۱۳۹۷ اردیبهشت ۹, یکشنبه

ایرانیان درپهنه ی سرزمین نیاکان آریایی: ۸۷ - نخستین پزشکان نامدار آریایی


بنا بر نوشته های برخی از پژوهشگران و بر پایه ی بسیاری از منابع، نخستین پزشکان نامدار آریایی عبارتند از: "تریتا"در دوره ی کیانیان، "جاماسب" در دوران هخامنشی، "فرهاته" در دوران اشکانی و "برزویه"  در دوره ی ساسانیان.  در این نوشتار پیرامون پاره ای از ویژگی های پزشکان نامبرده و برخی دیگر از پزشکان آریایی آگاهی هایی را مورد مطالعه و بررسی قرار می دهیم:
"تریتا" در دوره ی کیانیان
★ نخست باید یادآور شد که از سلسله ی کیانیان در منابعی مانند اوستا کتاب مقدس زرتشتیان و کتاب‌های پهلوی کهن مانند بندهش، دینکرد، مینوی خرد اشارات و گزارشاتی آمده‌ است. در عین حال کیانیان یکی از سلسله های پادشاهی اساطیر ایرانی است. برخی باستان شناسان و محققین معتقدند که چنین سلسله‌ای وجود داشته و وجود آن بر پایه افسانه‌ ها نبوده‌ است. برخی دیگر نیز پادشاهان این سلسله را معادل با پادشاهان سلسله ی ماد می‌دانند
★ گشتاسب کیانی پادشاه همزمان و معاصر زرتشت و "تریتا" همزمان و معاصر زرتشت بود. برخی "تریتا" را نخستین پزشک زرتشتی نیز می شناسند.
★ اولین پزشک آریایی "تریتا" یا "سریتا" نامیده شده که در واقع مانند اسکلپیوس برای یونانیان و آسکولاپیوس برای رومیان می‌باشد. نوشته‌های کتاب‌های مختلف زبان پهلوی نشان می‌دهد که «تریتا» در جراحی نیز دست داشته است. تریتا از خواص دارویی گیاهان مختلف نیز آگاهی کامل داشته و به ویژه خود عصارهٔ آن‌ها را تهیه می ‌کرده ‌است. همانگونه که در یسنای ۹ بند ۱۰ آمده‌ است: «سومین ناموری که گیاه هئوما را فشرد و عصاره آن را مهیا ساخت تریتا از خاندان سام بود، همان که صاحب دو فرزند دلیر یکی ارواخشیه و دیگری گرشاسب گردید». نام این پزشک نه تنها در پزشکی ایران به جا مانده ‌است بلکه در هندوستان نیز نخستین پزشک آریایی شناخته شده و این نشان می‌دهد که وی هنگامی زندگی می‌کرده که آریاییان هند و ایران از هم جدا نبوده‌ اند.
★ در اوستا آمده است که اولین طبیب، تریتا پدر گرشاسب پهلوان بوده، این مرد کسی است که برحسب عقیده ی زرتشتیان مرض و مرگ و زخم نیزه و تب سوزان را از تن ها برطرف می نموده است.,, در وندیداد باب بیستم در فقره اول و دوم آمده است: “زرتشت از اهورامزدا سوال کرد کیست در میان دانایان و پرهیزگاران و توانگران و پیشوایان که تندرستی دهنده و باطل کننده جادو که بیماری و مرگ و زخم نیزه پران و گرمای تب را از تن مردم قطع کرد؟” اهورا مزدا در پاسخ فرمود “ای زرتشت، تریتا در میان مردم و پرهیزگاران و پیشوایان اولین فردی است که تندرستی دهنده و باطل کننده جادو است و بیماری را و مرگ و زخم پران و گرمای تب را از تن مردمان دور نماید”. در فقره سوم آمده است که: تریتا طبیب برای درمان تجسس کرد و از فلزات، داروهایی برای درمان و مقابله با درد و مرگ بی هنگام و سوختن و تب و سردرد و تب لرزه و مارگزیدن و گندیدگی (که اهریمن در تن مردم آورد) تهیه کرد. بعلاوه در کتب مقدس زرتشتیان آمده است که “اهورامزدا کاردی مرصع به تریته عنایت کرد تا با آن عمل جراحی انجام دهد”.
★ کلمه ی ترتیا که هندیان از آن یاد می نمایند و در اوستا به نام تریته آمده، بنظر می رسد همان فریدون است. ایران باستان همانند جمیع ملل و کشورها یک پدر یا رب النوع طب یا نماینده درمان بخش و بهبود داشت و همانطور که اسقلبیوس در یونان و ایمهوتپ در مصر بوده است در ایران نیز ترتیا یا فریدون پدر یا رب النوع طب شناخته می شده است.
★ غیر از تریتا نام دو تن در تاریخ پزشکی ایران باستان (دوران اول آریایی ها) پس از تریتا نیز دیده می شود یکی”یما” و دیگری “تراتا اونا ”. اولی توانسته است که بیماران مبتلا به امراض پوستی و استخوانی و دندانی را از افراد سالم مجزا دارد و دومی چنانکه گفته شده ستاره شناس و سازنده ی هوم (نوشابه‌ای مقدس که دینداران زرتشتی در زمان‌ هایی ویژه می ‌نوشیدند) و تریاق (هر دارویی که مضرات زهرها را دفع کند آن را تریاق یا پادزهر گویند) بوده است.
"جاماسب" در دوره ی کیانیان
★ جاماسب نام حکیمی بود که وزیر گشتاسب شاه بود. در سنت زرتشتیان جاماسب از خاندان هوگوه در اوستا و برادر فرشوشتر بود و هر دو وزیر گشتاسب کیانی بودند. جاماسب با دختر زرتشت بنام پوروچیست ازدواج کرد. جاماسب در ادبیات ایران و عرب «فرزانه »و «حکیم » خوانده شده است و بدو پیشگوئی هائی نسبت داده اند که ذکر آنها در رساله ٔ پهلوی «یادگار زریران » و «گشتاسب نامه ٔ دقیقی » و «جاماسب نامه » آمده است. جاماسب به نشر علوم نجوم و حکمت پرداخت و از آثار کواکب استحضار زیاد حاصل کرد. جاماسب یکی از حکمای ایرانی بود که در صنعت کیمیا بحث کرده و گویند عمل اکسیر تام را دریافته بود.
★ در منظومه ی پهلوی یادگار زریران از جاماسپ با صفت «بدخش» به معنی صدر اعظم نام برده شده‌است. کتابی نیز به نام جاماسب‌نامه به زبان پارسی میانه در دست است که به پازند و فارسی هم ترجمه شده ‌است. این کتاب پاسخ‌ های جاماسپ به گشتاسپ را در بر می‌ گیرد و موضوعی فلسفی دارد.
★ جاماسْپْ‌ نامه، عنوان رساله یا رساله‌هایی به نام جاماسپ حکیم، وزیر و دانشمند ایرانیِ است. جاماسپ که بِدَخشِ (وزیر اعظمِ) گشتاسپ، پادشاه کیانی و از نخستین گروندگان به زردشت، و پس از او موبدان موبد است، شخصیتی خردمند تصویر شده است که به ویژه به سبب پیشگوییهایش جایگاه خاصی دارد
برخی از موبدان زرتشتی در دوران هخامنشی
★ بر اساس آموزه‌های اوستا که عموماً در مورد گیاهان دارویی بوده است، برخی از موبدان زرتشتی نیز به درمان بیماران می‌پرداختند. نوشته‌های اوستا تأثیر شگرفی بر گسترش علم پزشکی داشته است، ویژگی خاص اوستا در این بود که کتاب مذهبی مردم بود و آموزه‌های آن را نمی‌شد به راحتی از بین مردم حذف کرد. دکتر محمود نجم ‌آبادی در کتاب تاریخ طب در ایران ضمن اشاره به این مطلب اذعان می‌کند که «مکتب طبی زرتشت خیلی پیش تر از مکاتب طبی یونان، در عالم وجود داشته‌است». 
"جاماسب" در دوران هخامنشی
★.جاماسب هخامنشی، افزون بر علم "پزشکی" از فن "هندسه" نیز آگاهی داشت. بر اساس تاریخ بلعمی از اطبای بزرگ ایرانی دربار هخامنشی، "جاماسب"، بوده است که به تألیف کتب پزشکی و هندسه می‌ پرداخته است.
★ دربار پادشاهان ایران باستان به ویژه در دوره هخامنشیان محل تجمع بسیاری از دانشمندان، مهندسان، پزشکان، فیلسوفان، ادیبان، نمایشنامه‌نویسان، معماران و هنرمندان بود. البته فراگیری علم در آن زمان، عمومی نبود و جو علمی در ابتدا به نیایشگاه‌ها و حلقه‌های متشکل از کاتبان معابد محدود می‌گشت. با وجود این چنان که از منابع برمی‌آید با وجود محدود بودن فضای علمی ایرانیان از پیشرفت قابل ملاحظه‌ای در علوم مختلف بهره‌مند بودند و اندیشه‌ها و ابداعات چشمگیری در علوم ریاضی، ستاره‌شناسی و هندسه در حلقه‌های علمی ایرانیان نضج گرفت. نشانه‌های برجای مانده از آن دوران معرف آگاهی قابل توجه ایرانیان در عرصه دانش هندسه است. ایرانیان در بساری از قواعد محاسبه سطح و حجم اجسام با استفاده از روابط جدید هندسی آگاهی داشته‌اند و بسیاری از دانشمندان یونانی از دانش ایرانیان، در توسعه ی آگاهی خود در زمینه علم هندسه بهره بردند
"فرهاته" و "آزوناكس"  در دوران اشکانی
★ حکومت اشکانیان ۵ قرن در ایران حکومت کرد، ویژگی خاص آنها باز پس گیری استقلال ایران بعد از نزدیک به ۷۵ سال حکومت سلوکیان و جلوگیری از تخریب بیشتر آثار ارزشمند ایرانی بود، اما متأسفانه فرهنگ آنها تحت تأثیر فرهنگ یونانی قرار گرفته بود، در نتیجه پزشکی این دوره، آمیخته‌ای از طب اوستایی و طب یونانی بوده است، از پزشکان بزرگ این دوره می‌توان "فرهاته" را نام برد.
★ فرهاته يا فرايتس از پزشكان نامى دوره حكومت اشكايان در ايران است كه در متون اين دوره از مهارت وى در علم پزشكى نام برده شده است. 
★ آزونكس يا آزوناكس نام پزشكى از دوره اشكانيان است كه در علم طب و روان‌شناسى مهارت داشته است. اطلاع ديگرى از او در دست نيست.
"برزویه"  در دوره ی ساسانیان

