۱۳۹۲ اسفند ۸, پنجشنبه

ایرانیان درپهنه ی سرزمین نیاکان آریایی: ١٤ - مردمان لُر (بختیاری ها، اهالی استان لرستان وغیره)


  شناخت مردمان لُر
١ - لُر: نام قبیله ای از ایرانیان، طایفه ای از ایرانیان چادرنشین
٢ - لُر: نام قومی ایرانی است که در باختر و جنوب باختری ایران زندگی می‌کند
٣ - قوم لر: مردمی آریایی ، فارسی زبان و ایرانی تبارند که از نظر نژادی و فرهنگی شاید تاحدودی با اقوامی چون ایلامی ها و کاسی ها آمیخته اند اما با این حال توانسته اند اصالت خود را بیش از سایر گروه های ایرانی حفظ کنند کما اینکه بسیاری از آداب و سنن باستانی را هنوز هم حفظ کرده اند مثلا می بینیم که برخی کلمات جاری زبان لری آشکارا ریشه در زبانهای هخامنشی آریایی دارد
٤ - از میان اقوام ایرانی اصیل می توان به لر، کرد و بلوچ اشاره کرد که همگی از زیر شاخه ها یا تیره های پارت هستند... لر ها در استان های چهار محال و بختیاری، خوزستان، کهکیلویه و بویر احمد، فارس (ممسنی فارس) شاهین شهر اصفهان، لرستان، بوشهر(سپید پوستان) و ... زندگی می کنند. ایل بختیاری یکی از زیر شاخه های تیره پارت نژاد آریاست و از نزدیکان آن می توان به پارت هاي گلستاني و شمال خراسان  اشاره کرد که روزگاری را در کنار دریای خزر گذرانده اند، این ایل به همراه لر های کوچک (اهالی استان لرستان کنونی) و کرد ها بعد از مهاجرت از جنوب سیبری (کوچ معروف و بزرگ هند و اروپایی) در استان کونونی پارتيانا (خراسان) جایگزین شدند و تا اینجا تیره ی آنان بسیار کوچک بود ولی رفته رفته بر جمعیت آنان افزوده شد. آنان حکومت اشكاني را قبل از اسلام  به راه انداختند. البته پدران آنان از بزرگان فرمانروایی هخامنشیان بودند و هم چنین بعد از اسلام، حکومت زندیه به دست آنان تشکیل یافت. بختیاری ها در کوه ها به جنگ با اعراب می پرداختند تا جایی که پارس ها به آنان لقب بختیاری (دارای شانس و بخت همیار) دادند. جدایی لرها (اعم از لر بزرگ و لر کوچک) از کرد ها به جنگ و ستیز برای تصاحب جایگاه آنان بر می گردد. همان طور که از پایتخت استان چهار محال و بختیاری یعنی شهر کرد پیداست نشان می دهد که روزی کرد ها در آنجا بودند که سپس با پیروزی لر ها، کرد ها بیرون رانده شده و راه به سوی شمال زاگرس را در پیش گرفتند و ساکن شدند و  بسیار بر جمعیت آنان افزوده شد... لر های کوچک هم راه شمال غرب را در پیش گرفتند و از لر بزرگ (بختیاری ‌ها) جداشدند
 زبان مردمان لُر
زبان لری خویشاوند نزدیک زبان فارسی و به همراه فارسی از شاخه فارسی‌تبار دسته جنوب باختری زبان‌های ایرانی است. ویژگی‌های زبان لری نشان می‌دهد که چیرگی زبان‌های ایرانی در منطقه کنونی لرستان در دیرینه‌شناسی باستان بیشتر از سوی ناحیه پارس صورت گرفته تا از سوی ناحیه ماد. گویش‌های زبان لری نزدیک‌ترین گویش‌های ایرانی به زبان فارسی هستند. زبان لری همانند زبان فارسی نواده‌ای از زبان پارسی میانه است و واژه‌های آن همانندی بسیاری با فارسی دارد.. ریشه زبان های ایرانی لری (بختیاری، لکی، خرم‌ آبادی) مانند زبان فارسی به پارسی میانه (پهلوی ساسانی) و از طریق پارسی میانه به پارسی باستان (زبان هخامنشیان) برمی‌گردد... برخی گویش‌های زبان لری مانند لری خرم‌آبادی نیز تحت تاثیر زبان کردی قرار گرفته اند
 بختیاری ‌ها
١ - مردم بختیاری یا لرهای بختیاری شاخه‌ای از مردم لر به شمار می‌آیند و در جنوب غربی ایران ساکن هستند.  دانشنامه ایرانیکا جغرافیای سکونت لرهای بختیاری را از فریدن در غرب استان اصفهان تا اهواز و گویش بختیاری‌ها را گویشی از زبان لری معرفی می‌کند.. سرزمین کنونی بختیاری هزاران سال است، که سکونت‌گاه گروه‌های مختلف انسانی می‌باشد. شواهد گوناگون نشان می‌دهد، که سرزمین باستانی قوم لر، ده‌ها هزار سال پیش، مسکونی بوده‌است. منابع و امکانات طبیعی از قبیل آب، جنگل، مراتع، بارندگی مناسب، آبگیرهای فراوان و درّه‌های مستعد برای کشاورزی، این سرزمین را به یکی از بهترین زیستگاه‌ها و محل تجمع و سکونت گروه‌های انسانی در دوران گذشته، تبدیل نموده بود. بعلاوه این امکانات در بلندی‌های زاگرس و دامنه‌های آن، محیط مناسبی برای رویش نباتات علوفه‌ای و گونه‌های مختلف حیوانات فراهم کرده بود. کاوش ‌های باستان شناسی نشان می‌دهد، که قدمت سکونت انسان در این منطقه، به چهل هزار سال می‌رسد. بازمانده ‌های فرهنگی دوران پارینه سنگی، میان سنگی، نوسنگی و شهرنشینی در این ناحیه، به چشم می‌خورد. سرزمین بختیاری، از جمله محدود سرزمین‌هایی است، که انسان برای اولین بار، به اهلی کردن حیوانات و نباتات پرداخته، یا به دیگر سخن، زندگی ده نشینی و کشاورزی را، که لازمه پیدایش تمدن می‌ باشد، آغاز نموده‌است
٢ - بختیاری نام ایلی است در ایران که میان اصفهان و شوشتر مسکن دارد. ایل بختیاری در ابتدای مشروطه خدمت به آزادی ایران کرد (فرهنگ نظام ). نام طایفه ای که در پائین اصفهان و خوزستان منزل دارد و بیشتر آنها صحرانشینند (ناظم الاطباء). قوم بختیاری محل و مکان معینی از قدیم الایام تا چند سال اخیر نداشت و ییلاق و قشلاق می کرد و در مکان های مختلف مانند فارس و خوزستان رفت وآمد داشت، بختیاری ها اکنون در همان محل های سابق خود خانه ساخته و منزل نموده و زراعت می کنند. دو ایل در بختیاری موجود بوده است : چهارلنگ و هفت لنگ . این اقوام بیشتر در چهارمحال اصفهان و رامهرمز و شوشتر و دزفول و ایذه و باغ ملک و مسجدسلیمان سکنی دارند (جغرافیای غرب ایران ص ٨٣). هفت لنگ شامل ۵۵ تیره و چهارلنگ دارای ٢٤ تیره است و حدود٤٠٠ هزارتن جمعیت دارد و برخی آنان را منسوب به طوایف باکتریال و باختریان دانسته اند
٣ - مسجدسلیمان شهری است تاریخی در میان کوه‌های زاگرس و از شهرهای لرنشین استان خوزستان است. این شهر به شهر اولین ها نیز مشهور است زیرا خیلی از امکانات زندگی شهری برای اولین بار در این شهر بختیاری نشین بوده است و مردم با آن آشنایی داشته اند. مانند اولین شهر نفتی ایران و غیره … ساکنان این شهر را طوایف مختلفی از قوم بختیاری تشکیل می‌دهند ولی با کشف نفت در منطقه افراد دیگری از سایر مناطق بختیاری بمنظور کسب و کار به این شهر آمدند و رفته رفته بصورت دایم در این شهر ساکن شدند
 بویراحمدی ‌ها
١ - بویر احمدی نام بزرگترین قبیله لر از شش طایفه ساکن کهگیلویه و بویراحمد است، سکونت گاه این طایفه منطقه‌ای حدود ۲۵۰۰ مایل مربع، از بهبهان تا کوه پایه‌های دنا را در بر می‌گیرد. ایل بویراحمدی از ترکیب اقوام گوناگونی که در طول تاریخ در نتیجه فتوحات، مهاجرت‌های اجباری و پناهندگی‌ها به این سرزمین آمده‌اند پدید آمده‌است، به خاطر رواج زبان لری در میان بویراحمدی‌ها یکی از گمان‌ها این است که ایشان بازماندگان ایرانیان اولیه ساکن در فارس باشند
٢ - بویراحمدی ‌ها محصول سختی ها و فراز و نشیب های تاریخ پر تلاتم این مرزبومند که کیانیان و کی خسرو و نژاد آریوبرزن را در خاطره ‌ها زنده می سازند
 ممسنی ها
١ - سرزمینی که اکنون در فارس ممسنی نام دارد، سابقه اش به تمدن ایلامی در هزاره  های سوم، دوم و اول قبل از میلاد می رسد. در نقشه های هزاره سوم قبل از میلاد "دژ تل اسپید" و نام "فهلیان" آمده است که اولی اکنون روستایی است در منطقه ی "رستم" که آثار به جامانده از آن دوران نیز در این روستا کشف گردیده است و دومی نیز شهر قدیمی فهلیان و یکی از روستاهای بزرگ شهرستان ممسنی است که آثار به جا مانده از قدیم بسیار دارد و اخیراً باقی مانده های شهر بزرگی از دوران هخامنشیان  تحت عنوان "لیدوما" چهارمین شهر هخامنشی در آن کشف گردیده است. منطقه کنونی ممسنی در دوران هخامنشیان جزء مناطق انزان نشین بوده است. به نظر می رسد ممسنی در دوره اشکانیان نیز محل تلاقی سپاه اشکانی با رومیان بوده است. زیرا در نزدیکی روستای کوپن دماغه ای به نام پوزه "سورنا" وجود دارد که به احتمال زیاد محل درگیری سورنا سردار اشکانی با دشمنان بوده است. پس از اسلام واژه  "انبوران" برکل ممسنی اطلاق و شهر "نو بندگان" به عنوان مرکز آن انتخاب گردید. بعد از قرن چهارم هجری واژه ی "شولستان" بر این منطقه اطلاق گردید. صفی نژاد، یکی از محققین ایرانی "شول" ها را از تبار ساسانیان می داند. به عقیده این محقق در آن زمان قلمرو ممسنی ٨٠×١٠٠ فرسنگ بوده است
٢ - ممسنی متشکل از چهار طایفه دشمن‌زیاری، رستم، جاوید، بکش با فرهنگ طایفه‌ای و عشیره‌ای است.  زبان اکثریت مردم ممسنی گویش لری ممسنی می‌باشد. گویش لری ممسنی شاخه ای از زبان پارسی می باشد. قشقایی‌های ساکن ممسنی به گویش ترکی قشقایی صحبت می‌کنند
 اهالی استان لرستان کنونی
منطقه کوهستانی لرستان به دلیل داشتن مراتع فراوان و داشتن اقلیم‌های مختلف از دیرباز از مراکز مورد توجه ایل‌ها و طایفه‌های کوچ رو بوده‌است که برای چراندن دامهای خود بین نقاط سردسیر شمال و شرق لرستان و نواحی گرمسیری جنوب و غرب آن در رفت و آمد بوده‌اند. به استثنای شهرهای تاریخی مانندخرم‌آباد و بروجرد که در دوره‌هایی رونق یافته و به محیطی چند فرهنگی تبدیل شده بودند، زندگی طایفه‌ای و عشیره‌ای روش غالب زندگی برای بیشتر ساکنان این منطقه بوده‌است. به همین روی، ایل‌ها و تیره‌های فراوانی از لکها، لرها و بختیاری‌ها در لرستان ساکن شده‌اند که برخی از آنان بومیان لرستان بوده‌اندمانند طایفه خورشیدوند که بازماندگان اتابکان هستند و گروه هایی نیز در دوره‌های مختلف تاریخی به این منطقه کوچیده و یا کوچانیده شده‌اند
 آداب و رسوم و فرهنگ مردمان لر
الف - آداب و رسوم بختیاری ها: برخی از آداب و رسوم بختیاری ها از این قرار است:
