ماجرای زندگی او
پانته آ زن زیبایی بود از اهالی شوش که بعد از به اسارت در آمدن به دست مادها در خیمهٌ ممتاز و باشکوهی به کوروش کبیر ارائه گردید. گفته اند که او زیباترین زن آسیا می بوده است. کوروش چون دید شوهر پانته آ، " آبراداتاس "، غایب است، او را به "آراسپ" مادی، که از زمان کودکی دوست کوروش بود، سپرد تا از وی تا بازگشت آبراداتاس نگهداری نماید. کوروش حتی به دیدار پانته آ نرفت و دلیل آنرا چنین بیان نمود: "من نمی خواهم این زن را ببینم زیرا می ترسم که فریفته ٔ زیبائی او گشته زن را به شوهرش پس ندهم". آبراداتاس به پاس جوانمردی کوروش کبیر از وفاداران وی گردید و در طی جنگ با مصری ها کشته شد. پانته آ از غم از دست دادن آبراداتس خود را با خنجری بر مزار وی کشت. بعد از این واقعه، با مراقبت کوروش کبیر مراسم دفن باشکوهی برای پانته آ و آبراداتاس بعمل آمد و مقبره ٔ وسیعی برای آنان ساخته شد: تارنمای لغت نامه دهخدا/ واژه نامهی پارسی ویکی
مفهوم نام او
پانته آ = نام زیبا ترین زن آسیا در زمان کوروش و همسر سردار شوشی که سپاه ایران را مجهز به ارابه های جنگی کرد: فرهنگ نام
پانته آ = به لغت ایرانی به معنی نگهبان نیرومند (گرد آفرید) یا نگهبان فرد نیرومند - اصل یونانی آن یعنی دارای وحدت وجود با خدا: تارنمای لغت نامه دهخدا
پانته آ = زیباترین زن ، الهه ، نگهبان نیرومند: واژه نامه آزاد
افسانه ها و داستان های او
"هنگامي كه بابليان از ايراني ها شكست خوردند، حاكم منطقه ي شوش كه آبراداتاس نام داشت با بابليان هم پيمان شد.او به عنوان سفير نزد كروزوس (پادشاه ليدي) رفت تا معاهده ي اتحاد ميان بابل و ليدي را بر ضد كوروش منعقد كند. در پايان جنگ سپاهيان ماد غنايم به دست آمده را بين خود تقسيم كردند. در طي جنگ همسر آبراداتاس كه در اين جنگ حضور داشت به اسارت ماد ها درآمد... پس از چند روز آبراداتاس همراه با هزار مرد جنگي وارد پارس شد و به ملاقات كوروش رفت اما كوروش فورا" دستور داد كه ابتدا او را نزد همسرش ببرند تا از دلتنگي بيرون بيايد. ديدار آبراداتاس و پانته آ بسيار شور انگيز بود. در آن ملاقات پانته آ از بزرگ منشي كوروش براي شوهرش تعريف كرد. سپس آبراداتاس نزد كوروش رفت و به محض مشاهده ي او دست راستش را گرفت و گفت: اي كوروش، در برابر نيكي هايي كه تو درباره ي من و همسرم انجام دادي، بهتر از اين چيزي ندارم بگويم از اين پس خود را مانند يك دوست خدمتگزار و متحد در اختيار تو قرار خواهم داد و وجود خود را وقف انجام برنامه ها ي تو خواهم نمود.آبراداتاس در ملاقات خود با كوروش متوجه شد كه او به ارابه هاي داس دار و اسب سواراني كه با زره مجهز شده باشند بسيار علاقه مند است. از اين رو آبراداتاس همراه يارانش به ساختن ۱۰۰ ارابه ي داس دار پرداخت و از كوروش اجازه خواست مسئوليت ارابه هايي را كه قرار است در صف اول جبهه به دشمن حمله كنند، به عهده ي او بسپارد. پانته آ نيز با موجودي هاي خزانه ي شخصي اش مخفيانه كلاه و زره اي از طلا براي آبراداتاس ساخت... ": تارنمای رادیو زمانه
