جادوگري دادند و براي بيرون كردن او از آن ده با خانواده او به جدال پرداختند. پدر دختر به دفاع پرداخت: «... چون اين دختر در خانه من زاده شد، همه درخشش او روشني آشكار آن آتشي را كه در خانه من بود، به پس راند، يعني از همه آتشها روشني را برگرفت، چون اين دختر، در اندرونيترين جاي خانه كه در آن آتشي نيست بنشيند و در سراي آتش بلند برافروزند، بر اثر نوري كه از تن او ميتابد، آنجا آن دختر نشيند، روشنتر از جايي است كه در آن آتش بلند افروزند. چنين دختر فرهندي جادوگر نيست».
اهل ده از دشمني باز نايستادند و ايزدان چارهجويي كردند: «ايزدان با نيروي معجزهآميز، چنين چارهجويي كردند كه پدر، آن دختر را به خانه پتيريترسب، پدر پوروشسب بفرستد تا به زني پوروشسب پدر زردشت در آيد». بدين ترتيب فره كه در وجود دوغدو جاي گرفته است، همراه با او به سرزمين دودمان زردشت، «سپيتمان» ميرود. براي مراحل بعدي تكوين او، ايزدان فروهر زردشت را به طور معجزهآسايي در ساقه گياه هوم بر شاخه درختي جاي دادند و پوروشسب را به چيدن آن راهنمايي كردند.
گوهر تن زردشت نيز از طريق آبهاي مينوي قطرهقطره به زمين فرستاده شد و گياهان خاصي را روياند كه پژمردگي بدانها راه نمييافت. دو گاوي كه هنوز نزائيده بودند، با خوردن آن گياه معجزهآسا شيردار شدند. دوغدو از شيره آن هوم شير اين گاوان معجوني فراهم آورد. دوغدو و پوروشسب از آن معجون خوردند و در اينجا بود كه فرهاي كه در تن دوغدو بود با فروهر و گوهر تن زردشت يكجا به هم پيوستند و از همآغوشي آنان كه عليرغم مخالفت ديوان انجام گرفت، نطفه ی زردشت در زهدان دوغدو، مادر زردشت بسته شد. همچنان كه اورمزد به امشاسپندان گفته بود: «آيا مادرش را ديدهايد، تا زردشت را در او بيافرينيم».
دشمني ديوها با دوغدو : چون نطفه زردشت در وجود مادر بسته شد، ديوان ناخشنود بر آن شدند كه او را در شكم مادر نابود كنند. دوغدو را به تب تند و درد آزاردهندهاي دچار كردند. دوغدو خواست پيش جادو پزشک برود، اما ايزدان او را از اين كار بازداشتند و بدو توصيه كردند: دست بشويد، و هيمه برگيرد و روغن گاو و بوي خوش بر آتش نهد، روغن بر شكم بمالد و بر آن بوي خوش بسوزاند و در بستر بيارامد تا او و فرزندش رهايي يابند. دوغدو هم چنين كرد.
زايش زردشت و حضور ايزد بانوان و ديو زنان : سه روز مانده به تولد زردشت، از همه وجود دوغدو از همه روزنههاي خانه او چنان نوري برتافت كه بزرگان ده گمان بردند كه ده آتش گرفته است و به هراس افتادند و گريختند. چون باز آمدند، دريافتند كه ده نابود نشده و به هيچ جايي آتش نيفتاده است، بلكه دوغدو فرزند شكوهمندي را به دنيا آورده است و اين روشني از فره اوست.
در لحظه تولد او، ايزد بانوان ياريرسان دوغدو بودند: آناهيتا سر و شانه او را گرفته بود، ايزد بانوي آشي بر و پشت او را و مينوي رادي (بخشندگي) سينه و رودگان او را و ايزد بانوي دين پهلو و فره كياني سينه وي را لمس ميكردند... زردشت نوزاد در لحظه تولد خنديد، چون بهمن شاديآفرين با انديشه او درآميخته بود.
دشمنيها با زردشت بعد از زايش و واكنش دوگانه پدر و مادر او : پس از زايش معجزهآميز زردشت و خنديدن او هراس در دل ديوان و جادو زنان بالين دوغدو و دشمنان او افتاد. پوروشسب با آنان هم داستان شد و نخست پيش مردي به نام دورسرو رفت كه در آن ده به جادوگري ناميتر بود و او را از زايش زردشت و معجره ی خنديدن او در لحظه تولد آگاه كرد و او را براي ديدن زردشت به بالين او آورد.
