کافه و هتل نادری
۱ - ساختمان كافه و هتل نادری سال ۱۳۰۶ همزمان با ساخت ساختمانهای راه آهن و بانكهای كشور به عنوان یك مجموعه ی تفریحی از روی سبك های غربی به خصوص آلمانی ساخته شد. در این ساختمان علاوه بر كافه و هتل، قنادی هم وجود داشت. از معماری قدیمی كافه دیگر اثری باقی نمانده، در معدود عكسهای این بنا كه یكی از آنها بر دیوار راهروی ورودی هتل آویخته است میتوان شكل قدیمی آن را دید. در بنای فعلی دیگر از آن دیوارهای آجری كه سر آنها در بالای ساختمان هلال شده بود و یا پنجرههای بلند و باریك كه جلوی آنها بالكن وجود داشت، خبری نیست
۲ - در سال ۱۳۰۶ مهاجر ارمنی با نام «خاچیک مادیکیانس» کافه نادری را در خیابان نادری (جمهوری فعلی) دایر کرد. این کافه سالها پاتوق شاعران، نویسندگان و روشنفکران بودهاست. کافه نادری، در دههٔ سی و چهل، پاتوق روشنفکرانی مثل صادق هدایت، نیما یوشیج، جلال آلاحمد و سیمین دانشور بوده و بخش زیادی از شهرت اش را از اعتبار این اشخاص وام گرفتهاست. در معرفینامهای از این کافه که امروزه در کنار در ورودی آن قرار داده شده آمدهاست که غذاهای فرنگی مانند بیف استروگانف و بیفتک و همچنین کافهگلاسه، شاتو بریان، بستنیهای فرنگی، قهوه ترک و قهوه فرانسه برای اولین بار در این کافه توسط گارسونهای ارمنی به ایرانیان عرضه شد. مادیکیانس، هتلی بنا کرد که امروز، کافه آن، کلیشهای ترین نوستالژی پاتوق نشینهای تهران است. شبها هم اغلب، مراسم رقص در حیاط پشتی کافه برپا بود و دود سیگارهای فرنگی فضای آن جا را پر میکرد،
۳ - کافه نادری در نماهنگ فرامرز اصلانی/ زندگی هم زندگی های قدیم
گزارش مجله نیویورکر از کافه نادری در نیویورک
چه بر سر کافه های روشنفکری گرینویچ ویلج آمد، کافه هایی که در آنها هنرمندان فقیر می توانستند یک فنجان قهوه سفارش دهند، روزنامه مطالعه کنند، و با دیگران رو در رو صحبت کنند... کافه نادری یکی از آن نوادگان قهوه خانه های سنتی است که توسط حدود بیست ایرانی - آمریکایی مدیریت می شود و خود را میراث دار سرزمین مادری اش می داند. کافه نادری اصلی و مشهور سال ۱۳۰۷ در تهران تاسیس شد، و در اواسط قرن بیستم پاتوقی بود برای نویسندگان و اندیشمندان.
کافه نادری نیویورک، واقع در خیابان هشتم غربی نزدیک دانشگاه نیویورک شباهت چندانی به جد خود ندارد. محیط وسیع این کافه در طول روز مکان مناسبی برای مطالعه (مکان مملو از لپ تاپ ها و پریز برق است)، و در شب محیطی صمیمی و گرمی است برای شعر خوانی و موسیقی زنده (از موسیقی سنتی ایرانی با سازهای عود و کمانچه گرفته تا آهنگ های ایرانی دهه ی چهل شمسی). خبر وجود یک کافه پارسی اصیل در منهتن بین ایرانیان پخش شد، و ساعات خوشی برای آنها فراهم شد، درکنار نوشیدنی های دست ساز با قیمت مناسب، انواع مختلف چای در منوی کافه وجود دارد که بهترین آنها نوع ایرانی آن است که همراه با قندهای آغشته به عسل سرو می شود.