١ - آداب مخصوص بختیاری ها در پوشش: سالهاست كه مردان بختیاری از چوقا كه گاهی هم چوخا نامیده می شود استفاده می كنند كه نوعی عبای دهقانی است و زنان بختیاری با سلیقه خاصی آنرا از پشم سفید طبیعی می بافند و در بافت آن از خطوط عمدی آبی تیره یا مشكی استفاده می كنند، یك قرن پیش یكی از خوانین بختیاری چوقا را به میان مردم بختیاری آورد كه پیرزنی از توابع لرستان به او هدیه داده بود و پس از آن پوشیدن چوقا در بین مردمان بختیاری متداول شد. مادة اولیه چوقا پشم است كه زنان بختیاری آن را به گونه ای نازک و ظریف می ریسند. بلندی چوقا حدوداً تا سر زانو می رسد و جلوی آن كاملاً باز است در حال حاضر بهترین نوع چوقا توسط زنان طایفة «كیارسی» بافته می شود. بافت یك چوقا حدود ٢٠ تا ٣٠ روز طول می كشد. شلوار دبیت هم از دیگر اجزا لباس های محلی مردان بختیاری است شلواری بسیار گشاد از جنس دبیت سیاه رنگ كه در دوخت آن دو متر و نیم پارچه استفاده می شودو خیاطان محلی آنرا به صورت كیسه ای دولنگه می دوزند كه در بالای آن سه راه كش دارد و ٣ متر كش را درآن می كنند.شال مردان بختیاری به اندازه ی ٨ متر از پارچه چلواری سفید است كه به صورت شال در آورده و دور كمر می پیچانند و گره های ریزی برای نمای آن از سر خود همان پارچه درست می كنند. كلاه نمدی هم یكی دیگر از اجزای لباس محلی مردان بختیاری است همینطور گیوه ملكی كه برای پوشش پاها مورد استفاده قرار می دهند. و اما زنان بختیاری هم از لباسهای محلی زیبایی استفاده می كنند، كه از بهترین پارچه ها دوخته می شوند. برای دوخت پیراهن زنان بختیاری ٤ متر پارچه استفاده می شود كه به صورت مدل چاک دار آنرا می دوزند كه از دو قسمت كمر چاک دارد و پایین آن به صورت كلوشی است. شلوار زنان بختیاری قدری چین دارد و گشاد است و مثل دامنی به چشم می خورد. در دوخت این شلوار ١٠ متر پارچه استفاده می شود. از دیگر لباس های محلی می توان به مینا و لچک و جلیقه و كلجه كه به صورت كت است و از بهترین مخمل ها درست می شود اشاره كرد.
ایزابلا بیشوت سفرنامه نویس اروپایی در خصوص آداب لباس پوشیدن بختیاری ها در كتاب از بیستون تا زردكوه بختیاری می نویسد: «معمولاً مردان بختیاری از نوعی پارچه زیركتانی پیرهن می پوشند و از یك پارچه مشكی رنگ شلوار به پا می كنند كه هر پارچه شلوار تقریباً دو یارد و بلندی آن تا روی گیوه می رسد. آنان یك عبای قدی هم روی لباس خود می پوشند كه به زبان محلی چوخا نام دارد همه بختیاریها یك نوع كلاه غدی به سر می گذاردند كه رنگ آن قهوه ای، مشكی و گاهی شیری می باشد».
٢ - آداب عقد و ازدواج در بختیاری: به طور كلی ازدواج در قوم بختیاری رسومی دارد یا به صورت ناف بران كه دختر و پسر را از همان كودكی برای هم نامبر می كنند و وقتی به سن ازدواج رسیدند رسوم نامزدی و عقد را به جا می آورند كه امروزه آداب ناف بران كم رنگ شده است، امروزه بستگان داماد برای نامزدی به خانه عروس می روند و رسماً مراسم خواستگاری انجام می شود و مادر داماد روسری زیبایی روی سر عروس خانم می كند كه مانند همان انگشتری نامزدیست و نشانه نامزدی آنان است. خانواده عروس هم نبات و شیرینی را به معنی قبول پیشنهاد به اقوام داماد می دهند، یكی از رسوم قدیمی بختیاری ها هنگام ازدواج این است كه دختران نامزد شده شروع به بافتن قالیچه می كنند تاهنگام عروسی همراه خود به خانه داماد ببرند، نوع قالیچه، كیفیت و زیبایی آن حكایت از هنرمندی عروس خانم دارد. برای همین دختركان بختیاری سعی می كنند این قالیچه را در نهایت زیبایی و خوب ببافند.
یكی دیگر از آداب كهن ازدواج در بختیاری مربوط به شب عروسی است كه اقوام و بستگان داماد پس از صرف شام به خانه عروس خانم می روند و در حین آئینه و شمعدان به دست، عروس خانم را با شور و نشاط و هلهله راهی خانه داماد می كنند كه در بیشتر روستاهای بختیاری عروس را سوار بر اسب می كردند و بقیه پیاده به طرف خانه راه می افتادند. در مراسم ازدواج بختیاری ها نواختن ساز و دهل، اجرای رقص محلی و تركه بازی، خواندن ترانه های شاد از آداب اصیل این مراسم است، یكی دیگر از آداب اصیل كه هنوز هم در بعضی دهات بختیاری انجام می شود اینست كه و قتی عروس را به خانه داماد می برند اطرافیان به طور شوخی دستبردی به اثاثیه منزل عروس یا داماد می زنند كه دقت و هوش اقوام طرف مقابل را امتحان می كنند مثلاً وقتی اقوام داماد به دنبال عروس خانم می روند یكی از زنان بستگان داماد لیوان یا سینی و یا گلدانی را از خانه عروس خانم دستبرد می زند، اگر اقوام عروس خانم متوجه نشوند آن شی را با خود می برند و فردای آن روز به خانه عروس می فرستند وقتی عروس به درخانه داماد رسید آتش بزرگی را فراهم می كنند و عرو.س خانم را چندبار به دور آتش می چرخانند و سپس خونریزی می كنند و سر میش یا بره ای را می برند. اما فردای شب عروسی مراسم پشت پرده یا پاتختی اجرا می شود به این صورت كه مادر عروس ظرفی از برشتوك و غذاهای تزئین شده و خلعتی را برای عروس و داماد به خانه داماد می فرستند كه همراه این هدایا چند نفر از بستگان عروس هم به خانه عروس و داماد می روند
ب -  آداب و رسوم لر های کوچک: برخی از آداب و رسوم لر های کوچک از این قرار است:
١ - موسيقی لری با موسيقی "رديف دستگاهی" پيوند نزديکی دارد. بخش مهمی از اين موسيقی از طريق كمانچه و كمانچه نوازی محلی در موسيقی رسمی ايران "رديف" نيز تأثير گذاشته است. اغلب موسيقی های محلی لرستان در دستگاه ماهور و بيش تر با ساز کمانچه اجرا می شوند . موسيقی های لرستان به چهار بخش موسيقی كار، موسيقی مراسم، موسيقی عروسی و موسيقی ترانه های روز تقسيم شده است. ترانه ها و رقص های متداول لری بيش تر حماسی هستند و ترانه هايی كه جنبه تغزل دارند، در بين مردم از تداول كم تری برخوردار هستند. رقص های بومی لری گاهی با وزن و سرعت آهسته و گاهی با تندی بيشتر اجرا و در همه حال به صورت گروهی اجرا می شود
٢ - پوشاك زنان لر بنا به موقعيت اجتماعي ، اقتصادي و از طرفي شرايط سني از ويژگي هاي مشخصي برخوردار است. پوشاك زنان جوان لر با پارچه هاي الوان در رنگها و طرح هاي شاد با سربندهاي زيبا و رنگي مي باشد . زنان مسن تر پارچه هائي به رنگ تيره و طرح اي ساده و سربندي سياه و سفيد را ترجيح مي دهند. روسريهاي زنان لر كه در زبان محلي به آن " گل وني " مي گويند. زيبائي خاصي به سر زنان لر مي دهد. اين روسريها كه معمولاً ابريشمي مي باشند و در طرح ها و رنگهاي مختلف به كار مي روند. با گره زيبائي به دور سر پيچيده مي شود گوشه هاي آن هم به صورت آويزان بر پشت سر قرار مي گيرد. پيراهن زنان لر داراي برشي ساده، بلند و گشاد است با طرح هاي گلدار و رنگهاي الوان. شلوار پوشاك زنان لر از لحاظ تركيب و جنس پارچه دو قسمتي و دو رنگي است. معمولاً از دمپا تا حدود بالاي زانو، پارچه ساده با نقشبندي و نواردوزي شده است و قسمت بالاتر به رنگ ديگر و گلدار مي باشد. " سرداري " كه پوششي است بلند تا به پشت پا، جلوي آن بدون دگمه است با آستيني تا آرنج كه اغلب از مخمل با الوان مشكي، سبز و قرمز تهيه مي شود. دوره هاي آستين و دامن آن به پهناي دو تا سه انگشت يراق دوزي و نوار دوزي شده است. " كت " كه نيم تنه را مي پوشاند، نوار دوزي ندارد و با دكمه در جلو بسته مي شود. " جليقه " كه هميشه باز است و دكمه ندارد و در قسمت جلوي آن يراق دوزي و سكه دوزي شده است.
٣ - پوشاك مردان لر : مردان لر داراي پوشش ساده اي مي باشند. جنبه هاي تزئين آن كمتر مي باشد. شلوار آنان به طرح شلوار كردي است. پيراهن آنان با برش ساده و اغلب به رنگ سفيد و گاه رنگين مي باشد . كلاه نمدي، شال و گيوه نيز از خصوصيات ويژه لباس مردان لري مي باشد.
٤ - غذاها: تقريباً همه ی انواع خوراک ها در استان لرستان تهيه و طبخ می شود ولی متداول ترین آنها عبارتند از عدس پلو با گوشت، باقلاپلو، كباب چنجه، کباب بختیاری، شوله، کباب بروجردی، آش پخازه، آش شوربا، كپه‏‏، کال جوش یا كله جوش، جگروز، اناردونگ و انواع کوفته
موسیقی ها و رقص ها و ترانه ها
موسیقی لُری
https://www.youtube.com/watch?v=hptJ8v6ZFi8
رقص بختیاری
https://www.youtube.com/watch?v=GUvjzzqhTZc
موسیقی بختیاری - گل ناز دارُم
https://www.youtube.com/watch?v=Pjx--RNhmko
آهنگ لری بختیاری (دی بلال)
https://www.youtube.com/watch?v=XxPFpR3JeXM
رقص در عروسی های لرستان
https://www.youtube.com/watch?v=yJh-9_2VoGw
همراه با خنياگران لرستان
https://www.youtube.com/watch?v=2r-o-GJgUuc
ترانه ای به زبان لری با آواز مجید احمدی همراه با رقص گروهی از بانوان
https://www.youtube.com/watch?v=sqfQG9a7Bvk
یادداشت پایانی
١ - بنا بر برخی منابع (فرهنگ نظام، تارنماهای دهخدا و دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا) ایل بختیاری در ابتدای مشروطه خدمت به آزادی ایران کرد. آگاهی های بیشتر را در این زمینه می توان در کتاب "تاریخ مشروطه ی ایران و جنبش وطن پرستان اصفهان و بختیاری" پی گیری نمود.
٢ - پیرامون آداب شكار و آداب سوگواری بختیاری ها می توان به تارنمای سیمرغ و در مورد عشاير و طايفه هاي لرستان، پوشاک عشایر و صنایع دستی رایج میان لر های کوچک می توان به  تارنمای سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان لرستان مراجعه کرد.
٣ - بنا بر گزارش منابع گوناگون، در اعتراض به پخش سریال "سرزمین کهن" از شبکه ی سوم تلویزیون ایران، روز پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱٣۹۲، عده‌ای از بختیاری‌ها در چند شهر ایران (ایذه، اهواز، الیگودرز، دزفول و مسجد سلیمان) دست به تظاهرات زدند و خواستار توقف پخش این سریال "ضد بختیاری" شدند. در روز شنبه ۲٦ بهمن ماه، پخش سریال تلویزیونی "سرزمین کهن" از تلویزیون ایران متوقف و ادامه پخش آن به نتیجه تحقیقات صدا و سیما درباره دیدگاه مخاطبان به این سریال موکول شد.
٤ - تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا در فهرست کوتاهی از برخی "مردمان لر" نام برده است. نگارنده نیز در نوشتاری به زبان انگلیسی تحت عنوان "نخستین بانوان روزنامه نگار در ایران" به دو تن از مردمان مشهور لر یعنی بانوان " شیرین بختیار" و " رودابه  بختیار" اشاره دارد و علاقه مندان می توانند به آن مراجعه نمایند.
دکتر منوچهر سعادت نوری

