مجسمه ی "پری در دهانه ی بهشت" اثر توماس کرافورد مجسمه ساز نئوکلاسیک آمریکایی
پَری در فرهنگ واژه ها
پری = موجود خیالی صاحب پر که اصلش از آتش است و بچشم نیاید و غالباً نیکوکار است بعکس دیو که بدکار باشد - فرشته - حوری - مَلک - روحانی - همزاد جن - نوعی از زنان جن که نهایت خوبرو باشند (غیاث اللغات) - هفت تن از پریان بر پیغمبر اسلام بگذشتند و بایستادند و آواز قرآن خواندن او بشنیدند (تاریخ طبری ترجمه ٔ بلعمی): لغت نامه ی دهخدا/ تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
پری = موجود افسانهای و اساطیری نظیر جن به صورت زنی بسیارزیبا که مانند فرشته بال دارد و پرواز میکند و در زیبایی نقیض دیو است (فرهنگ فارسی عمید): تارنمای واژه یاب
پَری = از موجودات خیالی و افسانهای فرهنگ عامه است. نام سرزمین پریان در آثار اسطورهای، پریستان در کوه قاف است. در آغاز هزارهٔ یکم پ. م. بخشی از پریستان موطن اسکیت های اشکودا یا کیمِریها یا سیمِریها (مردمان کوچنشین و سوارکار از تبار هند و اروپایی در دوران باستان) بود. پریان در فرهنگ ایرانیان پس از اسلام، موجوات خوب و دوست داشتنی هستند که مردم نیکوکار و خوش نیت را دوست دارند و آنها را به خوشبختی و کامروایی می رسانند: دانشنامهٔ ویکیپدیا
پری = موجودی لطیف و بسیار زیبا و نیکوکار و نامرئی که گاه خود را نشان دهد و با جمالش انسان را فریفتهی خود میکند - به مجاز زیبا رو و دارای اندام ظریف (فرهنگ نامها): تارنمای واژه یاب
پری = جن - زن زیبا - موجود لطیف و بسیار زیبا - پری نهفته رخ و دیو در کرشمه ی حسن/ بسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبی ست (حافظ): واژه نامه ی نوین تالیف محمد قریب
پَری در زنجیری از نام ها
پری و پریا = نام دخترانه ی ایرانی - پریا یعنی "پری خیلی زیبا" و الف آن به نوعی الف تاکید است - " پریا ' در پارسی بالاترین پری می باشد: لغت نامه ی دهخدا/ تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
پری ناز = نیکو خصالِ - نازدار (واژه نامه ی آزاد): تارنمای واژه یاب
نازپری = نام دختر پادشاه خوارزم که در حباله ٔ بهرام گور بود (برهان قاطع)/ لغت نامه ی دهخدا: تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
پریچهر و پری چهره = آن که چهره اش به زیبایی چهرة پریان است - زیبا - خوب روی - خوش صورت (فرهنگ فارسی معین): تارنمای واژه یاب
پریزاد و پری زاده = فرزند پری - بچة ی بسیار زیبا (فرهنگ فارسی معین): تارنمای واژه یاب
پریسا = مخففِ پری افسا کسی که جن و پری را تسخیر کند - پری بند - افسونگر - زیبا مانند پری (فرهنگ فارسی عمید): تارنمای واژه یاب
پریوش = مانند پری - پری وار - چون پری - عاشق و رندم و می خواره به آواز بلند/ وین همه منصب از آن حور پریوش دارم (حافظ)/ لغت نامه ی دهخدا: تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
پریرخ = که روی چون پری دارد - پریرخسار - پریچهره - پریروی - خوبروی - بسیارزیبا - فرشته روی (لغت نامه ی دهخدا): تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
پَری در زنجیری از سروده ها
(برگرفته از تارنمای گلچینی از سروده ها)
امروز روز نوبت دیدار دلبرست/ امروز روز طالع خورشید اکبرست
از حور و ماه و روح و پری هیچ دم مزن/ کانها به او نماند او چیز دیگرست
هر کس که دید چهره او نشد خراب
او آدمی نباشد او سنگ مرمرست,,, : مولوی
*
افسوس بر آن دیده که روی تو ندیدهست/ یا دیده و بعد از تو به رویی نگریدهست
گر مدعیان نقش ببینند پری را/ دانند که دیوانه چرا جامه دریدهست...: سعدی
*
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند/ نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند... : حافظ
*
چون برامد آدمیزاد از کمین
بود در دست پری زادان، زمین/ ملکشان ملک یمین
بودکیتی زان جماعت مال مال/ از محیط هند تا قطب شمال
وز مراکش تا به چین...: ملک الشعرای بهار
*
باز در خواب سر زلف پری خواهم دید/بعد از این دست من و دامن دیوانه سری