"هنگامی که مادها پیروزمندانه از جنگ شوش برگشتند، غنائمی با خود آورده بودند که بعضی از آنها را برای پیشکش به کورش بزرگ عرضه میکردند. در میان غنائم زنی بود بسیار زیبا و به قولی زیباترین زن شوش که او را پانتهآ مینامیدند و همسرش به نام «آبراداتاس» برای انجام دادن مأموریتی از جانب شاه خویش (نبونه اید شاه بابل) رفته بود. چون وصف زیبایی پانتهآ را به کورش گفتند، کورش درست ندانست که زنی شوهردار را از همسرش بگیرد. مادیها اصرار داشتند که کوروش حداقل یک بار زن را ببیند تا شاید نظرش عوض شود و کوروش گفت: میترسم او را ببینم و عاشقش شوم و نتوانم او را به شوهرش بسپارم. پس او را تا باز آمدن همسرش به یکی از ندیمان که مردی به نام آراسپ - هم بازی کودکی کوروش- بود سپرد اما آراسپ خود عاشق پانتهآ شد و خواست از او کام بگیرد، پانتهآ به ناچار از کوروش کمک خواست. کوروش که مطلع شد از عجز و زبونی آراسپ که خود را در برابر عشق رویین تن می دانست به خنده درآمد و آرتاباس سردار خود را به همراه خواجه ای نزد وی فرستاد و به او تأکید کرد، آراسپ را تهدید نماید که مبادا از راه جبر و عنف به زن پاکدامنی چون پانته آ تجاوز کند، ولی به آرتاباس اجازه داد که با وی صحبت کند و از او خواست با تندی و شدت عمل با آراسپ برخورد کند و تا جایی که می تواند رعب و ترس در دلش ایجاد کند. آراسپ مرد نجیبی بود، به شدت شرمنده شد. پانته آ پس از مشاهدۀ رفتار جوانمردانه کورش قاصدی را مأمور ساخت تا به تاخت به سوی سرزمین باکتریان رفته و آبراداتس را از ماوقع کارها با خبر سازند. هنگامی که آبرداتاس به ایران آمد و از موضوع با خبر شد، به پاس جوانمردی کوروش بر خود لازم دید که در لشکر او خدمت کند. خویشتن داری کورش، چشم پوشیدنش از یک زن اسیر، آن هم به زیبایی و جذابیت پانته آ، کاری غیرمنتظره و دور از حدس و گمان کمتر کسی بود. تا آن روزگار کسی به خاطر نمی آورد که پادشاهی از غنیمت جنگی خود صرف نظر نماید، حال آنکه آن غنیمت زنی به زیبایی پانته آ باشد. میگویند هنگامی که آبراداتاس به سمت میدان جنگ روان بود پانته آ از طلاهای خود برای او کلاه خود و دستنبندها و بازوبندهایی از طلا و همچنین بالا پوشی ارغوانی که تا قوزک پای او را می پوشاند و منگوله ای بزرگ با پر عقاب که بالای کلاه خود می گذاردند به اندازۀ لباس ها و کلاه خود او تهیه دیده بود پیش آورد و بر او پوشاند و گفت :«تو بهترین زینت و زیور من خواهی بود» سپس پانته آ دستان او را گرفت و در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود گفت:
«ای آبراداتس، اگر در دنیا زنانی باشند که همسر خود را بیش از خود دوست و گرامی داشته باشند، به یقین یکی از آنان من خواهم بود، آیا حاجتی است که آن را به ثبوت برسانم؟ سوگند به عشقی که من به تو دارم و عشقی که تو به من داری... من هم همان طور که که تو برای زندگانی با شرافت آفریده شده ای، جز به زندگانی با عزت و افتخار تن نخواهم داد. کورش شایستۀ این است که ما تا جان در بدن داریم در راه سپاسگزاری اش بکوشیم، او نسبت به ما حق بزرگی دارد. من در دست او اسیر بودم، اما نه تنها رفتاری که با بردگان و کنیزان معمول است در حق من روا نداشت، بلکه حتی نیت کوچکترین اهانت در برابر آزاد کردن من نیز به خاطرش خطور نکرد. مرا برای تو پاک نگه داشت، چنانکه گویی برای برادرش نگاه می داشت. کدام پادشاهی تا کنون چنین رفتاری با اسیر خود داشته است؟». آبراداتاس در جنگ مورد اشاره کشته شد و پانتهآ بر سر جنازهٔ او رفت و شیون و زاری کرد. کورش که این خبر را بشنید آهی پر سوز کشید و بی درنگ بر اسب خویش سوار شد و با هزار نفر سوار به آن محل ماتم رو آورد. به گاداتس و گوبریاس امر داد که فاخرترین و مجلل ترین تزئینات را با خود بردارند تا جنازۀ آن مرد شریف را که شجاعانه جان خود را فدا کرده بود بپوشانند. سپس فرمان داد گله داران گاو و گوسفند فراوان به آن محل منتقل نمایند تا بر سر مزارش قربانی کنند. کورش به محض این که پانته آ را دید که بر خاک نشسته و سر شوهرش را بر روی زانوی خود نهاده است، اشک در چشمانش حلقه زد، با حالی زار بگریست و بانگ برآورد: «دریغ، دریغ ای روح باوفا و شجاع که رفتی و ما را ترک گفتی. دریغ، دریغ ای آبراداتس برادر من.» آن گاه زانو بر زمین زد و دست آن یار دلیر را گرفت. ولی دست مرده در کفش باقی ماند، چون دشمنان با بی رحمی و شقاوت آن را از بدن جدا نموده بودند. درد و الم کورش از این اتفاق مضاعف شد. پانته آ شیون کنان دست بریده را از کورش گرفت، آن را بوسید و سعی کرد به بدن شوهرش ملحق کند. کوروش به ندیمان پانتهآ سفارش کرد که مراقب او باشند، اما پانتهآ در یک لحظه از غفلت ندیمان استفاده کرد و خنجری که به همراه داشت را در سینهٔ خود فرو کرد و در کنار جسد همسر به خاک افتاد. کورش به محض این که از عمل پانته آ اطلاع یافت سراسیمه به آن محل دوید تا اگر به کمکی احتیاج بود مبادرت ورزد. خواجگان پر محبت و با وفا و دایه نیز چون این صحنه را بدیدند هر چهار نفر خنجرهای خود را از نیام برکشیدند و در همان محلی که بانویشان مقرر نموده بود بایستند، سینۀ خود را سوراخ کردند و به خاک در غلتیدند. پیکر آن دو دلداده و خدمه وفادارشان را با هزاران گل و سبزه های معطر پوشاندند و در میان حزن واندوه همگان آنها را در درون تابوتشان و در آرامگاه ابدیشان قرار دادند. - ایرانیان رسم به خاک کردن مردگان را نداشتند – بنا به دستور کورش نام آن دو عاشق وفادار بر ستون آرامگاهشان به زبان بابلی حک شد. می گویند این بنا که به یادگار آن دو همسر با وفا و خواجگانشان به دست کورش ساخته شد هنوز بر پاست، بر ستونی که به خط بابلی نام آن زن و شوهر منقور است، نوشته اند« علم داران». در یک روز از سال تمام زن و شوهران و هر زوج عاشقی به محل دفن آنها آمده به آنها ادای احترام کرده و یاد و خاطره آن زوج عاشق و پاکدامن را گرامی می دارند. اطلاعات کاملی از داستان پانتهآ و کورش بزرگ در کتاب کورش نامه ی گزنفون قابل دسترسی است": تارنمای ویکی پدیا