منابع و مآخذ
شناخت مردمان لُر: تارنمای لغت نامه دهخدا - تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا - تارنمای بهمئی - تارنمای سرزمین بختیاری
زبان مردمان لُر: تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
بختیاری ‌ها: تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا - تارنمای لغت نامه دهخدا - تارنمای سرزمین لر
بویراحمدی‌ها: تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا - تارنمای سعید پرندوار
ممسنی ها: تارنمای اسفندیار افشون - تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
اهالی استان لرستان کنونی: تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
آداب و رسوم بختیاری ها: تارنمای سیمرغ
آداب و رسوم لر های کوچک: تارنمای سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان لرستان
برخی از مردمان مشهور لر: تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
موسیقی ها و رقص ها و ترانه ها: تارنمای یوتیوب
 تاریخ مشروطه ی ایران و جنبش وطن پرستان اصفهان و بختیاری - خاطرات دکتر نورالله دانشور علوی - ب‍ا ت‍وض‍ی‍ح‍ات‌ و ح‍واش‍ی‌ و م‍ق‍دم‍ه‌ ب‍ق‍ل‍م‌ ح‍س‍ی‍ن‌ س‍ع‍ادت‌ ن‍وری: ‌انتشارات کتابخانه دانش - چاپ ١٣٣۵ - تهران
پیرامون پخش سریال "سرزمین کهن": منابع گوناگون 
نخستین بانوان روزنامه نگار در ایران - نوشتاری به زبان انگلیسی از همین نگارنده: تارنمای ایرانیان
  
گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2014/02/blog-post_27.html

۱۳۹۲ اسفند ۵, دوشنبه

زنان نامدارایران: ١٨ - آذر پژوهش پیشکسوت هنر گویندگی

آذر پژوهش (زاده ی هشتم آذر ۱۳۱۹ در خوی)، به عنوان یکی از پیشکسوتان مشهور برنامه های رادیویی در ایران شناخته می شود. وی سال ها مجری و گوینده ی برنامه ی "گلها" در رادیو ایران بود.
زندگی و خاطرات آذر پژوهش
١ - آذر پژوهش در گفت و گویی با فهیمه خضر حیدری گزارشگر رادیو فردا تاریخچه فعالیت های خود در رادیو ایران را چنین بازگو می کند: "پدر من در ماموريت آذربايجان که از تهران می رفت، ریيس فرهنگ بود و مادرم دانش آموخته دبيرستان بهشت آيين اصفهان و در خوی دبير زبان انگليسی بود. پدر بزرگم در زمينه درک شعر و ادب در من از همان زمان کودکی نقش موثری داشت و برای حفظ کردن هر شعر و سريع خواندن آن يک خروس قندی به من جايزه می داد. طبيعی است که کودکی در اين بستر فرهنگی و تشويق اگر استعداد و علاقه هم داشته باشد، رشد می کند. به طوری که من اولين بار در شش سالگی در دبستان فردوسی در تهران درست زمانی که شاگرد کلاس اول دبستان بودم، پشت ميکروفن رفتم در جشن فرهنگی مدرسه قطعه معروف «اشک يتيم» پروين اعتصامی را دکلمه کردم. البته در سال هايی که در راديو ايران کار می کردم هر گاه ترديدی برای بيان صحيح يک کلمه داشتم- چون من خيلی به اين موضوع اهميت می دادم که مبادا يک کلمه را غلط تلفظ کنم- هر وقت چنين ترديدی در من ايجاد می شد از دو استادم جلال همايی و دکتر محمد معين کمک می گرفتم. من خيلی زود ازدواج کردم. به همراه همسرم به محل ماموريت او در شهر رضاييه رفتم. اين جابجايی اواخر سال ۱۳۳۶ و اوايل سال ۱۳۳۷ بود. در آن جا مسئول روابط عمومی استانداری در استان شدم و خبرهای استان را هر روز ظهر به راديوی رضاييه می بردم و می خواندم. آقای نخجوانی مدير وقت راديو رضاييه با اصرار زياد استاندار را راضی کرد تا من خبرهای راديو را هم بخوانم و به اين ترتيب بود که گوينده و خواننده برنامه راديو رضاييه شدم. بچه ی دو ساله ام به بيماری سختی دچار شد و ما برای معالجه او همه چيز را رها کرديم و به تهران آمديم. البته معالجات هم نتيجه نداد و در نهايت او را از دست داديم. آن موقع بود که من برای اولين بار به راديو ايران آن زمان رفتم. همان روز اولی که به راديو رفتم با داوری آقای تقی روحانی امتحان گويندگی دادم و فردای آن روز، يعنی فقط چند ساعت بعد و ساعت دو بعد از ظهر روز بعد، به اتفاق آقای سعادت مشروح اخبار را در راديو ايران می خواندم. اين کار در تمام طول دوران راديو بی سابقه بود. من در  تمام طول خدمتم علاوه بر گويندگی بخش های اصلی خبر، اجرا کننده برنامه  مختلف راديويی از جمله «ادبيات جهان»، «شهر سخن»، «کاروانی از شعر و موسيقی»، «جلوه های زيبايی در ادب فارسی»، «قصه شمع»، در تالار رودکی، جشن های سالگرد راديو ايران، رپرتاژ مستقيم از مراسم مختلف و گاه از فرودگاه مهرآباد به مناسبت ورود و خروج سران کشورهای مختلف از ايران و  برنامه های هنر برای مردم در شهرستان ها و تهران و در جاهای مختلف و بسياری از اين دست برنامه ها بودم... يک روز که من به سرعت داشتم برای خواندن خبرهای روز می رفتم، در حياط راديو و از کنار اتاق های ساختمان راديو می گذشتم، يکباره صدای ضربه هايی که به شيشه می خورد توجه ام را جلب کرد. پشت پنجره آقای پیرنيا بود که به من اشاره می داد که بروم داخل. وقتی پيش ايشان رفتم چند بيت شعر به دست من داد که بخوانم. با خواندن اولين بيت شعر آقای پيرنيا که فوق العاده مورد احترام من و همه بود، و خواستار تکيه کلام هميشگی اش که همان روش قديمی شعر خواندن با تکيه بر رديف و قافيه است، شد. در اولين برخورد و در اولين لحظات فضا به سمتی می رفت که همکاری ما در همان جا قطع شود. از ايشان اصرار و از من انکار که من هرگز به رديف و قافيه در شعر کاری ندارم و تکيه ام بر منظور و جان کلام شاعر است. طبعا اگر نمی پسنديدند من کاری از دستم برنمی آمد. البته ايشان قبول کردند و من هرگز فکر نمی کردم که اين برنامه ها ماندنی شود. همان طور که می دانيد داوود پيرنيا فرزند مشيرالدوله بود. مردی از خانواده فرهنگ و ادب و سياست بود. او همه چيز را رها کرد و فقط به تهيه برنامه گلها پرداخت. تقريبا از تمام هنرمندان درجه يک مملکت در رشته های شعر و موسيقی به خوبی و به جا استفاده کرد تا اين گنجينه با ارزش به وجود آمد. البته نقش بسيار تعيين کننده و با اهميت وزير وقت و سرپرست دستگاه راديو، آقای نصرت الله معينيان را نبايد از ياد برد. در اين برنامه ها ۴۸۷ شاعر و ترانه سرا، ۷۵ آهنگساز و تنظيم کننده، ۹۰ تک نواز و سرپرست ارکستر، ۱۵ گروه محلی و ۵۶ خواننده و ۳۰ گوينده شرکت داشتند. اين برنامه يک ارثيه ملی است که امروز با همت يک زوج دانشمند غربی همان طور که خواسته پيرنيا بود، جاودان شد. خانم جين لويسون و همسرشان پرفسور لويسون با استفاده از بودجه تحقيقاتی دولت انگليس به مدت پنج سال به جمع آوری و تحقيق در مورد برنامه گلها پرداختند. امروز مجموعه برنامه گلها در اختيار کتابخانه لندن است...
من چهار بچه داشتم. اين بچه های من در مدرسه رازی درس می خواندند. من و شوهرم هزينه سنگينی برای درس خواندن اينها در ايران می پرداختيم. وقتی بررسی کردم ديدم که در فرانسه تحصيلات مجانی است. به همين دليل هم تصميم گرفتم که بچه ها را بردارم و ببرم فرانسه. قصدم اين نبود که به کلی از کار راديو کنار بکشم. قصدم اين بود که بيايم فرانسه و بچه ها را سر و سامان بدهم. اين مسئله به هفت يا هشت ماه قبل از وقوع انقلاب ۵۷ برمی گشت. من در ارديبهشت سال ۵۷ بچه ها را برداشتم و به پاريس رفتم. در اين جا به جايی انقلاب پيش آمد. روزنامه به دستمان نمی رسيد و ارتباطات قطع شده بود. اتفاقات و مشکلات بيشتری رخ داد. البته من اگر از پاريس به آمريکا می رفتم شايد در آمريکا زمينه فعاليت کاری زيادی داشتم. اين مستلزم اين مسئله بود که خانواده ام را فراموش می کردم. به هر حال هيچ وقت ارتباطم را با اين کار قطع نکردم. در تمامی مصاحبه ها شرکت کرده ام در طول اين سالها. در تلويزيون ها گفت و گو کرده ام و با راديوها مصاحبه کرده ام".
٢ - ایرج ادیب زاده گزارشگر رادیو زمانه در گفت و گویی با آذر پژوهش یاد آور شد: " من هم خاطره‌ای از شما دارم. آن زمان‌ها من تازه به رادیو آمده بودم و در میدان ارک کار می‌کردم. شما با حسین توصفیان داشتید خبر می‌خواندید. خبرها هم آن موقع خیلی زیاد بود. مثلاْ گاهی یک ساعت و نیم طول می‌کشید. و شما همان خبر اول را که خواندید، خنده‌تان گرفت و بلند شدید آمدید بیرون که تا آخر خبرها را آقای توصفیان مجبور شد به تنهایی بخواند. یک موش سفید نشسته بود آنجا و قشنگ داشت گوش می‌کرد". آذر پژوهش در پاسخ گفت:"بله.... درست است. یک موش توی استودیو بود و... حالا خیلی جالب است. اگر یادتان باشد آقای پاشا سمیعی، روانش شاد، ایشان مدیر رادیو بود و خیلی آدم جدی و سخت‌گیری هم بود. آقای سمیعی آمد پشت شیشه، به اصطلاح اتاق فرمان، که من چشمم به ایشان بیفتد و بتوانم خودم را کنترل کنم.
من بدتر شدم. یعنی با دیدن قیافه‌ی جدی آقای سمیعی و این موشی که این روبه‌رو نشسته بود و من را نگاه می‌کرد، اصلاْ من دیگر نتوانستم خودداری بکنم. درست است. از این خاطرات خیلی داریم و همه‌ این‌ها این دوران را برایمان زیبا و لذت‌بخش می‌کرد. به هر حال از محمود سعادت یاد بکنیم، از حسین توصفیان، از بهمنش که واقعا برای من بهمنش یک اسطوره است در کارش. یاد بکنیم از او که خیلی خیلی وجودش مغتنم بود، خداوند او را زنده نگه دارد؛ و از تقی روحانی استاد همه‌مان، از خانم پرنیان، خانم قدسی رهبری، مولود عاطفی و از فروزنده اربابی؛ یکی از اولین کسانی که ارتباط خیلی خیلی زیبا و صمیمی بین مردم و رادیو ایجاد کرد. البته دلیلش هم این بود که اولین بار یک برنامه به صورت محاوره‌ای اجرا می‌شد در رادیو، با مانی، خدایار و... علت، خود این برنامه‌ هم بود. ولی صدای استثنایی و گرمای صدای فروزنده اربابی هم باعث شد که شنوندگان زیادی را جذب رادیو بکند".