بُرْزویه، پزشک نامدار و پیشوای پزشکان ایران در عصر خسرو انوشیروان ساسانی، گردآورندهٔ کلیله و دمنه و احتمالاً مترجم پنجه تنتره از سانسکریت به فارسی میانه (که بخشی از کلیله و دمنه را تشکیل می‌دهد) بوده‌ است. نام برزویه در فارسی میانه به شکل برزوی، ساخته شده از دو جزء «بُرز» به معنای بلند مرتبه و متعالی و پسوند تحبیب «اوی» آمده و در فارسی باستان به صورت برزآویا آمده است.
★ برزویه، پزشک دربار انوشیروان برای بدست آوردن گیاهی که مرده‌ها را زنده می‌کند مسافرتی به هندوستان کرد و در آنجا کوشید تا مطلوبش را پیدا کند ولی با عدم موفقیت مواجه شد اما دانشمندان هند به او گفتند آن گیاه کتاب کلیلک و دمنک است و آن نادانان و نابخردان را که به مثابه مردگان‌اند عاقل می‌سازد و بدین ترتیب به آن‌ها زندگی می‌بخشد. برزویه کتاب مزبور را به ایران آورد و آن را به پارسی میانه (پهلوی) ترجمه کرد. در سده ی هشتم میلادی عبدالله ابن مقفع آن را زیر عنوان کلیله و دمنه از پهلوی به عربی منتقل ساخت و سپس آن کتاب به زبان‌های مختلف جهان راه یافت.
★ در برخی نوشتارها بزرگمهر، وزیر دربار ساسانی در زمان انوشیروان با برزو یا برزویه پزشک دربار انوشیروان یکسان انگاشته شده است که شاید به دلیل هم‌زمانی این دو بوده باشد.
★ پاره ای از ویژگی های برزویه، پزشک دربار انوشیروان ساسانی
زاده ی سده پنجم و ششم میلادی در ابرشهر یا مرو/ درگذشت در سده ی ششم میلادی در قلمروی ساسانیان/ تحصیلات: احتمالاً در دانشگاه گندی‌شاپور/ شناخته‌شده برای ترجمه‌های زیاد به پارسی میانه
★ برای شناسایی برزویه، سند گرانبهایی در دست است و آن مقدمه ای است منسوب به او که در کلیله و دمنه آمده است. برزویه ، چنانکه خود در این مقدمه می گوید از خانواده ای بوده است که با دو طبقه ی منتفذ و اشرافی زمان پیوند داشته، یعنی پدرش لشکری بوده است و مادرش از "خانه ی علمای دین زردشت". در کودکی طب می خواند و چون در این فن استاد می شود مدتی به طبابت می پردازد.
★ ابوالمعالی نصرالله منشی از دبیران دستگاه حکومت غزنویان و معاصر بهرامشاه و خسروشاه غزنوی است. اثر مهم وی ترجمهٔ آزاد کلیله و دمنه از عربی (ترجمه شده از پهلوی به عربی توسط عبدالله بن مقفع) است و با نثری مسجع در باب برزویهٔ طبیب آورده است: "چنین گوید برزویه، مقدم اطبای پارس، که پدر من از لشکریان و مادر من از خانه ی علمای دین زردشت بود، و اول نعمتی که ایزد، تعالی، بر من تازه گردانید دوستی پدر و مادر بود و شفقت ایشان بر حال من، چنانکه از برادران و خواهران مستثنی شدم و بمزید تربیت مخصوص گشت. و چون سال عمر بهفت رسید مرا برخواندن علم طب تحریض نمودند، و چندانکه اندک وقوفی افتاد و فضیلت آن بشناختم برغبت صادق و حرص غالب در تعلم آن می‌کوشیدم، تا بدان صنعت شهرتی یافتم و در معرض معالجت بیماران آمدم. آنگاه نفس خویش را میان چهار کار که تگاپوی اهل دنیا ازان نتواند گذشت مخیر گردانیدم: وفور مال و، لذات حال و، ذکر سایر و. ثواب باقی. و پوشیده نماند که علم طب نزدیک همه خردمندان و در تمامی دینها ستوده ست. و در کتب طب آورده‌اند که فاضلتر اطبا آنست که بر معالجت از جهت ذخیرت آخرت مواظبت نماید، که بملازمت این سیرت نصیب دنیا هرچه کامل تر بیابد و رستگاری عقبی مدخر گردد؛ چنانکه غرض کشاورز در پراکندن تخم دانه باشد که قوت اوست. اما کاه که علف ستوران است بتبع آن هم حاصل آید. در جمله بر این کار اقبال تمام کردم و هر کجا بیماری نشان یافتم که در وی امید صحت بود معالجت او بر دست گرفتم".
تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری

