آذر پژوهش (زاده ی هشتم آذر ۱۳۱۹ در خوی)، به عنوان یکی از پیشکسوتان مشهور برنامه های رادیویی در ایران شناخته می شود. وی سال ها مجری و گوینده ی برنامه ی "گلها" در رادیو ایران بود.
زندگی و خاطرات آذر پژوهش
١ - آذر پژوهش در گفت و گویی با فهیمه خضر حیدری گزارشگر رادیو فردا تاریخچه فعالیت های خود در رادیو ایران را چنین بازگو می کند: "پدر من در ماموريت آذربايجان که از تهران می رفت، ریيس فرهنگ بود و مادرم دانش آموخته دبيرستان بهشت آيين اصفهان و در خوی دبير زبان انگليسی بود. پدر بزرگم در زمينه درک شعر و ادب در من از همان زمان کودکی نقش موثری داشت و برای حفظ کردن هر شعر و سريع خواندن آن يک خروس قندی به من جايزه می داد. طبيعی است که کودکی در اين بستر فرهنگی و تشويق اگر استعداد و علاقه هم داشته باشد، رشد می کند. به طوری که من اولين بار در شش سالگی در دبستان فردوسی در تهران درست زمانی که شاگرد کلاس اول دبستان بودم، پشت ميکروفن رفتم در جشن فرهنگی مدرسه قطعه معروف «اشک يتيم» پروين اعتصامی را دکلمه کردم. البته در سال هايی که در راديو ايران کار می کردم هر گاه ترديدی برای بيان صحيح يک کلمه داشتم- چون من خيلی به اين موضوع اهميت می دادم که مبادا يک کلمه را غلط تلفظ کنم- هر وقت چنين ترديدی در من ايجاد می شد از دو استادم جلال همايی و دکتر محمد معين کمک می گرفتم. من خيلی زود ازدواج کردم. به همراه همسرم به محل ماموريت او در شهر رضاييه رفتم. اين جابجايی اواخر سال ۱۳۳۶ و اوايل سال ۱۳۳۷ بود. در آن جا مسئول روابط عمومی استانداری در استان شدم و خبرهای استان را هر روز ظهر به راديوی رضاييه می بردم و می خواندم. آقای نخجوانی مدير وقت راديو رضاييه با اصرار زياد استاندار را راضی کرد تا من خبرهای راديو را هم بخوانم و به اين ترتيب بود که گوينده و خواننده برنامه راديو رضاييه شدم. بچه ی دو ساله ام به بيماری سختی دچار شد و ما برای معالجه او همه چيز را رها کرديم و به تهران آمديم. البته معالجات هم نتيجه نداد و در نهايت او را از دست داديم. آن موقع بود که من برای اولين بار به راديو ايران آن زمان رفتم. همان روز اولی که به راديو رفتم با داوری آقای تقی روحانی امتحان گويندگی دادم و فردای آن روز، يعنی فقط چند ساعت بعد و ساعت دو بعد از ظهر روز بعد، به اتفاق آقای سعادت مشروح اخبار را در راديو ايران می خواندم. اين کار در تمام طول دوران راديو بی سابقه بود. من در تمام طول خدمتم علاوه بر گويندگی بخش های اصلی خبر، اجرا کننده برنامه مختلف راديويی از جمله «ادبيات جهان»، «شهر سخن»، «کاروانی از شعر و موسيقی»، «جلوه های زيبايی در ادب فارسی»، «قصه شمع»، در تالار رودکی، جشن های سالگرد راديو ايران، رپرتاژ مستقيم از مراسم مختلف و گاه از فرودگاه مهرآباد به مناسبت ورود و خروج سران کشورهای مختلف از ايران و برنامه های هنر برای مردم در شهرستان ها و تهران و در جاهای مختلف و بسياری از اين دست برنامه ها بودم... يک روز که من به سرعت