نمونه ای از اجراهای آذر پژوهش
برنامه شماره ١٧١ گلها- با همکاری فخرالدینی و شجریان - غزل از سعدی - گوینده: آذر پژوهش
https://www.youtube.com/watch?v=ZhyvoDd1NXk
شاخه گل ۴۴۹ - با همکاری ایرج و پرویز یاحقی و ... غزل از سعدی - گوینده: آذر پژوهش
https://www.youtube.com/watch?v=EJlNDROtXl8
تصنیف نوا  - با همکاری عهدیه و خالدی - ترانه از نواب صفا - گوینده: آذر پژوهش
https://www.youtube.com/watch?v=tSAPKXaBo4I
تصنیف عاشق سرمست - خواننده الهه - ترانه از رهی معیری - گوینده : آذر پژوهش
https://www.youtube.com/watch?v=y6hSOQZ13AI
 آذر پژوهش و ارحام صدر در برنامه شما و رادیو
https://www.youtube.com/watch?v=fghJHJ-x-FE
صدسال ترانه درایران - اجر: آذرپژوهش
http://www.youtube.com/watch?v=OFpHFhPk4X4

آذر پژوهش از ارديبهشت سال ۵۷ مقیم اروپاست و هم اکنون با خانواده ی خود در پاریس پایتخت فرانسه زندگی می‌کند
.

با بهترین آرزو ها برای بانو آذر پژوهش و همه ی ایرانیان هنرمند و آزاده
 دکتر منوچهر سعادت نوری
منابع و مآخذ
آذر پژوهش : تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
با آذر پژوهش از گویندگی در رادیو رضاییه تا اجرای برنامه «گلها» - آذر پژوهش در گفت و گو با فهیمه خضر حیدری : تارنمای رادیو فردا
آذر پژوهش و یک عمر با رادیو - آذر پژوهش در گفت و گو با ایرج ادیب زاده :  تارنمای رادیو زمانه
نمونه ای از اجراهای آذر پژوهش : تارنمای یوتیوب
 گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2014/02/blog-post_24.html

۱۳۹۲ بهمن ۲۸, دوشنبه

=== La Vie en Rose: in French, English, and Persian ===

 "La Vie en Rose” has been considered as the signature song of the French singer and song composer, Edith Piaf (1915-1963), and it was originally recorded on October 9, 1946.
http://www.youtube.com/watch?v=0feNVUwQA8U
 “La Vie en Rose” means Life through Rose-Colored Glasses or literally as the Life in Pink (in Persian: Baaleh-e-Hassti Dar Haaleh-e-Soorati). In 1958, a part of “La Vie en Rose” was translated in English by Mack David, aka Mack Davis (1912-1993) and it was firstly recorded by Louis Armstsrong in 1962. Louis Armstsrong (1900-1971) was an American trumpeter and composer and the King of the New Orlean Jazz Style.
http://www.youtube.com/watch?v=4yKEYexUGOQ
 The same English version composed by Mack David was then recorded by American movie actor, Jack Nicholson, in the movie of “Something Gotta Give” which was released in 2003.
 In this article, the French and the English versions of “La Vie en Rose” as documented by reliable sources are cited and the Persian version (a free translation) of the song as composed by this author is presented.

THE SONG OF “LA VIE EN ROSE” IN FRENCH & ENGLISH
Here are the texts of the song of “La Vie en Rose” as composed in French by Edith Piaf and in English by Mack David respectively:
IN FRENCH
 Quand il me prend dans ses bras,
Il me parle tout bas
Je vois la vie en rose,
Il me dit des mots d'amour
Des mots de tous les jours,
Et ça me fait quelque chose
Il est entré dans mon cœur,
Une part de bonheur
Dont je connais la cause,
C'est lui pour moi,
Moi pour lui dans la vie
Il me l'a dit, l'a juré
Pour la vie.
Et dès que je l'aperçois
Alors je sens en moi
Mon cœur qui bat.
Des nuits d'amour à plus finir
Un grand bonheur qui prend sa place
Des ennuis, des chagrins s'effacent
Heureux, heureux à en mourir
 IN ENGLISH
 Hold me close and hold me fast,
This magic spell you cast,
This is La Vie En Rose.
When you kiss me, Heaven sighs,
And though I close my eyes,
I see La Vie En Rose.
When you press me to your heart,
I am in a world apart,
A world where roses bloom;
And when you speak, angels sing from above;
Every day words seem to turn into love songs.
Give your heart and soul to me
And life will always be
La Vie En Rose
.
 THE PERSIAN VERSION OF THE SONG OF “LA VIE EN ROSE” 
On the basis of the English translation of “La Vie En Rose” by Mack David, this author has composed the song in Persian as follows

باله ی هستی در هاله ی گل سرخ
 
مرا در آغوش گیر ، تنگ و جانانه
گرم و بی صبرانه ، ای زیبا گلچهره ی زمانه
بنگر به گلزار و به غنچه ها
به غنچه های گل سرخ
بنگر چگونه هرغنچه جان می گیرد
و از شمیم هستی سرشار می شود
این جلوه های زندگی است
که آرام آرام پدیدار می شود
 آنگاه که با بوسه ای مرا مدهوش می کنی
گلزار بهشت است که نمودار می شود
من باله ی هستی را
در هاله ی گل سرخ می بینم
گرچه پلک ها را نگشوده ام
اما در هر گوشه و سوی دیده ام
غنچه های گل سرخ است
که آ شکار می شود
 آن لحظه که مرا به سینه میافشاری
هر پاره ی روح و جانم را
به کهکشان عشق می سپاری
و همزمان ، با آنچه بر زبان آری
فرشتگان ، در اوج آسمان پرواز می کنند
گویی با هزاران نیرو و توان
سرود همبستگی ساز می کنند
و این موج عشق است که رهسپار می شود
 من باله ی هستی را
در هاله ی گل سرخ می بینم
بنگر به گلزار و به غنچه ها
به غنچه های گل سرخ
بنگر چگونه هرغنچه جان می گیرد
و از شمیم هستی سرشار می شود
این جلوه های زندگی است
که آرام آرام پدیدار می شود