*
منابع و مآخذ
سلسله ی کیانیان: تارنمای ویکی‌پدیا/ آغاز پزشکی در ایران: تارنمای ویکی‌پدیا/ تاريخ طب در ايران باستان (نخستین پزشک زرتشتی): تارنمای تاريخ ما/ پزشکی ایران باستان:تارنمای ویکی پدیا/ پادشاه معاصر زرتشت: تارنمای ایران بوم/ تعریف هوم: تارنمای ویکی‌پدیا/ تعریف تریاق: تارنمای پارسی ویکی/ حکیم جاماسب کیانی: تارنمای پارسی ویکی/ آشنایی با جاماسپ کیانی: تارنمای پارسیان دژ/ جاماسپ و جاماسْپْ‌ نامه: تارنمای دانشنامه بزرگ اسلامی/ "جاماسب" در دوران هخامنشی: تارنمای گزیده ای از نوشتارها/ بررسی جایگاه ایرانیان باستان در علم و هنر: تارنمای مجذوبان نور/ فرهاته يا فرايتس و  آزونكس يا آزوناكس: تارنمای شبکه اجتماعی هم میهن/ برزویه، پزشک دربار انوشیروان: تارنمای ویکی‌پدیا/ شناسایی برزویه: تارنمای مهرمیهن/ باب برزویهٔ طبیب: تارنمای گنجور
*
گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2018/04/blog-post_29.html
بخش های پیشین  مجموعه ی ایرانیان درپهنه ی سرزمین نیاکان آریایی
========

۱۳۹۷ اردیبهشت ۶, پنجشنبه

مجموعه ی آشنایی با برخی نامداران جهان: ۱۷ - فردریک فرانسوا شوپن نوازنده ی نامدار پیانو


ماجرای زندگی او
★ فردریک فرانسوا شوپن یکی از تأثیرگذارترین موسیقی‌دانان لهستانی و نوازنده ی برجستهٔ پیانو بود. او تعدادی از فرم‌های موسیقی را ابداع نمود اما مهم‌ترین نوآوری‌هایش را درقالب فرم‌هایی مثل سونات پیانو، والس، نوکتورن، اتود، پرلود و پولونِز به نمایش گذاشت. فردریک شوپن ۱ مارس ۱۸۱۰ در روستای ژلازوا ولا در نزدیکی ورشو از مادری لهستانی و پدری فرانسوی، به دنیا آمد. پدرش در سال ۱۷۸۲ به لهستان رفته بود و با تكلا جوستينا که يك لهستانی بود ازدواج کرد و همان جا سکنی گزید. خانواده شوپن در اکتبر ۱۸۱۰ به ورشو نقل مکان کردند. استعداد موسیقایی شوپن جوان در سال‌های آغاز زندگی‌اش ظهور کرد تا آنجا که در ورشو به لقب موتسارت دوم مشهور شد. شوپن قبل از ۷ سالگی دو پولونز (در سل مینور و در سی بمل ماژور) نوشت که اولی توسط سیبولسکی سرپرست مدرسه نوازنده ارگ و یکی از معدود ناشران موسیقی در لهستان منتشر شد. با انعکاس نبوغ خارق‌ العاده او در روزنامه‌ های ورشو، شوپن کوچک مورد توجه و پذیرش سالن‌های کنسرت اشرافی در پایتخت قرار گرفت. او از این زمان اجرای کنسرت‌های خیریه خود را آغاز کرد و اولین کنسرت پیانوی خود را در ۸ سالگی اجرا کرد. او نخستین درس‌ های حرفه‌ای پیانو را از زیونی آموخت. این دوره از سال ۱۸۱۶ تا ۱۸۲۲ به طول انجامید، یکی دیگر از کسانی که در پیشرفت شوپن نقش بسزایی داشت، ویلهلم وورفل بود. این نوازنده پیانو پرآوازه که استاد کنسرواتوار ورشو بود درس‌های گرانبهایی را در نواختن ارگ و احتمالاً پیانو به شوپن آموخت. شوپن در پاییز ۱۸۲۶ نزد جوزف السنر آهنگساز کنسرواتوار ورشو شروع به یادگیری تئوری موسیقی، هارمونی و آهنگسازی کرد. او در ورشو نخستین اجرا از کنسرتو پیانو در فا مینور را ارائه نمود و اولین اجرا از کنسرتو پیانو دیگرش می مینور را در نشنال تئاتر در ۱۷ مارس ۱۸۳۰ به نمایش گذاشت. در ۱۸۳۰ به وین رفت و کنسرتو پیانو اش را اجرا نمود. شوپن در وین خبرهایی دربارهٔ شورش ماه نوامبر روسیه علیه لهستان شنید که این باعث شد از تصمیمش برای بازگشتن به کشورش صرف نظر کند. او چند ماه دیگر در وین اقامت گزید و پس از آن به مونیخ و اشتوتگارت و سپس در اوایل اکتبر به پاریس رفت.
شوپن در ۱۸۳۸ با ژرژ ساند -که شش سال بزرگ‌تر از او بود- آشنا شد و این رابطه که به سختی می‌توان دربارهٔ شیرین یا تلخ بودنش قضاوت کرد تا سال ۱۸۴۷ به طول انجامید. آن‌ها در زمستان ۱۸۳۹ به مایورکا رفتند که هوای نامساعد آنجا و نمناک بودن اتاق‌هایی که شوپن در آن‌ها اقامت داشت، تأثیر بسیار بدی بر سلامتی وی گذاشت تا آنجا که آن‌ها مجبور به بازگشت به خانه شدند و شوپن پس از آن دیگر هرگز نتوانست سلامت خود را بازیابد. در سال ۱۸۴۵ مشکلات زیادی در رابطه بین شوپن و ساند ظاهر شد و در ۱۸۴۶ این رابطه با ورود مشکلات خانوادگی تیره‌تر گردید و این همان سالی بود که ساند یکی از رمان‌هایش به نام نوکرزیا فلوریانی را که اصلاً برای شوپن خوشایند نبود را منتشر کرد. داستان این رمان به داستان یک هنرپیشه ثروتمند و یک شاهزاده بیمار برمی گردد که احتمالاً بازتابی از روابط میان خود او و شوپن است. مشکلات خانوادگی سرانجام در سال ۱۸۴۷ به قدری قوت گرفت که منجر به قطع رابطه شوپن با ساند شد. شوپن در ۱۸۴۸ آخرین کنسرتش را در پاریس اجرا نمود و سپس به اسکاتلند و انگلستان رفت اما شدیداً بیمار شد تا آنکه در ۱۷ اکتبر ۱۸۴۹ هنگامی که به پاریس بازمی‌گشت، در خانه خواهرش لودویکا درگذشت.
★ شوپن تنها نیمی از زندگی خود را در لهستان سپری کرده بود که در سال ۱۸۳۱ برای همیشه به پایتخت فرانسه کوچ کرد. شوپن در ۱۷ اکتبر سال ۱۸۴۹ در پاریس درگذشت. پیکر نحیف او در گورستان پرلاشز به خاک سپرده شد، اما به وصیت او و به ابتکار خواهرش، قلب او به میهن اصلی او لهستان برده شد و امروز در کلیسایی در ورشو نگه‌داری می ‌شود.
برخی از گفته ها و نوشته های او
★ «پول برای من هیچ معنایی ندارد».
★ «هنوز هم زمان بهترین منتقد و صبر بهترین معلم است».
★ در سال ۱۸۳۰ شوپن در راه وین به پاریس بود، که با خواندن روزنامه‌ها از سرکوب خونین قیام هم میهنانش باخبر شد. او در دفترچه یادداشت خود نوشت: «پروردگارا، آیا واقعا وجود داری؟ این همه ظلم و جنایت روسها هنوز کافی نیست». معروف است که قطعۀ شورانگیز اتود شماره ۱۲ (اوپوس ۱۰) معروف به "اتود انقلابی" را شوپن به یاد قیام آزادیخواهان میهن خود تصنیف کرده است.
ده قطعه ی شنیدنی از او
★ ده اثر زیر قطعاتی هستند که بیشترین اجراها را در میان آثار شوپن داشته‌اند و علاوه بر نشان دادن روحیات مختلف آهنگساز مورد قبول خاص و عام هم قرار گرفته‌اند: اتود انقلابی/ نکتورن/ پولونز قهرمانی/ پولونز تراژیک/ مازورکا در آ مینور/ شرزو شماره ۱/ والس خداحافظی/ بالاد شماره ۳/ پرلود اپوس ۲۸ (قطره‌های باران)/ کنسرتو پیانو شماره ۲. 
مجسمه ‌های او
★ معروف ترین مجسمه ی یادبودِ فردریک شوپن را باید مجسمه ای دانست که "وائولا زیمانوفسکی" در سالِ ۱۹۰۷ طراحی کرد و ساختِ آن تا سال ۱۹۱۰ به طول انجامید. قرار بود مجسمه در صدمین زادروزِ فردریک شوپن در محلِ خود نصب شود که این اتفاق به علتِ مصادف شدن با اولین جنگِ جهانی و درگیری های اروپا تا سالِ ۱۹۲۶ به تاخیر افتاد.
★ در موزه ی «شوپن» که یکی از مهم‌ترین موزه‌های جهان است، یک مجسمه ی مومیایی از «شوپن»، پیانیست لهستانی قرار دارد. موزه ی شوپن که در سال ۲۰۰۹ به مناسبت سال جهانی شوپن فعالیت دوباره ی خود را آغاز کرد، در کاخ تاریخی استروگسکی در ورشو پایتخت لهستان واقع است.
★ اولین کنفرانس گردشگری و توسعه پایدار در مهرماه ۱۳۹۰ در دانشگاه آزاد مرودشت برگزار شد. در روز هفتم مهرماه ۱۳۹۰ همزمان با برگزاری این کنفرانس؛مراسم رونمایی از مجسمه ی فردریک شوپن(نوازنده پیانو و آهنگساز لهستانی) با حضور سفیر جمهوری لهستان و شهردار شیراز به منظور تحکیم روابط فرهنگی ایران و لهستان در شیراز برگزار ‌شد.
تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری
*
منابع و مآخذ
فردریک شوپن: تارنمای ویکی پدیا/ سال شوپن، شاعر پیانو (نوشتاری از علی امینی نجفی): تارنمای بی بی سی/ معروف ترین مجسمه ی یادبودِ فردریک شوپن: بسیاری از تارنماها/ رونمایی از مجسمه ی فردریک شوپن در شیراز: تارنمای هنرنیوز/ ده قطعه ی شنیدنی از شوپن (نوشتاری از عزیز معتضدی): تارنمای بی بی سی/ مجسمه ی مومیایی «شوپن» در موزه ی «شوپن»: تارنمای کجارو

