۱۳۹۳ بهمن ۷, سه‌شنبه

ایرانیان درپهنه ی سرزمین نیاکان آریایی: ٣٤ - مردمان تبرستان (مازندران) و خاندان اسپهبدان

تبرستان (مازندران) در فرهنگ واژه ها
تبرستان، طبرستان، تپورستان، تاپورستان، سرزمین تاپورها: بمعنی مکان طبر (تپور) و تپور نام قوم قدیمی ساکن آن ناحیه بوده است. این ناحیه را از آن جهت مازندران گویند که ماز نام کوهی است در آن. فردوسی طوسی یادآور شده "که مازندران شهر ما یاد باد/ همیشه بر و بومش آباد باد" و منوچهری دامغانی گفته "برآمد ز کوه، ابر مازندران/ چو مار شکنجی و ماز اندر آن". سابقاً اینجا را بیشه ٔ مازون نیز گفته اند: تارنمای لغت نامه دهخدا
۲ - طبری منسوب به طبرستان و طبرسی منسوب به طبرس (تفرش) است: واژه نامه ی نوین تالیف محمد قریب
٣ -  در قدیم ناحیه ٔ شمالی ایران که کناره های جنوبی دریای خزر تا گیلان را شامل می شد مازندران می گفتند. نام آن بارها در افسانه های قدیمی و در شاهنامه آمده است. بعدها به سبب مسکن قوم تپور، تپورستان و طبرستان خواندند. سلسله های علویان، زیاریان و دیلمیان از آنجا برخاستند: فرهنگ فارسی معین
اشاراتی به وجه تسمیه و تاریخچه ی تبرستان
یاقوت حموی در معجم البلدان آورده که "طبرستان، مرکب از دو کلمه است: طبر که بمعنی تبر است و استان که بمعنی موضع یا ناحیت است و آن عبارت است از شهرهای وسیع و بسیاری که من حیث المجموع بدین نام خوانده شده است. غالب نواحی آن کوهستان است. شهرهای نامی آن دهستان و جرجان و استرآباد و آمل که کرسی آن محسوب می شود و ساریة (ساری) که مانند آمل است و شالوس (چالوس) که کم از آمل نیست و  ندانم از چه تاریخ نام مازندران را بر طبرستان نهاده اند، چه در کتابهای باستانی این نام را نیافتم، و فقط از افواه مردم طبرستان لفظ مازندران را شنیده ام و بدون شک مفهوم هر دو لفظ یکی است. بلاد طبرستان مجاور جیلان و دیلمان واقع و حدود آن ری و قومس و بحر خزر و دیلم و جیل است...  آنچه نزد من آشکار و بحقیقت مقرون است و مشاهدتاً نیز از آنها دیده ام این است که اهل این کوهستان پیوسته در جنگ هستند، و بیشتر ساز و سلاح آنها بلکه بطور کلی اسلحه ٔ آنان عبارت از تبر است و کمتر اتفاق افتد که تنی از دراویش یا توانگر آنها را از خرد و بزرگ ببینی که حامل تبر نباشد، گوئی بواسطه ٔ تبر بسیاری که فیمابین آنان مورد استعمال است، این ناحیت را تبرستان نام نهاده اند": تارنمای لغت نامه دهخدا
٢ - تبرستان، طبرستان، تپورستان یا تپوران به بخشی از سرزمین‌ های میان کوه البرز و دریای مازندران اطلاق می ‌شده ‌است. در ابتدا تبری ها در شمال سمنان امروزی زندگی می کردند وبعد از تصرف کامل مازندران محدوده ی آنان وسیعتر شد. اما تبرستان بزرگ از لحاظ جغرافیایی شامل استان مازندران و بخش‌هایی از استان گلستان و استان گیلان و شرق و شمال استان تهران و شمال استان سمنان می‌شده‌است. منسوب به طبرستان را طبری می‌خوانند. در قرن ۸ میلادی حمدالله مستوفی تصویر واضحی از تبرستان بیان می کند که تبرستان شامل هزار جریب و فریم و شهمیرزاد وسوادکوه و فیروزکوه و دماوند بوده است پس از حمله مغولها و انتقال پایتخت از آمل به ساری و مصادف با قرن دهم نام مازندران بر این سرزمین گذاشته شد. تا پیش از آن مازندران سرزمینی نیمه ‌اساطیری محسوب می‌شد که در شاهنامه و دیگر حماسه‌ها و اساطیر ایران نامش رفته بود. اما طبرستان همیشه خطه‌ای تاریخی محسوب می‌ شده ‌است. موقعیت جغرافیایی این سرزمین که میان کوه و دریا واقع شده بود و دشواری دسترسی، آن را تبدیل به آخرین سنگرهای مقاومت ایرانیان در مقابل مهاجمان خارجی بدل ساخته بود. برای مثال تا بیش از یک سده پس از تازش تازیان بازماندگان ساسانیان درطبرستان با عنوان اسپهبدان طبرستان فرمان می‌راندند: تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