دکتر منوچهر سعا دت نوری

۱۳۹۲ بهمن ۲۷, یکشنبه

ایرانیان درپهنه ی سرزمین نیاکان آریایی: ١٣ - مردمان سارمات‏



در بخش های پیشین، با موقعیت جغرافیایی "سرزمین نیاکان آریایی" و "برخی نقاط این سرزمین" آشنا شدیم. در این بخش به ارائه ی توضیحاتی پیرامون مردمان "سارمات " می پردازیم که در بسیاری منابع، از آن ها به عنوان "سَرمَت"،  "سرمتی ‌ها" و برخی نام های دیگر نیز یاد شده است.
شناخت سارمات
١ - سارمات قبائل مختلف چادرنشینی بودند که در سرزمینی بنام سارماتیه می زیستند. هردوت و بقراط از مورخان قدیم، تاریخ آنان را از قرن پنجم قبل از میلاد می دانند. سارمات قومی بودند کوتاه قد و فربه و سیاه چرده و با خلق و خوئی ملایم . در لشکرکشی داریوش بزرگ به سرزمین سکاها، سارمات ها باسکاها ضد داریوش اتحاد کردند و بعد با مهرداد اشکانی متحد گردیدند. در روزگار اگوستوس (اگوست ) امپراتور روم قلمرو آنان تا مصب رود دانوب امتداد داشت. یکی ازتیره های آنان بنام رکسلان، میان دانوب و دن استقرار یافت و تیره ٔ دیگری بنام یازیگ از کوه های کارپات گذشتند و در قرن اول مسیحی در حوضه ٔ رودخانه های دانوب و تیس سکونت اختیار کردند. بعدها طغیان و انقلاب بردگان قوم سارمات و یازیگ را بدو شعبه ٔ سارمات های سلطنتی و سارمات های شخم زن تقسیم کرد. در روزگار کنستانتین کبیر امپراتور روم (٣٠٦ - ٣٣٧ م ) ٣٠٠ هزار تن از سارمات های سلطنتی که با فشار رقیب از سرزمین خود رانده شده بودند به حمایت آن امپراتور در روم جای داده شدند. دو نسل بعد، سارمات های مطیع هونها و مستهلک در آنان گردیدند. حسن پیرنیا (مشیرالدوله) در ایران باستان گوید: ظن قوی این است که سارمات ها و سکنه ٔ سکائیه ٔ قدیم یعنی کشاورزان سکائی، آریائی بوده اند (ایران باستان ج ١ ص٦١٧). هرودوت گوید: یونانیان با آمازون ها (زنان سکائی که مانند مردان به جنگ و شکار می رفتند و پستان راست را می بریدند تا بهتر تیر اندازند) جنگیدند و بر آنان غالب شدند. بعد این آمازون ها به کشور سکاها درآمدند و پس از یکی دو جنگ دریافتند که اینان زنند و با آنها ارتباط یافتند و چون آمازون ها اخلاق زنان سکائی را نمی پسندیدند، یعنی از خانه نشینی بیزار بودند میل به جنگ و شکار داشتند شوهرانشان را تحریک کردند که از دریای آزوو بگذرند و بماوراء آن مهاجرت کنند. آنان چنین کردند و مردم سارمات بوجود آمدند. حالا هم زنان سارماتی بی شوهران شان به جنگ و شکار می روند. سارمات ها به زبان سکائی سخن می گویند ولی به لهجه ای که از زمان قدیم خراب شده، چه زنان آمازونی نتوانسته اند زبان سکائی را کاملاً فراگیرند. راجع به زناشوئی رسم آنان چنین است : دختری تا دشمنی نکُشد شوهر نکند بعضی دختران پیر می شوند شوهر نمی کنند چه حاضر نیستند چنین کاری کنند(ایران باستان ج ١ص ٦٠٠). کنت کورث می نویسد: ملت سکائی که همسایه ٔ ترکیه است از مشرق به طرف شمال انتشار یافته و چنانکه گمان می کنند همسایه ٔ سارمات ها نیست بل جزو آن هاست . یعنی سکاها و سارمات ها از یک ملت اند(ایران باستان ج ٢ ص ١٧٠٨). مهرداد اشکانی با لشکری مرکب از ده هزار تن، سپاه هشتاد هزار نفری سکائی و سارماتی را در شمال کریمه و جنوب روسیه ٔ کنونی شکست داد (ایران باستان ج ٣ص ٢٣١٧). نویسندگان عهد قدیم غالبا سه قوم را در پشت کوه های قفقاز نام می برند: آلات ها، سارمات ها و سکاها (ایران باستان ج ٣ ص ٢٤٦٠): تارنمای لغت نامه دهخدا
٢ - سرمتی (سَرمَت و یا سَرم‌ها) یکی از اقوام باستانی ساکن استپ ‌های جنوب روسیه بودند. سرمت ‌ها قومی ایرانی ‌زبان بودند و شاخه‌ ی غربی از سکاها بشمار می‌آمدند که در قرن ۴ و ۵ پیش از میلاد زندگی می‌کردند. البته به مروز زمان نام سرمت به مجموعه ی بزرگی از ایل‌های با تبارهای گوناگون اطلاق شد ولی قوم غالب در میان آن ها به ویژه در منطقه ی جنوبی «سرمتستان» قوم ایرانی‌تبار بود. این قوم پس از قرن چهارم پیش از میلاد رفته رفته با آغاز دوره ی مهاجرت ‌ها ی هون‌ها، ترک‌ها، گات‌ها از جمعیتش کاسته شد. نوادگان این قوم در آغاز قرون پس از میلاد به آلان‎ها معروف شدند و در قرون جدید آنها را با نام آسی‌ها می‌شناسند که در منطقه ی اوستیا زندگی می‌کنند. گسترده‌ترین ناحیه‌ای که سرمتی‌ها در آن سکونت یافتند از یک سو سرزمین میان رودخانه ویستولا تا ریزشگاه رود دانوب و از سوی شرق تا ولگا، و از سوی دیگر از منطقه ی اسرارآمیز هیپربوری‌ها در شمال تا دریای سیاه و دریای خزر در جنوب بود. سرزمین‌های میان دریای سیاه و خزر تا کوه‌های قفقاز هم در محدوده آنها بشمار می ‌آمد. نام سرمت را همریشه با واژه ی اوستایی سارما به معنی «پیر» دانسته‌اند و نظر زبانشناسان بر این است که این نام معنی ارشد و پیش‌کسوت را تداعی می‌کرده است: تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
٣ - نام سرمتی را یونانیان و رومیان در مورد طوایفی به کار می بردند که به تدریج سکاها را از نواحی جنوب روسیه بیرون راندند. در نوشته‌های اسطوره‌ای و دینی ایرانی، فریدون که شاه آریاییان بود، سرزمین خویش را میان ۳ فرزند خود سَلم، تور و ایرج بخش کرد نام سلم در نوشته‌های باستان به صورت «سئیریم» و «سرم» آمده است هر یک از بخشهای مُلک فریدون به نام فرمانروایانشان، سرمان، توران و ایران نام گرفته‌اند. نام سرمان در تاریخ به صورت «سرمت» و در لاتینی «سرمتای» آمده است. گومیلوف بر این باور است که چینیان در روزگار باستان، اقوام سرمت را «یان» و «یان – تسای» می نامیدند: تارنمای یزدان صفایی
خاستگاه سارمات ها
سرزمین سرمت ها در شرق از دریاچه آرال تا رومانی و مجارستان امروزی در غرب ادامه داشت. قبایل سرمتی گوناگونی که با لهجه های مختلف ایرانی سخن می گفتند، از بخش های شرقی «دن» آمدن گرفتند و تا زمان «بطلمیوس» همه ی جنوب روسیه را سرزمین سارماتیا می نامیدند… ایرانیان در اروپا نفوذی بزرگ یافتند که بیشتر آن از راه جنوب روسیه بود.. چنین می نماید که سرمت ها مخترع مهمیز بوده اند..ایرانیان نه تنها در جنوب روسیه و شمال قفقاز جنبشی داشتند، بلکه در سیبری و آلتایی و ترکستان چین و روس نیز فعالیت می کردند. بیشتر مردم سرمتی میان ولگای سفلی و رود دنیتر، بیابان گردی می کردند. سرمت ها در نخستین سده ی پیش از میلاد، سکاها را از سواحل شمالی دریای سیاه عقب راندند و خود در آنجا نشیمن گزیدند. حرکت مغول ها به سمت غرب، عامل رانده شدن سرمت ها به سوی سرزمین سکاها بود. سرمت ها تا تنگه بسفر، قفقاز و آسیای مقدم پیش تاختند و با امپراتوری روم و دولت اشکانی به نبرد پرداختند و در بخشی از سرزمین های آنها نشمین گزیدند. در سرزمین های یاد شده، واپسین سده های پیش از میلاد تا سده ی چهارم میلادی را عصر سرمتیان نامیده اند. پس از تصرف کرانه های شمالی دریای سیاه، این سرزمین «سرمتیا» نامیده شده است. پس از فتح دشت اوراسیا ی غربی، بر منطقه ای که امروزه در جنوب روسیه ی اروپا واقع است، تسلط سیاسی کامل خود را بر قرار ساختند. گروهی دیگر از این قوم وجود داشته که مورخان آنها را «سرمت های شرقی» نامیده اند، ایشان با مردم خوارزم در پیوند بوده اند.
وجود نیزه که حربه اختصاصی و سلاح مخصوص سارمات ها بوده، در گورهای «پروخوروفکا» در منطبقه ی «اورانبورگ» نزدیک کوههای «اورال» ثابت می کند که این قوم و قبیله برای نخستین بار گام در روسیه اروپایی گذاشتند.
سرمت ها در زمانی که وارد صحنه تاریخ شدند، در حاشیه ی شرقی سکائیه باستانی می زیستند. هرودوت که نخستین شخصی است که از آنها نام می برد، می گوید: « پس از عبور از رودخانه تانائیس، دیگر در خاک سکائیه نیستیم، نخستین منطقه به سرمت ها تعلق دارد که از دریاچه ی مایوتیس آغاز می شود و نواحی شمالی را به مسافت پانزده منزل در بر می گیرد و همگی فاقد درختان وحشی یا کاشته شده است.
بقراط بزرگ‌ترین حکیم یونانی که به ‌سال ۴۶۰ پیش از میلاد زاده شد و در شهر لاریسا به‌سال ۳۷۵ پیش از میلاد درگذشت، محل اقامت آن ها را نزدیک دریای آزوف می داند. کاوشهای باستانشناسی از سال ۱۹۳۰ به بعد نشان داده است که محل سکونت سرمت های نخستین نیز، شامل کوه های جنوبی اورال و علف زارهای شرق رود اورال بود، اما یافته های باستانشناسی در اراضی وسیع به سوی شرق یعنی سرزمین خلنگ زار قزاقستان یا کوههای آلتایی و بخش هایی از آسیای مرکزی نیز شبیه یافته های مربوط به سرمت های اورال جنوبی و ناحیه ی سفلای ولگاست و معلوم می شود که این نواحی در روزگاری محل اقامت اقوامی بوده که به سرمت ها شباهت بسیار داشته اند. بیشتر آنها نیاکان طوایف سرمتی بودند که بعدها به سوی شرق و ناحیه ی شمالی دریای سیاه رفتند. نویسندگان باستان حضور آن ها و نام طوایفشان را ذکر کرده اند: منابع گوناگون
اقوام سارماتی
نخستین قوم شناخته شده ی سارماتی آن هایی بودند که در بعضی مدارک باستانی "سورومات" نامیده شده اند. در نتیجه، این نام از سوی قدما به همه ی طوایف و قبایل خویشاوندی اطلاق شد که احتمالاً آلان ها نیرومندترین آنان بودند و نامشان بعدها جایگزین اصطلاح باستانی سارماتی شد و همه ی  گروه شرقی را دربر می گرفت. بعضی از نویسندگان، آلان  ها را متمایز از سارمات ها ولی از همان نژاد می دانند. سایر اقوام سارماتی عبارتند از یازیگ ها،  روکسولان ها ،سیراک ها،آیوروس ها و آنتاها. سارمات ها، به نحوی که نویسندگان یونانی و رومی آن ها را توصیف کرده اند، با سکاها فرق عمده ای  نداشتند. آن ها از نژاد ایرانی به شمار می آمدند و شاید خالص تر از سکاها بودند که بعضی ار طوایف مغولی را وارد سازمان های سیاسی و نظامی خود کرده بودند: کتاب قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران
ساختار اجتماعی و وضعیت زنان در سکونت گاه سارمات ها (سارماتیه)
شیوه‌ی زندگی و اقتصاد سارمات‌ها شبیه سکا‌ها بود. قرابت میان سکا‌ها و سارمات‌ها، یا توجه به جنبه‌های مشترک، از حیث لباس، سلاح و سازمان‌های اجتماعی و سیاسی آن‌ها معلوم می‌گردد. آنچه بیشتر جلب توجه می‌کند، اختلافات میان این دو گروه است که نشان می‌دهد، سارمات‌ها روابط منظمی با سکا‌ها نداشتند و سارمات‌ها به طور مستقل از سکا‌ها، در جایی در آسیای مرکزی تکامل یافتند و سپس به عنوان فاتح به جنوب روسیه آمدند و آداب و عادات مشخصی با خود آوردند. زنان سرمتی نسبت به زنان سکایی در وضعیت اجتماعی بهتری به سر می‌بردند و دوش به دوش مردان خود می‌جنگیدند. تبار از نَسَب مادر در میان سرمت‌ها وجود داشت ولی در میان سکا‌ها اینگونه نبود. موقعیت زنان در میان طوایف سرمتی بسیار جالب توجه است. به ویژه در میان طوایف سورومات‌ها که هرودوت آن‌ها را توصیف کرده است. زنان سوار بر اسب به شکار می‌رفتند، و در حالی که جامه‌ی مردان بر تن داشتند، با شوهرانشان در جنگ شرکت می‌جستند. شمار نسبتاً فراوان گورهای زنان مسلّح، به ویژه گورهای سورومات‌ها معمولاً دلیلی به شمار می‌-رود که نظام اجتماعی باستانی پیش از سورومات‌ها متکی بر نظام مادرسالاری بوده است. بقراط بر این باور است که زنان سرمتی نه تنها جنگجو، بلکه کاهنه بودند. مذبح‌های پایه‌دار سنگی یا بشقاب‌های مسطح مدور سنگی با لبه‌های برجسته، معمولاً در کالاهای داخل گورهای زنان در گورستان‌های گروه اورال جنوبی در دوره‌ی سورومات‌ها یافت شده، هم‌چنین از این گونه مذبح‌ها در گورهای مشابهی اندکی دور‌تر در قزاقستان مرکزی به دست آمده است. این اشیاء که غالباً آن‌ها را با سبک جانوری سکایی آراسته‌اند به عنوان یکی از نشانه‌های زنان کاهنه به شمار می‌رود.
سرمت‌ها هنگامی که به جنوب شرقی اروپا نفوذ کردند، سوارکاران ماهری شده بودند، آنان روش زندگی بدوی را پیش گرفتند و اوقات خود را صرف شکار و چوپانی کردند. مدارک موجود نشان می‌دهد بعضی از آن‌ها، به نوعی کشاورزی ابتدایی، اشتغال ورزیدند ولی تاکنون تعداد کمی از اقامتگاه‌های سرمت‌ها مورد بررسی قرار گرفته است. به تدریج به‌‌ همان نسبت که طبقه‌ی مرفه به وجود آمد، این طایفه وارد یک مرحله‌ی انتقالی شد و طی آن، رؤسای طوایف جای زنان را به عنوان فرمانروا گرفتند و سرانجام پادشاهانی بر امور مسلط شدند. با مقایسه ی ‌زندگی اجتماعی سکا‌ها با سرمت‌ها، به نکته‌ای برمی‌خوریم و آن، سکون و عدمِ جنگاوری زنان سکایی در برابر زنان سرمتی است. شاید که زنان سرمتی، بیشتر به امور تزیینی علاقه داشته‌اند و در واقع، تجمل‌گرا‌تر از همتایان سکایی خود بوده باشند: تارنمای یزدان صفایی
کشف مدفن زنان و جنگجویان قوم سارمات
بنا بر گزارش خبرگزاری «نووستی» در ٤ مرداد ١٣٨٦، در دشت های استان چلیابینسک (اورال جنوبی) مدفن جنگجویان قوم سارمات کشف شد که به سده ی چهارم قبل از میلاد باز می گردد و در آن چندین قبر زن و جنگجویان سارمات وجود دارد. "الکساندر تاییروف"  رییس حفاری های باستان شناسی و پروفسور دانشگاه تاکید کرد: "این آثار کشف شده ارزش هنگفتی برای تاریخ روسیه و جهان دارد و کمک می کند که درک بیشتری از فرهنگ اورال جنوب در قدیم بدست آید". در این مقبره ها دست بندهای طلا، انگشتر، گردن بند، اسباب برنزی و تاج گران قیمتی که احتمالا به  زنی ثروتمند تعلق داشته کشف شده است: تارنمای فارسی خبرگزاری نووستی 
یادداشت پایانی
١ - روانشاد حسن مشیر الدوله ی پیرنیا احتمالا نخستین فردی بوده است که به زبان فارسی در اثر بسیار ارزنده اش کتاب "تاریخ ایران باستان" از "سارمات" و سکونت گاه آن ها "سارماتیه" نام برده و مطالبی نگاشته است. کتاب چهار جلدی "تاریخ ایران باستان" اگرچه در ابتدای قرن حاضر شمسی منتشر شده، اما هنوز هم اثری چنین جامع و با این وسعت در مورد تاریخ ایران تالیف نشده است. وسواس روانشاد حسن پیرنیا در هرچه مستندتر کردن کتاب، سبب شده تا بسیاری از اظهار نظرهای درج شده در کتاب، عاری از غلو و زیاده گویی باشد.
٢ - اطلاعات و آگاهی های بیشتری پیرامون نژادشناسی - قوم شناسی - سارمات ها در تاریخ - پوشاک - دین - زبان و هنر سارمات ها را می توان در تارنمای یزدان صفایی و بسیاری دیگر از تارنماها یافت.
٣ - دو نوشتار خواندنی کاملا متمایز و تحت عنوان "سارمات ها" نیز به زبان انگلیسی در تارنماهای "کانون پژوهش های ایران باستان" و "دانشنامهٔ بریتانیکا" چاپ و منتشر شده که قابل ملاحظه است و می تواند مورد استفاده ی علاقه مندان قرار گیرد.
دکتر منوچهر سعادت نوری

