۱۳۹۱ آذر ۱۸, شنبه

قلندر و قلندری

اشاره : این نوشتارمی تواند دیباچه یا سر آغازی باشد برای پژوهشی گسترده تر پیرامون پدیده ی قلندر و شیوه ها و روش های گوناگون قلندری در ایران و برخی نقاط جهان مانند هند و ترکیه و آلبانی و غیره.
واژه شناسی قلندر
برای واژه ی قلندر، معانی زیر پیشنهاد شده است اما کدامیک و یا کدامین ها درست و صائب است، بی تردید نیاز به بررسی بیشتری دارد.
۱ - از دنیا گذشته، درویش، بی قید در پوشاک و خوراک و طاعات
۲ - درویش آزاد و دوره گرد
۳ - قلندر بر وزن سمندر عبارت از ذاتی است که از نقوش و اشکال عادتی و آمال بی سعادتی مجرد و باصفا گشته باشد و به مرتبه ی روح ترقی کرده و از قیود تکلفات رسمی و تعریفات اسمی دامن وجود خود را از همه درچیده و از همه دست کشیده به دل و جان از همه بریده و طالب جمال و جلال حق شده و بدان حضرت رسیده است
۴ - هر که ذره ای به دو عالم یعنی این جهان و جهان آینده و اهل آن میلی داشته باشد از اهل غرور است نه قلندر
۵ - قلندر معرب یا مبدل کلندر یا کلندره (چوب گنده و نا تراشیده و کنایه از مردم ناهموار و نا تراشیده) است
۶ - قلندراز کلمه ترکی قال (به معنی پاک و پاک سرشت) گرفته شده است
۷ - شمار اندکی، آن را از ریشهٔ فارسی کلانتر (به معنی بزرگتر و کهتر) دانسته اند
۸ - قلندر نام افرادی از صوفیه ی ملامتی بوده است که ملامت نفس و عدم تظاهر به آداب و رسوم اجتماعی و مذهبی را تا مرز بی قیدی می کشانده اند
۹ - کلمه قلندر در آغاز به معنی مکان تجمع اعضای این فرقه از تصوف بوده است
۱۰ - لغت قلندر، ازقرن ششم به بعد به معنی شخص به کار رفته است
۱۱ - چون قلندرها سر را می تراشیدند بنابراین باید صورت اصلی کلمه قلندر "کل اندر" بوده باشد. حافظ گوید: هزار نکته باریکتر زمو این جاست / نه هر که سر بتراشد قلندری داند
۱۲ - شغل اصلی قلندر، نگهداشتن حسابِ روز و ماه و سال بود. قلندر در حقیقت نقش تقویم (که به زبان انگلیسی به آن نیز" کلندر" می گویند) و ساعت و حتی رادیوی امروزی را برای مردمانِ دورانِ خود ایفا میکرد و موظف بود که وقت و زمان و موقعیت، امنیت و یا ناامنی، و حتی موضوع رویدادهای جاری را به مردم خبر دهد. به همین جهت، قلندران بیشتر شب ها به نوبت بیدار بودند (ضرب المثل فارسی: شب دراز است و قلندر بیدار)
.شیوه های قلندری
تارنمای تبیان در بررسی پیرامون قلندر، به شیوه های گوناگون قلندری نیز اشاره دارد: "قلندر، صوفي اي ست وارسته از قيد رفتار، لباس، سر و ريش، شكل وشمايل و حتي خوراكش خلاف عرف و رفتار عامه است. مردي است با ظاهر مفلوك و لباس جلمبر و شوخگن؛ اما با باطن صيقلي و دل روشن، كه در پي ريا نيست و خود را چنان كه هست بر خلايق عرضه مي دارد، نه چنان كه خلايق مي خواهند اورا ببينند. قلندر ها صوفيه ي ملامتيه اند و آن ها را نبايد با ملنگ اشتباه كرد. ملنگ بازمانده و شكل بومي مرتاضان هندي در كشورماست. ملامتيه رستگاري شان را در ملامت خلق، كه باعث فزوني محبت خالق است، مي جستند. قلندر هميشه آن مي كند كه مورد ملامت عام باشد. تا بدين وسيله پرده ي ريا و غرور را شكسته به ديدار حق نزديك و نايل شود. به قول بايزيد بسطامي هرچه از خلق گسسته تر بود با حق پيوسته تر بود. افراطيون ملامتيه در دوستي حق تا آن جا پيش مي روند كه براي رسيدن به محبوب از كفر و دين هردو بيزاري مي جويند. قلندر عبادت را سري ميان عابد و معبود دانسته، به دور از تظاهر به دين داري و پيروي از شريعت است. آن ها به اين عقيده اند كه خداوند مهربان تر از آن است كه بنده اش را عقوبت كند و كردار هيچ بنده اي رابي پاداش نمي گذارد. جماعتي از قلندران كه آن هارا اباحتيه گويندافراط بيشتر كرده ومدعي اند كه كمال اخلاص به حق تعالي شامل عبادات نيست. آن ها در پي حقيقت و حريت مطلق بوده و مي گفتند سالك به مقامي مي رسد كه هيچ چيز اورا متغير و پليد نمي سازد. از اين رو از هيچ منكر دريغ نمي كردند و مي گفتند در صراط المستقيم هرچه كني، نمي تواني گمراه شوي.”