منوی کافه توسط لوئیزا شفیع نویسنده ی کتاب «آشپزخانه جدید پارسی» طراحی شده، که تاثیر گرایش گیاه خواری وی را می توان در سالاد دوست داشتنی کلم پیچ با لیمو و برگر چغندر خوشمزه ی آن یافت که همراه با ترشی سرو می شود. سرو ماست به عنوان پیش غذا بر ماهیت ذائغه ایرانی این مجموعه تاکید دارد؛ ماست غلیظ تر، لطیف تر و بطور مناسبی چکیده شده و از موارد مشابه آن لذیذ تر است. ماست با چیپس سیب زمینی سرو می شود که بی دلیل به تم ایرانی کافه لطمه زده و آن را تا حدودی آمریکایی کرده درحالی با نان افغانی یا لواش بسیار خوشمزه تر می شود.
آش رشته خوشمزه ی نادری که سوپی است ایرانی مرکب از عدس و سبزیجات اما هر آشپز ایرانی آن را به شیوه مخصوص خود می پزد. در اینجا شامل نخود، اسفناج، و رشته می شود. این آش با پیاز و نعناع سرخ شده و همراه کشک سرو می شود. این خود یک وعده کامل غذایی است. بعضی شب ها غذای مخصوص کباب بره است اما هیچ کدام به قرمه سبزی نمی رسد،.. این روزها با وجود پیشرفت سرسام آور در عرصه ی ارتباطات و اینترنت بسیار خوش شانس هستیم که هنوز مکان هایی مانند "کافه نادری نیویورک" وجود دارد تا هرآنچه که می خواهیم در آن بگوئیم، بخوانیم و بپوشیم (۱۰ آبان ۱۳۹۳) : تارنمای ایرانیان مقیم امریکا/ ایران پرس
گزارش مجله نیویورکر از کافه نادری در نیویورک
چه بر سر کافه های روشنفکری گرینویچ ویلج آمد، کافه هایی که در آنها هنرمندان فقیر می توانستند یک فنجان قهوه سفارش دهند، روزنامه مطالعه کنند، و با دیگران رو در رو صحبت کنند... کافه نادری یکی از آن نوادگان قهوه خانه های سنتی است که توسط حدود بیست ایرانی - آمریکایی مدیریت می شود و خود را میراث دار سرزمین مادری اش می داند. کافه نادری اصلی و مشهور سال ۱۳۰۷ در تهران تاسیس شد، و در اواسط قرن بیستم پاتوقی بود برای نویسندگان و اندیشمندان.
کافه نادری نیویورک، واقع در خیابان هشتم غربی نزدیک دانشگاه نیویورک شباهت چندانی به جد خود ندارد. محیط وسیع این کافه در طول روز مکان مناسبی برای مطالعه (مکان مملو از لپ تاپ ها و پریز برق است)، و در شب محیطی صمیمی و گرمی است برای شعر خوانی و موسیقی زنده (از موسیقی سنتی ایرانی با سازهای عود و کمانچه گرفته تا آهنگ های ایرانی دهه ی چهل شمسی). خبر وجود یک کافه پارسی اصیل در منهتن بین ایرانیان پخش شد، و ساعات خوشی برای آنها فراهم شد، درکنار نوشیدنی های دست ساز با قیمت مناسب، انواع مختلف چای در منوی کافه وجود دارد که بهترین آنها نوع ایرانی آن است که همراه با قندهای آغشته به عسل سرو می شود.
منوی کافه توسط لوئیزا شفیع نویسنده ی کتاب «آشپزخانه جدید پارسی» طراحی شده، که تاثیر گرایش گیاه خواری وی را می توان در سالاد دوست داشتنی کلم پیچ با لیمو و برگر چغندر خوشمزه ی آن یافت که همراه با ترشی سرو می شود. سرو ماست به عنوان پیش غذا بر ماهیت ذائغه ایرانی این مجموعه تاکید دارد؛ ماست غلیظ تر، لطیف تر و بطور مناسبی چکیده شده و از موارد مشابه آن لذیذ تر است. ماست با چیپس سیب زمینی سرو می شود که بی دلیل به تم ایرانی کافه لطمه زده و آن را تا حدودی آمریکایی کرده درحالی با نان افغانی یا لواش بسیار خوشمزه تر می شود.