منم آن مرغ گرفتار که در کنج قفس
سوخت در فصل گلم حسرت بی بال و پری...: شهریار
*
یک حکایت گویمت ای دخترم/ ای پدیده، دختر_خوش گوهرم
خوان، تو آن را ازبرای خواهران/ نازنینان، دختران_دیگرم
یعنی آن پردیس و پریای عزیز/ جلوه های نیک _هستی، دربرم
بود در یک عهد و دوران_پسین
پادشاه و دختری در خاک چین... : دکتر منوچهر سعادت نوری
پَری در زنجیری از امثال و اصطلاحات
امثال پری = مانند پری از آتش گریختن - آدمی را از بسیاری خوشگلی و تر و تازگی و لطافت گاه پری گویند - نوعی از قماش است بسان مخمل (لغت نامه ی دهخدا): تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
پری دیدن = کنایه از دیوانه شدن است (فرهنگ فارسی معین): تارنمای واژه یاب
پری افسا = مانند پری - افسونگر - جن گیر - پری سای - پری بند - پری خوان (فرهنگ فارسی معین): تارنمای واژه یاب
پَری در زنجیری از ترانه ها
ترانه ی سیمین بری، گل پیکری آری/ همچون پـَری اَفسونگری آری - آهنگساز جمشید شیبانی - اجرا: جمشید شیبانی
بخشی از متن ترانه (سروده ی ابراهیم صفائی)
سیمین بَری ،گل پیکری آری/ از ماه و گل زیبا تری آری/ همچون پـَری اَفسونگری آری
دیوانهء رویت منم ،چه خواهی دگر از من/ سرگشتهء کـُویَـت منم ،نداری خبر از من…
ترانه ی سیمین بری، همچون پـَری - آهنگساز جمشید شیبانی - اجرا: پوران
ترانه ی سیمین بری،همچون پـَری - آهنگساز جمشید شیبانی - اجرا: ویگن
ترانه ی سیمین بری، همچون پـَری - آهنگ از شیبانی - اجرا: دکتر محمد نعیم فرحان
ترانه ی گلپری (سروده ی مسعود فرد منش) - تنظیم کننده ی ترانه منوچهر چشم آذر - اجرا: ستار
ترانه ی گل پری جون: با رقص شیلا
ترانه ی گل پری جون - اجرا: جلال همتی
تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری
*
همچنین نگاه کنید به
مجموعه ی نامدارترین افسانه ها در تاریخ ایران
*
گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.com/2018/08/blog-post_6.html
بخش های پیشین مجموعه ی یادداشت ها و نوشتارها و نامه ها
پَری در فرهنگ واژه ها
پری = موجود خیالی صاحب پر که اصلش از آتش است و بچشم نیاید و غالباً نیکوکار است بعکس دیو که بدکار باشد - فرشته - حوری - مَلک - روحانی - همزاد جن - نوعی از زنان جن که نهایت خوبرو باشند (غیاث اللغات) - هفت تن از پریان بر پیغمبر اسلام بگذشتند و بایستادند و آواز قرآن خواندن او بشنیدند (تاریخ طبری ترجمه ٔ بلعمی): لغت نامه ی دهخدا/ تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
پری = موجود افسانهای و اساطیری نظیر جن به صورت زنی بسیارزیبا که مانند فرشته بال دارد و پرواز میکند و در زیبایی نقیض دیو است (فرهنگ فارسی عمید): تارنمای واژه یاب
پَری = از موجودات خیالی و افسانهای فرهنگ عامه است. نام سرزمین پریان در آثار اسطورهای، پریستان در کوه قاف است. در آغاز هزارهٔ یکم پ. م. بخشی از پریستان موطن اسکیت های اشکودا یا کیمِریها یا سیمِریها (مردمان کوچنشین و سوارکار از تبار هند و اروپایی در دوران باستان) بود. پریان در فرهنگ ایرانیان پس از اسلام، موجوات خوب و دوست داشتنی هستند که مردم نیکوکار و خوش نیت را دوست دارند و آنها را به خوشبختی و کامروایی می رسانند: دانشنامهٔ ویکیپدیا
پری = موجودی لطیف و بسیار زیبا و نیکوکار و نامرئی که گاه خود را نشان دهد و با جمالش انسان را فریفتهی خود میکند - به مجاز زیبا رو و دارای اندام ظریف (فرهنگ نامها): تارنمای واژه یاب
پری = جن - زن زیبا - موجود لطیف و بسیار زیبا - پری نهفته رخ و دیو در کرشمه ی حسن/ بسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبی ست (حافظ): واژه نامه ی نوین تالیف محمد قریب
پَری در زنجیری از نام ها
پری و پریا = نام دخترانه ی ایرانی - پریا یعنی "پری خیلی زیبا" و الف آن به نوعی الف تاکید است - " پریا ' در پارسی بالاترین پری می باشد: لغت نامه ی دهخدا/ تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