قلندری در طول تاریخ
در دائرة المعارف لاروس آمده است: اول کس که نام قلندر بر خویش نهاد یوسف نامی از بکتاشیان بود و او را به علت خشونتی که در طبع داشت بکتاشیان از خویش براندند ودر سده ی چهاردهم میلادی، یوسف خود بانی طریقه و سلسله ای گشت باسنن و آدابی بسیار مشکل و سخت (لغت نامه دهخدا).
این یوسف، احتمالا همان قلندر یوسف اندلسی (اندلس ناحیه ای است در جنوب کشور اسپانیا) که بخش انگلیسی دانشنامه ی ویکی پدیا از او در مبحث قلندر نام برده است. در همان جا و به استناد دو پژوهش نسبتا معتبر آمده است که راه و رسم قلندری، نخستین بار در اندلس به نشانه ی اعتراض به شیوه های بنیادگرایانه ی موحدون (خلافت اسلامی حاکم در جنوب اسپانیا) منشاء گرفته و از آنجا ابتدا در شمال آفریقا و خاورمیانه و سپس در ایران و آسیای مرکزی و هند گسترش یافته است.
عبدالله شهبازي ضمن یک نوشتار پزوهشی در زمینه ی بكتاشي ها نوشته است: "فرقه بكتاشيه كه در پي طريقت صوفيانه حاجي بكتاش ولي (عارف قرن هفتم هجري) ظهوركرده بود به تدريج ميان مردم آناتولي (نام تاریخی بخش باختری ترکیه) رواج يافت و برخلاف اين كه در سده دهم ميلادي سركوب شد؛ به مرور زمان قدرت و اعتبار يافت و نه تنها در سراسر قلمرو عثماني گسترش پيدا كرد بلكه وارد حريم دربار پادشاهان عثماني نيز گرديد و به اركان سياستگذاري آن دولت در قرن دوازدهم و سيزدهم نيز راه يافت... طبق روايات سنتي، حاجي بكتاش اهل نيشابور خراسان بود كه در سن چهل سالگي به آسياي صغير مهاجرت كرد و در ۶۲ سالگي نيز درگذشت. بكتاشي ها، تبار حاجي بكتاش را به شيخ احمد يسوي عارف سده ششم هجري منتسب دانسته اند" و ازاين طريق هم او را به هفتمین امام شیعیان جهان مي‏رسانند. امروزه آلباني یکی از مراکز مهم بكتاشي ها ست و گفته می شود که برخی از بکتاشی های آلبانی هنوز به پاره ای از شیوه های قلندری دلبسته و پای بند می باشند.
باید یاد آور شد که در سال ۲۰۰۲ جمعيت آلباني حدود ۳ و نیم میلیون نفر تخمين زده شد (۷۰ درصد مسلمان، ۲۰ درصد مسيحي ارتدوكس و ۱۰ درصد مسيحي كاتوليك). با وجود آنکه بکتاشی ها تنها ۱۰ درصد جمعيت آلبانی را تشکيل می دهند، "سلطان نوروز" به عنوان يک جشن ملی در این کشور اروﭙايی شناخته شده است و همه ساله با شکوه بسیار برگزار می شود.
بر اساس یادداشت دانشنامهٔ آزاد ویکی پدیا شیوه ی قلندری یا قلندریه، حدود قرن هفتم هجری در خراسان، هند، شام و بعضی بلاد دیگر شهرت یافت. البته سابقه ی قلندریه از قرن هفتم فراتر می رود اما اوج شهرت آنان در این زمان بوده است.