منابع و مآخذ
سارمات و سکونت گاه آن ها سارماتیه: کتاب تاریخ ایران باستان تالیف حسن پیرنیا
شناخت سارمات: تارنمای لغت نامه دهخدا - تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا - تارنمای یزدان صفایی - تارنمای ایران بزرگ
خاستگاه سارمات ها: منابع گوناگون
کتاب"قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران": نوشته ی رقیه بهزادی
شیوه‌ی زندگی و اقتصاد سارمات‌ها: تارنمای یزدان صفایی
کشف مدفن زنان و جنگجویان قوم سارمات: تارنمای فارسی خبرگزاری نووستی 
سارمات ها (به زبان انگلیسی):  تارنماهای "کانون پژوهش های ایران باستان" و "دانشنامهٔ بریتانیکا"

۱۳۹۲ بهمن ۲۳, چهارشنبه

ایرانیان درپهنه ی سرزمین نیاکان آریایی: ١٢ - آریاها درسرزمین ‌های شمالی


در بخش های پیشین، با موقعیت جغرافیایی "سرزمین نیاکان آریایی" و "برخی نقاط این سرزمین" آشنا شدیم. در این بخش به ارائه ی توضیحاتی پیرامون "نخستین زیستگاه آریایی ها"،"سکونت گاه‌ آریایی‌ها در روسیه" و سرزمین ‌های شمالی (سیبری و قزاقستان) می پردازیم:
نخستین زیستگاه آریایی ها
دربارهٔ زیستگاه آریایی ها که در نوشته‌های کهن اوستا از آن با نام ایرانویج یاد می شود چندین دیدگاه طرح شده ‌است. یکی از این دیدگاه‌ها می‌گوید که آریاییان نزدیک به هشت ‌هزار سال پیش در جنوب سیبری و در اطراف دریاچهٔ آرال می‌زیستند که با مهاجرتی که به سوی جنوب داشتند بخشی به هند و فلات شرقی ایران(خراسان بزرگ) و بخشی نیز به طرف کوه ‌های قفقاز حرکت کرده‌اند که قوم‌های ماد و پارس از کوه‌ها گذشتند و در اطراف دریاچهٔ ارومیه ماندگار شدند و بخش دیگری به سمت اروپا حرکت کردند.
سکونت گاه‌ آریایی‌ها در روسیه
به گزارش میراث آریا، باستان‌شناسان روس سکونت گاه ‌های باستانی ناشناخته‌ای را کشف کردند که به عقیده ی آنها توسط نژاد اصیل آریایی در حدود چهار هزار سال پیش بنا شده بود. به گفته ی اعضای گروه اکتشاف، ٢٠ سکونت گاه مارپیچی در مناطق دور افتاده روسیه و در مرز جنوبی سیبری با قزاقستان یافت شد، که تاریخ ساخت آن متعلق به آغاز تمدن غربی در اروپا بوده است. این سکونت گاه که به عقیده ی کارشناسان،‌ سکونت گاه‌های عصر برنز نامیده می شود، مدت زمان بسیار کوتاهی پس ازساخته شدن اهرام ثلاثه به دست آریایی‌هایی ‌ایجاد شده بوده است.
در بررسی‌های صورت گرفته در این سکونت گاه‌ها،‌ باستان‌شناسان موفق به کشف قبرهایی شدند که در آنها اسکلت چندین اسب قرار داشت. علاوه بر آن متون باستانی به خط آریایی نیز کشف شد که نشان می‌داد حیوانات پس از مرگ صاحبان خود به همراه آنها دفن می‌شدند. اگرچه کاوش‌های اولیه در این منطقه، حدود ٢٠ سال پیش انجام گرفته بود، اما هنوز هم بررسی‌ها و کاوش‌ها برای کشف درک بهتری از این مناطق ادامه دارد.
سیبریه، سیبریا، سیبری
دشتی پهناوراست که همه ٔ شمال آسیا را فراگرفته و از کوههای اورال (میان اروپا و آسیا) تا اقیانوس کبیر ممتد و از شمال به اقیانوس منجمد شمالی محدود است . مساحت این دشت وسیع ١٢٣٨٠٠٠٠ کیلومتر مربع است که تمام آن دشت و هموار است . فقط در شرق آن کوههای یا بلونویئی و استانووئی و در جنوب کوههای سایان و آستایی قرار دارد. رودخانه های «اب » ینی سئی، لنا و آمور در آن جریان دارند که به اقیانوس منجمد شمالی میریزند. جمعیت سیبریه حدود ٢٥ میلیون تن میباشد که از نژادهای بومی روس های مهاجر هستند. سیبریه از لحاظ سیاسی بچهار قسمت تقسیم می شود: ١ - جمهوری یا کوتسک که پایتخت آن ایرکوتسک درکنار رود «لنا» قرار دارد. ٢ - جمهوری بوریات و مغول که مرکز آن ورخنه اودینسک است. ٣ - سیبریه ٔ غربی که پایتخت آن نووسیبرسک است. ٤ - سیبریه ٔ شرقی که پایتخت آن ایرکوتسک در کنار دریاچه ٔ بایکال است . سیبریه مستور از جنگل است و زغال سنگ آن یکی از مهمترین معادن زغال سنگ دنیا است
سرزمین سیبری
سیبری نام سرزمینی بسیار گسترده در بخش آسیایی روسیه است. سیبری تقریباً تمامی ناحیهٔ شمال آسیا را در بر می‌گیرد. این منطقه یک دوازدهم سطح کره زمین را تشکیل می‌دهد سیبری از رشته‌کوه اورال به سوی شرق امتداد یافته و تا اقیانوس آرام می‌رسد. از سوی شمال به اقیانوس منجمد شمالی و از جنوب به تپه‌های شمال و مرکز قزاقستان و مرزهای مغولستان و چین محدود می‌گردد. مساحت سیبری ۱۲۸۰۰۰۰۰ کیلومتر مربع است و ۴۰ میلیون نفر سکنه دارد... نام سیبری از واژه سیبیر در یکی از گویش‌های زبان مغولی گرفته شده و به معنی «سرزمین خفته» است... بزرگ‌ترین و پر جمعیت‌ترین شهر سیبری نووسیبیرسک است.
اشاراتی به تبعید گاه سیبری
١ - بنا بر نوشته ی محمدرضا بهزادي: "پس از آنکه الکساندر سوم درگذشت و سلطنت روسيه به نيکلاي دوم تفويض گرديد، اوضاع روسيه به شدت تغيير يافته بود و اين را مي‌توان از ترور بدفرجام الکساندر سوم که موجب مرگ وي شد به راحتي دريافت، همچنين در عرصه اجتماعي و اقتصادي، قاره جديد به سرعت به سوي پيشرفت گام برمي‌داشت و اروپاي صنعتي در حال رقابت با روسيه، از اين رهگذر آبديده شده بود. اختلاف طبقاتي بيداد مي‌کرد و ثروت اغنيا و فقر فقرا حد و نهايتي نداشت. زندانها مملو از افراد بيگناه و مقصرين، در حال انفجار بود و اردوگاههاي کار اجباري در تبعيدگاههاي سيبري، مدفن بسياري شده و انتظار کشتگان بيشتري را مي‌کشيد. کسي را ياراي مقاومت در برابر سرما و يا فرار از اردوگاههاي کار اجباري نبود، البته فرار يفرم خان (يپرم خان) را از تبعيدگاه سيبري که بعدها در انقلاب مشروطيت ايران يکي از مهره‌هاي اصلي بود بايد استثنا به حساب آورد، اما به هرحال هر کس با چپ نگاه کردن به در و پنجره قصر پسرخاله تزار، به جرم اقدام عليه مصالح عاليه مملکت و توطئه در قتل امپراتور يا به اعدام محکوم و يا به تبعيدگاه فرستاده مي‌شد. در اين ميانه بود که ولاديمير اوليانو معروف به ولاديمير اوليانويچ ايليچ لنين با رهبري گروهي از تبعيدشدگان به سيبري، توانست مقدمات تغيير سلطنت تزاري به جمهوري را فراهم آورد. دولت تزار در سال ١٩١٧ ميلادي سقوط کرد".
٢ - محمد نیک‌سرشت یک مورخ ایرانی‌تبار در تاجیکستان است که اکنون در این کشور زندگی می‌کند، نیک‌سرشت زمانی که جوانی ۲۰ ساله بوده تصادفی وارد خاک شوروی گردید و پس از دستگیری به سیبری تبعید ‌شد... نیک‌سرشت پیرامون زندگی خود و تبعیدش به سیبری،.. آزادی از زندان سیبری... و زندگی در تاجیکستان با روح‌الله قاسمیان مصاحبه کرده و این مصاحبه در تارنمای تاریخ ایرانی منتشر شده است.
قزاقستان (کازاخستان)
یکی از جمهوری هاست که از شمال به روسیه و از مغرب به روسیه و دریای خزر و از جنوب به ترکمنستان و ازبکستان و قرقیزستان و از مشرق به چین محدود است... این منطقه دارای سرزمینی هموار است که از طرف مشرق و جنوب شرقی به رشته جبال آسیای میانه میرسد و ارتفاع پیدا می کند. مهمترین محصولات آن برنج و پنبه و کتان و تنباکو و میوه جات و نفت و آهن و روی و مس است.
مردمان و فرهنگ در قزاقستان
جمعیت قزاقستان که در سال ۱۹۸۹ به بیش از ۱۶ میلیون نفر رسیده بود، پس از استقلال قزاقستان و مهاجرت‌های زیاد به کشورهای دیگر به ۱۵ میلیون در سال ۲۰۰۶ کاهش یافت. قزاقستان کشوری چندقومی است و قزاق‌ها حدود ۶۳ درصد ساکنان آن را تشکیل می‌دهند. ٧/٢٣درصد مردم این کشور روس و بقیه ازبک، اوکراینی، اویغور، و غیره هستند. دین ۷۰ درصد از مردم اسلام و مذهب بقیه ساکنان مسیحیت است.
ویژگی چند قومیتی قزاقستان در هنر و فرهنگ این کشور بازتاب یافته است. فعالیت‌های فرهنگی و هنری قزاقستان را می‌توان در دو دسته گسترده سنتی و غربی دسته بندی کرد: ١ - فرهنگ و هنر سنتی که با نوع زندگی ساکنان عمدتاً قزاق و البته کره‌ای‌ها و اویغورها و اقوام کوچکتر این سرزمین مرتبط است؛ همانند شعرها، آهنگ‌ها و رقص‌های فولکلور، موسیقی قزاق که با سازهای سنتی آنان اجرا می ‌شود، همچون فرش‌ها و پارچه‌های دست بافت و صنایع دستی گوناگون که در طول قرن‌ها در این سرزمین به حیات خود ادامه داده و پیشرفت کرده‌اند. در مجموع شعر، موسیقی و رقص جایگاه خاصی در فرهنگ قزاق داشته و دارد. ٢ - گروه غربی شامل انواع هنرهایی می‌گردد که روس‌ها از ابتدای قرن بیستم به منطقه آوردند. مانند تئاتر، موسیقی کلاسیک، باله، اپرا، سینما، تلویزیون و ادبیات روسی. البته همه این انواع فرهنگی و هنری در میان قزاق‌ها به مقبولیت کامل دست نیافتند. اما در نتیجه سیاست های حکومت بلشویکی، قزاقستان در دهه ‌های گذشته پذیرای جمعیت بزرگی از روس‌ها و اقوام غیر قزاق بوده است، به گونه‌ای که قزاق‌ها در سرزمین خودشان به یک اقلیت بدل شدند. حضور چنین جمعیت بزرگ و با فرهنگ‌های گوناگون و بسیار متفاوت موجب شکوفایی هنر و فرهنگ غربی در این کشور شده است.
در قزاقستان گروهی از مردم آذربایجانی ایرانی هم وجود دارند که در شهر مرکه در نزدیکی مرز قرقیزستان زندگی می‌کنند. این افراد از آذربایجانی ‌های عشایری بودند که در مرز ارس تردد می‌کردند و پس از این که در سال ۱۹۱۸ مرزها بسته شد، در آن سوی مرز گرفتار و محبوس شدند. حکومت شوروی از ترس شورش این افراد، آنها را به قزاقستان کوچاند و تا امروز نیز در آنجا ساکن هستند. آنها هنوز هم به زبان ترکی آذربایجانی صحبت می‌کنند.
گزارش ها و فیلم ها
مردمان بومی سیبری
https://www.youtube.com/watch?v=uyeAsEnEPww
آستانه پایتخت قزاقستان
https://www.youtube.com/watch?v=d9vPYb3E7Qg
زندگی مردم قزاقستان 
https://www.youtube.com/watch?v=y9VQxCoc6UY
فیلم درس های هارمونی از قزاقستان
https://www.youtube.com/watch?v=8N-EZI3n4Dc
رقص لزگی در قزاقستان
https://www.youtube.com/watch?v=s1jayqwbxbQ
رقص لزگی - آذری در تهران
https://www.youtube.com/watch?v=wiL8_k3bsnk
رقص ایرانی ها در یکی از خیابان های تهران
https://www.youtube.com/watch?v=2uTS_QoljZ8
یادداشت پایانی:
١ - پیرامون زیست و چگونگی زندگی هشت ‌هزار سال پیش آریایی ها در سیبری، و نیز در مورد آذربایجانی ‌های ایرانی که اکنون در قزاقستان هستند دانستنی ها و آگاهی ها بسیار محدودی در دسترس می باشد.
٢ - رضا مرادی غیاث آبادی نویسنده ی کتاب‌هایی در زمینهٔ باستان ‌شناسی و فرهنگ ایران باستان، در کتاب "مهاجرت‌های آریاییان و چگونگی آب‌وهوا و دریاهای باستانی ایران" نظریهٔ مهاجرت بزرگ آریاییان از سرزمین ‌های شمالی را رد می‌کند و ایرانیان را ساکنان همیشگی همین سرزمین می‌داند و این مسئله در تقابل با نظریه ی رایج کنونی مبنی بر مهاجرت آریاییان به فلات ایران است. بنا بر گزارش دانشنامهٔ ویکی ‌پدیا، گزیده‌ای از این کتاب به زبان انگلیسی نیز ترجمه و منتشر شده‌ است.
٣ - نوشتار عزیز آریانفر نویسنده ی مقالات تحلیلی نیز پیرامون "آریایی ها و ایرانی ها، میهن نخستین و مهاجرت به دشت های اورآسیا" در تارنمای "خراسان زمین" قابل ملاحظه است و می تواند مورد استفاده ی علاقه مندان قرار گیرد.
دکتر منوچهر سعادت نوری