۱۳۹۷ اردیبهشت ۳, دوشنبه

افسانه ی رستم جهان پهلوان: مشهورترین چهرهٔ افسانه ای ایران در شاهنامه ی فردوسی و در ادبیات فارسی



نکاتی در مورد نام او
★ رستم پسر زال پهلوانی مشهور از اهالی زابلستان بود (ناظم الاطباء) - نام پهلوان داستانی ایران که جنگ ها و دلاوری های او در شاهنامه آمده و او را رستم دستان و رستم زال نیز گویند (از شعوری) - نام پهلوانی معروف از سرداران لشکر کیکاوس - روستم و رستهم و روستهم (از آنندراج ) - از غایت اشتهار محتاج به تعریف نیست و او را رستهم و روستم نیز گفته اند (انجمن آرا) - در تداول محلی شوشتر رُسَّم گویند (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی) - گاهی او را رستم زال و گاهی رستم دستان و گاهی رستم زابلی و زاولی گویند (یادداشت مرحوم علی اکبر دهخدا) و در شاهنامه و دیگر متن های فارسی رستم را با صفات زیر یاد کرده اند: رستم پهلوان . رستم پیلتن . رستم تیزچنگ . رستم جنگجو . رستم دیوبند . رستم زابلی . رستم زال . رستم زاولی . رستم سرفراز. رستم سوار. رستم شیردل . رستم شیرمرد . رستم کینه خواه . رستم نامدار . رستم نامور
★ رستم در ادبیات فارسی به صورت‌ رستهم، روستهم، روستم نیز آمده‌ است. در اصل از دو جزء تشکیل شده‌است: «رُس» (به معنی بالیدن و نمو یافتن/ رستن و روییدن از همین ریشه است) + «تَهم» که در فارسی باستان و گاتها و دیگر بخش‌های اوستا به معنی «دلیر» و «پهلوان» آمده‌ است و «تهمتن» نیز از همین ریشه است به معنی بزرگ پیکر و قوی اندام، و در حقیقت تهمتن معنی کلمهٔ رستم است. بنابر آنچه گفته شد، رستم یعنی کشیده بالا و بزرگ تن و قوی پیکر. در ادبیات پهلوی نام رستم به صورت «رُت‌ستَخمَک» یا «رُت‌ستَخم» و «رُت‌ستَهم» آمده‌ است. یوزف مارکوارت تصور کرده ‌است که کلمهٔ «رُت‌ستَخمَ» در اوستا «رَنتَستَخمَ» و یکی از عناوین و صفات گرشاسپ بوده‌ است و این دو پهلوان نه‌تنها از جهت اعمال پهلوانی به یکدیگر شبیهند، بلکه از نظر مذهبی نیز شباهت و قرابت دارند. البته این وجوه شباهت هیچ‌گاه دلیل وحدت دو پهلوان و همسانی آن دو با یکدیگر نیست. تئودور نُلدکه، برعکسِ مارکوارت، معتقد بود که داستان زالِ زر و رستم به‌هیچ‌ روی با روایت گرشاسپ ارتباطی ندارد و نسب‌نامهٔ آن دو ساختگی : و مجعول است، چراکه اولاً در اوستا از ایشان نامی نیامده است و دوم آن‌که گرشاسپ در اوستا و در بعضی موارد در شاهنامه در شمار شاهان است، در صورتی که زال و رستم از پهلوانان شمرده می‌شوند. مهرداد بهار نوشته‌است که «بیشتر می‌توان احتمال داد که رستم پهلوان اساطیر اقوامی بیگانه، احتمالاً سکایی بوده که به علت آمیختن ایشان با ایرانیان وارد افسانه ‌های ملی ما گردیده‌است». البته زبان ‌شناسان نام رستم را کاملاً ایرانی می‌دانند و این نظریهٔ سکایی بودن منشأ آن را
کم می‌کند.
دودمان و تبار او
★ نژاد رستم به جمشید، پادشاه پیشدادى، مى‏رسد. جمشید، هنگام فرار از ضحاک تازى، با دختر «کورنگ»، پادشاه زابل، ازدواج کرد و از او صاحب پسرى شد که نام او را «نور» گذاشت. از او «شیدسب» و از او «طورک» و از طورک «شم» و از شم «اثرط» و از او «گرشاسب» و از گرشاسب «نریمان» و از او «سام» به وجود آمد. از سام فرزندى به دنیا آمد، که در هنگام تولد سُرخ ‌روى و سفیدْموى بود و بدین سبب او را «زال» یا «زال زر»، که هر دو به معنى پیر است، نام نهادند. سام از تولد این فرزندِ پیرْسر شرمگین شد و براى نجات خود از این ننگ، او را به البرزکوه برد و همانجا رهایش ساخت. اما سیمرغ آن کودک را به کنام یا آشیانه خود برد و از او پرستارى و مراقبت کرد تا بزرگ شد و پهلوانى دلیر و بى ‏باک گشت و آنگاه به سوى پدر خود سام بازگشت. در هنگام عزیمت زال، سیمرغ، چند پَر از پرهاى خود را به او داد و از او خواست که هرگاه سختى بزور نماید یا دشمن سرسختى فرا رسد فوراً پر را آتش بزند تا سیمرغ حاضر گردد و گره از کار او بگشاید. از زال و رودابه فرزندى پدید آمد که او را رستم نام نهادند.
★ شُغاد (شغاد) برادر ناتنی رستم از مادری کنیز بود. زال پس از تولد شغاد از ستاره‌ شماران خواست تا آینده او را پیش‌گویی کنند و آنها اسطرلاب انداختند و بر یکدیگر خیره ماندند و چون نزد زال آمدند اختر شُغاد  را بسیار شوم تعبیر کردند که او بانی و باعث نابودی دودمان  زال خواهد شد و از ایران و زابل بسیار کشته خواهد شد.
برخی ویژگی های زندگی او
★ گفته‌اند رستم جهان پهلوان ایران با انجام عمل سزارین به دنیا آمده‌است. دربارهٔ چگونگی به دنیا آوردن رستم در اشعار حکیم ابوالقاسم فردوسی آمده که رودابه همسر زال دچار درد شدید زایمان گردید و نتوانست طفل را به دنیا آورد. به دستور سیمرغ یک موبد و یک طبیب را بر بالین رودابه آوردند.
★ پيوند زال و رودابه انجام شد و رودابه باردار گشت و چون زمان زادن فرا رسيد رودابه از هوش برفت و زال هراسان سيمرغ را به يارى خواند و سيمرغ حاضر آمد و زال را دلدارى داد. سيمرغ زال را گفت كه پهلوگاه رودابه را بشكافد و بچه را از پهلوى وى بيرون كشد و جاى زخم را بدوزد و گياهى را كه سيمرغ به وى مى‏دهد با شير و مشك بياميزد و بكوبد و در سايه خشك كند و بر آن نهد .زال نيز چنين كرد و  رودابه به هوش آمد و فرزند را ديد :آنگاه از روى اندام رستم پيكره‏اى از حرير بساختند و درون آن را با موى سمور بياگندند و رخ وى را بر آن آراستند و آن پيكره را كه سنانى زيركش و در دستى كوپال داشت بر اسب نشاندند و عنان به دست چپ وى دادند و به نزد سام فرستادند و چون سام اين پيكره را ديد شگفتي ها نمود.
★ ده دايه به رستم شير مى‏دادند و چون وى را از شير باز گرفتند خوراك وى ،غذاى پنج مرد بود و هنگامى كه از هشت سالگى گذشت سام ديدار رستم را به زابلستان آمد .
★ مهم‌ترین حوادث و اقدامات رستم که در شاهنامه به نظم آمده عبارت است از: کشتن دیو سپید/ فتح دژ سپندکوه/ آوردن کیقباد از البرز کوه/ نجات دادن کیکاووس و سایر پهلوانان در بند دیو سپید در مازندران با گذشتن از هفت خوان/ نجات کاووس از بند شاه هاماوران/ بیرون راندن افراسیاب از ایران که در غیبت کاوس به ایران تاخته و آن را مسخر ساخته بود/ جنگ با سهراب/ پرورش سیاوش پسر کاووس/ کشتن سودابه همسر کیکاووس به خونخواهی سیاوش/ خونخواهی سیاوش و تاختن به توران/ حضور در جنگ با خاقان چین و کشتن کاموس کشانی و اسارت خاقان چین/ کشتن اکوان دیو/ نجات بیژن پسر گیو از چاه افراسیاب./ کشتن اسفندیار/ پرورش بهمن پسر اسفندیار