آش رشته خوشمزه ی نادری که سوپی است ایرانی مرکب از عدس و سبزیجات اما هر آشپز ایرانی آن را به شیوه مخصوص خود می پزد. در اینجا شامل نخود، اسفناج، و رشته می شود. این آش با پیاز و نعناع سرخ شده و همراه کشک سرو می شود. این خود یک وعده کامل غذایی است. بعضی شب ها غذای مخصوص کباب بره است اما هیچ کدام به قرمه سبزی نمی رسد،.. این روزها با وجود پیشرفت سرسام آور در عرصه ی ارتباطات و اینترنت بسیار خوش شانس هستیم که هنوز مکان هایی مانند "کافه نادری نیویورک" وجود دارد تا هرآنچه که می خواهیم در آن بگوئیم، بخوانیم و بپوشیم (۱۰ آبان ۱۳۹۳) : تارنمای ایرانیان مقیم امریکا/ ایران پرس
کافه فیروز
۱ - کافه فیروز در نیمه ی نخست خیابان نادری و بعد از تقاطع خیابان قوام (سی تیر) قرار داشت
۲ - پرویز ابوالفتحی، نویسنده ی "لولی شوم" و "زمستان بلند" از آن روزهای کافه فیروز که حالا دیگر وجود خارجی ندارد، میگوید: "کافه فیروز، آن روزها پاتوق جلال آل احمد بود، جلال آن زمان اسطوره بود. با کراوات ریو و گیوه به پا. در کافهفیروز. کافهای که سقف بزرگ داشت با طاق ضربی، صندلیهای لهستانی و میزهای چهارنفره با روکش کتان چهارخانه. پس با این تفاسیر دوشنبهها جلال میآمد و حلقه را تکمیل میکرد، یعنی حلقه گلسرخی، براهنی، صالح وحدت، محمد قائمیان و نصرت رحمانی را. من اما آن روزها کنار میزشان مینوشتم و استراق سمع میکردم. خوب حالا خیلی از دیدگاههام نسبت به اون روزها و آن آدمها عوض شده ولی هنوز کافه فیروز تو ذهن منه با صندلیهای لهستانیاش که دیگه نیستن و صدای آدمهایی که شنیده نمیشوند"
کافه فردوسی
۱ - کافه فردوسی از اوایل دهه بیست (سال ۱۳۲۲) به بعد پاتوق صادق هدایت بدل شد. این کافه در خیابان استانبول واقع شده و صاحب آن پیرمردی ارمنی و کاتولیک بود که بهدلیل داشتن سبیلهای کلفت پرپشت به «سبیل» مشهور شده بود. این کافه از کافههای خوب آن روزگار بود. میزهای چهارگوش با رویه سیمان موزاییک که روی آن روپوش شیشهای بر روی آنگذاشته بودند. روایت است که این کافه پس از بدل شدن به یکی از پاتوقهای هدایت، کارش گرفت و رونق زیادی پیدا کرد. هدایت معمولا هر روز عصر (و در سالهای آخر، صبح و عصر) به کافه فردوسی میرفت و پس از خوردن شیر قهوه و احیانا خواندن صفحاتی چند از کتاب یا روزنامه یا مجلهای (البته روزنامه فرنگی، زیرا خیلی به ندرت مطبوعات فارسی را نگاه میکرد) بیرون میآمد. ساعت ورودش به کافه در حدود ده و نیم صبح بود و معمولا دو ساعتی در آنجا میگذراند.معمولا کسانی سر میز او میآمدند و مینشستند و بندرت بحثهایی در میگرفت. بویژه در دورهای که کیانوری و رضا جرجانی و حسن شهید نورایی و طبری و… بودند. ولی نکته درخور توجه اینکه هدایت روزها کمتر حرف جدی میزد و اگر کسی هم موضوعی جدی پیش میکشید اغلب گوینده را دست میاندخت و شوخیهای آنی و ساخته خودش را در پاسخ میگفت و این درست برخلاف شبهایش بود که پس از خوردن خوراک گیاهی و کمی ودکا، به بحث جدی میپرداخت. به روایت پروین گنابادی «کافه فردوسی در سالهای ۱۳۲۲ و پس از آن مرکز دستههای گوناگون و روشنفکر و عناصر افراطی و برخی از افراد مرموز بود. نیشخندهای آمیخته به تمسخر صادق هدایت و متلکها و جملههای کوتاه پرمعنی وی همه را بهسوی نویسنده بوف کور جلب میکرد. گاهی نتیجه مطالعات خود را درباره کتابی که خوانده بود باز میگفت. در بحثهای سیاسی وارد نمیشد واینگونه بازیها را مسخره و پوچ میانگاشت و از اصلاح واقعی اجتماع نومید بود…»
۲ - سیمین بهبهانی میگوید: کافه نشینی در دهه ۴۰ سنت مردان بود. من چند بار بیشتر به کافه فردوسی نرفتم، چون فضای خیلی مناسبی برای خانمها نبود. من بیشتر در خانهمان دوره میگذاشتم و شاعران را دور هم جمع میکردم. یادم میآید نصرت رحمانی و نادرپور بیشتر به کافه فردوسی میرفتند. به نظرم کسانی که در کافهها دور هم جمع میشدند، بیشتر برای وقتگذرانی و تفریح این کار را میکردند و بحثهای جدی مطرح نمیشد، واقعاً نویسنده و فکر خاصی از کافهنشینیهای ما بیرون نیامد، اما از محافل ادبی و دورههای ادبی که نویسندهها و شاعران داشتند، هم آدمهای بزرگی بیرون آمدند هم افکار بسیار خوب و روشن.