منابع و مآخذ
نخستین زیستگاه آریایی ها: تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
سکونتگاه‌ آریایی‌ها در روسیه:  تارنمای سیمرغ
سیبریه، سیبریا، سیبری: فرهنگ فارسی معین و تارنمای لغت نامه دهخدا
سرزمین سیبری - مردمان و فرهنگ در قزاقستان: تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
اشاراتی به تبعید گاه سیبری: تارنمای ماهنامه ی بهارستان و تارنمای تاریخ ایرانی
قزاقستان (کازاخستان): تارنمای لغت نامه دهخدا
گزارش ها و فیلم ها: تارنمای یوتیوب
رد فرضیه مهاجرت آریاییان: تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
آریایی ها و ایرانی ها، میهن نخستین و مهاجرت به دشت های اورآسیا - نوشتاری از عزیز آریانفر: تارنمای خراسان زمین


۱۳۹۲ بهمن ۱۶, چهارشنبه

گدا نامه




اشاره: پس از کارنامه ی اردشیر بابکان به زبان پارسی میانه (پهلوی) که در زمان ساسانیان (۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی) نوشته شده است و کتاب حماسی "شاهنامه" اثر تاریخی و بسیار ارزنده ی  سراینده ی نامدار ایران حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی (۳۱۹ - پیش از ۳۹۷ خورشیدی)، نوشتارهای فراوانی با استفاده از واژه ی "نامه" پدید آمد. "سفر نامه"، "خواب نامه"، "روز نامه"، "شب نامه"، "توبه نامه" نمونه هایی از اینگونه آثار است. نویسنده و مترجم ایرانی و آغازگر سبک واقع‌گرایی در ادبیات فارسی روانشاد محمد علی جمال زاده (۱۲۷۴- ١٣٧٦ خورشیدی)، نیز یکی از کتاب های خود را با نام "راه آب نامه" چاپ و منتشر کرد. نوشتار های گوناگونی هم مانند موز نامه، پسته نامه، شتر نامه، درخت نامه و ... طی چند سال گذشته توسط همین نگارنده تهیه و ارائه شد. اگر چه محمد قلی نوروزی متخلص به بسیج خلخالی (١٢٩٧ - ١٣٧٤ خورشیدی) مدت ها پیش منظومه ی "گدا نامه" را به پیروی از سبک حماسی شاهنامه سرود اما در این میان و به هر حال ، جای یک مجموعه ی منظوم و منثور "گدا نامه" واقعا خالی بود. این "گدا نامه" کو ششی است برای رفع آن نقیصه و پر کردن این جای خالی.


گدا در فرهنگ واژه ها
گدا : سایل - دریوزه گر - گشنه - بسیار فقیر: فرهنگ فارسی معین
گدا : نادار - بینوا - کسی که وجه ‌معاش خود را به‌رایگان از دیگران طلب کند: فرهنگ لغت عمید
گدا : نادار - کسی که از دیگران چیزی را به رایگان بخواهد: واژه نامه ی نوین محمد قریب
گدا : سائل بکف - دریوزه گر - راه نشین - دریوزه گر و سائل (آنندراج) - آنکه زبان به سؤال گشاید نزد همه کس - فقیر - مسکین (صحاح الفرس) - محتاج (منتهی الارب ): تارنمای لغت نامه دهخدا
گدا (مُتکَدی یا دَریوزه‌گر) : به شخصی اطلاق می‌شود که از طریق درخواست کمک مادی از مردم ارتزاق می‌کند و با ایجاد حس ترحم از مردم پول می‌ستاند و این کار به صورت حرفه وی محسوب گردد: تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
 
گدا در ادبیات
در ادبیات، گدا در پایین‌ترین رده اجتماعی آمده است و اغلب برای نشان دادن وجه تمایز پایگاه های اجتماعی از مثال شاهزاده و گدا استفاده شده است. معروف ترین اثر ادبی شاهزاده و گدا اثر مارک تواین می‌باشد. این اختلاف پایگاه‌های اجتماعی در ادبیات فارسی نیز توسط مقایسه شاه و گدا بسیار آمده است. نمونه ی آن ، مثنوی شاه و درویش (شاه و گدا) اثر بَدرالدین هِلالی جَغتائی است.


گدا در برخی گفتمان ها
«گدا فرستادهٔ خداست کسی که او را محروم دارد خدا را محروم داشته، کسی که یاری خویش را از او دریغ کند، از یاری رسانی به خدا دریغ ورزیده‌است و کسی که او را چیزی بخشد، باید احساس کند که به خدا چیزی بخشیده‌است» یا «بینوایی که از تو چیزی می‏طلبد، فرستاده خداست. کسی که او را چیزی ندهد، گویی حق خدا را ادا نکرده‌است و هر که او را چیزی دهد، حق خدا را ادا کرده‌است»: علی بن ابی‌طالب
«قصر فردوس به پاداش عمل می‌بخشند/ ما که رندیم و گدا دیر مغان مارا بس»: حافظ
"با تمام فقر، هرگز محبت را گدائی مکن و با تمام ثروت، هرگز عشق را خریداری نکن" : گودول
"ترجیح می دهم از گرسنگی بمیرم ولی گدایی نکنم": ناشناس

گدا در برخی اصطلاحات فارسی
١ - در گفتار عامیانه ی ایرانیان به شخص سمج و ضعیف ‌نما اصطلاحاً «مثل گداهای سامره» گفته می‌شود. این به این خاطر است که گداهای شهر سامره عراق در میان ایرانیان مسافر در قدیم بخاطر سماجت و مزاحمت ‌آفرینی زبانزد شده بودند: تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
٢ - در گفتار عامیانه برای آدم  خسیس از اصطلاح «گدا صفت» استفاده می شود: فرهنگ لغت عمید
٣ - اصطلاحات دیگر: آدم گدا این همه ادا  - آدم گدا نه عروسیش باشد نه عزاش - از گدا چه یک نان بگیرند چه بدهند یکسان است - گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست؟ - گدا اگر همه عالم بدو دهند گداست - گدا بهر طمع فرزند خود را کور می خواهد - گدا به گدا رحمت به خدا ؛ گدائی از چون خود خواهد، ناداری از ناداری چیز طلبد - گدا در جهنم نشسته است - گدا را که رو دادی خویش می شود (صاحبخانه می شود) - گدا را گفتند خوش آمدی توبره کشید پیش آمد - گدا روسیاه و توبره پر است - گدا گدا را نمی تواند ببیند - گداها را می گیرند -  گدای درزن ! مول کتک زن (گدای درزن ندیدم  مول کتک زن ندیدم ) - گدای نیک سرانجام به از پادشاه بدفرجام  - مثل گدای آزادخان هم باید پولش داد وهم دستش را بوسید ؛ یعنی در عین گدائی پرمدعاست - مثل گدای سامره است - یارب مباد آنکه گدا معتبر شود: تارنمای لغت نامه دهخدا