٣ - پيش از ورود آرياييان به ايران و مازندران مردم بومي اين منطقه از راه شكار و گله داري امرار معاش مي‌كردند. مطالعات باستان شناسي در غارهاي كمربند و هوتوی بهشهر حضور انسان در مازندران را به حدود ۹۵۰۰ پيش از ميلاد مي‌رساند. آريايي نژادان، مهاجرت خود را از سرزمين هاي شمال شرقي مرزهاي كنوني ايران در حدود هزاره ی سوم پيش از ميلاد آغاز كردند، با بوميان در آميختند يا بر آنان فائق آمدند. مازندران كنوني بخشي از سرزمين گسترده‌تري است كه در متون تاريخ از آن با نام «فرشوارگر» و «پتيسخوارگر» ياد كرده اند. محققان، مازندران و گيلان را به سبب همجواري و نيز به سبب اوضاع طبيعي و جغرافيايي مشابه، عموماً با هم نام مي‌برند و همه ی مناطقي كه در جنوب درياي مازندران و ميان آذربايجان و خراسان قرار دارد را ناحيه ی  تبرستان (طبرستان) مي‌دانند. اين ناحيه در زمان هخامنشيان در كتيبه ی بيستون، به نام پتشواريش ضبط شده است. طبري ها و مردان ساكن اين ناحيه همواره به عنوان بهترين تيراندازان در جنگ هاي شاهان هخامنشي با دولت هاي ديگر معرفي مي‌شوند. استرابن جغرافيا نويس يوناني اين محدوده را به صورت «پرخواترس» نام مي‌برد. طبري ها در جنگ داريوش سوم با اسكندر مقدوني در «گوگمل» حضور چشمگيري داشتند و مسئول نگاهباني شاه و خاندان او بودند. اسكندر فاتح ايران نتوانست از طريق جنگ طبرستان را تسخير كند. طبرستان به علت وضعيت خاص اقليمي از ايام باستان جايگاه و پايگاه اقوام خاندان هاي حاكم بود. نخستين كسي كه در نوشته هاي مورخان به عنوان حاكم شهرستان طبرستان از او ياد شده اتوفرادات يا فرهاد پارتي است. طبرستان به علت نزديكي با سرزمين و دولت پارت تا انقراض اشكانيان عملاً زير استيلاي دولت اشكاني قرار داشت. در زمان دولت ساساني نيز شاهنشاهي اين ناحيه به فرمان يك شاه بود. چنانچه وقتي اردشير بابكان به تخت نشست، اداره ی اين قسمت از ايران به دست «گشناسپ شاه» بود. واژه ی مازندران كه از نظر جغرافيايي بخش بزرگي از طبرستان بوده است، در حوالي سده ی هفتم قمری، جانشين نام طبرستان شد: تارنمای ايران پرديس
افسانه ی دیو سپید مازندران
دیو سپید نام پهلوان مازندران بود که رستم زال او را کشت. در افسانه های شاهنامه: نام دیو معروف مازندران و در واقع سردار و پادشاه آن سرزمین در روزگار کیکاوس . وی کیکاوس را که به مازندران لشکر کشیده بود با سران سپاهش به جادویی نابینا و در بند کرد و سپاه ایران را شکست داد و در بند کشید. رستم پس از آگاهی از این ماجرا به مازندران شتافت و بعد از گذشتن از هفت خان که دیو سپید برای او ایجاد کرده بود، به غار دیو سپید درآمد و او را که درون غار خفته بود از خواب بیدار کرد و با وی جنگید و بر زمین زد و جگرگاهش بدرید و جگر او را برای بینا کردن دیدگان کیکاوس و سران سپاه ایران برد. جنگ رستم با دیو سپید از جنگ های نمایان اوست و در میان عامه ٔ مردم شهرت فراوان دارد: دائرة المعارف فارسی
برخی نقاط معروف استان مازندران