داشتم برای خواندن خبرهای روز می رفتم، در حياط راديو و از کنار اتاق های ساختمان راديو می گذشتم، يکباره صدای ضربه هايی که به شيشه می خورد توجه ام را جلب کرد. پشت پنجره آقای پیرنيا بود که به من اشاره می داد که بروم داخل. وقتی پيش ايشان رفتم چند بيت شعر به دست من داد که بخوانم. با خواندن اولين بيت شعر آقای پيرنيا که فوق العاده مورد احترام من و همه بود، و خواستار تکيه کلام هميشگی اش که همان روش قديمی شعر خواندن با تکيه بر رديف و قافيه است، شد. در اولين برخورد و در اولين لحظات فضا به سمتی می رفت که همکاری ما در همان جا قطع شود. از ايشان اصرار و از من انکار که من هرگز به رديف و قافيه در شعر کاری ندارم و تکيه ام بر منظور و جان کلام شاعر است. طبعا اگر نمی پسنديدند من کاری از دستم برنمی آمد. البته ايشان قبول کردند و من هرگز فکر نمی کردم که اين برنامه ها ماندنی شود. همان طور که می دانيد داوود پيرنيا فرزند مشيرالدوله بود. مردی از خانواده فرهنگ و ادب و سياست بود. او همه چيز را رها کرد و فقط به تهيه برنامه گلها پرداخت. تقريبا از تمام هنرمندان درجه يک مملکت در رشته های شعر و موسيقی به خوبی و به جا استفاده کرد تا اين گنجينه با ارزش به وجود آمد. البته نقش بسيار تعيين کننده و با اهميت وزير وقت و سرپرست دستگاه راديو، آقای نصرت الله معينيان را نبايد از ياد برد. در اين برنامه ها ۴۸۷ شاعر و ترانه سرا، ۷۵ آهنگساز و تنظيم کننده، ۹۰ تک نواز و سرپرست ارکستر، ۱۵ گروه محلی و ۵۶ خواننده و ۳۰ گوينده شرکت داشتند. اين برنامه يک ارثيه ملی است که امروز با همت يک زوج دانشمند غربی همان طور که خواسته پيرنيا بود، جاودان شد. خانم جين لويسون و همسرشان پرفسور لويسون با استفاده از بودجه تحقيقاتی دولت انگليس به مدت پنج سال به جمع آوری و تحقيق در مورد برنامه گلها پرداختند. امروز مجموعه برنامه گلها در اختيار کتابخانه لندن است...
من چهار بچه داشتم. اين بچه های من در مدرسه رازی درس می خواندند. من و شوهرم هزينه سنگينی برای درس خواندن اينها در ايران می پرداختيم. وقتی بررسی کردم ديدم که در فرانسه تحصيلات مجانی است. به همين دليل هم تصميم گرفتم که بچه ها را بردارم و ببرم فرانسه. قصدم اين نبود که به کلی از کار راديو کنار بکشم. قصدم اين بود که بيايم فرانسه و بچه ها را سر و سامان بدهم. اين مسئله به هفت يا هشت ماه قبل از وقوع انقلاب ۵۷ برمی گشت. من در ارديبهشت سال ۵۷ بچه ها را برداشتم و به پاريس رفتم. در اين جا به جايی انقلاب پيش آمد. روزنامه به دستمان نمی رسيد و ارتباطات قطع شده بود. اتفاقات و مشکلات بيشتری رخ داد. البته من اگر از پاريس به آمريکا می رفتم شايد در آمريکا زمينه فعاليت کاری زيادی داشتم. اين مستلزم اين مسئله بود که خانواده ام را فراموش می کردم. به هر حال هيچ وقت ارتباطم را با اين کار قطع نکردم. در تمامی مصاحبه ها شرکت کرده ام در طول اين سالها. در تلويزيون ها گفت و گو کرده ام و با راديوها مصاحبه کرده ام".
