نکاتی در مورد نام او
★ رستم پسر زال پهلوانی مشهور از اهالی زابلستان بود (ناظم الاطباء) - نام پهلوان داستانی ایران که جنگ ها و دلاوری های او در شاهنامه آمده و او را رستم دستان و رستم زال نیز گویند (از شعوری) - نام پهلوانی معروف از سرداران لشکر کیکاوس - روستم و رستهم و روستهم (از آنندراج ) - از غایت اشتهار محتاج به تعریف نیست و او را رستهم و روستم نیز گفته اند (انجمن آرا) - در تداول محلی شوشتر رُسَّم گویند (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی) - گاهی او را رستم زال و گاهی رستم دستان و گاهی رستم زابلی و زاولی گویند (یادداشت مرحوم علی اکبر دهخدا) و در شاهنامه و دیگر متن های فارسی رستم را با صفات زیر یاد کرده اند: رستم پهلوان . رستم پیلتن . رستم تیزچنگ . رستم جنگجو . رستم دیوبند . رستم زابلی . رستم زال . رستم زاولی . رستم سرفراز. رستم سوار. رستم شیردل . رستم شیرمرد . رستم کینه خواه . رستم نامدار . رستم نامور
★ رستم در ادبیات فارسی به صورت رستهم، روستهم، روستم نیز آمده است. در اصل از دو جزء تشکیل شدهاست: «رُس» (به معنی بالیدن و نمو یافتن/ رستن و روییدن از همین ریشه است) + «تَهم» که در فارسی باستان و گاتها و دیگر بخشهای اوستا به معنی «دلیر» و «پهلوان» آمده است و «تهمتن» نیز از همین ریشه است به معنی بزرگ پیکر و قوی اندام، و در حقیقت تهمتن معنی کلمهٔ رستم است. بنابر آنچه گفته شد، رستم یعنی کشیده بالا و بزرگ تن و قوی پیکر. در ادبیات پهلوی نام رستم به صورت «رُتستَخمَک» یا «رُتستَخم» و «رُتستَهم» آمده است. یوزف مارکوارت تصور کرده است که کلمهٔ «رُتستَخمَ» در اوستا «رَنتَستَخمَ» و یکی از عناوین و صفات گرشاسپ بوده است و این دو پهلوان نهتنها از جهت اعمال پهلوانی به یکدیگر شبیهند، بلکه از نظر مذهبی نیز شباهت و قرابت دارند. البته این وجوه شباهت هیچگاه دلیل وحدت دو پهلوان و همسانی آن دو با یکدیگر نیست. تئودور نُلدکه، برعکسِ مارکوارت، معتقد بود که داستان زالِ زر و رستم بههیچ روی با روایت گرشاسپ ارتباطی ندارد و نسبنامهٔ آن دو ساختگی : و مجعول است، چراکه اولاً در اوستا از ایشان نامی نیامده است و دوم آنکه گرشاسپ در اوستا و در بعضی موارد در شاهنامه در شمار شاهان است، در صورتی که زال و رستم از پهلوانان شمرده میشوند. مهرداد بهار نوشتهاست که «بیشتر میتوان احتمال داد که رستم پهلوان اساطیر اقوامی بیگانه، احتمالاً سکایی بوده که به علت آمیختن ایشان با ایرانیان وارد افسانه های ملی ما گردیدهاست». البته زبان شناسان نام رستم را کاملاً ایرانی میدانند و این نظریهٔ سکایی بودن منشأ آن را
کم میکند.
دودمان و تبار او
★ نژاد رستم به جمشید، پادشاه پیشدادى، مىرسد. جمشید، هنگام فرار از ضحاک تازى، با دختر «کورنگ»، پادشاه زابل، ازدواج کرد و از او صاحب پسرى شد که نام او را «نور» گذاشت. از او «شیدسب» و از او «طورک» و از طورک «شم» و از شم «اثرط» و از او «گرشاسب» و از گرشاسب «نریمان» و از او «سام» به وجود آمد. از سام فرزندى به دنیا آمد، که در هنگام تولد سُرخ روى و سفیدْموى بود و بدین سبب او را «زال» یا «زال زر»، که هر دو به معنى پیر است، نام نهادند. سام از تولد این فرزندِ پیرْسر شرمگین شد و براى نجات خود از این ننگ، او را به البرزکوه برد و همانجا رهایش ساخت. اما سیمرغ آن کودک را به کنام یا آشیانه خود برد و از او پرستارى و مراقبت کرد تا بزرگ شد و پهلوانى دلیر و بى باک گشت و آنگاه به سوى پدر خود سام بازگشت. در هنگام عزیمت زال، سیمرغ، چند پَر از پرهاى خود را به او داد و از او خواست که هرگاه سختى بزور نماید یا دشمن سرسختى فرا رسد فوراً پر را آتش بزند تا سیمرغ حاضر گردد و گره از کار او بگشاید. از زال و رودابه فرزندى پدید آمد که او را رستم نام نهادند.