١ - کوه دماوند: کوهی در شمال ایران است که بلندترین کوه ایران و خاورمیانه و بلندترین قلهٔ آتشفشانی آسیا است. این کوه در قسمت مرکزی رشته‌کوه البرز در جنوب دریای خزر و از نظر تقسیمات کشوری در استان مازندران و در بخش لاریجان شهرستان آمل قرار دارد که به هنگام صاف و آفتابی‌بودن هوا، از شهرهای تهران، ورامین و قم و همچنین کرانه‌های دریای خزر قابل رؤیت است. کوه دماوند در ٣٠ تیرماه سال ۱۳۸۷ به عنوان نخستین اثر طبیعی ایران در فهرست آثار ملّی ایران ثبت شد و از سال ۱۳۸۱ به عنوان «اثر طبیعی ملّی» در شمار مناطق چهارگانهٔ ارزشمند از نظر حفاظت محیط زیست قرار گرفته‌است: تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
٢ - ساری مرکز استان مازندران در شمال ایران: شهری است بسیار قدیم به مازندران، از بناهای اسپهبد سارویه بن فرخان که از اولاد عم انوشیروان دادگر از طبقه ٔ آل باوند بوده و با ملوک بنی امیه معاصر ولیکن تا زمان خلافت عباسی برآئین زردشت می زیسته و شهر سارویه اکنون به ساری معروف است و قبر سلم و تور و ایرج در آنجاست و آن را سه گنبدان گویند: تارنمای لغت نامه دهخدا
اجرای برخی از مراسم باستانی در استان مازندران
مازندران از فرهنگ و تمدن بسیار کهن و اصیل آریایی برخوردار است و به دلیل داشتن این تمدن باستانی و دیرینه، مراسم باستانی با شکوهی در این دیار کهن برگزار می‌گردد. برخی از این مراسم چنین است :
١ - جشن نوروز خوانی: نوروز خوانان معمولا" پانزده روز قبل از فرا رسیدن عید نوروز به داخل روستاها می‌آیند و با خواندن ترانه‌های محلی، طلیعه سال نو را به آنان مژده می‌دهند.
٢ - مراسم چاه برف؛ یکی از مراسم قابل توجه در ارتباط با آب در روستای اسک (آب اسک) واقع در جاده ی هراز مراسم ورف چال است. این مراسم در یکی از روزهای جمعه در فاصله اول تا پانزده اردیبهشت ماه که آخرین برف‌های زمستانی در حال ذوب شدن است. انجام می‌شود.
٣ - جشن آرش کمانگیر: در برخی از نقاط مازندران آن را منسوب به پرتاب تیر آرش از دماوند به سوی ملک توران که موجب پایان بخشیدن به جنگ‌های چند ساله ایران و توران گردید می‌دانند و آن را در ١٢ تا ١۵ ماه تیر (بسته به اعتقادات محلی) جشن می‌گیرند.
٤ - جشن نورگون: نورگون به معنی گون‌های شعله ور جشنی است که در منطقه کوهستانی مازندران در روز ۲۱ تیرماه برگزار می‌شود. مرکز این جشن در روستای نوا از توابع آمل است. نام مصطلح و رایج آن جشن نورگوهون است. مردم این روستا معتقدند که فریدون بعد از شکست ضحاک و از آنجائیکه می‌بایستی او را در غاری در کوه دماوند به زنجیر بکشد به سمت قله دماوند به راه افتاد اما طرفداران ضحاک نیز در تلاش برای رهانیدن او بودند و بارها به لشکریان فریدون شبیخون زدند و او ضمن شکست آنان به سمت قله می‌رفت تا زمانی که به روستای نوا که درست مقابل قله دماوند بوده رسید. بعد از چند شب و روز استراحت و رفع خستگی فریدون و لشکریانش به همراه ضحاک ماردوش روانه قله دماوند می‌شوند و قرار می‌گذارند که بعد از به بند کشیدن ضحاک در دامنه کوه آتش روشن خواهند کرد تا همگان بدانند که کار ضحاک به پایان رسیده‌است. اوایل شب ناگهان نور آتش از دامنه دماوند درخشید و مردم نوا نیز در پاسخ آن آتش گون‌ها را بر سر طنابی بسته و پس از آتش زدن، آنرا بالای سر به گردش در آوردند تا پاسخ دلگرم کننده‌ای باشد برای یاران فریدون. جوان ها به رقص و پایکوبی مشغول شدند و نقل و شیرینی پخش کردند. از آن زمان به بعد این مراسم به جشنی بزرگ تبدیل شد وهر سال در ۲١ تیرماه در همان محل همه گرد هم می‌آیند و جشن می‌گیرند و گون‌های خشک را آتش زده و به دور سر می ‌چرخانند.