٢ - ایرج ادیب زاده گزارشگر رادیو زمانه در گفت و گویی با آذر پژوهش یاد آور شد: " من هم خاطرهای از شما دارم. آن زمانها من تازه به رادیو آمده بودم و در میدان ارک کار میکردم. شما با حسین توصفیان داشتید خبر میخواندید. خبرها هم آن موقع خیلی زیاد بود. مثلاْ گاهی یک ساعت و نیم طول میکشید. و شما همان خبر اول را که خواندید، خندهتان گرفت و بلند شدید آمدید بیرون که تا آخر خبرها را آقای توصفیان مجبور شد به تنهایی بخواند. یک موش سفید نشسته بود آنجا و قشنگ داشت گوش میکرد". آذر پژوهش در پاسخ گفت:"بله.... درست است. یک موش توی استودیو بود و... حالا خیلی جالب است. اگر یادتان باشد آقای پاشا سمیعی، روانش شاد، ایشان مدیر رادیو بود و خیلی آدم جدی و سختگیری هم بود. آقای سمیعی آمد پشت شیشه، به اصطلاح اتاق فرمان، که من چشمم به ایشان بیفتد و بتوانم خودم را کنترل کنم.
من بدتر شدم. یعنی با دیدن قیافهی جدی آقای سمیعی و این موشی که این روبهرو نشسته بود و من را نگاه میکرد، اصلاْ من دیگر نتوانستم خودداری بکنم. درست است. از این خاطرات خیلی داریم و همه اینها این دوران را برایمان زیبا و لذتبخش میکرد. به هر حال از محمود سعادت یاد بکنیم، از حسین توصفیان، از بهمنش که واقعا برای من بهمنش یک اسطوره است در کارش. یاد بکنیم از او که خیلی خیلی وجودش مغتنم بود، خداوند او را زنده نگه دارد؛ و از تقی روحانی استاد همهمان، از خانم پرنیان، خانم قدسی رهبری، مولود عاطفی و از فروزنده اربابی؛ یکی از اولین کسانی که ارتباط خیلی خیلی زیبا و صمیمی بین مردم و رادیو ایجاد کرد. البته دلیلش هم این بود که اولین بار یک برنامه به صورت محاورهای اجرا میشد در رادیو، با مانی، خدایار و... علت، خود این برنامه هم بود. ولی صدای استثنایی و گرمای صدای فروزنده اربابی هم باعث شد که شنوندگان زیادی را جذب رادیو بکند".
زندگی و خاطرات آذر پژوهش
١ - آذر پژوهش در گفت و گویی با فهیمه خضر حیدری گزارشگر رادیو فردا تاریخچه فعالیت های خود در رادیو ایران را چنین بازگو می کند: "پدر من در ماموريت آذربايجان که از تهران می رفت، ریيس فرهنگ بود و مادرم دانش آموخته دبيرستان بهشت آيين اصفهان و در خوی دبير زبان انگليسی بود. پدر بزرگم در زمينه درک شعر و ادب در من از همان زمان کودکی نقش موثری داشت و برای حفظ کردن هر شعر و سريع خواندن آن يک خروس قندی به من جايزه می داد. طبيعی است که کودکی در اين بستر فرهنگی و تشويق اگر استعداد و علاقه هم داشته باشد، رشد می کند. به طوری که من اولين بار در شش سالگی در دبستان فردوسی در تهران درست زمانی که شاگرد کلاس اول دبستان بودم، پشت ميکروفن رفتم در جشن فرهنگی مدرسه قطعه معروف «اشک يتيم» پروين اعتصامی را دکلمه کردم. البته در سال هايی که در راديو ايران کار می کردم هر گاه ترديدی برای بيان صحيح يک کلمه داشتم- چون من خيلی به اين موضوع اهميت می دادم که مبادا يک کلمه را غلط تلفظ کنم- هر وقت چنين ترديدی در من ايجاد می شد از دو استادم جلال همايی و دکتر محمد معين کمک می گرفتم. من خيلی زود ازدواج کردم. به همراه همسرم به محل ماموريت او در شهر رضاييه رفتم. اين جابجايی اواخر سال ۱۳۳۶ و اوايل سال ۱۳۳۷ بود. در آن جا مسئول روابط عمومی استانداری در استان شدم و خبرهای استان را هر روز ظهر