پیشینه ی تاریخی بلخ
* شهر بَلخ یا شهر باختر (یونانی باستان: باکترا - لاتین: باکترا) از شهرهای مهم ایران باستان و از قدیمیترین شهرهاست که امروزه در فاصله ۲۰ کیلومتری از مزار شریف مرکز ولایت بلخ در افغانستان واقع است. بلخ به قولی کهنترین شهر تاریخ جهان است که پیشینهٔ آن به هزاران سال قبل از میلاد برمی گردد و یکی از شهرهای مهم امپراطوری ایران بوده است. این شهر، در مرز میان بیابان های بیدرخت و زمین های سرسبز، در شمال هندوکش و جنوب آمو دریا، زمانی بسیار آباد بود و آب شهر از طریق شبکهای مرکب از ۱۸ جوی پخش میشد که درّههای شهر را به هم پیوند میداد. بلخ در برخوردگاه جاده های کاروانی واقع بود که از جنوب به هند، از غرب به ایران، و از شرق به چین کشیده میشد. کاروان های بیشماری از طریق این شهر، رفت و آمد می کردند.
* حدود یک هزار سال قبل از میلاد آریایی ها در کنار دریای کم عمق، "بلخاب شهر" را بنا نمودند که دارای ۱۸ نهر بود و به تولیدات زراعی پرداختند. آن ها در کشت و کار زراعی مجبور شدند تا ابزار آهنی را نیز تولید نمایند.
* باختریها و بعدها کوشانیان و جانشینان آنها، با الهام گرفتن از سنت بومی آریائی خود و سنت یونانی، با چهره نگاری شهریارانشان بر روی سکه ها، گونهای مهم از هنر و منبعی غنی از داده های تاریخی را بوجود آوردند. چهره ن گاری های شاهان را میتوان بصورت حکاکیشده بر مدخل معابد سنگی یا بر روی دیوارهای نیایشگاه ها یافت
آگاهی های بیشتر پیرامون بلخ در فرهنگ واژه ها و نوشتارها
* باختر (بلخ) یا باختریش یا بلخ نام پایتخت مملکتی است که بدین نام نامیده میشده و در پای کوه پاراپامیز واقع ست و رود بلخاب (باختروس یا باکتروس) از این شهر میگذرد و نام ایالت و شهر از اسم این رود گرفته شدهاست…. بلخ شهری بزرگ است به خراسان و خرم و مستقر خسروان بوده است اندر قدیم ، و اندر وی بناهای خسروان است با نقش ها و کارکردهای عجیب و ویران گشته . آن را "نوبهار" نیز خوانند و جای بازرگانان است و جائی بسیارنعمت است و آبادان و او را رودیست بزرگ از حدود بامیان برود، و به نزدیک بلخ به دوازده قسم گردد و به شهر فرود آید، و همه اندر کشت و برز روستاهای او بکار شود، و از آنجا ترنج و نارنج و نیشکر و نیلوفر خیزد (حدود العالم) - نام شهری است مشهور از خراسان و آن از شهرهای قدیم است و همچو استخر فارس - اولین سازنده ٔ آن را لهراسب شاه نوشته اند. شهری است مشهور که از بناهای سلاطین قدیم عجم بوده و سال ها لهراسب و گشتاسب در آنجا زیستند و در آنجا آتشکده ساخته بودند. همچنان که مرو را مرو شاهیجان گویند آنرا بلخ بامیان خوانند (از آنندراج ) - مردم بلخ تا زمان مؤلف ذخیره ٔ خوارزمشاهی (نیمه ٔ اول قرن ششم هجری) به فارسی تکلم می کرده اند: لغت نامهٔ دهخدا
" در قدیم ایالت معروف و بزرگی بوده در خراسان، بر سر راه خراسان به ماوراءالنهر. اکنون شهری کوچک است و در شمال افغانستان واقع است، و قسمتی از آن ایالت جزو خاک افغانستان و قسمت دیگر جزو ترکستان شوروی میباشد. و آن را باختر یا باختریش نیز مینامیدند: فرهنگ فارسی معین
