۱۳۹۵ اسفند ۱۱, چهارشنبه

یاد نامه ها: ۳۲ - یاد نامه ی عمران صلاحی



ماجرای زندگی او
عمران صلاحی، نویسنده، مترجم، سراینده و طنزپرداز ایرانی بود. عمران صلاحی در یکم اسفند سال ۱۳۲۵ در امیریه ی تهران از پدری اردبیلی و مادری مهاجر که از باکو به سمنان و سپس تهران مهاجرت کرده بودند، متولد گردید. خود او در کتاب "تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران، عمران صلاحی" درباره ی تاریخ تولدش می گوید: "من در سال ۱۳۲۵ در تهران متولد شده ام. در محله ی امیریه ی مختاری. البته آن طور که شناسنامه ام می گوید باید این اتفاق غیرمنتظره و کمی هم عجیب در اول اسفند اتفاق افتاده باشد. اما خاله ی بزرگم می گفت دهم تیرماه متولد شده ام." که البته او خود بیشتر بر یکم اسفند تاکید داشت. صلاحی تحصیلات ابتدایی خود را در شهرهای قم، تهران، و تبریز به پایان رساند. نخستین شعر خود را در مجلهٔ اطلاعات کودکان به سال ۱۳۴۰ چاپ کرد. پدر خود را در همین سال از دست داد.
عمران صلاحی نوشتن را از روزنامه ی فکاهی توفیق و به دنبال آشنایی با پرویز شاپور در سال ۱۳۴۵ آغاز کرد. سپس به سراغ پژوهش در حوزهٔ طنز رفت و در سال ۱۳۴۹ کتاب طنزآوران امروز ایران را با همکاری بیژن اسدی‌پور منتشر کرد که مجموعه ‌ای از طنزهای معاصر بود. او شعر جدی هم می‌سرود و نخستین شعر او در قالب نیمایی در مجلهٔ خوشه به سردبیری احمد شاملو در سال ۱۳۴۷ منتشر شد. وی با روزنامه ی فکاهی توفیق و نشریه ی گل آقا با نام‌ های مستعارابو قراضه، بلاتکلیف، کمال تعجب، زرشک، تمشک، ابو طیاره، پیت حلبی، آب حوضی، زنبور، بچهٔ جوادیه، مراد محبی، جواد مخفی، راقم این سطور و با نشریه ی بخارا همکاری داشت. صلاحی سپس در سال ۱۳۵۲ به استخدام رادیو درآمد و تا سال ۱۳۷۵ که بازنشسته شد به این همکاری ادامه داد. او همچنین سال‌ها همکار شورای عالی ویرایش سازمان صدا و سیما بود. عمده شهرت صلاحی در سال‌هایی بود که برای مجلات آدینه، دنیای سخن و کارنامه به طور مرتب مطالبی با عنوان ثابت حالا حکایت ماست می ‌نوشت و از همان زمان وی بر اساس این نوشته ‌ها آقای حکایتی لقب گرفت. این نوشته ‌ها بعدها به صورت کتاب توسط انتشارات مروارید به چاپ رسید و چاپ کتاب در سال ۱۳۹۳ به نوبت چهارم رسید. از او آثاری به زبان ترکی آذربایجانی نیز در دست است.
‌نام کوچک  او
صلاحی گویا به نام کوچکش هم خیلی مفتخر بوده است. نامی که عمویش از سوره آل عمران برگرفته بود. کتابی هم دارد با عنوان "مرا به نام کوچکم صدا بزن".
همسر و فرزندان او
عمران صلاحی در سال ۱۳۵۳ با هایده وهاب ‌زاده ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو فرزند به نام‌های یاشار و بهاره‌ است.
برخی از تالیفات او
طنزآوران امروز ایران با همکاری بیژن اسدی‌پور (۱۳۴۹) - گریه در آب (۱۳۵۳) - قطاری در مه (۱۳۵۵) - ایستگاه بین راه (۱۳۵۶) - هفدهم (۱۳۵۸)- پنجره دن داش گلیر (۱۳۶۱ به زبان ترکی آذربایجانی) - رویاهای مرد نیلوفری (۱۳۷۰) - شاید باور نکنید (۱۳۷۴، چاپ سوئد) - یک لب و هزار خنده (۱۳۷۷) - حالا حکایت ماست (۱۳۷۷) - گزینه ی اشعار (۱۳۷۸) - آی نسیم سحری (۱۳۷۹) - ناگاه یک نگاه (۱۳۷۹)
 - ملا نصرالدین (۱۳۷۹) - از گلستان من ببر ورقی (۱۳۷۹) - باران پنهان (۱۳۷۹) - هزار و یک آینه (۱۳۸۰) - آینا کیمی (به زبان ترکی آذربایجانی، ۱۳۸۰)
برخی از گفتاوردهای او
- تنها جایی که آزادی بیان و اندیشه به‌طور کامل رعایت می‌شود، دستشویی است. در و دیوار پر است از شعارهای سیاسی و تصاویر خارج از محدوده. پیشنهاد می‌شود شهرداری خودش در دستشویی‌ها وایت‌برد (تخته‌سفید) و ماژیک بگذارد تا نویسندگان به در و دیوار نپرند.