به راديوی رضاييه می بردم و می خواندم. آقای نخجوانی مدير وقت راديو رضاييه با اصرار زياد استاندار را راضی کرد تا من خبرهای راديو را هم بخوانم و به اين ترتيب بود که گوينده و خواننده برنامه راديو رضاييه شدم. بچه ی دو ساله ام به بيماری سختی دچار شد و ما برای معالجه او همه چيز را رها کرديم و به تهران آمديم. البته معالجات هم نتيجه نداد و در نهايت او را از دست داديم. آن موقع بود که من برای اولين بار به راديو ايران آن زمان رفتم. همان روز اولی که به راديو رفتم با داوری آقای تقی روحانی امتحان گويندگی دادم و فردای آن روز، يعنی فقط چند ساعت بعد و ساعت دو بعد از ظهر روز بعد، به اتفاق آقای سعادت مشروح اخبار را در راديو ايران می خواندم. اين کار در تمام طول دوران راديو بی سابقه بود. من در تمام طول خدمتم علاوه بر گويندگی بخش های اصلی خبر، اجرا کننده برنامه مختلف راديويی از جمله «ادبيات جهان»، «شهر سخن»، «کاروانی از شعر و موسيقی»، «جلوه های زيبايی در ادب فارسی»، «قصه شمع»، در تالار رودکی، جشن های سالگرد راديو ايران، رپرتاژ مستقيم از مراسم مختلف و گاه از فرودگاه مهرآباد به مناسبت ورود و خروج سران کشورهای مختلف از ايران و برنامه های هنر برای مردم در شهرستان ها و تهران و در جاهای مختلف و بسياری از اين دست برنامه ها بودم... يک روز که من به سرعت داشتم برای خواندن خبرهای روز می رفتم، در حياط راديو و از کنار اتاق های ساختمان راديو می گذشتم، يکباره صدای ضربه هايی که به شيشه می خورد توجه ام را جلب کرد. پشت پنجره آقای پیرنيا بود که به من اشاره می داد که بروم داخل. وقتی پيش ايشان رفتم چند بيت شعر به دست من داد که بخوانم. با خواندن اولين بيت شعر آقای پيرنيا که فوق العاده مورد احترام من و همه بود، و خواستار تکيه کلام هميشگی اش که همان روش قديمی شعر خواندن با تکيه بر رديف و قافيه است، شد. در اولين برخورد و در اولين لحظات فضا به سمتی می رفت که همکاری ما در همان جا قطع شود. از ايشان اصرار و از من انکار که من هرگز به رديف و قافيه در شعر کاری ندارم و تکيه ام بر منظور و جان کلام شاعر است. طبعا اگر نمی پسنديدند من کاری از دستم برنمی آمد. البته ايشان قبول کردند و من هرگز فکر نمی کردم که اين برنامه ها ماندنی شود. همان طور که می دانيد داوود پيرنيا فرزند مشيرالدوله بود. مردی از خانواده فرهنگ و ادب و سياست بود. او همه چيز را رها کرد و فقط به تهيه برنامه گلها پرداخت. تقريبا از تمام هنرمندان درجه يک مملکت در رشته های شعر و موسيقی به خوبی و به جا استفاده کرد تا اين گنجينه با ارزش به وجود آمد. البته نقش بسيار تعيين کننده و با اهميت وزير وقت و سرپرست دستگاه راديو، آقای نصرت الله معينيان را نبايد از ياد برد. در اين برنامه ها ۴۸۷ شاعر و ترانه سرا، ۷۵ آهنگساز و تنظيم کننده، ۹۰ تک نواز و سرپرست ارکستر، ۱۵ گروه محلی و ۵۶ خواننده و ۳۰ گوينده شرکت داشتند. اين برنامه يک ارثيه ملی است که امروز با همت يک زوج دانشمند غربی همان طور که خواسته پيرنيا بود، جاودان شد. خانم جين لويسون و همسرشان پرفسور لويسون با استفاده از بودجه تحقيقاتی دولت انگليس به مدت پنج سال به جمع آوری و تحقيق در مورد برنامه گلها پرداختند. امروز مجموعه برنامه گلها در اختيار کتابخانه لندن است...