قلندران معمولاً دلقی سبزرنگ از جنس پشم می پوشیده اند و موی سر و ریش و سبیل (و حتی بعضی از آنان ابروی) خود را می تراشیده اند. ابن بطوطه سبب مبادرت قلندران به تراشیدن ابرو را به شیخ جمال الدین ساوجی نسبت می دهد که از جمله بزرگان معروف این جماعت در اواخر قرن ششم هجری بود. یکی از مریدان شیخ جمال الدین به نام محمد بلخی، پوشیدن جولق یا جولخ ( نوعی از بافته ی پشمینه ) را به رسوم قلندری افزود. در قرون بعد شیوه ی قلندری به وسیله سید جلال الدین ثانی، معروف به مخدوم جهانیان درهند و نقاط دیگر رواج یافت.
قلندران نامدار
۱ - قلندر یوسف اندلسی: نگاه کنید به بخش قلندری در طول تاریخ در همین نوشتار
۲ - ابوالوفای قلندر: از شاعران و از مردم کرمان و از دراویش شاه نعمت اﷲ ولی بود و به این مطلع خود خیلی عقیده داشت: منم که شهره ٔ شهرم ز ماه تا ماهی
۳ - غازی قلندر: از شاعران عاشق پیشه بود و در سمنان اقامت داشت. این رباعی بسیار رندانه از اوست:
یک چند چو موسی، به مناجات شدم
یک چند به مسجد، پی طاعات شدم
از هیچ طرف، دری برویم نگشود
باز آمدم، و رند_ خرابات شدم
۴ - امیرعلی قلندر: یکی از امرای سلطان طاهربن سلطان احمد
۵ - بابا اسحاق، معروف به بابا رسول‏الله: قلندري است كه گويا در زمان يورش هلاكوخان مغول از خراسان به آماسيه (یکی از استان های ترکیه) مهاجرت كرد و شورش بزرگی را عليه سلاجقه روم پديد آورد. او در سال ۶۳۸ ق ( ۱۲۴۰ م) در آماسيه به دار آويخته شد.
۶ - قلندر شیخ جمال الدین ساوجی: نگاه کنید به بخش قلندری در طول تاریخ در همین نوشتار.
۷ - قلندر محمد بلخی: نگاه کنید به بخش قلندری در طول تاریخ در همین نوشتار.
۸ - قلندر سید جلال الدین ثانی: نگاه کنید به بخش قلندری در طول تاریخ در همین نوشتار.
۹ - شھباز قلندر: زاده ی شهر مروند افغانستان در سال ۱۱۷۷ میلادی، صوفی، فیلسوف، سراینده و از قلندران نامدار هند بود و در سال ۱۲۷۴ میلادی درگذشت.
۱۰ - شیخ بو علی قلندر: زاده ی شهر گنجه ی آذربایجان در سال ۱۲۰۹ میلادی صوفی و سراینده ای بود که بیشتر عمر را در هندوستان گذراند ودر سال ۱۳۲۴ میلادی درگذشت. از وی رباعیاتی نیز به زبان فارسی درمدح نخستین امام شیعیان جهان موجود است.
۱۱ - خلیل قلندر: مشهور به سید خلیل عالی نژاد در سال ۱۳۳۶ خورشیدی در شهر صحنه كرمانشاه متولد شد. پدرش مرحوم سید شاهمراد عالی نژاد، نوازنده تنبور بود. سید خلیل مشق تنبور را باسید نادر طاهری آغاز کرد و پس از ۲ سال نزد سید امرالّه شاه ابراهیمی رفت. همچنین از درویش امیر حیاتی نیز بهره برد و بعدها به محضر استاد عابدین خادمی راه یافت. در این دوره و به صورت همزمان سرپرستی گروه تنبورنوازان صحنه را نیز بر عهده گرفت. وی در اواخر دهه پنجاه در رشته موسیقی از دانشگاه هنر فارغ التحصیل شد. در اوایل دهه ۶۰ گروه تنبور شمس به سرپرستی کیخسرو پورناظری تشکیل شد و عالی نژاد به جمع این گروه پیوست. حاصل همکاری با گروه تنبور شمس، تکنوازی و جواب آواز ماندگار سید خلیل در کاست صدای سخن عشق بود که با صدای شهرام ناظری انتشار یافت. در اواسط دهه ی ۶۰ سید خلیل خود گروه بابا طاهر را تشکیل داد و اعضای گروه باباطاهر کاستی بیرون دادند به نام زمزمه قلندری. عالی نژاد پس از چند سال ماندگاری در تهران به سوئد مهاجرت کرد. در آبان ۱۳۸۰ در شهر گوتنبرگ سوئد، خلیل قلندر به دست افراد ناشناس به قتل رسید. از وی آثار زیادی مانند زمزمه قلندری و شکرانه به جای مانده است. پایان نامه ی او جهت دریافت درجه کارشناسی از دانشکده موسیقی دانشگاه هنر تهران نیز به شکل کتاب "تنبور از دیرباز تاکنون" چاپ و منتشر شده است.