★ شُغاد (شغاد) برادر ناتنی رستم از مادری کنیز بود. زال پس از تولد شغاد از ستاره شماران خواست تا آینده او را پیشگویی کنند و آنها اسطرلاب انداختند و بر یکدیگر خیره ماندند و چون نزد زال آمدند اختر شُغاد را بسیار شوم تعبیر کردند که او بانی و باعث نابودی دودمان زال خواهد شد و از ایران و زابل بسیار کشته خواهد شد.
برخی ویژگی های زندگی او
★ گفتهاند رستم جهان پهلوان ایران با انجام عمل سزارین به دنیا آمدهاست. دربارهٔ چگونگی به دنیا آوردن رستم در اشعار حکیم ابوالقاسم فردوسی آمده که رودابه همسر زال دچار درد شدید زایمان گردید و نتوانست طفل را به دنیا آورد. به دستور سیمرغ یک موبد و یک طبیب را بر بالین رودابه آوردند.
★ پيوند زال و رودابه انجام شد و رودابه باردار گشت و چون زمان زادن فرا رسيد رودابه از هوش برفت و زال هراسان سيمرغ را به يارى خواند و سيمرغ حاضر آمد و زال را دلدارى داد. سيمرغ زال را گفت كه پهلوگاه رودابه را بشكافد و بچه را از پهلوى وى بيرون كشد و جاى زخم را بدوزد و گياهى را كه سيمرغ به وى مىدهد با شير و مشك بياميزد و بكوبد و در سايه خشك كند و بر آن نهد .زال نيز چنين كرد و رودابه به هوش آمد و فرزند را ديد :آنگاه از روى اندام رستم پيكرهاى از حرير بساختند و درون آن را با موى سمور بياگندند و رخ وى را بر آن آراستند و آن پيكره را كه سنانى زيركش و در دستى كوپال داشت بر اسب نشاندند و عنان به دست چپ وى دادند و به نزد سام فرستادند و چون سام اين پيكره را ديد شگفتي ها نمود.
★ ده دايه به رستم شير مىدادند و چون وى را از شير باز گرفتند خوراك وى ،غذاى پنج مرد بود و هنگامى كه از هشت سالگى گذشت سام ديدار رستم را به زابلستان آمد .
★ مهمترین حوادث و اقدامات رستم که در شاهنامه به نظم آمده عبارت است از: کشتن دیو سپید/ فتح دژ سپندکوه/ آوردن کیقباد از البرز کوه/ نجات دادن کیکاووس و سایر پهلوانان در بند دیو سپید در مازندران با گذشتن از هفت خوان/ نجات کاووس از بند شاه هاماوران/ بیرون راندن افراسیاب از ایران که در غیبت کاوس به ایران تاخته و آن را مسخر ساخته بود/ جنگ با سهراب/ پرورش سیاوش پسر کاووس/ کشتن سودابه همسر کیکاووس به خونخواهی سیاوش/ خونخواهی سیاوش و تاختن به توران/ حضور در جنگ با خاقان چین و کشتن کاموس کشانی و اسارت خاقان چین/ کشتن اکوان دیو/ نجات بیژن پسر گیو از چاه افراسیاب./ کشتن اسفندیار/ پرورش بهمن پسر اسفندیار
پایان او
★ در شاهنامه طول عمر پهلوانانی که از نسل سام یل (پدر بزرگ رستم) هستند بسیار طولانی ذکر شدهاست و به همین طریق طول عمر رستم نیز در حدود ششصد سال بوده که البته به مرگ طبیعی نیز از دنیا نرفتهاست و با حیله شاه کابل و بدست برادر ناتنیاش شغاد به چاه افتاد و کشته شد در این واقعه برادر دیگر رستم بنام زواره و نیز رخش (اسب افسانه ای رستم) نیز کشته شدند. رستم در طول عمر خود همعصر پادشاهان بسیاری بود که عبارتند از منوچهر - نوذر - زو - کیقباد - کیکاووس - کیخسرو - لهراسب - گشتاسب - بهمن. .