کافه شمیران
کافه شمیران یاد مرتضی کیوان، سایه و شاملو را با خود داشت تا یاد ویگن آن جوانک ورزشکاری که گیتار هم بلد بود و هنوز سلطان جاز ایران نشده بود: تارنمای فارسی بی بی سی
کافه شمیران
کافه شمیران یاد مرتضی کیوان، سایه و شاملو را با خود داشت تا یاد ویگن آن جوانک ورزشکاری که گیتار هم بلد بود و هنوز سلطان جاز ایران نشده بود: تارنمای فارسی بی بی سی
کافه و کاباره شکوفه نو
۱ - معروف است که قدیمی ترین کاباره ایران کاباره شکوفه نو (در خیابان سی متری) بوده که در زمان ناصرالدین شاه با نام کاباره شکوفه توسط شخصی بنام حجازی تاسیس که در آن ایام با نام کاباره شکوفه حجازی شناختهٔ شده بعدها کاباره شکوفه به شکوفه نو تغییر نام یافت و مدت ها معروف ترین کاباره ی ایران و جایگاه اجرای معروف ترین هنرمندان بود. این کاباره در زمان انقلاب سال ۵۷ همزمان با کارخانه آبجو سازی شمس به آتش کشیده شد.
۲ - کاباره شکوفه نو تنها یک کاباره نبود، بلکه محل تعیین و تغییر بسیاری از سیاست های کلان جامعه و حتی مقامات عالیرتبه به شمار می رفت. این محل در پس ظاهر مشهور اجتماعی اش هسته شکل گیری بسیاری از ماجراهای تعیین کننده و تاثیر گذار در روزگار خود بود. حجازي درآن زمان محلي را كه عبارت از دو مغازه تو در تو بود ابتياع نمود و به صورت کافه و سالن غذاخوري درآورد كه در آن جا مشروبات الكلي و انواع اغذيه سرو مي شد و در خلال اينكار افرادي نيز با سرگرم كردن مشتريان مشغول مي شدند اين برنامه هاي هنري عبارت بود از گربه رقصاني ،نمايش لوطي و عنتر و غيره. كم كم استقبال مردم از برنامه هاي كافه شكوفه حجازي را برآن داشت كه در فكر ايجاد برنامه هاي ديگري به تقليد از برنامه هاي كاباره هاي آمريكا و اروپا كه وصف آن را شنيده بود ،بيفتد. كافه شكوفه کافه ای بود که بعداً به كاباره شكوفه نو تبديل شد و در جرگه ى معروفترين كاباره هاى ایران در آمد.
کافه جمشید
۱ - کافه جمشید از جمله کافه های اصلی تهران که در خیابان لاله زار و در تقاطع خیابان منوچهری قرار داشت کافه جمشید است که یک کافه ی رو باز بود.