گدا در برخی کتاب ها و نوشتار ها
١ - شاهزاده و گدا: نام رمان تاریخی و جاودانه ی مارک تواین نویسنده آمریکایی است که در سال ۱۸۸۱ میلادی نگارش شده است. خلاصه ی کتاب: اداورد شاهزاده ی انگلستان روزی در حیاط قصر در حال بازی بود که پسر بچه فقیری توجه اش را جلب کرد و او را که "تام" نام داشت به درون قصر برد . "تام" و ادوارد متوجه می شوند بسیار شبیه هم هستند و برای مدتی لباس هایشان را عوض می کنند. اما همین باعث می شود که نگهبانان آن ها را اشتباه گرفته و شاهزاده ی واقعی را از قصر بیرون کنند... این کتاب در سال ١٣٣٤ توسط  روانشاد محمد قاضی (۱۲۹۲ - ١٣٧٦خورشیدی) ترجمه و بوسیله ی انتشارات فرانکلین در ایران چاپ و منتشر شده است.
٢ - مثنوی شاه و درویش (شاه و گدا) : برجسته‌ترین اثر بَدرالدین هِلالی جَغتائی اَستَرآبادی یکی از شاعران پارسی‌گوی سده ۹ هجری خورشیدی است که به زبان آلمانی نیز ترجمه شده‌است. برای مثنوی شاه و درویش (شاه و گدا) نگاه کنید به تارنمای گنجور http://ganjoor.net/helali/shahodarvish/
٣ - داستان گدا: از روانشاد غلامحسین ساعِدی (۱۳۱۴ - ١٣٦٤ خورشیدی) و روایت پیرزنی است که گدایی می کند و هیچ کدام از فرزندها خواستارش نیستند و چالش اصلی داستان دغدغه هایی است که پیرزن در تنهایی و دربدری اش با آن رو به رو می شود و واکنش فرزندانش است به این درماندگی.
٤ - کتاب گدا: نوشته ی نجیب محفوظ (نویسنده ی مصری و برنده ی جایزه نوبل سال ١٩٨٨) و ترجمه ی محمد دهقانی است. تارنمای فارسی بست بوک (بهترین کتب) درباره ی این کتاب می نویسد: "کتاب گدا در مورد روشنفکران جهان سوم است که در جوانی پرشور و ارمانخواه هستند. در میان سالی نومید و محافظه کار می شوند و در پیری دچار عذاب وجدان شده و به عرفان روی می اورند. شخصیت اصلی داستان نیز وکیلی موفق به نام عثمان است که جوانی خود را برای شعر و سوسیالیست صرف کرده است اما با گذر ایام ارمان های خود را فراموش کرده و اکنون در ناخودآگاه خود به دنبال گمشده ای می گردد. از یک سو به ارمان های جوانیش با تمسخر نگاه می کند و از سوی دیگر نیز از وضعیت فعلی اش دلزده است. این عذاب وجدان او را از همسر محبوبش زینب و دخترانش بثینه و جمیله و پسرش سمیر و حتی دو دوست صمیمی اش مصطفی و عثمان دور کرده و به نوعی انحطاط اخلاقی می کشاند".
۵ - سبک جدیدی از گدایی در شهر زنجان: سبک جدیدی از گدایی این روزها در شهر زنجان مشاهده می‌شود که در نوع خود بی‌نظیر است و آن فروش اجباری ادعیه و قرآن‌های جیبی به عابران است. به گزارش تارنمای فرهنگ نیوز ، وقتی از کوچه و خیابان رد می‌شوی برخی افراد که غالبا هم جوان هستند جلوی راهت سبز می‌شوند و با در دست داشتن دعاهایی از جمله قرآن جیبی، زیارت عاشورا، دعای عهد، چهار قفل و از این دست به زور از تو می‌خواهند که یکی از دعاها را بخری، برخی افراد که در مقابل اصرار این افراد کم می‌آورند ناچار به خرید دعاها به قیمت یک هزار تا چند هزار تومان می‌شوند. این افراد به قدری زرنگ هستند که به محض خرید یکی از دعاها و گرفتن پولشان به سرعت از تو دور می‌شوند و حتی لحظه فرصت فکر کردن به تو را نمی‌ دهند. اما این قصه به همین جان ختم نمی‌شود چند گام که بر می‌داری و جلوتر می‌رودی جوان دیگری جلوی راهت سبز می‌شود و با اصرار هر چه تمام‌تر می‌خواهد دعای دیگری از او بخری، با وجود اینکه دعایی را که خریده‌ای را نشانش می‌دهی و انکار از تو ، اصرار از مرد جوان، نمی‌دانم در یک خیابانی مثل چهار راه سعدی تا سعدی وسط زنجان چند نفر از  افراد در کمین هستند تا پولهایت را به زود از تو بگیرند. این پدیده جدیدی است که گدایان زنجانی انتخاب کرده و جیب مردم را خالی می‌کنند، اگر هم دعایی از آنها نخری با چشم غره یا فحش آنها مواجه می‌شوی. این پدیده شوم معلوم نیست از کجا سرچشمه می‌گیرد اما هر چه هست پدیده ‌ای زننده و زشت است...


گدا در برخی فیلم ها
گدایان تهران : با شرکت فردین، بیک ایمانوردی، همایون، سپهرنیا و گوگوش
http://www.youtube.com/watch?v=AOy1y8RD1kE
گدای میلیونر - رقص ایرانی: شهناز تهرانی
https://www.youtube.com/watch?v=iD8qnazI3RY
گدایان پُست مدرن - کاری از سروش رضایی
https://www.youtube.com/watch?v=1IbtAedseLY
اپرای گدا
https://www.youtube.com/watch?v=Pt9RJR6xc48
افزایش سوء استفاده از اطفال در گدایی در افغانستان
http://www.youtube.com/watch?v=p7Wb0rYZMXg


گدا در برخی ترانه ها
گداي عشقم (از عارف قزوینی) - اجرا: غلام حسین بنان
http://www.youtube.com/watch?v=npAw9hhqjq8
آهنگ شاهزاده و گدا - اجرا: محسن لرستانی
http://www.youtube.com/watch?v=lP4odrgD8Yo
آواز خوانی زن گدا در خیابان
http://www.youtube.com/watch?v=CcvjTXM3fxs
در حلقه ی ما جنگ و نزاعی به سر شاه و گدا نیست -  اجرا: گروه مستان وهمای
https://www.youtube.com/watch?v=iM-chLFJO9Y

گدا در زنجیری از سروده ها

هرگز جمال مال ندیده ست جز بخواب
هرکو گدای از پس دیگر گدا شده ست: ناصرخسرو

 در جمله ، من_ گدا کی ام آخر
نه رستم زالم و نه دستانم : مسعودسعد سلمان

 چیست در چشم عقل ناخوشتر
در جهان از گدای کبرآور: سنائی

 به گدایی بگفتم ای نادان
دین به دنیا مده تو از پی نان: سنائی

 چون گدایی چیز دیگر نیست جز خواهندگی
هرکه خواهد گر سلیمان است وگر قارون گداست: انوری

 جمال در نظر و شوق همچنان باقی
گدا اگر همه عالم بدو دهند گداست: سعدی
 ترسم که اشک در غم ما پرده در شود/ وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر/ آری شود ولیک به خون جگر شود
خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه/ کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود
از هر کرانه تیر دعا کرده‌ام روان/ باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو/ لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من/ آری به یمن لطف شما خاک زر شود
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب/ یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی/ مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
این سرکشی که کنگره کاخ وصل راست/ سرها بر آستانه او خاک در شود
حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست/ دم درکش ار نه باد صبا را خبر شود: حافظ
 
گدا را چو حاصل شود نان شام
چنان شاد جنبد که سلطان شام: سعدی

 دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن  در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن  از دوستان جانی مشکل توان بریدن
خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ
وان جا به نیک نامی پیراهنی دریدن...
 فرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن... : حافظ
 
 من گدایی دیدم در به در می رفت آواز چکاوک می خواست
من قطاری دیدم
فقه می بردو چه سنگین می رفت
من قطاری دیدم که سیاست می برد و چه خالی می رفت...: سهراب سپهری

 از آغاز آنچه کردم ، بی ثمر بود/ همه سودم درین سودا ضرر بود
چه حاصل بردم از این بازی بخت/ که انجامش از آغازش بتر بود
نه هرگز تن به راحت آشنا شد/ نه هرگز دل ز شادی با خبر بود
بد و خوب آنچه گفتم ، بی اثر ماند/ شب و روز آنچه کردم بی ثمر بود
بهار زندگی زودم خزان گشت/ که عمرم چون نسیمی تیزپر بود
به هر در ، حلقه ای کوبید و کوچید
مرا قسمت گدایی دربه در بود... : نادر نادرپور

 مشت های آسمان کوب قوی/ وا شده ست و گونه گون رسوا شده ست
یا نهان سیلی زنان یا آشکار/ کاسه ی پست گدایی ها شده ست
خانه خالی بود و خوان بی آب و نان و آنچه بود ، آش دهن سوزی نبود
این شب است ، آری ، شبی بس هولناک/ لیک پشت تپه هم روزی نبود
باز ما ماندیم و شهر بی تپش/ و آنچه کفتار است و گرگ و روبه ست
گاه می گویم فغانی بر کشم
باز می بیتم صدایم کوته ست... : مهدی اخوان ثالث

 غرور من که به ملک سخن خدایی کرد
دریغ در طلب آشنایی با تو
وفا و عشق تو را
چون گدا گدایی کرد: حمید مصدق

 گدا کیست دهقان یغما شده/ تنش زیر بار ستم تا شده
گدا کیست پامال نامردها/ گدا کیست خاکستر دردها
گدا کیست تعبیر خواب قرون/ به پای خرد قید جهل و جنون
گدا کیست شاهین میزان داد/ عبارات قانون به طوفان باد
گدا کیست محصول دشت ستم/ به بزم ستم درد صهبای غم
گدا کیست تعبیر آن خواب ها/ که دیدند در کاخ ارباب ها
من این را نوشتم که داند گدا/ گدا را گدا نافریده خدا
خدا را نگوید دگر ناسزا/ مرا از چه کردی گدا ای خدا
گدا حاصل جور و بیدادهاست/ گدا خرمن ظلم  شدّادهاست... : بسیج خلخالی

 من تو را می بینم/ استخوانی و پوست
به گدایی رفته ای/ بر در دشمن و دوست
من تو را می بینم/ تشنه لب در باران
آنکه نان می دهدت/ نان تو در کف اوست
خاک تو سفره ی تو/ سفره تو از کیست
سفره ی دنیا پر/ سفره ی تو خالیست
همه جا منتظرند/ همه کس می پرسد
ناجی شرق کجاست/ آنکه جنس خود ماست
ناجی شرق تویی/  ناجی شرق منم
من که با دیدن تو/ همه جا می شکنم
 از چه رو خاک زمین/ شده تقسیم چنین
یک جهان صدها دست/  مرزها ، مرز شکست
تو جهان سوم/ او جهانی دیگر
سهم او هر چه که هست/ سهم تو خون جگر
سهم از ما بهتران/ ثروت و امن و امان
سهم پا برهنه ها/ فقر و زندان و بلا
در میان سه جهان/ مرز و دیوار از کیست
سفره ی دنیا پر/ سفره تو خالیست
درمیان سه جهان/ مرز و دیوار از اوست
دشمن دوست نما/ رفته در قالب دوست: اردلان سرفراز

 در این خاک زرخیز ایران زمین/ نبودند، جز مردمی پاک دین
همه، دینشان مردی و داد بود/ وز آن، کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود، خود کیششان/ گنه بود آزار کس، پیششان
همه، بنده ی ناب یزدان پاک/ همه، دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر، آریایی نژاد/ ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی، به مردی و فرهنگ بود/گدایی، در این بوم و بر ننگ بود...
چو ناکس به ده، کدخدایی کند/ کشاورز، باید گدایی کند
به یزدان، که گر ما خرد داشتیم/ کجا این سر انجام بد داشتیم
بسوزد در آتش گرت جان و تن/ به از زندگی کردن و زیستن
اگر مایه ی زندگی بندگی است
دو صد بار مردن، به از زندگی است... : مصطفی سرخوش
 
گدای عشق
http://saadatnoury.blogspot.ca/2014/01/blog-post_28.html
او پادشاه کشور  ُحسن و ملاحت است
در کوی عشق او، به گدایی فتاده ایم
 زیباترین الهه ی مهر و محبت است
بر پیش پای_ او، دل شیدا نهاده ایم

 دکتر منوچهر سعا دت نوری

 
منابع و مآخذ
گدا در فرهنگ واژه ها: فرهنگ فارسی معین، فرهنگ لغت عمید، واژه نامه ی نوین محمد قریب، تارنمای واژه یاب ادیب و تارنماهای لغت نامه دهخدا و دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
گدا در ادبیات: تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا - تارنمای گنجور
گدا در برخی گفتمان ها : تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا - تارنمای گنجور و تارنماهای گوناگون 
گدا در برخی اصطلاحات فارسی : تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا - فرهنگ لغت عمید - تارنمای لغت نامه دهخدا
گدا در برخی کتاب ها و نوشتار ها: تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا - تارنمای گنجور - تارنمای فارسی بست بوک (بهترین کتب) - تارنمای فرهنگ نیوز
سبک جدیدی از گدایی در شهر زنجان: تارنمای فرهنگ نیوز
گدا در برخی فیلم ها و ترانه ها: تارنمای یوتیوب
گدا در زنجیری از سروده ها: تارنماهای لغت نامه دهخدا و گنجور و تارنماهای گوناگون 
 گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2014/02/blog-post.html