پایان او
★ در شاهنامه طول عمر پهلوانانی که از نسل سام یل (پدر بزرگ رستم) هستند بسیار طولانی ذکر شده‌است و به همین طریق طول عمر رستم نیز در حدود ششصد سال بوده که البته به مرگ طبیعی نیز از دنیا نرفته‌است و با حیله شاه کابل و بدست برادر ناتنی‌اش شغاد به چاه افتاد و کشته شد در این واقعه برادر دیگر رستم بنام زواره و نیز رخش (اسب افسانه ای رستم) نیز کشته شدند. رستم در طول عمر خود هم‌عصر پادشاهان بسیاری بود که عبارتند از منوچهر - نوذر - زو - کیقباد - کیکاووس - کیخسرو - لهراسب - گشتاسب - بهمن. .
رستم در زنجیری از سروده ها و نوشتارها
★ رستم در برخی از سروده های کهن
رستم را نام اگرچه سخت بزرگ است/ زنده بدوی است نام رستم دستان: رودکی
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت/ شیر خدا و رستم دستانم آرزوست: مولوی
دانی که چه گفت زال با رستم گُرد/ دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد: سعدی
کی توان کردن ترا با رستم دستان قیاس/ ورچه رستم بود در گیتی بمردی داستان: امیرمعزی
سوارشان همه هر یک چو سام بن بیژن/ پیاده شان همه هر یک چو رستم دستان: قطران تبریزی
رستم از مازندران آید همی/ زین ملک از اصفهان آید همی: امیرمعزی
به گاه رزم چو رستم به گاه بزم چو نوذر/ گه تدبیر چو سلمان گه پرهیز چو بوذر: قطران تبریزی
سام نریمان کو و رستم کجاست/ پیشرو_ لشکر مازندران: ناصرخسرو
رخش دانش را ببر دنبال و پی برکش از آنک/هفتخوان عقل را رستم نخواهی یافتن: خاقانی
★ رستم در سروده های شاهنامه ی فردوسی: تارنمای گنجور
★ رستم در برخی از سروده های این زمانه
دیگر اکنون دیری و دوری ست/ کاین پریشان مرد این پریشان_ پریشانگرد
در پس زانوی حیرت مانده ، خاموش است/ سخت بیزار از دل و دست و زبان بودن
جمله تن ، چون در دریا ، چشم/ پای تا سر ، چون صدف ، گوش است...
ناگهان از خویشتن پرسد/ راستی را آن چه حالی بود؟
دوش یا دی ، پار یا پیرار/ چه شبی ، روزی ، چه سالی بود؟
راست بود آن رستم دستان/ یا که سایه ی دوک زالی بود: مهدی اخوان ثالث
چه ابری از آن کوه سر بر کشید؟/ که سیمرغ از قله ها پر کشید
چه نیرنگ در کار سهراب رفت؟/ که با مرگ پیچید و در خواب رفت
چه جادو دل از دست رستم ربود؟/ که بیرون شد از هفتخوانش نبود
خمار کدامین می اش درگرفت؟/ که از ساقی مرگ ساغر گرفت
پدر را ندانم چه بیداد رفت/ که تیمار فرزندش از یاد رفت: فریدون مشیری
دل کندن از خاک زرش محاله/ هر گوشه ی از او پر افتخاره
خزر ، دنا ، زاگرس و اترک داره/ کلی چیزای تازه و تک داره
تو عاشقاش لیلی و مجنون داره/ کویر و دریاچه و هامون داره...
یه پهلوونی مث رستم داره/ چشمه هایی به رنگ زمزم داره....: مریم حیدرزاده
★ اسطوره ی رستم در زبان‌های غربی: هزار و چند سال قبل، پهلوان اسطوره‌ای ایران، رستم با قلم فردوسی جان دوباره‌ای گرفت و در کارزار با اهریمنان و دشمنان ایران، دلاوری‌ها کرد، آن‌چنان که در گذر زمان بدل به معروف‌ترین قهرمان ایرانی و سمبل رشادت و نیرومندی شد. فردوسی در شاهنامه سروده است: "که رستم یلی بود از سیستان / منش کردمی رستم داستان" و با این بیت بر نقش انکارناپذیر خود در خلق و پرداخت شخصیت بی‌همتای این قهرمان تاکید کرد، اما بی‌راه نرفته‌ایم اگر بگوییم که رستم نیز اسطوره فردوسی را خلق کرد و به او امکان زندگی در طول سده‌ها را داد، مثل اولیس که هومر شاعر، جاودانگی و شهرتش را مدیون اوست. در این مورد نیز شهرت رستم و فردوسی با یکدیگر پیوند یافته‌است؛ گاه حتی رستم از خالق خود پیشی می‌گیرد و به واسطه جنگاوری‌های او، فردوسی و شاهنامه نیز بهانه خودنمایی پیدا می‌کنند، به‌ویژه در میان غیرپارسی زبانان و یا به‌طور خاص‌تر، غربی‌ها؛ خوانندگانی از این دست، اغلب به برش‌ها و فصل‌هایی کوتاه از شاهنامه دسترسی دارند و تنها بخشی از این کاخ نظم و شکوه بی‌نظیر آن را درمی‌‌یابند، آن هم بخش‌هایی که رستم و نبردهایش به آن جلوه دیگری بخشیده‌است
★ رستم نماد ماند گاری ملت: استوره های تاریخی که امروزه به گونة افسانه وداستان بر زبانها و روانهای ما جاری اند، هرگز درپویهء تاریخ ازحرکت نیاسوده و به فراموشی نرفته واز یک سده به سده ی دیگر راه خودشانرا گشوده اند. برای آنکه درجهان هیچ ملتی را سراغ نداریم که به گذشته اش بی علاقه باشد و با گسست از آن راضی. «ایلیاد و اودیسه» یونانیان و « رامایانای» هندوان هنوز زنده اند و خواننده دارند.... درمتن همة اینها عنصر پاینده و سازنده وجود دارد؛ عنصر انسان برین. افلاتون گفته بود: «کسی که عمل بیداد گرانه انحام نمی دهد، شایستهء بزرگداشت است. ولی آنکه اجازه نمی دهد دیگران عمل غیر دادگرانه انجام دهند، دوبار سزاوار بزرگداشت است». ویژگی های چنین انسانی یعنی انسان برین را می توان چنین بر شمرد: آزادیخواهی، خوبی، مردعمل بودن، دادگربودن، شایسته بودن، مددگار بودن و برضد بیداد و برای آوردن داد جنگیدن و رستم در کار و پیکار خود دارنده ی چنین صفت های والا و انسانی است.این ویژگی او یعنی رزمیدن و ایستادن در برابربیدادگران باعث آن شده است که در طی سده های بی شمار به عنوان پاداش، مورد بزرگداشت مردمش قرار بگیرد و اینکه چنین شخصی وجود خارجی داشته یا نداشته برایشان از اهمیت چندانی برخوردار نبوده است. چون او زادهء تاریخی است که پیامش را نیاز آفرینش گرانه ی معنوی مردم درخود پرورانده است.
★ داستان شتر غول‌ پیکر رستم دستان: طبق افسانه‌های مردم بلوچ در ایران و پاکستان، رستم بعد از جنگ با "کوهزاد دیوپیکر" شتر غول‌پیکر او را به غنیمت برداشت. این ماجرا سال‌ها افسانه بود تا روزی که در سال ۱۲۳۸ خورشیدی انگلستان عملیات احداث خط تلگراف بین لندن و بمبئی را در جنوب شرقی ایران آغاز کرد و کارگرانِ آن‌ها، استخوان‌های بسیار بزرگی می‌یافتند که مردم محلی آن را متعلق به شتر افسانه‌ای پهلوان اساطیری‌شان (رستم) می‌دانستند.
تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری

*
منابع و مآخذ
رستم: تارنمای پارسی ویکی (لغت نامه ی دهخدا)/ ریشهٔ نام رستم: تارنمای ویکی‌پدیا/ چون زمان زادن فرا رسيد رودابه از هوش برفت: تارنمای بیتوته / نژاد رستم: تارنمای تمدن ما/ شُغاد (شغاد) برادر ناتنی رستم: تارنمای ویکی‌پدیا/ رستم در برخی از سروده های کهن: بسیاری از تارنماها/ رستم در برخی از سروده های این زمانه: تارنمای جستجو/ رستم در سروده های شاهنامه ی فردوسی: تارنمای گنجور/ رستم نماد ماند گاری ملت (نوشتاری از دکتر رازق رویین): تارنمای خراسان زمین/ اسطوره ی رستم در زبان‌های غربی (نوشتاری از احسان عابدی): تارنمای بی بی سی/ داستان شتر غول‌ پیکر رستم دستان: تارنمای کارناوال
*
همچنین نگاه کنید به
مجموعه ی نامدارترین افسانه ها در تاریخ ایران
*
گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2018/04/blog-post_23.html
بخش های پیشین مجموعه ی یادداشت ها و نوشتارها و نامه ها
======

۱۳۹۷ فروردین ۳۰, پنجشنبه

مجموعه ی آشنایی با برخی نامداران جهان: ۱۶ - " تمیژو شولتس " خلبان بانوی نامدار آمریکائی

Image result for temmi jo Shults
تمیژو شولتس، خلبان پرواز شماره ۱۳۸۰ شرکت ساوث وست، روز سه شنبه ۱۷ آوریل ۲۰۱۸ (۲۸ فروردين ۱٣۹۷) از فرودگاه لاگاردیا در نیویورک راهی دالاس در تگزاس بود که به علت آسیب دیدگی یکی از موتورهایش مجبور به فرود اضطراری در فیلادلفیا شد. این بوینیگ ۷۳۷ در مجموع ۱۴۳ مسافر و ۵ خدمه داشت. حدود ۲۰ دقیقه پس از پرواز یک موتور هواپیما منفجر شد که به بخش هایی از بال، بدنه و یک پنجره آن آسیب زد. ارتفاع پرواز هواپیما ناگهان کاهش پیدا کرد و مسافران وحشت زده مجبور به استفاده از ماسک اکسیژن شدند. با شکسته شدن یکی از پنجره ها همچنین یک زن مسافر تقریبا به بیرون مکیده شد که مسافران موفق شدند او را به داخل هواپیما برگردانند. این مسافر در اثر جراحات وارده در بیمارستان درگذشت؛ هفت نفر هم دچار جراحات سطحی شدند. بعضی از مسافران به رسانه ها گفته اند که فکر می کردند ج  ان سالم بدر نخواهند برد. آنها خلبان را به خاطر حفظ آرامش خود و فرود موفق قهرمان خوانده اند.
★ آلفرد تاملیسنون، ساکن ایالت تگزاس، به خبرگزاری آسوشیتدپرس گفته است که خلبان تمیژو شولتس، "اعصاب فولادین" دارد. او افزود: " خانم شولتس، را تحسین می کنم. برایش یک کارت تبریک کریسمس خواهم فرستاد". دایانا مک‎برایت، یک مسافر دیگر هم در فیس بوک نوشت: " خانم شولتس، برگشت تا شخصا با تک تک ما صحبت بکند. او یک قهرمان آمریکایی واقعیست".
★ تمیژو شولتس در گذشته ۱۰ سال خلبان هواپیمای جنگی بوده است؛ او در نیروی دریایی آمریکا سابقه خدمت دارد. نیروی دریایی آمریکا می گوید وی یکی از اولین خلبان های زن بوده که بعد از ترک ارتش به پرواز هواپیماهای مسافربری مشغول شده است.
★ بنا بر گزارش روزنامه ی "سان" خلبان تمیژو شولتس، مادر دو فرزند است.
.★ روز  ۱۸ آوریل ۲۰۱۸ (۲۹ فروردين ۱٣۹۷) مارتا اسکالی نماینده ی یکی از نواحی ایالت آریزونا و عضو حزب
جمهوریخواه در مجلس نمایندگان امریکا  مصوبه ای را برای اعلام نام تمیژو شولتس به عنوان "قهرمان آمریکا" خواستار شد

تمیژو شولتس گفت: "تنها آفریدگار و پروردگار بزرگ بود که مرا و سرنشینان پرواز شماره ۱۳۸۰ را از خطر نجات داد و ما را سالم به زمین باز آورد".
تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری
*
منابع و مآخذ
تمجید از خلبان آمریکایی 'قهرمان' در پی فرود هواپیما با یک موتور: تارنمای بی بی سی/ خلبان تمیژو شولتس (به زبان انگلیسی): تارنمای روزنامه ی "سان"/  گزارش پرواز شماره ۱۳۸۰ شرکت ساوث وست (به زبان انگلیسی): تارنمای ویکی  پدیا/ مارتا اسکالی و اعلام نام تمیژو شولتس به عنوان "قهرمان آمریکا" (به زبان انگلیسی): تارنمای مارتا اسکالی