آن جادوگر خواست سر نرم آن كودک پرفره را با دست بفشارد ولي معجره بزرگي رخ داد و دست آن نابكار به پس رانده و خشک شد. دورسرو بيم از زردشت را چنان به انديشه پوروشسب انداخت كه پوروشسب از خود آن جادوگر نحوة از ميان بردن زردشت را سؤال كرد و در تباه كردن او از دور سرو ياري خواست. به سفارش او هيزمي فراهم كردند و آتشي روشن ساختند و كودك را در ميان آن قرار دادند. به روايتي آتش نگرفت و به روايتي آتش او را نسوزاند. دوغدو شتافت و فرزند را در آغوش گرفت و به جاي امني برد. بار ديگر پوروشسب به سفارش دورسرو نوزاد را در گذرگاه گله ی گاوان و بار ديگر در گذرگاه گله ی اسبان قرار داد اما «رد» (پيشوا) گاوان و «رد» اسبان او را از آسيب حفظ كردند و بار ديگر دوغدو شتافت و فرزند را برگرفت و به جاي امني برد. سرانجام او را در لانه ماده گرگي گذاشتند كه بچههايش را كشته بودند؛ به اين تصور كه گرگ سر رسد و بچههاي خود را كشته يابد و زردشت را بدرد. ولي دگر بار معجزه رخ داد و پوزه گرگ خشك شد. بهمن امشاسپند و سروش ايزد ميش بزرگي را به لانه گرگ رهسپار كردند. ميش سراسر شب او را شير داد. بامداد روز بعد مادر سراسيمه بشتافت. او را زنده يافت. او را برگرفت و دلسوزانه آواز سر داد كه ديگر هرگز او را از دست نخواهد داد.
http://www.tebyan-zn.ir/News-Article/zanan/w_religions/2013/8/7/121737.html
اقامت "دوغدو" در راغ : منطقه ای در ایران
پس از به دنیا آمدن زرتشت، فِراهیم (پدر دوغدو) دوغدو را به نزد بزرگ خاندان خود یعنی پتیریترسب می فرستد. پتیریترسب بزرگ خاندان اسپنتمان بود و در روستایی بنام راغ یا راگ اقامت داشت. برخی مناطق راغ را همان رغا یا (ری) باستان دانسته اند و در برخی منابع این روستا در شرق ایران معرفی شده است. منابع ساسانی راغ را در آذربایجان و نزدیک دریاچه ارومیه می دانند.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D9%88%D8%BA%D8%AF%D9%88
سروده ای با اشاره به زایش زرتشت از "دغدو"
یکی از سرایندگان کمتر شناختهی سدهی هفتم هجری، شاعری است زرتشتی به نام «زرتشتِ بهرامِ پژدو» یعنی زرتشت پسر بهرام پسر پژدو. شادوران دکتر محمد معین در سال ۱۳۲۱ خ. / ۱۹۴۲ م. در مجلهی «مهر»، شماره های آذر و دی و بهمن به معرفی زرتشت بهرام پژدو پرداخته است. زرتشتِ بهرامِ پژدو در سروده ی زیر به زایش زرتشت از "دغدو" اشاره می کند:
بگفتم من این قصهی باستان/ ز گفتار موبد، سر راستان
چنین داستانهای چون شیر و می/ نگوید کسی جز که کاووس کی
نوشتم من این قصهی ارجمند/ ز گفتار دانندهی هوشمند
هنرمند دیندار، کاووس کی/ ورا باب کیخسرو، از شهر ری
بگفتم من این قصهی خواب خویش/ به کیخسرو، آن نامور باب خویش
کجا پور داراش خوانی همی/ بپرس از کسی، گر ندانی همی
که آن خانه در ری قدیمی شده است/ نه تخمی است کاکنون پدید آمده است
به تدبیر این قصه کوش ای پسر/ مگر رحمت آرد به ما دادگر
چو پاسخ چنین دیدم از باب خویش/ بجستم ازو چارهی کار خویش
روایت کند موبد روزگار/ که بگرفت دغدو به زرتشت بار
بگفتش همه راز با پورشسب/ همان مژده بردند زی پیترسب...
http://shahrbaraz.blogspot.ca/2010/09/blog-post_14.html
یادداشت پایانی :
پیرامون زندگینامه ی "دوغدو" مادر زرتشت، آگاهی های نسبتا محدودی موجود است و این امر، نیازمند پژوهش های دقیق و گسترده تری می باشد.
دکتر منوچهر سعادت نوری
گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2013/11/blog-post.html