۲ - معصومه عزیزی بروجردی یا مَهوَش (زادهٔ زمستان ۱۲۹۹ در بروجرد – درگذشتهٔ ۲۶ دی ۱۳۳۹ در تهران) یکی از خوانندگان زن ایرانی در سبک موسیقی کوچهبازاری (عامیانه یا لالهزاری) در دههٔ ۱۳۳۰ خورشیدی بود. این هنرمند از خوانندگان لالهزاری به شمار میآمد و از چهرههای کابارهای تهران بود. مهوش در آغاز در محافل و مجالس خصوصی و عروسیها برنامه داشت ولی بعد از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در نخستین کابارهٔ مدرن تهران یعنی کافه جمشید به روی صحنه رفت. خوانندگی مهوش شمار زیادی از مردم عادی و افراد معروف به داش مشدی یا جاهلها (اوباش) را به خود جذب میکرد که در بسیاری مواقع رقابت بین جاهلها باعث جنگ و جدال میان این افراد نیز بود. از جمله، بزرگ ترین دعوا در کافه جمشید میان گروهی به نام هفت کچلان با دیگر اوباش بر سر مهوش اتفاق افتاد.
کافه و کاباره های خیابان لالهزار
۱ - کاباره ای با نام «مولن روژ» از اماکن تفریحی پرآوازهٔ تهران قدیم در خیابان لالهزار بود: تارنمای ویکیپدیا
۲ - کاباره های مولن روژ و لیدو. و کافه جمشید که گرچه محترمان در آن نمی رفتند اما برای خود فرهنگی داشت: مهوش، آفت و سوسن و علی نظری داشت: تارنمای فارسی بی بی سی
کافه و کاباره های خیابان لالهزار
۱ - کاباره ای با نام «مولن روژ» از اماکن تفریحی پرآوازهٔ تهران قدیم در خیابان لالهزار بود: تارنمای ویکیپدیا
۲ - کاباره های مولن روژ و لیدو. و کافه جمشید که گرچه محترمان در آن نمی رفتند اما برای خود فرهنگی داشت: مهوش، آفت و سوسن و علی نظری داشت: تارنمای فارسی بی بی سی
کافه شهرداری
۱ - بوستان دانشجوی امروزی تا قبل از ساخته شدن تئاتر شهر مركزی برای تفریح اهالی تهران بود. تا سال ۱۳۳۶ به این محدوده از شهر تهران «كافه شهرداری» میگفتند. حدادی میگوید: «تا قبل از سال ۱۳۰۰ دولت خود را متولی تفریح مردم نمیداند. وقتی در اواخر دوره قاجار، سفارت روسیه در روزهای جمعه در باغ سفارت را باز میكند و مردم را به تفریح در این باغ دعوت میكند دولت قاجار برای اینكه مردم را از سفارت روسیه دور كند در باغ بهارستان (محوطه فعلی مجلس شورای ملی سابق و ساختمانهای قدیمی اطراف آن) را به روی مردم باز میكند و مردم هم كمكم به كافه رفتن و تفریحهای جدید تمایل پیدا میكنند. دولت پهلوی هم در محدوده ی چهارراه ولیعصر فعلی (تقاطع خیابان های پهلوی و شاهرضای سابق) یك فضای تفریحی دایر میكند و اسمش را كافه شهرداری میگذارد. كافهای كه در میان باغچههای گلكاری شده و حوضهای زیبا قرار داشت و عصرها مردم تهران را برای سرگرمی و تفریح به خود جذب میكرد. بعدها تئاتر شهر و بوستان دانشجو جای آن كافه را گرفتند.»به گفته حدادی سال ۱۳۲۴ نخستین بوستان تهران یعنی «پارك شهر» ساخته میشود و بعد از آن تفرجگاههای دیگر در تهران پا میگیرند؛ مثل همین محوطه كافه شهرداری كه بعدها مدرنترین مجموعه تئاتر تهران در آن ایجاد میشود.