۵ - جشن نوروز ماه: مردم مازندران در اواسط مرداد ماه خورشیدی جشنی به نام نوروز ماه دارند وقتی که اولین محصول برنج زودرس رسید بعد از جمع آوری و درو با همان برنج غذا درست می‌کنند و درخارج از روستا جشن پایان کار می‌گیرن: بسیاری از تارنماها
خاندان اسپهبدان
خاندان اسپهبد یا خاندان اسپاهبذ پهلو یا خاندان اسپهپت پهلو، به معنای افسر سپاه، یکی از خاندان‌های بزرگ پارتی در زمان اشکانیان و ساسانیان بودند. خاندان اسپاهبذ پهلو، در طبرستان و گرگان اقامت داشتند. خاندان اسپاهبذ از نژاد اشکانیان بودند و لقب پهلو یعنی پارت داشتند. در دوره ساسانی انتساب به سلسلهٔ اشکانی امتیاز ‌دانسته می‌شد. بنا به روایت موسی خورنی شاه اشکانی فرهاد چهارم سه پسر داشت: اردشس، کارن، سورن و دختری به نام کشم یا کومش. پسر بزرگ فرهاد چهارم به نام فرهاد پنجم بر تخت نشست و دو پسر دیگر او سرسلسلهٔ دودمان ‌هایی شدند که به همین نام معروف ‌است. دختر او به همسری ارشویر (سردار کل ایرانیان) در آمد و اعقاب این زن و شوهر اسپهپت پهلو نام گرفتند. اسپهپت همان اسپاذپتی قدیم است، که به زبان پهلوی سپاهبذ (اسپاهبذ) می‌شود: تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
اسپهبدان طبرستان
اسپهبدان طبرستان نام دیگر سلسله ٔ ملوک طبرستان - آل باوند - اسپهبدیه است: تارنمای لغت نامه دهخدا
رابطه ی پادشاهان ساسانی و اسپهبدان باوندی طبرستان
قباد یکم (کیقباد کیانی) بیستمین پادشاه ساسانی سه پسر داشت، که "کاووس" ارشد بود، فرزند دوم "ژم" که از یک چشم نابینا بود و پسر سوم او "خسرو انوشیروان" نام داشت. کاووس تربیت یافتهٔ مزدکیان (دینی که در آن دوران رشد یافت) بود. قباد خصالی که شایسته پادشاهان است در خسرو انوشیروان جمع می‌دید؛ بنابراین فرزند کوچک خود را، بر پسر ارشد یعنی کاووس که علناً پیرو کیش مزدک بود، ترجیح داد و همین امر تبدیل و تغییر عقیده شاه را نسبت به این فرقه که در آغاز به آن گرویده بود، بطور وضوح آشکار می‌کند. در سال ۵۳۱ میلادی، در هنگام مرگ پدر، کاووس فرمانروای طبرستان بود. موبدان زرتشتی از پسر کوچک‌تر قباد، انوشیروان که سخت ضدمزدکی بود، پشتیبانی کردند و سرانجام خسرو انوشیروان در سنه۵۳۱ میلادی، بر تخت شاهی نشست.
یکی از ذریّه کاووس، "باو" نام داشت که پسر شاپور و نوهٔ کاووس به حساب می‌آمد. وی در رکاب خسرو پرویز، چند بار به پیکار رفت و از توجه شاه برخوردار شد سپس به حکومت طبرستان و آذربایجان منصوب گشت. چون شیرویه بر تخت نشست، او را به شهر استخر تبعید کرد. وی در آتشکده آن سامان گوشه عزلت گزید تا آن که آزرمیدخت او را به سپهسالاری برگزید. اما "باو" نپذیرفت تا نوبت به یزدگرد رسید و "باو"، این بار به درخواست شاه نزد وی رفت. پس از شکست سپاه ایران از اعراب، "باو" در راه خراسان از یزدگرد اجازه گرفت که به طبرستان رود و پس از زیارت آتشکده ی کوسان، در گرگان به وی به پیوندد. "باو" در آن جا خبر قتل یزدگرد را شنید و سر بتراشید و در آتشکده مقام گرفت."باو" چندی بعد به درخواست مردم از حملات ترکان به تنگ آمده بودند، با این شرط که «مردان  و زنان به بندگی او و فرزندانش تن دهند» بیرون آمد و با بسیج سپاه توانست مهاجمان را از آن سامان براند و دولتی محلی تأسیس کند. وی پس از پانزده سال حکومت، سرانجام در ٦٠ هجری قمری برابر ٦٨٠ میلادی توسط «آذر ولاش»، که مدعی حکومت بود، کشته شد و ولاش بر جای او نشست. از "باو" پسری به نام سرخاب، بجا مانده بود که مادرش از ترس دشمنان او را به ده دزا (دزدانکنار) برد و در خانه ی باغبانی بصورت ناشناس ادامه زندگی داد، خسرو (یکی از سپاهیان "باو") بطور اتفاقی آنها را دید و شناخت و باخود به کولا (روستای پایین کولا در ٦ کیلومتری ساری کنونی) برد، مردم آن آبادی که از دوستداران "باو" بودند این کودک هشت ساله را مورد حمایت قرار داده و باهماهنگی اهالی کوه قارن بر ولاش شبیخون زدند و انتقام سختی از او گرفتند.