من چهار بچه داشتم. اين بچه های من در مدرسه رازی درس می خواندند. من و شوهرم هزينه سنگينی برای درس خواندن اينها در ايران می پرداختيم. وقتی بررسی کردم ديدم که در فرانسه تحصيلات مجانی است. به همين دليل هم تصميم گرفتم که بچه ها را بردارم و ببرم فرانسه. قصدم اين نبود که به کلی از کار راديو کنار بکشم. قصدم اين بود که بيايم فرانسه و بچه ها را سر و سامان بدهم. اين مسئله به هفت يا هشت ماه قبل از وقوع انقلاب ۵۷ برمی گشت. من در ارديبهشت سال ۵۷ بچه ها را برداشتم و به پاريس رفتم. در اين جا به جايی انقلاب پيش آمد. روزنامه به دستمان نمی رسيد و ارتباطات قطع شده بود. اتفاقات و مشکلات بيشتری رخ داد. البته من اگر از پاريس به آمريکا می رفتم شايد در آمريکا زمينه فعاليت کاری زيادی داشتم. اين مستلزم اين مسئله بود که خانواده ام را فراموش می کردم. به هر حال هيچ وقت ارتباطم را با اين کار قطع نکردم. در تمامی مصاحبه ها شرکت کرده ام در طول اين سالها. در تلويزيون ها گفت و گو کرده ام و با راديوها مصاحبه کرده ام".
٢ - ایرج ادیب زاده گزارشگر رادیو زمانه در گفت و گویی با آذر پژوهش یاد آور شد: " من هم خاطرهای از شما دارم. آن زمانها من تازه به رادیو آمده بودم و در میدان ارک کار میکردم. شما با حسین توصفیان داشتید خبر میخواندید. خبرها هم آن موقع خیلی زیاد بود. مثلاْ گاهی یک ساعت و نیم طول میکشید. و شما همان خبر اول را که خواندید، خندهتان گرفت و بلند شدید آمدید بیرون که تا آخر خبرها را آقای توصفیان مجبور شد به تنهایی بخواند. یک موش سفید نشسته بود آنجا و قشنگ داشت گوش میکرد". آذر پژوهش در پاسخ گفت:"بله.... درست است. یک موش توی استودیو بود و... حالا خیلی جالب است. اگر یادتان باشد آقای پاشا سمیعی، روانش شاد، ایشان مدیر رادیو بود و خیلی آدم جدی و سختگیری هم بود. آقای سمیعی آمد پشت شیشه، به اصطلاح اتاق فرمان، که من چشمم به ایشان بیفتد و بتوانم خودم را کنترل کنم.
من بدتر شدم. یعنی با دیدن قیافهی جدی آقای سمیعی و این موشی که این روبهرو نشسته بود و من را نگاه میکرد، اصلاْ من دیگر نتوانستم خودداری بکنم. درست است. از این خاطرات خیلی داریم و همه اینها این دوران را برایمان زیبا و لذتبخش میکرد. به هر حال از محمود سعادت یاد بکنیم، از حسین توصفیان، از بهمنش که واقعا برای من بهمنش یک اسطوره است در کارش. یاد بکنیم از او که خیلی خیلی وجودش مغتنم بود، خداوند او را زنده نگه دارد؛ و از تقی روحانی استاد همهمان، از خانم پرنیان، خانم قدسی رهبری، مولود عاطفی و از فروزنده اربابی؛ یکی از اولین کسانی که ارتباط خیلی خیلی زیبا و صمیمی بین مردم و رادیو ایجاد کرد. البته دلیلش هم این بود که اولین بار یک برنامه به صورت محاورهای اجرا میشد در رادیو، با مانی، خدایار و... علت، خود این برنامه هم بود. ولی صدای استثنایی و گرمای صدای فروزنده اربابی هم باعث شد که شنوندگان زیادی را جذب رادیو بکند".