"آراسپ نیز دلباخته پانته آ شد و خواست از او کامجویی کند پانته آ نامه ای به کوروش نوشت و از او کمک خواست کوروش نیز آراسپ را به نزد خود فراخواند و او را بسیار سرزنش کرد آراسپ نیز از کار خود اظهار پشیمانی کرد و پیکی را به دنبال آبراداتاس شوهر پانته آ فرستاد. آبراداتاس به نزد کوروش آمد و همسرش را باز پس گرفت و وقتی جوانمردی عجیب کوروش را دید به سپاه او در آمد وقتی که آبراداتاس روانه جنگی بود پانته آ با گریه به شوهرش گفت:سوگند به عشقی که میان من و توست، کوروش به واسطه جوانمردی که در حق ما کرد اکنون حق دارد که ما را حقشناس ببیند. زمانی که اسیر او و از آن او شدم او نخواست که مرا برده خود بداند و نیز نخواست که مرا با شرایط شرم آوری آزاد کند بلکه مرا برای تو که ندیده بود حفظ کرد. مثل اینکه من زن برادر او باشم آبراداتاس در جنگ مورد نظر کشته شد و کوروش دستور داد که به شدت از پانته آ مراقبت کنند اما پانته آ از غفلت ندیمه خود استفاده کرد و دشنه را در قلب خود فرو کرد ندیمه که غفلت خود را مسئول مرگ پانته آ می دانست خودکشی کرد. پس از مرگ پانته آ نزدیکان کوروش از او خواستند که حد اقل جنازه پانته آ را ببیند و او این بار پذیرفت.و بر سر جسد او حاضر شد": برگرفته از کتاب "پانتهآ بانوی افسونگر شوش" تالیف فواد فاروقی
تابلوی " کوروش" و "پانته آ " اثر "وینسنت لوپز" نقاش اسپانیایی قرن ۱۸ میلادی
http://parsiandej.ir/webhaa/ahura/28qxkhu.jpg
پانته آ زن زیبایی بود از اهالی شوش که بعد از به اسارت در آمدن به دست مادها در خیمهٌ ممتاز و باشکوهی به کوروش کبیر ارائه گردید. گفته اند که او زیباترین زن آسیا می بوده است. کوروش چون دید شوهر پانته آ، " آبراداتاس "، غایب است، او را به "آراسپ" مادی، که از زمان کودکی دوست کوروش بود، سپرد تا از وی تا بازگشت آبراداتاس نگهداری نماید. کوروش حتی به دیدار پانته آ نرفت و دلیل آنرا چنین بیان نمود: "من نمی خواهم این زن را ببینم زیرا می ترسم که فریفته ٔ زیبائی او گشته زن را به شوهرش پس ندهم". آبراداتاس به پاس جوانمردی کوروش کبیر از وفاداران وی گردید و در طی جنگ با مصری ها کشته شد. پانته آ از غم از دست دادن آبراداتس خود را با خنجری بر مزار وی کشت. بعد از این واقعه، با مراقبت کوروش کبیر مراسم دفن باشکوهی برای پانته آ و آبراداتاس بعمل آمد و مقبره ٔ وسیعی برای آنان ساخته شد: تارنمای لغت نامه دهخدا/ واژه نامهی پارسی ویکی
مفهوم نام او
پانته آ = نام زیبا ترین زن آسیا در زمان کوروش و همسر سردار شوشی که سپاه ایران را مجهز به ارابه های جنگی کرد: فرهنگ نام
پانته آ = به لغت ایرانی به معنی نگهبان نیرومند (گرد آفرید) یا نگهبان فرد نیرومند - اصل یونانی آن یعنی دارای وحدت وجود با خدا: تارنمای لغت نامه دهخدا
پانته آ = زیباترین زن ، الهه ، نگهبان نیرومند: واژه نامه آزاد
افسانه ها و داستان های او