۱۳۹۷ فروردین ۱۷, جمعه

ده (۱۰) "سعادت" در عرصه ی سیاست و دانش و هنر ایران

در عرصه ی سیاست

میر محمد امین موسوی سعادت علی خان نیشابوری (زاده ی ۱۶۸۰ - در گذشته ی ۱۷۳۹ میلادی): سردار ایرانی تبارِ هندی و بنیانگذار سلسلهٔ نواب‌ های اَوَدْهْ بود. سعادت خان که در دوران نفوذ سادات بارهه به مقامات عالی رسیده بود، برای سرنگونی حسین علی خان شاه تراش با محمّد شاه قاجار همکاری نمود. وی را برهان الملک لقب دادند و او به سعادت علی خان شهرت یافت و حکومت حاکمان شیعه گرایِ نیشابوری برای مدت بیش از ۱۳۰ سال ادامه یافت. در سال ۱۱۵۲ق به هنگام حمله نادرشاه به هند، سعادت علی خان میان محمّد شاه و نادر شاه صلح ایجاد نمود و نادرشاه به وی خلعت پوشاند و اجازه داد تا به طور خصوصی شرفیاب شود و بدین ترتیب سعادت علی خان، نماینده تام الاختیار دو پادشاه هند و ایران شد. سعادت علی خان شهر فیض آباد هند را مرکز حکومت خود قرار داد و ضعف دولت مرکزی در دهلی باعث شد که ایالت اوده به یک منطقه خودمختار تبدیل شود و علما از سراسر هند، ایران به فیض آباد مهاجرت نمایند و به خاطر حمایت های سعادت علی خان، ایالت اوده مرکز استقرار دانشمندان، شاعران و مهد علوم و فنون اسلامی گردید. در سال ۱۱۸۸ق پایتخت اوده از فیض آباد به لکهنو منتقل گردید. به شهر لکهنو «شیراز هند» و «قسطنطنیه ی هند» هم گفته شده‌ است. نمونه هایی از اشعار سعادت علی خان نیشابوری:
ز كدام ره بیایم، كه بچشم تو درآیم/ كه بدور چشم مستت، همه نیزه و سپاه است
تا چند به دل ضبط كنم آه و فغان را/ وقتست كه بیرون كنم این راز نهان را
Image result for ‫نشان سپهبد نیروی زمینی شاهنشاهی ایران‬‎
سپهبد ابوالحسن سعادتمند (زاده ی ۱۲۹۸ خورشیدی در لاهیجان - اعدام در اردیبهشت ۱۳۵۸ خورشیدی در تهران) دارای دکترای حقوق و علوم سیاسی، از امرای ارتش ایران در دوره پهلوی، وزیر اطلاعات و جهانگردی ایران در کابینه ی ارتشبد ازهاری، رئیس دادگاه انتظامی ارتش و معاون کل سازمان اطلاعات و امنیت کشور بود. پس از پیروزی انقلاب ۵۷ سپهبد سعادتمند نیز از جمله دستگیرشدگان بود و در اردیبهشت ۱۳۵۸ به اتهام محاربه با خدا به جوخه اعدام سپرده شد.

فریدون سعادت قدسی ‌نیا (زاده ی ۱۳۱۵ خورشیدی) سیاستمدار اهل ایران و نماینده مجلس شورای ملی در دوره بیست و چهارم (از ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۷ خورشیدی) از حوزه انتخابی فردوس و طبس بود
در عرصه ی دانش
Image result for ‫حاج محمد کاظم اصفهانی‬‎

حاج محمد کاظم اصفهانی سعادت علیشاه معروف به شیخ زین‌الدّین و مشهور به طاووس العرفا و در طریقت ملقّب به سعادت علیشاه، قطب سی و سوم سلسلهٔ نعمت‌اللهی سلطانعلی شاهی گنابادی بود. وی در اصفهان متولّد گردید. تاریخ دقیق ولادتش در منبعی مشاهده نشده است. سعادت علیشاه، در تاریخ ۲۲ محرم سال ۱۲۹۳ هجری قمری درگذشت ‌و در شهر ری در جوار مقبرهٔ شاه عبدالعظیم به خاک سپرده شد.
Image result for ‫"عبدالکریم سعادت"‬‎
عبدالکریم سعادت (زاده ی ۱۲۹۷- در گذشته ی ۱۳۷۸ قمری): چون پدرش شیخ محمدعلی از پیشوایان مذهبی کازرون بود در سن هفت سالگی به آن شهر رفت و مقدمات فارسی و عربی را در آنجا آموخت و در سال ۱۳۱۶ قمری برای تکمیل تحصیلات به شیراز رفت و یکسال در مدارس قدیمی شیراز تحصیل کرد. در سال ۱۳۱۷ قمری به همراه برادرش شیخ محمدحسین سعادت برای تأسیس مدرسهٔ سعادت به بوشهر رفت و در آن مدرسه سمت نظامت یافت و در قسمت علوم ادبی و ریاضی مشغول به تدریس شد و مدت دوازده‌ سال بدین کار پرداخت تا در سال ۱۳۲۹ قمری به نجف رفت و در آنجا به اصرار آخوند محمدکاظم مجتهد خراسانی به مدیریت و تدریس در مدرسهٔ علوی به مدت نه سال مشغول شد. بعد از پایان جنگ جهانی اول وی به شیراز رفت و از سال ۱۳۳۸ قمری در مدرسهٔ منصوریه و دیگر مدارس قدیم و جدید شیراز به تدریس در رشتهٔ ادبیات و ریاضیات پرداخت و به مدت ده سال نیز ریاست اداره اوقاف را بر عهده داشت. وی همچنین سردبیر روزنامهٔ "عدالت" بود. سعادت علاوه بر احاطه به زبان عربی و آشنائی به زبان انگلیسی و مهارت در ادبیات تازی و فارسی و سایر علوم قدیمی و دینی در علم حساب و مسایل ریاضی نیز ید طولائی داشت. وی در سال ۱۳۳۹ قمری در هفتاد سالگی بازنشسته شد و به زراعت پرداخت. وی عضو انجمن کتابخانهٔ ملی و اتحادیهٔ فلاحتی بود و همچنین ریاست انجمن حمایت از زندانیان را بر عهده داشت. از آثار وی: "شرعیات"؛ "جغرافیای ابتدائی"؛ "خلاصهٔ الصرف"؛ "حقوق بشری" ، "جامع‌الحساب"؛ "آداب پرورش جوانان"؛ "دوره‌ ی حساب" بود.  فرصت ‌الدوله ی شیرازی درباب این مدرسه در سال ۱۳۲۰ شعری می‌سراید که ابیات سه گانه آن را بر سنگ مرمر ثبت و درج کردند و آن سنگ را بر دیوار دالان ورودی مدرسه قرار دادند. سنگی که هم‌اکنون نیز به عنوان شناسنامه مدرسه از آن محافظت می‌شود.‏ مصرع دوم بیت سوم این شعر ماده‌ی تاریخ تاسیس مدرسه سعادت را بر اساس حروف جمل نشان می‌دهد:
فرصت بنمود فکر و گفت به تاریخ/ آمده این مدرسه قرین به سعادت
نام سعادت نهاد بانیش از خیر/ گشت مروج علوم را به ارادت
شد چو بپا این بنا بیمن و سعادت/ علم و ادب هر دو کرد رو به زیادت