قلندر و قلندری در برخی سروده های کهن
تا راه قلندری نپویی، نشود/ رخساره بخون دل نشویی، نشود
سودا چه پزی، تا که چو دلسوختگان/ آزاد به ترک خود نگویی، نشود: حکیم عمر خیام
سیمرغ و کیمیا و مقام قلندری/ وصف قلندرست و قلندر از او، بری
گویی قلندرم من و این دلپذیر نیست/ زیرا که آفریده نباشد قلندری
دام و دم قلندر، بیچون بود مقیم/ خالی ست از کفایت و معنی داوری
از خود به خود چه جویی، چون سر به سر تویی/ چون آب در سبویی، کلی ز کل پری
از خود به خود سفر کن، در راه عاشقی/ وین قصه مختصر کن، ای دوست یک سری
نی بیم و نی امید، نه طاعت نه معصیت/ نی بنده نی خدای، نه وصف مجاوری
عجزست و قدرتست و خدایی و بندگی/ بیرون ز جمله آمد، این ره چو بنگری
راه قلندری ز خدایی برون بود/ در بندگی نیاید و نه در پیمبری
زینهار تا نه لافد، هر عاشق از گزاف/ کس را نشد مسلم این راه و رهبری: مولوی
همه قبیله ی من، عالمان دین بودند/ مرا معلم عشق تو، شاعری آموخت
مرا به شاعری آموخت، روزگار آنگه/ که چشم مست تو دیدم، که ساحری آموخت
مگر دهان تو آموخت، تنگی از دل من/ وجود من ز میان تو، لاغری آموخت
بلای عشق تو، بنیاد زهد و بیخ ورع/ چنان بکند، که صوفی قلندری آموخت...: سعدی
نه هر که چهره برافروخت، دلبری داند/ نه هر که آینه سازد، سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست/ کلاه داری و آیین سروری داند
تو بندگی چو گدایان، به شرط مزد مکن/ که دوست، خود روش بنده پروری داند
غلام همت آن رند عافیت سوزم/ که در گداصفتی، کیمیاگری داند
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی/ وگرنه هر که تو بینی، ستمگری داند
هزار نکته باریکتر ز مو، این جاست/ نه هر که سر بتراشد، قلندری داند...: حافظ
تا قلندر نشوی راه نیابی به نجات/ در سیاهی شو اگر میطلبی آب حیات
موی بتراش و کفن ساز تنت را از موی
تا در این عرصه نگردی تو به هر مویی مات: اوحدی مراغه ای
ای پسر مذهب قلندر گیر/ که در او دین و کفر، یکسان است
خویشتن بر طریق ایشان بند/ که طریقت، طریق ایشان است: انوری
عزم آن دارم که امشب نیمه مست/ پای‌کوبان شیشهٔ دُردی به دست
سر به بازار قلندر برنهم/ تا به یک ساعت، به بازم هر چه هست: عطار نیشابوری
تو که غافل از می و شاهدی/ پی قتل عابد و زاهدی/ چه کنم که کافر و جاحدی‏
(جاحد: انکارکننده ی حق کسی با علم به آن)
به خلوص نیت اصفیا/ تو و ملک وجاه سکندری
(در برخی نوشتارها: تو و تخت و تاج سکندری)
من و راه و رسم قلندری/ اگرآن خوشست تو درخوری
و گراین بدست، مرا سزا: زرين تاج برغانی قزوينی، معروف به قره العين يا طاهره ی قزوينی
قلندر و قلندری در برخی سروده های این زمانه
پاشو ای مست، که دنیا همه دیوانه ی تست/ همه آفاق پر از نعره مستانه ی تست
در دکان همه باده فروشان تخته است/ آن که باز است همیشه، در میخانه ی تست
دست مشاطه طبع تو بنازم که هنوز/ زیور زلف عروسان، سخن شانه ی تست