رستم در زنجیری از سروده ها و نوشتارها
★ رستم در برخی از سروده های کهن
رستم را نام اگرچه سخت بزرگ است/ زنده بدوی است نام رستم دستان: رودکی
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت/ شیر خدا و رستم دستانم آرزوست: مولوی
دانی که چه گفت زال با رستم گُرد/ دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد: سعدی
کی توان کردن ترا با رستم دستان قیاس/ ورچه رستم بود در گیتی بمردی داستان: امیرمعزی
سوارشان همه هر یک چو سام بن بیژن/ پیاده شان همه هر یک چو رستم دستان: قطران تبریزی
رستم از مازندران آید همی/ زین ملک از اصفهان آید همی: امیرمعزی
به گاه رزم چو رستم به گاه بزم چو نوذر/ گه تدبیر چو سلمان گه پرهیز چو بوذر: قطران تبریزی
سام نریمان کو و رستم کجاست/ پیشرو_ لشکر مازندران: ناصرخسرو
رخش دانش را ببر دنبال و پی برکش از آنک/هفتخوان عقل را رستم نخواهی یافتن: خاقانی
★ رستم در سروده های شاهنامه ی فردوسی: تارنمای گنجور
★ رستم در برخی از سروده های این زمانه
دیگر اکنون دیری و دوری ست/ کاین پریشان مرد این پریشان_ پریشانگرد
در پس زانوی حیرت مانده ، خاموش است/ سخت بیزار از دل و دست و زبان بودن
جمله تن ، چون در دریا ، چشم/ پای تا سر ، چون صدف ، گوش است...
ناگهان از خویشتن پرسد/ راستی را آن چه حالی بود؟
دوش یا دی ، پار یا پیرار/ چه شبی ، روزی ، چه سالی بود؟
راست بود آن رستم دستان/ یا که سایه ی دوک زالی بود: مهدی اخوان ثالث
چه ابری از آن کوه سر بر کشید؟/ که سیمرغ از قله ها پر کشید
چه نیرنگ در کار سهراب رفت؟/ که با مرگ پیچید و در خواب رفت
چه جادو دل از دست رستم ربود؟/ که بیرون شد از هفتخوانش نبود
خمار کدامین می اش درگرفت؟/ که از ساقی مرگ ساغر گرفت
پدر را ندانم چه بیداد رفت/ که تیمار فرزندش از یاد رفت: فریدون مشیری
دل کندن از خاک زرش محاله/ هر گوشه ی از او پر افتخاره
خزر ، دنا ، زاگرس و اترک داره/ کلی چیزای تازه و تک داره
تو عاشقاش لیلی و مجنون داره/ کویر و دریاچه و هامون داره...