پری ناز = نیکو خصالِ - نازدار (واژه نامه ی آزاد): تارنمای واژه یاب
نازپری = نام دختر پادشاه خوارزم که در حباله ٔ بهرام گور بود (برهان قاطع)/ لغت نامه ی دهخدا: تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
پریچهر و پری چهره = آن که چهره اش به زیبایی چهرة پریان است - زیبا - خوب روی - خوش صورت (فرهنگ فارسی معین): تارنمای واژه یاب
پریزاد و پری زاده = فرزند پری - بچة ی بسیار زیبا (فرهنگ فارسی معین): تارنمای واژه یاب
پریسا = مخففِ پری افسا کسی که جن و پری را تسخیر کند - پری بند - افسونگر - زیبا مانند پری (فرهنگ فارسی عمید): تارنمای واژه یاب
پریوش = مانند پری - پری وار - چون پری - عاشق و رندم و می خواره به آواز بلند/ وین همه منصب از آن حور پریوش دارم (حافظ)/ لغت نامه ی دهخدا: تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
پریرخ = که روی چون پری دارد - پریرخسار - پریچهره - پریروی - خوبروی - بسیارزیبا - فرشته روی (لغت نامه ی دهخدا): تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
پَری در زنجیری از سروده ها
(برگرفته از تارنمای گلچینی از سروده ها)
امروز روز نوبت دیدار دلبرست/ امروز روز طالع خورشید اکبرست
از حور و ماه و روح و پری هیچ دم مزن/ کانها به او نماند او چیز دیگرست
هر کس که دید چهره او نشد خراب
او آدمی نباشد او سنگ مرمرست,,, : مولوی
*
افسوس بر آن دیده که روی تو ندیدهست/ یا دیده و بعد از تو به رویی نگریدهست
گر مدعیان نقش ببینند پری را/ دانند که دیوانه چرا جامه دریدهست...: سعدی
*
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند/ نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند... : حافظ
*
چون برامد آدمیزاد از کمین
بود در دست پری زادان، زمین/ ملکشان ملک یمین
بودکیتی زان جماعت مال مال/ از محیط هند تا قطب شمال
وز مراکش تا به چین...: ملک الشعرای بهار
*
باز در خواب سر زلف پری خواهم دید/بعد از این دست من و دامن دیوانه سری
منم آن مرغ گرفتار که در کنج قفس
سوخت در فصل گلم حسرت بی بال و پری...: شهریار
*
یک حکایت گویمت ای دخترم/ ای پدیده، دختر_خوش گوهرم
خوان، تو آن را ازبرای خواهران/ نازنینان، دختران_دیگرم
یعنی آن پردیس و پریای عزیز/ جلوه های نیک _هستی، دربرم
بود در یک عهد و دوران_پسین
پادشاه و دختری در خاک چین... : دکتر منوچهر سعادت نوری
پَری در زنجیری از امثال و اصطلاحات
امثال پری = مانند پری از آتش گریختن - آدمی را از بسیاری خوشگلی و تر و تازگی و لطافت گاه پری گویند - نوعی از قماش است بسان مخمل (لغت نامه ی دهخدا): تارنمای واژه نامه پارسی ویکی
پری دیدن = کنایه از دیوانه شدن است (فرهنگ فارسی معین): تارنمای واژه یاب
پری افسا = مانند پری - افسونگر - جن گیر - پری سای - پری بند - پری خوان (فرهنگ فارسی معین): تارنمای واژه یاب
پَری در زنجیری از ترانه ها
ترانه ی سیمین بری، گل پیکری آری/ همچون پـَری اَفسونگری آری - آهنگساز جمشید شیبانی - اجرا: جمشید شیبانی
بخشی از متن ترانه (سروده ی ابراهیم صفائی)
سیمین بَری ،گل پیکری آری/ از ماه و گل زیبا تری آری/ همچون پـَری اَفسونگری آری
دیوانهء رویت منم ،چه خواهی دگر از من/ سرگشتهء کـُویَـت منم ،نداری خبر از من…
ترانه ی سیمین بری، همچون پـَری - آهنگساز جمشید شیبانی - اجرا: پوران
ترانه ی سیمین بری،همچون پـَری - آهنگساز جمشید شیبانی - اجرا: ویگن
ترانه ی سیمین بری، همچون پـَری - آهنگ از شیبانی - اجرا: دکتر محمد نعیم فرحان
ترانه ی گلپری (سروده ی مسعود فرد منش) - تنظیم کننده ی ترانه منوچهر چشم آذر - اجرا: ستار
ترانه ی گل پری جون: با رقص شیلا
ترانه ی گل پری جون - اجرا: جلال همتی
تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری
*
همچنین نگاه کنید به
مجموعه ی نامدارترین افسانه ها در تاریخ ایران
*
گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.com/2018/08/blog-post_6.html
بخش های پیشین مجموعه ی یادداشت ها و نوشتارها و نامه ها