۲ - اداره ی مال الاجارهها روز هفتم مرداد ۱۳۳۶ حکم تخلیه کافه شهرداری تهران را به اجرا گذاشت. یک روزنامه معتبر در چنین روزی در این باره نوشت: «در اردیبهشت سال ۱۳۳۵ شهرداری تهران به عنوان اینکه به محل کافه شهرداری (محل تئاتر شهر فعلی در چهارراه ولی عصر) احتیاج دارد دادخواستی جهت تخلیه کافه شهرداری تسلیم اداره مالالاجارهها کرد و بالاخره پس از ۹ سال که کافه شهرداری تهران به اجاره واگذار شده بود حکم تخلیه آن از طرف اداره مالالاجارهها صادر گردید. باید تذکر داد که این رای پس از یک سال کشمکش و اختلاف نظر بین مالک و مستاجرین کافه مزبور صادر شده است. سوابق موضوع نیز حکایت دارد که در تیرماه سال ۱۳۲۷، شخصی به نام «محمد بماکانگر» محل کافه شهرداری را برای مدت ۸ سال ماهانه به مبلغ ۱۲۰ هزار ریال اجاره کرد تا در محل کافه شهرداری کافه مجهز دایر نماید. او پس از مدتی مقداری از باغ را به شخص دیگری اجاره داد و خود اداره کافه اصلی را به عهده گرفت. شهرداری تهران نیز به علت احتیاج به این محل، قبل از انقضای مدت اجاره از مستاجرین خود درخواست کرد که محل کافه شهرداری را که 30 هزار مترمربع میباشد به صاحب اصلی خود واگذار کند و برای جلب رضایت مستاجرین خود حاضر شد که به هر یک از آنها مبلغی نیز پرداخت کند و قرار شد به وسیله حکمیت رفع اختلاف شود که پس از رسیدگی به موضوع رای داد که هر یک از مستاجرین مبلغ ۱۵۰ هزار تومان از شهرداری بگیرند و محل را تخلیه نمایند».
کافه ساندويچی آندره
در فصل بهار و يا با کمی پياده روی همراه با خنده و شوخی به ساندويچ فروشی معروف آندره در خيابان پهلوی بالاتر از چهار راه اميراکرم می رفتيم و ساندويچ ترو تميز و پرو پيمانی صرف می کرديم. صاحب و کارکنان آندره همه ارمنی بودند. برای آن دسته از دخترهای دبيرستان "رضاشاه کبير" که اهل دوست پسر و اين بساط ها بودند معمولا" اتراق کردن در "آندره" هم فال بود هم تماشا؛ هم ناهارشان را می خوردند، هم دوست پسرشان را که اغلب از شاگردان مدرسه البرز بودند ملاقات می کردند و به واقع آندره محل راندوو هم بود... : سيمين زرنگار
کافه قنادی نوشین
چهار راه مخبرالدوله را به سمت راست که پیش روی، بعداز دکه روزنامه فروشی «کافه قنادی نوشین» سر نبش قرار گرفته که مثل تمامی مغازههای شیرینی فروشی است. با اینکه در بافت تاریخی شهر قرار گرفته، بر در و دیوارش هیچ اثری از تاریخ گذشته باقی نمانده و گویی تمام خاطرات رفت و آمدهای پیشین از حافظه تصویری این کافه قنادی محو شده و تنها یادگار دیرینگی آن سر در مغازه است که در غبار سالیان دراز تاریخ طهران بزرگ، دود آلود شده است. جذابیت این قنادی، به لحاظ پیوستگی خاطرات آن با حضور نیروهای متفقین در ایران است... در کتاب تاریخ بیست ساله ایران، اثر «حسین مکی»، تصویری از چرچیل، روزولت و استالین دیده میشود و در وسط آنها یک کیک دایرهای با کلی شمع های باریک به چشم میخورد گویا این کیک همان کیکی است، که شیرینی فروشی نوشین، به عنوان یکی از افتخارات تاریخ این قنادی از آن یاد میکند... : آمنه ی شیرافکن
کافه اکبر مشتی