حسین سعادت نوری (زاده ی ۱۲۸۵ خورشیدی در اصفهان - در گذشته ی سوم دیماه ۱۳۵۳ خورشیدی در تهران): تاریخ نگار و پژوهشگر باسابقه ی حوزه ی علم و ادب ایران بود. وی با مجلات مهر، ارمغان، یادگار، یغما ، وحید ، نشریه ی وزارت امور خارجه ی ایران و بسیاری دیگرهمکاری داشت. "گل‌های ادب" - "زندگی حاج میرزا آقاسی" - "رجال دوره قاجاریه" - "شرح احوال مسعود میرزا ظل السلطان" از جمله تالیفات اوست. "تاریخ مختصر ایران"نوشته ی ژنرال سرپرسی سایکس - "جنگ انگلیس و ایران بر سر مسألهٔ هرات" نوشته ی کاپیتان هنت انگلیسی - "سفرنامهٔ سایکس یا ده هزار میل در ایران"نوشته ی ژنرال سرپرسی سایکس - "شهرهای نامی ایران"نوشته ی پروفسور لکهارت انگلیسی - "سفر نامه ی ویلسن" یا تاریخ سیاسی و اقتصادی جنوب غربی ایران"  نیزنمونه هایی از ترجمه های اوست.
اسماعیل سعادت (زاده ی ۱۳۰۴ خورشیدی در خوانسار)، نویسنده و مترجم ایرانی، عضو پیوسته ی فرهنگستان زبان و ادب فارسی و مدیر گروه دانشنامهٔ زبان و ادب فارسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی است.
در عرصه ی هنر
Image result for ‫"حسین سعادتمند قمی"‬‎
★  حسین سعادتمند قمی: یکی از بزرگان آواز سنتی ایران بود که در دهه های ۱۳۲۰ تا ۱۳۴۰ در رادیو ایران و رادیو نیروی هوایی برنامه هایی اجرا نمود. وی با هنرمندان بزرگی نظیر ابولحسن خان صبا، مرتضی محجوبی، حسین یا حقی، حاج علی اکبرخان شهنازی، سید حسن کسایی، ابراهیم سرخوش، جلیل شهناز و اکثر موسیقی دانان دیگر آن زمان همکاری داشت. .سعادتمند قمی از کسانی بود که اکثراً ماهور و چهار گاه را از بالا شروع می کرد و با گردش و اجرا فواصل یک «اکتاو» را از بالا به در آمد ماهور فرود می آمد و در ان زمان تنها بانو روح انگیز بود که چنین قدرت صدایی داشت.... حسین سعادتمند قمی ششمین و آخرین فرزند ایاز بیک از طایفه ی ایل سعدوند یکی از طوایف شیراز که در زمان محمد شاه قاجار به قم کوچانده شده اند، و در روستای حاجی آباد لک ها ساکن گشتند، در سال ۱۳۰۰ خورشیدی چشم به جهان گشود. روستای حاجی آباد در ده کیلومتری شرق قم است که هم اکنون به نام شهر قنوات نام گذاری شده است. پدر سعادتمند قمی یعنی ایاز بیک که اولین استاد فرزند خود نیز می باشد؛ دارای صدایی شش دانگ و ردیف دانی ماهر بود، موسیقی در خانواده ی سعادتمند قمی موروثی بود و همه ی فرزندان ایاز بیک از صدایی خوش بهره داشتند. برادر بزرگتر سعادتمند، الیاس خان نیز یکی دیگر از استادان حسین بود. وی پس از گذراندن دوره ی سربازی به اصفهان رفت و نزد استاد رحیم، یکی از برجسته ترین استادان آواز آن زمان بهره ها برد و در سال ۱۳۲۰ وارد رادیو ایران گشت و جزء اولین خوانندگان آن زمان به شمار می رفت  ، در آن زمان خوانندگانی نظیر تاج اصفهانی، ادیب خوانساری و بنان، در آواز سنتی ایران برنامه هایی اجرا می نمودند. وی کارمند وزارت دارایی نیز بود، وی آواز های بسیار زیبا، نوار اذان و چند تصنیف کردی از خود به جای گذاشته است.
وی پس از باز نشستگی به قم رفت و پس از چندی به روستای خود و زادگاهش نقل مکان نمود، وی در ۱۳۶۲ خورشیدی دار فانی را وداع گفت و در همان منطقه در زادگاهش به خاک سپرده شد.
گوش کنید به آواز سعادتمند قـُمی در بیات اصفهان:
https://www.youtube.com/watch?v=cHi6MoRm_9g
*
محمود سعادت (گوینده ی رادیو): نورالدین ثابت ایمانی گفت: "من در دوره‏ی دبیرستان بودم که رادیو به خانه‏ی ما آمد... کم‏کم به کار رادیو علاقه‏مند شدم. یعنی در واقع یک صدا در رادیو مرا به کار خود و به رادیو جذب کرد؛ آن هم صدای زنده‏یاد اسدالله پیمان بود. در آن زمان آقای پیمان همراه آقای تقی روحانی و آقای محمود سعادت سه گوینده‏ی تاپ رادیو بودند". امیر نوری گفت: " گویندگی خبر ازجمله مشاغل حساس، تخصصی و پُراسترس در بخش خبری رادیو و تلویزیون است. خاطرات بسیاری از گویندگان هم دوره خودم دارم، مانند آقایان محمود سعادت، حسین توصیفیان و خانم‌ها آذر پژوهش، شکوه رضایی و فرنگیس اردلان". اسماعیل میرفخرایی گفت:‌ " از آن خانه یک رادیو هم برایم خاطره انگیز مانده است؛ وقتی که روشن می‌شد و محمود سعادت خبر می‌خواندو چه خوب می‌خواند. آن روزها رادیو برایم به پدیده‌ای تبدیل شده بود و شیفته آن شدم که اتصال این سیم به کجا می‌رسد".

مریم سعادت (زاده ی ۱۳۳۷ خورشیدی در تهران) هنرپیشه و بازیگر فیلم های سینما و تلویزیون است. وی دارای مدرک لیسانس تئاتر از دانشکده هنرهای دراماتیک می باشد و فعالیت های هنری خود را از سال ۱۳۶۴ شروع نموده است.
یادآوری
 در گروه "سعادت" های معروف دنیا از این افراد نیز می توان نام برد: ★ علامه سعادت ملوک تابش هروی (زاده ی ۱۳۲۹ خورشیدی - در گذشته ی ۱۳۸۹ خورشیدی) عارف، حکیم، فیلسوف، نویسنده، مدرس و از شاعران فارسی‌ زبان افغانستان بود.
★ سید سعادت منصور نادری (زاده ی اسفند ۱۳۵۵ خورشیدی) سیاستمدار افغانستانی و وزیر کنونی شهرسازی و مسکن افغانستان است. ★ گلبیک سعادت (زاده ی ژوئن ۱۹۳۸ - در گذشته ی مارس ۲۰۱۸ میلادی) آهنگ ساز و نوازنده ی سازهای زهی تاجیکستان بود.
نگارش و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری
*
منابع و مآخذ
میر محمد امین موسوی سعادت علی خان نیشابوری: تارنمای ویکی پدیا/ فریدون سعادت قدسی ‌نیا: تارنمای ویکی پدیا/ سپهبد ابوالحسن سعادتمند: تارنمای ویکی پدیا/ حاج محمد کاظم اصفهانی سعادت علیشاه: تارنمای ویکی پدیا/  سعادت‌ علیشاه اصفهانی: تارنمای مجذوبان نور/ مدرسه ی سعادت: تارنمای ویکی پدیا/ شعر فرصت ‌الدوله ی شیرازی درباب مدرسه ی سعادت: تارنمای کجارو/ عبدالکریم سعادت: تارنمای ویستا/ حسین سعادت نوری: تارنمای گزیده ای از نوشتارها/ اسماعیل سعادت: تارنمای ویکی‌پدیا/ حسین سعادتمند قمی: تارنمای بالاترین/ شرح مختصری از زندگی استاد سعادتمند قمی: تارنمای رادیو اینترنتی ایران صدا/ هفتاد سالگی رادیو در ایران و اظهارات نورالدین ثابت ایمانی: تارنمای دویچه وله فارسی/ فوت و فن گویندگی خبر و  اظهارات امیر نوری: تارنمای جام جم/ گفت‌ و گو با اسماعیل میرفخرایی مجری نخستین پخش برنامه تلویزیون ملی ایران: تارنمای ایران/  مریم سعادت: تارنمای ویکی‌پدیا/ علامه سعادت ملوک تابش هروی: تارنمای ویکی پدیا/ سید سعادت منصور نادری: تارنمای ویکی پدیا/ گلبیک سعادت: تارنمای بی بی سی
*

همچنین نگاه کنید به
مجموعه ی "ده تایی" نام ها در عرصه ی سیاست و دانش و هنر ایران
*