از آن پس باوندیان تا سال ۱۰۰۰میلادی حکومتی کم‌ حادثه‌ داشتند؛ ولی در سال ۱۰۰۰میلادی با تاسیس و رشد سلسله ی زیاریان رقیبی در سطح منطقه برای باوندیان به‌وجود آمد. سرانجام شاهان زیاری در سنه ۱۰۰۰میلادی مطابق با ۳۹۷ هجری قمری با کشتن شهریار بن دارا این دودمان را متلاشی کردند ولی خاندان اسپهبدان باوندی از بین نرفت و در سال ۴۶۶هجری مصادف با ۱۱۱۳میلادی دوباره باوندیان به رهبری حسام الدوله شهریار بن قارن بن سرخاب بن شهریار بر مسند قدرت نشستند و سپس دوباره در سال ۶۰۶هجری با حمله مغول و قتل شمس‌الملوک رستم حکومت باوندیان فروپاشید و خاندان باوندی به کوهستان پناهنده شدند. سپس در ۶۳۵ هجری یک‌بار دیگر باوندیان موفق به سرپا نگه‌داشتن حکومتشان شدند و شخصی به نام اردشیر بن کین خوار، که شاعران و مورخان بسیاری از جنگآوری وی تعریف می‌کنند، به رهبری باوندیان رسید. ولی باز هم در سال ۷۵۰  قمری (۱۳۴۹میلادی) از سلسلهٔ نو بنیادی به نام جلاویان شکست خوردند و متلاشی شدند. مورخان سلسله باوندیان را به سه دسته تقسیم کرده اند: از حکومت "باو" تا دارا را شاخه کاؤسیه (کیوسیه) نامیدند كه منسوب به كيوس برادر انوشيروان بودند. او مردى شجاع و بسيار بخشنده بود. این سلسله در۳۹۷ هجری توسط زیاریان نابود شد/ از شروع حکومت حسام‌الدوله شهریار تا تصرف مازندران توسط مغولان را شاخهٔ جدیدی به نام اسپهبدیه می‌دانند. فرمانروايان اسپهبدیه در طبرستان و گيلان و رى و قومس حكومت داشتند و شهر سارى پايتخت ايشان بود. پيدايى اين سلسله مربوط به سال هايى است كه خاندان علويان طبرستان منقرض شده بود. كوكب اقبال فرمانروايان اسپهبديه كه بسال  ۴۶۶  درخشيدن گرفت در سال  ۶٠۶  با ايلغار مغول به افول گراييد/ شاخهٔ آخر را که با به حکومت رسیدن اردشیر کین خوار شروع و با مرگ فخرالدوله حسن در ۷۵۰ هجری به پایان می‌رسد شاخه کین خواریه می‌نامند: تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
رابطه ی خاندان اسپهبدان و پارسيان هند
مازندراني ها و گيلاني ها، خود داوطلبانه مسلمان شيعه مذهب شدند و فشار نظامي اعراب در كار نبود. قبلا گروهي از مازندراني هاي نگران سلطه عرب بودند که در دوران ساسانيان افسران ارتش ايران را تامين مي كردند و به اسپهبدان معروف بودند دست به مهاجرت از ايران زده بودند. گروهي از خاندان اسپهبدان و بسیاري ديگر از ايرانيان پس از انقراض ساسانيان براي اين كه به دست اعراب نيافتند عزم مهاجرت به هند كرده بودند. اين ايرانيان در سال ٧١٦ ميلادي به گجرات هند رسيدند و شهر سنجان (سنگان) را در اين منطقه تاسيس كردند (براي اطلاع از جزئيات به كتاب قصه سنجان، چاپ بمبئي مراجعه شود). اين ايرانيان مهاجر، در هند به «پارسيان» معروف شده اند كه پس از گذشت قرن ها همچنان به ايران و فرهنگ ايراني وفادار مانده اند. اين مهاجران در قرن گذشته به صنعتي شدن و کسب استقلال هند كمك موثر كردند و شوهر بانو اينديرا گاندي يكی از پارسيان به نام پيروز گاندي بود كه پسرش راجيو نیز نخست وزير هند شد و بيوه ی او سونيا هم اكنون رئيس حزب حاكم هند است: تارنمای روزشمار تاريخ ايرانيان