- سال‌ها بعد این حساسیت به کلمات دیگری منتقل شد. مثلاً کلمهٔ عَرق. دستور آمد که هر جا کلمهٔ عَرق دیدید به جایش بگذارید چای. محمد ایوبی می‌گفت: نویسنده‌ای در کتابش نوشته بود: عرق سردی بر پیشانی‌اش نشست. وقتی کتابش درآمد، دید آن عبارت به این صورت درآمده است: چای سردی بر پیشانی‌اش نشست!
برخی از سروده های او
باد پاییزی
(نخستین سروده او)
باد پائیزی بریزد برگ گل/ بلبلان آزرده‌اند از مرگ گل
ای خدا راضی مشو این باد بد/ برگ گل‌های مرا پرپر کند...
*
خدا چه حوصله ای داشت
خدا چه حوصله ای داشت روز خلقت تو/ كه هیچ نقص ندارد تراش قامت تو
نشسته شبنم حرفی لطیف و روشن وپاك/ بروی غنچه ی لبهای پر طراوت تو
از این جهنم سوزان دگر چه باك مرا/ كه آرمیده دلم در بهشت صحبت تو
درون سینه ی من اعتقاد معجزه را/ دوباره زنده كند دست پر محبت تو
فدای این دل تنگم كه بی اشاره تو/ غبار ره شد و راضی نشد به زحمت تو
*
بدهکاری ها
به زمین و زمان بدهکاریم/ هم به این، هم به آن بدهکاریم
به رضا قهوه‌چی که ریزد چای/ دو عدد استکان بدهکاریم
به علی ساربان که معروف است/ شتر کاروان بدهکاریم
شاخی از شاخهای دیو سفید/ به یل سیستان بدهکاریم
مثل فرخ ‌لقا که دارد خال/ به امیرارسلان بدهکاریم
نیست ما را ستارهای، ای دوست/ که به هفت آسمان بدهکاریم
مبلغی هم به بانک کارگران/ شعبه طالقان بدهکاریم
این دوتا دیگ را و قالی را/ به فلان و فلان بدهکاریم
دو عدد برگ خشک و خالی هم/ ما به فصل خزان بدهکاریم
هم به تبریز و مشهد و اهواز/ هم به قم، اصفهان بدهکاریم
به مجلات هفتگی، چندین/ مطلب و داستان بدهکاریم
قلک بچه‌ها به یغما رفت/ ما به این کودکان بدهکاریم
مبلغی هم کرایه خانه به این/ موجر بدزبان بدهکاریم
*
تو و من
تو بودی که آواز را چیدی از پشت مه/ تو بودی که گفتی چمن می دود
تو گفتی که از نقطه چین ها اگر بگذری/ به اَسرار خواهی رسید
تو را نام بردم و ظاهر شدی/ تو از شعله‌ی گیسوانت/ رسیدی به من
من از نام تو/ رسیدم به آن شهر پیچیده در گردباد
تو گفتی سلام/ گل و سنگ برخاستند.
*
صداها و افسانه ها
صدایت را جرعه-جرعه می نوشم
مستانه سبز می شوم و شاخ و برگ می دهم
جوانه ها دهان می گشایند و نام تو را می خوانند
چه لبان شناوری داری/ در آب های صدا چشمانم را می بندم
و تن به صدایت می سپارم/ نام کوچکم/ در صدایت شکفته می شود
تمام آبشاران را واداشته ای/ با هیاهو بریزند/ تا صدایم به گوشت نرسد
تمام جنگل ها را واداشته ای برگ هاشان را به صدا درآورند تا صدای مرا نشنوی
تمام پرندگان را به آواز خواندن واداشته ای تا صدای من گم شود
مدام حرف میزنی تا من حرفی نزنم/ می ترسم در حسرت تو بمیرم
و تابوتم بر نیل روان باشد و امواج نیلگون مرثیه خوان ناکامی من باشند
نمی خواهم افسانه سرایان دلشان بسوزد و روزی مرا در افسانه ها به تو برسانند
*
بچه ی جوادیه‌
من بچه جوادیه‌ ام/ من هم محل دزدانم/ دزدان آفتابه
من هم محل دردم/ این روزها دیگر چون بشکه‌ های نفتم
با کم‌ترین جرقه/ می‌بینی ناگاه تا آسمان هفتم رفتم...
*
 این رجال
ای دوست تو نیز می ‌توانی/ در زمره ی این رجال باشی
در مدت اندکی چو آنان/ دارای زر و ریال باشی
مشروط بر این ‌که بر دهانت/ چسبی بزنی و لال باشی
*
حرف با درختان
با درختی که زند سر به فلک
به زبان مِه و ابر/ به زبان لجن و سایه و لک
به زبان شب و شک حرف مزن
با درختان برومند جوان
به زبان گل و نور/ به زبان سحر و آب روان
به زبان خودشان حرف بزن
*
مرا به نام کوچکم صدا بزن
درخت را به نام برگ/ بهار را به نام گل/ ستاره را به نام نور
کوه را به نام سنگ/ دل شکفتة مرا به نام عشق
عشق را به نام درد/ مرا به نام کوچکم صدا بزن!