ای زیارتگه رندان قلندر، برخیز/ توشه ی من همه در گوشه ی انبانه تست
همت ای پیر که کشکول گدائی در کف/ رندم و حاجتم آن، همت رندانه ی تست: شهریار
ای بسا شب که بر او می گذرد/ غرقه در لذت بی روح بهار
او به مه می نگرد، ماه به او/ شب درازست و قلندر بیکار...: مهدی اخوان ثالث
چه روزهایی خوب/ که در من و تو گل آفتاب می رویید
به شهر شهره ی شعر و شراب می رفتیم/ به کهکشان پر از آفتاب می رفتیم
قلندرانه، گریبان دریده تا دامن/ به آستانه ی حافظ خراب می رفتیم...: حمید مصدق
در بامداد رجعت تاتار، دیوارهای پست نشابور/ تسلیم نیزه های بلندست
در هر کرانه ای، فواره های خون/ دیگر درین دیار، گویا خیل قلندران جوان را
غیر از شرابخانه پناهی نیست/ ای تاک های مستی خیام، بر دار بست کهنه ی پاییز
من با زبان مرده ی نسلی، که هر کتیبه اش/ زیر هزار خروار خاکستر دروغ مدفون شده ست
با که بگویم: طفلان ما به لهجه ی تاتاری/ تاریخ پر شکوه نیاکان را می آموزند؟
اهل کدام ساحل خشکی، ای قاصد محبت باران: دکتر شفیعی کدکنی
دربدر همیشگی، کولی صد ساله منم/ خاک تمام جاده هاست، جامه ی کهنه ی تنم
هزار راه رفتم، هزار زخم خوردم/ تا تو مرا زنده کنی، هزار بار، هزار بار
شب از سرم گذشته بود/ در شب من شعله زدی، برای تطهیر تنم
صاعقه وار آمده ای/ قلندرم، قلندرم، گمشده ی دربدرم
فروتر از خاک زمین، از آسمان فراترم...: اردلان سرفراز
یادداشت پایانی
بنظر می رسد که بین برخی شیوه های قلندری و آنچه امروزه بنام هیپی گری شهرت دارد تشابهاتی وجود داشته باشد. هیپی گری یکی از جنبش های اجتماعی جوانان بود که در دهه ۱۹۶۰ میلادی در ایالات متحده آمریکا به نشانه ی اعتراض به جنگ ویتنام و پاره ای نا ملایمات اجتماعی آغاز شد و به نقاط دیگر دنیا رسوخ کرد و گسترش یافت. شاید بتوان گفت که هیپی ها، نمونه ای از قلندران عصر ما هستند
دکتر منوچهر سعادت نوری
http://asre-nou.net/php/view_print_version.php?objnr=18696
منابع
واژه نامه ی نوین تالیف محمد قریب، چاپ چهارم
تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی پدیا
تارنمای لغت نامه دهخدا
سروده ای از طاهره ی قره العين و دیگر شاعره های نامدار ایران: دکتر منوچهر سعادت نوری (به زبان انگلیسی)
سيري در تاريخ طريقت بكتاشي: عبدالله شهبازي
تارنمای خلافت اسلامی الموحدون (به زبان انگلیسی)
بررسی ریشهٌ واژهٌ قلندر: عامر هاشمی
قلندر و ملنگ و بهلول: تارنمای تبیان
حاج بکتاش ولی و فرقه ی بکتاشیه: نوشتاری در تارنمای نیشابوریان
تارنمای تنبورنوازان: زندگینامه ی سید خلیل عالی نژاد
زندگینامه ی شھباز قلندر: دانشنامهٔ آزاد ویکی پدیا (به زبان انگلیسی)
زندگینامه ی شیخ بوعلی قلندر: دانشنامهٔ آزاد ویکی پدیا (به زبان انگلیسی)
جستجو در خانه شعر معاصر برای قلندر: تارنمای جستجو
جستجو در سروده های کهن برای قلندر: تارنمای گنجور