نمونه ای از اجراهای آذر پژوهش
برنامه شماره ١٧١ گلها- با همکاری فخرالدینی و شجریان - غزل از سعدی - گوینده: آذر پژوهش
https://www.youtube.com/watch?v=ZhyvoDd1NXk
شاخه گل ۴۴۹ - با همکاری ایرج و پرویز یاحقی و ... غزل از سعدی - گوینده: آذر پژوهش
https://www.youtube.com/watch?v=EJlNDROtXl8
تصنیف نوا - با همکاری عهدیه و خالدی - ترانه از نواب صفا - گوینده: آذر پژوهش
https://www.youtube.com/watch?v=tSAPKXaBo4I
تصنیف عاشق سرمست - خواننده الهه - ترانه از رهی معیری - گوینده : آذر پژوهش
https://www.youtube.com/watch?v=y6hSOQZ13AI
آذر پژوهش و ارحام صدر در برنامه شما و رادیو
https://www.youtube.com/watch?v=fghJHJ-x-FE
صدسال ترانه درایران - اجر: آذرپژوهش
http://www.youtube.com/watch?v=OFpHFhPk4X4
برنامه شماره ١٧١ گلها- با همکاری فخرالدینی و شجریان - غزل از سعدی - گوینده: آذر پژوهش
https://www.youtube.com/watch?v=ZhyvoDd1NXk
شاخه گل ۴۴۹ - با همکاری ایرج و پرویز یاحقی و ... غزل از سعدی - گوینده: آذر پژوهش
https://www.youtube.com/watch?v=EJlNDROtXl8
تصنیف نوا - با همکاری عهدیه و خالدی - ترانه از نواب صفا - گوینده: آذر پژوهش
https://www.youtube.com/watch?v=tSAPKXaBo4I
تصنیف عاشق سرمست - خواننده الهه - ترانه از رهی معیری - گوینده : آذر پژوهش
https://www.youtube.com/watch?v=y6hSOQZ13AI
آذر پژوهش و ارحام صدر در برنامه شما و رادیو
https://www.youtube.com/watch?v=fghJHJ-x-FE
صدسال ترانه درایران - اجر: آذرپژوهش
http://www.youtube.com/watch?v=OFpHFhPk4X4
آذر پژوهش از ارديبهشت سال ۵۷ مقیم اروپاست و هم اکنون با خانواده ی خود در پاریس پایتخت فرانسه زندگی میکند
.
با بهترین آرزو ها برای بانو آذر پژوهش و همه ی ایرانیان هنرمند و آزاده
دکتر منوچهر سعادت نوری
منابع و مآخذ
آذر پژوهش : تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکیپدیا
با آذر پژوهش از گویندگی در رادیو رضاییه تا اجرای برنامه «گلها» - آذر پژوهش در گفت و گو با فهیمه خضر حیدری : تارنمای رادیو فردا
آذر پژوهش و یک عمر با رادیو - آذر پژوهش در گفت و گو با ایرج ادیب زاده : تارنمای رادیو زمانه
نمونه ای از اجراهای آذر پژوهش : تارنمای یوتیوب
گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2014/02/blog-post_24.html
آذر پژوهش : تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکیپدیا
با آذر پژوهش از گویندگی در رادیو رضاییه تا اجرای برنامه «گلها» - آذر پژوهش در گفت و گو با فهیمه خضر حیدری : تارنمای رادیو فردا
آذر پژوهش و یک عمر با رادیو - آذر پژوهش در گفت و گو با ایرج ادیب زاده : تارنمای رادیو زمانه
نمونه ای از اجراهای آذر پژوهش : تارنمای یوتیوب
گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2014/02/blog-post_24.html