۱۳۹۸ مرداد ۱۳, یکشنبه

واژه ی فارسی " ستاره " در برخی از فرهنگ های جهان


ستاره : در فرهنگ واژه ها
ستاره = (در نجوم) هر یک از اجسام نورانی آسمان که معمولاً شب ‌ها از زمین به صورت نقطه‌ های نورانی چشمک زنِ نسبتاً ساکن دیده می‌شود - اختر - نجم - (به مجاز) بخت و اقبال و نماد شخص مجلس آرا و زیبا رو (فرهنگ نام‌ ها): تارنمای واژه یاب
ستاره = هریک از نقطه ‌های درخشان که شب در آسمان دیده می‌شود - اختر - کوکب - نجم: فرهنگ فارسی عمید
ستاره = اوستا «ستار» - پهلوی «ستارک» - سنگلیچی «اوستورک» - دزفولی «آساره» و «ستارا» - گیلکی «ستارا» (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین) - هندی باستان «ستر» - ارمنی «استی» - افغانی «ستورایی» - کوکب - نجم (لغت نامه ی دهخدا); تارنمای پارسی ویکی
سِتاره = گوی پرنور، درخشان و بسیار داغی از پلاسماست که انسجام خود را توسط نیروی گرانش خود حفظ می‌کند. نزدیک ترین ستاره به زمین خورشید و پس از آن پروکسیما قنطورس است. ستارگان قابل دیدن در شب از روی زمین، به دلیل فاصلهٔ بسیار دورشان به شکل نقاطی ثابت (گاهی چشمک زن) و روشن دیده می‌شوند: دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
*
ستاره در برخی از فرهنگ های جهان
ستاره (به زبان انگلیسی): تارنمای ویکی‌پدیا/ ستاره به زبان فرانسوی: تارنمای ویکی‌پدیا/ ستاره به زبان آلمانی: تارنمای ویکی‌پدیا/ ستاره به زبان عربی: تارنمای ویکی‌پدیا
*
ستاره در گلچینی از سروده ها
یاری به دست کن که به امید راحتش/ واجب کند که صبر کنی بر جراحتش
ما را که ره دهد به سراپرده وصال/ ای باد صبحدم خبری ده ز ساحتش
باران چون ستاره‌ام از دیدگان بریخت/ رویی که صبح خیره شود در صباحتش
هر گه که گویم این دل ریشم درست شد
بر وی پراکند نمکی از ملاحتش… : سعدی
*
ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد/ دل رمیده ما را رفیق و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت/به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد...
ز راه میکده یاران عنان بگردانید/ چرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد: حافظ
*
در جوانی چنان که می‌دانی/ بزم‌ها داشتم به پنهانی
پیشم آمد شبی بلایه زنی/ نه زنی‌، آفتاب انجمنی
چه زنی بوستان زیبایی/ چه زنی سرو ناز رعنایی
سرو قدی و نار پستانی/ سیم ساقی سفید دندانی
صف دندانش از میان دو لب/ می‌درخشید چون ستاره به شب … : ملک‌ الشعرای بهار
*
آن شب که ماه بود و فروغ ستاره بود/ بر آسمان چشم تو ما را نظاره بود
آن شب فضا ، همه عطر تن تو داشت/ هر رایحه ، ترانه ای از عشق می نگاشت
آن شب نگاه تو غزل عشق می  سرود/ ابیات آن نگاه ، به جان داد تار و پود
آن شب تمام جان و تن آتش گرفته شد/ گل های عشق در بر ما ، نو شکفته شد
آن شب که دست عشق تو و من به هم فشرد/ غم از میانه رفت و ره نیستی سپرد
آن شب که فصل عشق ورق خورد در کتاب/ چشمان ما یکی شد و بیگانه شد ز خواب
آن شب نشد فسانه و پاینده هست هنوز
بر صفحه ی خیال ، درخشد بسان  روز
دکتر منوچهر سعادت نوری
*
ستاره: در برخی از نوشتارها
بطور کلی ستارگان دارای مراحل مختلف جنینی ، کودکی و جوانی و پیری هستند. پس از اکتشاف برابری جرم و انرژی توسط انیشتین، دانشمندان تشخیص دادند که کلیه ستارگان باید تغییر و تحول یابند. هر ستاره هنگامی که نور (انرژی) پخش می‌کند، مقداری از ماده ی خویش را مصرف می‌ کند. ستارگان همیشگی نیستند، روزی به دنیا آمده ‌اند و روزی هم از دنیا خواهند رفت. ستارگان گوی های بزرگی از گاز بسیار گرم هستند که بواسطه نورشان می‌ درخشند.../ بیشتر: نگاه کنید به تارنمای دانشنامه رشد
تعداد کل ستاره های آسمان: تارنمای نمناک
رده‌بندی ستارگان: ستارگان بر اساس رنگ (که ناشی از دمای سطحی است) به دسته‌ های
 O, B, A, F, G, K, M
تقسیم می‌شوند.…/ بیشتر: نگاه کنید به دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا
برخی از انواع مشهور ستارگان: ستارهٴ دریایی (زیست‌شناسی) جانوری دریایی از تیرۀ خارپوستان با پنج بازو به شکل ستاره، دهانی که در بخش مرکزی جسم او قرار دارد، سطح بالای بدنش از خار‌های آهکی پوشیده شده، و در بعضی از انواع آن تعداد بازوها بیشتر است
ستارهٴ دنباله‌دار (نجوم) ستاره‌هایی که دنبالۀ ابرمانندی در عقب آن‌ها کشیده شده، گاه به مدت چند روز یا چند ماه از زمین دیده می‌شوند، ممکن است در مسیر خود متلاشی شوند و به شکل شهاب به زمین فرود بیایند. در منظومۀ شمسی ستارگان دنباله‌دار بی‌شمار وجود دارند که در مدارهایی بر گرد خورشید حرکت می‌کنند
ستارهٴ سحابی (نجوم) عدۀ بی‌شمار از ستارگان که به شکل قطعه ابری در آسمان کشیده شده و در شب نور سفیدی از آن‌ها به چشم می‌رسد
ستارهٴ سعد (نجوم) ستارۀ زهره و ستارۀ مشتری که نماد سعد بودن هستند
ستاره شمردن [قدیمی، مجاز] بیدار بودن شب تا صبح؛ شب‌زنده‌داری کردن
ستارهٴ صبح (نجوم) ستارۀ سحر؛ ستاره سحری؛ ستارۀ زهره
ستارهٴ قطبی (نجوم) یکی از ستارگان بنات‌النعش صغری یا دب اصغر که نزدیک به قطب شمال است؛ جدی: فرهنگ فارسی عمید