نخستین بستنی فروشی ایران: در سن ۲۰ سالگی اکبر مشتی با ممد ریش آشنا شد. ممد ریش با درباریان مظفرالدین شاه آشنایی داشت و از این طریق او هم توانست با بستنی آشنا شود. زمانی که رضا شاه به قدرت رسید، اکبر ملایری (اکبر مشتی) و ممد ریش زمان را برای گشایش نخستین بستنی فروشی ایران مناسب دیدند و نخستین بستنی فروشی خود را در نزدیکی میدان راه آهن افتتاح کردند. دو سال بعد ممد ریش از این کار دست کشید، اما اکبر همچنان مصمم به ادامه این راه بود. اکبر مشتی نخستین فردی بود که در ایران در سال ۱۳۲۰ کار تجارت بستنی را آغاز کرد و این بستنی فروشی اکنون توسط وارث او محمد ملایری ملقب به "امیر مشتی" در محل جدید در تجریش اداره می شود. امیر مشتی میگوید: "از آن زمانی که خودم را شناختم، در کنار اکبر مشتی داخل مغازه به مشتریها آب میدادم و کنار دستش بودم، اما او در آن سال ها برای تهیه بستنی زحمت زیادی میکشید و چون یخچال نبود، برای آوردن یخ خودش به کوه میرفت و گاهی یخ ها را برای آب نشدن در عمق ۶۰ متری زمین نگهداری میکرد. محمد ملایری ملقب به "امیر مشتی" می گوید: "بستنی اکبر مشتی در گذشته در خیابان ری بود. من آن بستنی فروشی قدیمی را به کارگر همان مغازه به نام آقا عبداالله فروختم و بعد از او پسرش، آن مغازه را به آقای فروغی فروخت و الان به نام عمو مشتی معروف است، علت اینکه من از آنجا آمدم، این بود که خیابان ری را خراب کردند و پل زدند".
کافه کوچینی
۱ - کافه کوچینی پاتوق اهالی موسیقی مستعدی چون فرهاد مهراد و فرید زولاند و اردلان سرفراز بود.
۲ - رستوران دانسینگ کوچینی ازکافه-رستورانهای پرآوازهٔ تهران در دههٔ چهل است که در خیابان فلسطین (کاخ) تقاطع بلوار کشاورز (الیزابت) دایر شد. بانیِ کوچینی، ویدا قهرمانی از بازیگران پیشکسوت سینمای ایران بود. او در اوایل دههٔ چهل شمسی کافه ی نگارخانه و رستوران کوچینی را برای نمایش استعداد هنری جوانان در رشته های نقاشی، مجسمه سازی و موسیقی راهاندازی کرد تا افراد در این مکان، هنر و خلاقیت خود را پرورش دهند. کوچینی بیشتر شهرتش را مدیون فرهاد، خوانندهٔ معروف دههٔ چهل است که در آنجا به اجرا میپرداخت و برای اولین بار ترانهٔ ماندگار "جمعه" را در این رستوران خواند. ابی نیز پس از آشنایی با گروه "بلک کتز" برای مدتی در این کافه به اجرا می پرداخت.
کافه رستوران چاتانوگا
۱ - کافه رستوران چاتانوگا در خیابان پهلوی روبروی پارک شاهنشاهی (پارک ملت) پاتوق جوانان تهرانی دهه ی ۵۰ بود.
۲ - حاشيه خيابان و چترهاي رنگي سايبان در محوطه رستوران مدرن "چاتانوگا" در ميان چنارهاي خيابان ولي عصر يا پهلوي سابق سال هزار و سيصد و چهل و پنج خورشيدي. چاتانوگا را مي توان در حقيقت اولین رستوران و كافه بار كلاس بالا با فضاي بيروني مدرن و به روز در تهران دانست. فضايي با استايل و سبك معماري جديد كه تفاوت عمده و بنيادين با ديگر غذا خوري هاي تهران داشت. رستوران و بار چاتانوگا در قلب تهران و در سال چهل و پنج خورشیدی به مدیریت "جانی لوکاس" افتتاح شد.
کافه ی هتل مرمر
کافی شاپ هتل مرمر هنوز پابرجاست، به همان سیاق قدیمی و قیمت های نه چندان گران. کافه ای که آن روزها، گوشه گیران را به خود پناه می داد، صادق چوبک، گه گاهی به هتل مرمر می آید و با بقیه بر می خورد... کافی شاپ هتل مرمر حالا تقریبا فراموش شده است و جز قرارهای کاری میهمانان هتل، هیچ دیداری از آن خاطره ها را به یاد نمی آورد.
تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری
*
بخش های پیشین مجموعه ی یادداشت ها و نوشتارها و نامه ها
بخش های پیشین مجموعه ی یادداشت ها و نوشتارها و نامه ها