"هنگامي كه بابليان از ايراني ها شكست خوردند، حاكم منطقه ي شوش كه آبراداتاس نام داشت با بابليان هم پيمان شد.او به عنوان سفير نزد كروزوس (پادشاه ليدي) رفت تا معاهده ي اتحاد ميان بابل و ليدي را بر ضد كوروش منعقد كند. در پايان جنگ سپاهيان ماد غنايم به دست آمده را بين خود تقسيم كردند. در طي جنگ همسر آبراداتاس كه در اين جنگ حضور داشت به اسارت ماد ها درآمد... پس از چند روز آبراداتاس همراه با هزار مرد جنگي وارد پارس شد و به ملاقات كوروش رفت اما كوروش فورا" دستور داد كه ابتدا او را نزد همسرش ببرند تا از دلتنگي بيرون بيايد. ديدار آبراداتاس و پانته آ بسيار شور انگيز بود. در آن ملاقات پانته آ از بزرگ منشي كوروش براي شوهرش تعريف كرد. سپس آبراداتاس نزد كوروش رفت و به محض مشاهده ي او دست راستش را گرفت و گفت: اي كوروش، در برابر نيكي هايي كه تو درباره ي من و همسرم انجام دادي، بهتر از اين چيزي ندارم بگويم از اين پس خود را مانند يك دوست خدمتگزار و متحد در اختيار تو قرار خواهم داد و وجود خود را وقف انجام برنامه ها ي تو خواهم نمود.آبراداتاس در ملاقات خود با كوروش متوجه شد كه او به ارابه هاي داس دار و اسب سواراني كه با زره مجهز شده باشند بسيار علاقه مند است. از اين رو آبراداتاس همراه يارانش به ساختن ۱۰۰ ارابه ي داس دار پرداخت و از كوروش اجازه خواست مسئوليت ارابه هايي را كه قرار است در صف اول جبهه به دشمن حمله كنند، به عهده ي او بسپارد. پانته آ نيز با موجودي هاي خزانه ي شخصي اش مخفيانه كلاه و زره اي از طلا براي آبراداتاس ساخت... ": تارنمای رادیو زمانه
"هنگامی که مادها پیروزمندانه از جنگ شوش برگشتند، غنائمی با خود آورده بودند که بعضی از آنها را برای پیشکش به کورش بزرگ عرضه میکردند. در میان غنائم زنی بود بسیار زیبا و به قولی زیباترین زن شوش که او را پانتهآ مینامیدند و همسرش به نام «آبراداتاس» برای انجام دادن مأموریتی از جانب شاه خویش (نبونه اید شاه بابل) رفته بود. چون وصف زیبایی پانتهآ را به کورش گفتند، کورش درست ندانست که زنی شوهردار را از همسرش بگیرد. مادیها اصرار داشتند که کوروش حداقل یک بار زن را ببیند تا شاید نظرش عوض شود و کوروش گفت: میترسم او را ببینم و عاشقش شوم و نتوانم او را به شوهرش بسپارم. پس او را تا باز آمدن همسرش به یکی از ندیمان که مردی به نام آراسپ - هم بازی کودکی کوروش- بود سپرد اما آراسپ خود عاشق پانتهآ شد و خواست از او کام بگیرد، پانتهآ به ناچار از کوروش کمک خواست. کوروش که مطلع شد از عجز و زبونی آراسپ که خود را در برابر عشق رویین تن می دانست به خنده درآمد و آرتاباس سردار خود را به همراه خواجه ای نزد وی فرستاد و به او تأکید کرد، آراسپ را تهدید نماید که مبادا از راه جبر و عنف به زن پاکدامنی چون پانته آ تجاوز کند، ولی به آرتاباس اجازه داد که با وی صحبت کند و از او خواست با تندی و شدت عمل با آراسپ برخورد کند و تا جایی که می تواند رعب و ترس در دلش ایجاد کند. آراسپ مرد نجیبی بود، به شدت شرمنده شد. پانته آ پس از مشاهدۀ رفتار جوانمردانه کورش قاصدی را مأمور ساخت تا به تاخت به سوی سرزمین باکتریان رفته و آبراداتس را از ماوقع کارها با خبر سازند. هنگامی که آبرداتاس به ایران آمد و از موضوع با خبر شد، به