سروده های پایانی
١ - اشاره به دیو سپید و کوه دماوند
ای دیو سپید پای در بند/ ای گنبد گیتی، ای دماوند
از سیم به سر یکی کله‌خود/ زآهن به میان یکی کمربند
تا چشم بشر نبیندت روی/ بنهفته به ابر، چهر دلبند
با شیر سپهر بسته پیمان/ با اختر سعد کرده پیوند
چون گشت زمین ز جور گردون/ سرد و سیه و خموش و آوند
بنواخت ز خشم بر فلک مشت/ آن مشت تویی تو ای دماوند... : ملک‌الشعرای بهار
٢ - اشاره به نام برخی نقاط معروف استان مازندران
بنگر یکی به منظر چالوس کز جمال/ صد ره به زیب وزینت مازندران فزود
زان‌ جایگه به بابل و شاهی گذاره کن/ پس با ترن به ساری و گرگان گرای زود
بزدای زنگ غم به ره آهنش ز دل
اینجا بودکه زنگ به آهن توان زدود...: ملک‌الشعرای بهار
اي محفل شادماني من/ اي با دل من چو درد مأنوس
منزلگه_ آسماني_ من
اي نقش_ رُخ_ بهشت چالوس... : دکتر ابوالحسن علي ‌آبادي
من کجای این جهان را دوست دارم/ من کدامین مردمان را دوست دارم
دوستان و دود مان را دوست دارم/ جاودان ، آزاد گان را دوست دارم
من وطن را ، آشیان را دوست دارم/ من در آنجا بس مکان را دوست دارم
ازهرند و از سهند و تا نهاوند/ ازکرج ، از اوج توچال ، تا دماوند
از ا راک  و از نطنز و یزد و تبریز/ تا درون خانه های خشت نیریز
ازمزار کوروش واز پایگاه تخت جمشید/ تا به کنگاور کنار معبدافسانه ناهید
از کران  لنگه ، تا قلب  لرستان/ یا ز تهران تا به  ساری، تا گلستان
از سمنگان تا کناره، راه چالوس/ از ورای صخره های سبز زاگروس
تا به زیر آسمان پرستاره ، شهرکرمان/ یا بسوی تپه های نفتی مسجد سلیمان
من کجای این جهان را دوست دارم/ من وطن را ، آشیان را دوست دارم
دکتر منوچهر سعا دت نوری
همچنین نگاه کنید به
سرزمین نیاکان آریایی کجاست؟
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2013/05/blog-post.html
شهرستان نور (در مازندران ایران) و ولایت نورستان (در افغانستان)
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2013/08/blog-post_29.html
چالوس نامه
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2014/12/blog-post_11.html
قومس کجاست؟
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/10034-ghomes-kojast.html
دیو سپید مازندران
http://nashibofaraz.blogsky.com/1391/06/23/post-190/
مازیار آخرین حکمران"کارنوند یان"رهبر قیام علیه سلطه ی اعراب بر ایران (به زبان انگلیسی)
http://en.wikipedia.org/wiki/Mazyar
اسپهبدان باوندی طبرستان (به زبان انگلیسی)
http://www.iranicaonline.org/articles/al-e-bavand
اسپهبد خورشید (به زبان انگلیسی)
http://en.wikipedia.org/wiki/Khurshid_of_Tabaristan
Aryans in Tabarestan (Mazanderan) and some Notes on the Espahbodan Dynasty
Collected & prepared by
Manouchehr Saadat Noury, PhD
http://iranian.com/posts/aryans-in-tabarestan-mazanderan-and-some-notes-on-the-espahbodan-44997


بخش های پیشین مجموعه ی ایرانیان درپهنه ی سرزمین نیاکان آریایی
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2014/04/blog-post_17.html