یه پهلوونی مث رستم داره/ چشمه هایی به رنگ زمزم داره....: مریم حیدرزاده
★ اسطوره ی رستم در زبانهای غربی: هزار و چند سال قبل، پهلوان اسطورهای ایران، رستم با قلم فردوسی جان دوبارهای گرفت و در کارزار با اهریمنان و دشمنان ایران، دلاوریها کرد، آنچنان که در گذر زمان بدل به معروفترین قهرمان ایرانی و سمبل رشادت و نیرومندی شد. فردوسی در شاهنامه سروده است: "که رستم یلی بود از سیستان / منش کردمی رستم داستان" و با این بیت بر نقش انکارناپذیر خود در خلق و پرداخت شخصیت بیهمتای این قهرمان تاکید کرد، اما بیراه نرفتهایم اگر بگوییم که رستم نیز اسطوره فردوسی را خلق کرد و به او امکان زندگی در طول سدهها را داد، مثل اولیس که هومر شاعر، جاودانگی و شهرتش را مدیون اوست. در این مورد نیز شهرت رستم و فردوسی با یکدیگر پیوند یافتهاست؛ گاه حتی رستم از خالق خود پیشی میگیرد و به واسطه جنگاوریهای او، فردوسی و شاهنامه نیز بهانه خودنمایی پیدا میکنند، بهویژه در میان غیرپارسی زبانان و یا بهطور خاصتر، غربیها؛ خوانندگانی از این دست، اغلب به برشها و فصلهایی کوتاه از شاهنامه دسترسی دارند و تنها بخشی از این کاخ نظم و شکوه بینظیر آن را درمییابند، آن هم بخشهایی که رستم و نبردهایش به آن جلوه دیگری بخشیدهاست
★ رستم نماد ماند گاری ملت: استوره های تاریخی که امروزه به گونة افسانه وداستان بر زبانها و روانهای ما جاری اند، هرگز درپویهء تاریخ ازحرکت نیاسوده و به فراموشی نرفته واز یک سده به سده ی دیگر راه خودشانرا گشوده اند. برای آنکه درجهان هیچ ملتی را سراغ نداریم که به گذشته اش بی علاقه باشد و با گسست از آن راضی. «ایلیاد و اودیسه» یونانیان و « رامایانای» هندوان هنوز زنده اند و خواننده دارند.... درمتن همة اینها عنصر پاینده و سازنده وجود دارد؛ عنصر انسان برین. افلاتون گفته بود: «کسی که عمل بیداد گرانه انحام نمی دهد، شایستهء بزرگداشت است. ولی آنکه اجازه نمی دهد دیگران عمل غیر دادگرانه انجام دهند، دوبار سزاوار بزرگداشت است». ویژگی های چنین انسانی یعنی انسان برین را می توان چنین بر شمرد: آزادیخواهی، خوبی، مردعمل بودن، دادگربودن، شایسته بودن، مددگار بودن و برضد بیداد و برای آوردن داد جنگیدن و رستم در کار و پیکار خود دارنده ی چنین صفت های والا و انسانی است.این ویژگی او یعنی رزمیدن و ایستادن در برابربیدادگران باعث آن شده است که در طی سده های بی شمار به عنوان پاداش، مورد بزرگداشت مردمش قرار بگیرد و اینکه چنین شخصی وجود خارجی داشته یا نداشته برایشان از اهمیت چندانی برخوردار نبوده است. چون او زادهء تاریخی است که پیامش را نیاز آفرینش گرانه ی معنوی مردم درخود پرورانده است.
★ داستان شتر غول پیکر رستم دستان: طبق افسانههای مردم بلوچ در ایران و پاکستان، رستم بعد از جنگ با "کوهزاد دیوپیکر" شتر غولپیکر او را به غنیمت برداشت. این ماجرا سالها افسانه بود تا روزی که در سال ۱۲۳۸ خورشیدی انگلستان عملیات احداث خط تلگراف بین لندن و بمبئی را در جنوب شرقی ایران آغاز کرد و کارگرانِ آنها، استخوانهای بسیار بزرگی مییافتند که مردم محلی آن را متعلق به شتر افسانهای پهلوان اساطیریشان (رستم) میدانستند.
تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری
*
منابع و مآخذ
رستم: تارنمای پارسی ویکی (لغت نامه ی دهخدا)/ ریشهٔ نام رستم: تارنمای ویکیپدیا/ چون زمان زادن فرا رسيد رودابه از هوش برفت: تارنمای بیتوته / نژاد رستم: تارنمای تمدن ما/ شُغاد (شغاد) برادر ناتنی رستم: تارنمای ویکیپدیا/ رستم در برخی از سروده های کهن: بسیاری از تارنماها/ رستم در برخی از سروده های این زمانه: تارنمای جستجو/ رستم در سروده های شاهنامه ی فردوسی: تارنمای گنجور/ رستم نماد ماند گاری ملت (نوشتاری از دکتر رازق رویین): تارنمای خراسان زمین/ اسطوره ی رستم در زبانهای غربی (نوشتاری از احسان عابدی): تارنمای بی بی سی/ داستان شتر غول پیکر رستم دستان: تارنمای کارناوال
*
همچنین نگاه کنید به
مجموعه ی نامدارترین افسانه ها در تاریخ ایران
*
گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2018/04/blog-post_23.html
بخش های پیشین مجموعه ی یادداشت ها و نوشتارها و نامه ها
======