* گفته میشد که در جنوب رود آمویه و در مغرب و جنوب غربی کوه هایی بود که از سوی شمال گرد هندوستان را گرفتهاند. به همین جهت این ناحیه اهمیت بسیار در روابط دول داشت زیرا یگانه راه خشکی در میان آسیای غربی و هندوستان از یک سو، و تاتارستان و چین از سوی دیگر بود. در همان ناحیه بود که نخست ملت هند و آریائی متوقف گشت و پس از گذشتن از سرزمین کوهستانی شمال شرقی بایران آمد و نژاد ایرانی امروز را تشکیل داد و نیز همان ناحیه سرچشمهٔ بسیاری از عقاید آئین زردشت بود. شهر باختریا (باکترا) بقول مورخین قدیم پایتخت این ایالت بود و آن را قدیمترین شهر جهان میدانستند و آن را مادر شهرها یا
امالقری لقب داده بودند: نوشتاری از سعید نفیسی
* شهر باستانی بلخ، ملقّب به "بامی" در سرزمین باختران، در چهل و شش میلی آمو دریا، و پیش تر از مهمترین شهرهای خراسان بزرگ بوده و امروز جزو کشور افغانستان است. این شهر زمانی شایان ترین کانون پیروان بودا و زردشت به شمار می آمد و خاک آن پاک و گرامی تلقی می شد. نوبهار (پرستش گاه بوداییان آن) و آتشکده مشهور بلخ (که لهراسب و گشتاسب پی افکندند) زبانزد بود: نوشته ی محمد مهدی حسنی
* در سرزمینی که امروز افغانستان نامیده میشود، بزرگترین جشن های آریایی و از جمله نوروز، در بلخ باستان برگزار میشده است. فرهنگیان افغان باور دارند که بر پایه اسطورههای ملی، پنج هزار سال پیش، در عهد یما در بلخ، جشن باستانی نوروز پایه ریزی شد که تا کنون با همان فر و شکوهمندی برپا می شود. صالح محمد خلیق، نویسنده کتاب "جشن های آریایی" و رییس اداره اطلاعات و فرهنگ ولایت بلخ میگوید: "بر اساس افسانه های کهن، کیومرث، نخستین فرمانروای آریایی است که نوروز را بنیان نهاده و تاریخ را از آن آغاز کرده است". از این رو، دولتمردان محلی که خود را پیرو فرمان روایان آریایی میدانند سال است سیاست حفظ آیینهای کهن را در پیش گرفتهاند: نوشتاری از هارون نجفیزاده در تارنمای بیبیسی
* فردوسی پژوهنده ی نامآوران و پهلونان ایران باستان، راجع به کیومرث اینگونه اظهار میدارد کیومرث نخستین کسی بودکه آیین تاج و تحت را آورد یا احیا نمود پیش از او در میان اقوام ایرانی دولتی وجود نداشت. حکومت کیومرث از روز نوروز که جهان پر از فرّ و آیین است آغاز میگردد. دشت و دمن پر از سبزه و گیاه، آفتاب گرمابخش و درخشان، چنین روزی است
که کیومرث تاج شاهی بسر برنهاد: نوشتاری در دانشنامهٔ آزاد ویکیپدیا
اشاراتی به دادگاه یا دیوان بلخ
* اگر چشم قاضی به دوستان و بستگان افتد و گوشی قاضی هر ندایی را پذیرا باشد آنچنان دیوان و دارالقضا را به دیوان بلخ تشبیه كنند: تارنمای بیتوته