*
نظریاتی در مورد او و سروده های او
"عمران صلاحی آدم شیرین‌سخنی بود و برای هر چیز کوچکی، جوابی شیرین و نه آزاردهنده در چنته داشت. بسیار شجاع بود و حتی شجاعتش را با حجب و حیا مطرح می‌کرد. بسیار انسان نازنینی بود... مردم ایران دوست بسیار خوب و مهربان خود را از دست دادند و این جای تأسف است. چون وقت رفتنش نبود و می‌توانست سال‌های سال کارهای درخشان کند. مثل همان کارهایی که ارائه داد، حتی شاید پخته‌تر و منسجم‌تر": بیژن اسدی ‌پور
"عمران صلاحی خلق و خوی آرام و ساکتی داشت. خیلی هم آداب معاشرت را رعایت می‌کرد و با این که خوش برخورد بود و از همان اول احساس دوستی و خودمانی در کلامش پیدا بود، حرف بیهوده و شوخی‌ های بی ‌مورد نمی‌کرد و با احترام به مخاطبش نگاه می‌کرد": خسرو ناقد
"عمران صلاحی کسی بود که با زبان زمان صحبت می‌کرد": اردوان روزبه
"طنزهایش برای همه آشنا بود و سبک و سیاق خودش را داشت. پس از سرودن بچه جوادیه بیش از همیشه نامش بر سر زبان‌ها افتاد... صلاحی در اواخر عمر می‌گفت دیگر در داستان‌ها بیشتر تراژدی داریم تا طنز، بیشتر مرثیه و اندوه و کم‌تر خنده و شادی. شاید هم صلاحی مرگ خنده را نتوانست تاب بیاورد": الهه خوشنام
"صلاحی طنز پردازی فطری بود با قریحه‌ای که از ادبیات قدیم و خوانده ‌های جدید نیرو می‌گرفت": جواد مجابی
دیدار از چین و خاطرات جالب او
خسرو ناقد یکی از دوستان عمران صلاحی می‌گوید: "آشنایی و دوستی من با زنده‌یاد عمران صلاحی، از راه دور و بیشتر از طریق گپ و گفتگوی تلفنی بود. در آخرین گفتگوی ما، وقتی که از سفر خود به چین و شعر خوانی در پکن پرسیدم، صلاحی که از این سفر راضی و خشنود بود با همان آرامش همیشگی که در کلامش بود، با شور و شوق بسیار، از خاطرات سفرش به چین می‌گفت و از گفتگویی که با مردم منطقه‌ای از چین داشته که به ترکی حرف می‌زدند. صلاحی می‌گفت بیشتر حرف‌های آن‌ها را می‌فهمیده است"
پایان او
عمران صلاحی ساعت ۴ عصر ۱۱ مهر ماه سال ۱۳۸۵ به علت حمله ی قلبی و با احساس درد در قفسه سینه راهی بیمارستان کسری شد و از آنجا به بیمارستان توس منتقل شد و در بخش سی‌سی‌یو بستری شد. همان شب پزشکان از بهبود وضعیت وی قطع امید کردند و متاسفانه سحرگاه از دنیا رفت و در قطعه ی هنرمندان گورستان بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. پس از مرگ عمران صلاحی دوستدارانش مراسم بسیاری را برای وی تدارک دیدند. در حالی که کمتر از ۳ ماه از وفات وی می‌گذشت بیش از ۱۲۰ برنامه بزرگداشت در نقاط مختلف ایران برای وی برگزار شد. از مهم‌ترین این برنامه‌ها می‌توان به مراسم بزرگداشت توسط کانون نویسندگان (فرهنگسرای ارسباران تهران)، مراسم بزرگداشت توسط نویسندگان اردبیل (اردبیل)، مراسم بزرگداشت توسط انجمن‌های ادبی آذربایجان، فصلنامه آذری در فرهنگسرای اندیشه، و بزرگداشت توسط بچه‌های جوادیه اشاره کرد.  روانش شاد و یادش گرامی باد
تهیه و تدوین
دکتر منوچهر سعادت نوری

منابع و ماخذ
عمران صلاحی: تارنمای ویکی پدیا
عمران صلاحی کسی که با زبان زمان صحبت می‌کرد (نوشتاری از اردوان روزبه): تارنما ی رادیو زمانه
گفتاوردهای عمران صلاحی: تارنما ی رادیو زمانه - تارنما ی ویکی‌گفتاورد
گفتگوی تلفنی خسرو ناقد با عمران صلاحی: تارنما ی رادیو زمانه
عمران صلاحی بچه جوادیه تاب مرگ خنده را نیاورد (نوشتاری از الهه خوشنام): بخش فارسی تارنمای بی بی سی
سروده های عمران صلاحی: تارنماها و منابع گوناگون
مراسم یادمان عمران صلاحی در تهران: تارنمای عصر نو
گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2017/03/blog-post.html
بخش های پیشین مجموعه ی یاد نامه ها