پاس جوانمردی کوروش بر خود لازم دید که در لشکر او خدمت کند. خویشتن داری کورش، چشم پوشیدنش از یک زن اسیر، آن هم به زیبایی و جذابیت پانته آ، کاری غیرمنتظره و دور از حدس و گمان کمتر کسی بود. تا آن روزگار کسی به خاطر نمی آورد که پادشاهی از غنیمت جنگی خود صرف نظر نماید، حال آنکه آن غنیمت زنی به زیبایی پانته آ باشد. میگویند هنگامی که آبراداتاس به سمت میدان جنگ روان بود پانته آ از طلاهای خود برای او کلاه خود و دستنبندها و بازوبندهایی از طلا و همچنین بالا پوشی ارغوانی که تا قوزک پای او را می پوشاند و منگوله ای بزرگ با پر عقاب که بالای کلاه خود می گذاردند به اندازۀ لباس ها و کلاه خود او تهیه دیده بود پیش آورد و بر او پوشاند و گفت :«تو بهترین زینت و زیور من خواهی بود» سپس پانته آ دستان او را گرفت و در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود گفت:
«ای آبراداتس، اگر در دنیا زنانی باشند که همسر خود را بیش از خود دوست و گرامی داشته باشند، به یقین یکی از آنان من خواهم بود، آیا حاجتی است که آن را به ثبوت برسانم؟ سوگند به عشقی که من به تو دارم و عشقی که تو به من داری... من هم همان طور که که تو برای زندگانی با شرافت آفریده شده ای، جز به زندگانی با عزت و افتخار تن نخواهم داد. کورش شایستۀ این است که ما تا جان در بدن داریم در راه سپاسگزاری اش بکوشیم، او نسبت به ما حق بزرگی دارد. من در دست او اسیر بودم، اما نه تنها رفتاری که با بردگان و کنیزان معمول است در حق من روا نداشت، بلکه حتی نیت کوچکترین اهانت در برابر آزاد کردن من نیز به خاطرش خطور نکرد. مرا برای تو پاک نگه داشت، چنانکه گویی برای برادرش نگاه می داشت. کدام پادشاهی تا کنون چنین رفتاری با اسیر خود داشته است؟». آبراداتاس در جنگ مورد اشاره کشته شد و پانتهآ بر سر جنازهٔ او رفت و شیون و زاری کرد. کورش که این خبر را بشنید آهی پر سوز کشید و بی درنگ بر اسب خویش سوار شد و با هزار نفر سوار به آن محل ماتم رو آورد. به گاداتس و گوبریاس امر داد که فاخرترین و مجلل ترین تزئینات را با خود بردارند تا جنازۀ آن مرد شریف را که شجاعانه جان خود را فدا کرده بود بپوشانند. سپس فرمان داد گله داران گاو و گوسفند فراوان به آن محل منتقل نمایند تا بر سر مزارش قربانی کنند. کورش به محض این که پانته آ را دید که بر خاک نشسته و سر شوهرش را بر روی زانوی خود نهاده است، اشک در چشمانش حلقه زد، با حالی زار بگریست و بانگ برآورد: «دریغ، دریغ ای روح باوفا و شجاع که رفتی و ما را ترک گفتی. دریغ، دریغ ای آبراداتس برادر من.» آن گاه زانو بر زمین زد و دست آن یار دلیر را گرفت. ولی دست مرده در کفش باقی ماند، چون دشمنان با بی رحمی و شقاوت آن را از بدن جدا نموده بودند. درد و الم کورش از این اتفاق مضاعف شد. پانته آ شیون کنان دست بریده را از کورش گرفت، آن را بوسید و سعی کرد به بدن شوهرش ملحق کند. کوروش به ندیمان پانتهآ سفارش کرد که مراقب او باشند، اما پانتهآ در یک لحظه از غفلت ندیمان استفاده کرد و خنجری که