* ضرب المثل "دیوان بلخ" در گفتگو های مردم، به گونه های مختلف شنیده می شود: "صد رحمت به دیوان بلخ"، "دیوان بلخ است" ، "حکم قاضی بلخ است" ، " مگر دیوان بلخ است" ، "آفرین باد بر دیوان بلخ" ، "آفرین صد بار بر دیوان بلخ". سوای آن، نزدیک به هزار سال است که حکایات و روایت ها و داستان های مختلف شیرین و خواندنی و بازگفتنی از بی دادگریها و آرای بیخردانه و ستمگرانه دیوان بلخ بر زبان مردم جاری است، هرچند در ادب رسمی کهن و یافته های تاریخی به مفهومی روشن از آن بر نمی خوریم ولی در فرهنگ فولکلور همواره مورد استناد و اشاره بوده و هست. شادروان استاد دهخدا در لغت نامه، ذیل ديوان بلخ (که خود در ادب رسمی و به روایت ابوالفضل بیهقی، نشان ننگ داستان غم انگیز بر دار کردن حسنک وزیر را بر جبین دارد) آورده: "گويند در شهر بلخ قاضيان احکام نادرستي صادر مي کردند بي گناهان را بزهکار و گناه کاران را معصوم جلوه مي دادند از اين رو ديوان بلخ مثل هر دادگاه و محکمه اي شده است که احکام آن برخلاف حق باشد. هم او در امثال و در معنای مثل گوید: یعنی " در اینجا قانون و عدالتی برای رسیدگی به مظالم نیست ". شادروان استاد احمد بهمنیار جای کاربرد این مثل را در باره ی اداره، محکمه و یا مملکتی داند که در آنجا از حساب و قانون خبری نباشد و احکام بر خلاف حق و عدالت صادر می شود و مآخذ این مثل را افسانه هایی می داند که از دیوان بلخ ، معروف شده است. زنده یاد شاملو در کتاب کوچه گوید: " کنایه از هر محضر یا مرجعی است که قضاوتش از روی منطق و عقل و در نتیجه بر اساس حق و عدالت نباشد": نوشته ی محمد مهدی حسنی
بلخ در زنجیری از سروده ها
(برگرفته از تارنمای گلچینی از سروده ها)
چو گشتاسپ را داد لهراسپ تخت/ فرود آمد از تخت و بربست رخت
به بلخ گزین شد بران نوبهار/ که یزدان پرستان بدان روزگار… : فردوسی
*
نشنیدی حدیث خواجهٔ بلخ/ مرگ خوشتر که زندگانی تلخ
موی گردد پس از سیاهی بور/ نیست بعد از سپیدی الا گور
عاقبت پیک جانستان برسد/ ما گرفتار و الامان برسد… : سعدی
*
چون عمر به سر رسد چه شیرین و چه تلخ/ پیمانه چو پر شود چه بغداد و چه بلخ
می نوش که بعد از من و تو ماه بسی/ از سَلخ به غٌرّه آید از غره به سلخ: خیام
*
فدای بلخ دل من،که روضهٔ ارم است/ حریم او بامان همچو بیضهٔ حرم است
همه سعادت بلخ و همه سلامت او
که بیضهٔ حرم است و چو روضهٔ ارم است… : رشیدالدین وطواط بلخی
*
نگه کن یکی سوی مرو و هری/ نگه کن یکی سوی بلخ و خجند
به ده قرن ازین پیش، مهد علوم/ کنون جای بیماری و فقر و گند… : ملک الشعرای بهار
*
آسمان تا دشمنان شب را از بن برافکند
روز و مرا به جرم دلیرانه زیستن در دادگاه بلخ اش ، محکوم می کند
آنگاه ، ما دو تن را در نور شامگاه با هم ، به سوی جوخه ی اعدام می برند
میدان تیر ، نام شفق دارد/ آنجا فرشتگان عدالت به رسم خویش
چشمان پیر ما را در واپسین نگاه/ با دستمال خاطره می بندند
ما ، در گشاده داشتن این دریچه ها اصرار می کنیم
خورشید ، با تپانچه ی سرخش/ یک یک ، شماره ها را فریاد می زند
دو ، سه ، چهار ، پنج/ ما تکیه بر شهامت دیوار می کنیم… : نادر نادرپور
*
رباعی: افسانه های بلخ
از " بلخ " ، بماندست بجا ، قصه فراوان: / "لهراسب" ، بنا ساخته آن را ، به خراسان