به همراه داشت را در سینهٔ خود فرو کرد و در کنار جسد همسر به خاک افتاد. کورش به محض این که از عمل پانته آ اطلاع یافت سراسیمه به آن محل دوید تا اگر به کمکی احتیاج بود مبادرت ورزد. خواجگان پر محبت و با وفا و دایه نیز چون این صحنه را بدیدند هر چهار نفر خنجرهای خود را از نیام برکشیدند و در همان محلی که بانویشان مقرر نموده بود بایستند، سینۀ خود را سوراخ کردند و به خاک در غلتیدند. پیکر آن دو دلداده و خدمه وفادارشان را با هزاران گل و سبزه های معطر پوشاندند و در میان حزن واندوه همگان آنها را در درون تابوتشان و در آرامگاه ابدیشان قرار دادند. - ایرانیان رسم به خاک کردن مردگان را نداشتند – بنا به دستور کورش نام آن دو عاشق وفادار بر ستون آرامگاهشان به زبان بابلی حک شد. می گویند این بنا که به یادگار آن دو همسر با وفا و خواجگانشان به دست کورش ساخته شد هنوز بر پاست، بر ستونی که به خط بابلی نام آن زن و شوهر منقور است، نوشته اند« علم داران». در یک روز از سال تمام زن و شوهران و هر زوج عاشقی به محل دفن آنها آمده به آنها ادای احترام کرده و یاد و خاطره آن زوج عاشق و پاکدامن را گرامی می دارند. اطلاعات کاملی از داستان پانتهآ و کورش بزرگ در کتاب کورش نامه ی گزنفون قابل دسترسی است": تارنمای ویکی پدیا
"آراسپ نیز دلباخته پانته آ شد و خواست از او کامجویی کند پانته آ نامه ای به کوروش نوشت و از او کمک خواست کوروش نیز آراسپ را به نزد خود فراخواند و او را بسیار سرزنش کرد آراسپ نیز از کار خود اظهار پشیمانی کرد و پیکی را به دنبال آبراداتاس شوهر پانته آ فرستاد. آبراداتاس به نزد کوروش آمد و همسرش را باز پس گرفت و وقتی جوانمردی عجیب کوروش را دید به سپاه او در آمد وقتی که آبراداتاس روانه جنگی بود پانته آ با گریه به شوهرش گفت:سوگند به عشقی که میان من و توست، کوروش به واسطه جوانمردی که در حق ما کرد اکنون حق دارد که ما را حقشناس ببیند. زمانی که اسیر او و از آن او شدم او نخواست که مرا برده خود بداند و نیز نخواست که مرا با شرایط شرم آوری آزاد کند بلکه مرا برای تو که ندیده بود حفظ کرد. مثل اینکه من زن برادر او باشم آبراداتاس در جنگ مورد نظر کشته شد و کوروش دستور داد که به شدت از پانته آ مراقبت کنند اما پانته آ از غفلت ندیمه خود استفاده کرد و دشنه را در قلب خود فرو کرد ندیمه که غفلت خود را مسئول مرگ پانته آ می دانست خودکشی کرد. پس از مرگ پانته آ نزدیکان کوروش از او خواستند که حد اقل جنازه پانته آ را ببیند و او این بار پذیرفت.و بر سر جسد او حاضر شد": برگرفته از کتاب "پانتهآ بانوی افسونگر شوش" تالیف فواد فاروقی
تابلوی " کوروش" و "پانته آ " اثر "وینسنت لوپز" نقاش اسپانیایی قرن ۱۸ میلادی
http://parsiandej.ir/webhaa/ahura/28qxkhu.jpg
تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری
گزیده ای از نوشتارها
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2016/10/blog-post_8.html
بخش های پیشین مجموعه ی ایرانیان در پهنه ی سرزمین نیاکان آریایی