یا آنکه "کیومرث" فرا خواند در آن جشن، / تا تاج نهد بر سر_ خود، چون شه_ شاهان
دکتر منوچهر سعادت نوری
*
برخی از نامداران سرزمین "بلخ" در طول تاریخ
بلخ همواره کانون علم و هنر و فرهنگ بوده، علماء و فضلای بزرگی را در دامان خویش پرورانده است. در فهرست زیر نام تعدادی از این بزرگان که در بلخ زاده شده یا زیسته اند آمده است:
مولانا جلالالدین محمد بلخی مشهور به "مولوی" و "رومی": نوشتاری از همین نگارنده در تارنمای گزیده ای از نوشتارها
ناصر خسرو قبادیانی سفر نامه نویس نامدار ایران: نوشتاری از همین نگارنده در تارنمای گزیده ای از نوشتارها
شهید بلخی، شاعر، متکلم و حکیم ایرانی (وفات ۳۲۹ هجری قمری) است و رودکی او را رثا گفته است. شهید بلخی، در خط نیز استاد بود و اشعار عربی هم میسرود. از بلخ به چغانیان (ناحیهای در مسیر علیای جیحون) رفت. از جمله ممدوحان او نصر بن احمد سامانی و ابوعبدالله جیهانی است. وی را در ردیف رودکی قرار دادهاند (با استناد به گزیدهی اشعار رودکی از دکتر جعفر شعار و دکتر حسن انوری، نشر علم ۱۳۷۳، ص ۱۰۹): تارنمای گنجور
رابعه ی بلخی نخستین شاعره ی پارسی گوی: نوشتاری از همین نگارنده در تارنمای گزیده ای از نوشتارها
رشیدالدین وطواط سراینده ی نامدار ایران: تارنمای گنجور
سفر سعدی شیرازی از بلخ و خاطرات او
سالی از بلخ بامیانم سفر بود و راه از حرامیان پر خطر، جوانی بدرقه همراه من شد سپر باز چرخ انداز سلحشور بیش زور که بده مرد توانا کمان او زه کردندی و زور آوران روی زمین پشت او بر زمین نیاوردندی ولیکن چنانکه دانی متنعم بود و سایه پرورده نه جهان دیده و سفر کرده. رعد کوس دلاوران به گوشش نرسیده و برق شمشیر سواران ندیده…. : گلستان سعدی باب هفتم حکایت شمارهٔ ۱۷
تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری
*
منابع و مآخذ
شهر بَلخ: تارنمای ویکیپدیا/ بلخاب شهر: تارنمای ویکیپدیا/ باختریها: تارنمای ویکیپدیا/ آگاهی های بیشتر پیرامون بلخ در فرهنگ واژه ها و نوشتارها : تارنمای واژه نامه ی پارسی ویکی و تارنمای ویکیپدیا/ نوشتاری از هارون نجفیزاده: تارنمای بیبیسی/ کیومرث: نوشتاری در دانشنامهٔ آزاد ویکیپدیا/ شهر باستانی بلخ: نوشته ی محمد مهدی حسنی/ اشاراتی به دادگاه یا دیوان بلخ: تارنماهای بیتوته و حسنی/ بلخ در زنجیری از سروده ها: تارنمای گلچینی از سروده ها/ نامداران بلخ: تارنمای ویکی پدیا/ مولانا جلالالدین محمد بلخی مشهور به "مولوی" و "رومی": تارنمای گزیده ای از نوشتارها/ ناصر خسرو قبادیانی سفر نامه نویس نامدار ایران: تارنمای گزیده ای از نوشتارها/ رابعه ی بلخی نخستین شاعره ی پارسی گوی: تارنمای گزیده ای از نوشتارها/ رشیدالدین وطواط سراینده ی نامدار ایران: تارنمای گنجور/ شهید بلخی: تارنمای گنجور/ سفر سعدی شیرازی از بلخ و خاطرات او: تارنمای گنجور
*
گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.com/2018/08/blog-post_12.html
بخش های پیشین مجموعه ی ایرانیان درپهنه ی سرزمین نیاکان آریایی
========